کلمه جو
صفحه اصلی

بلغم


مترادف بلغم : بی خیال، بی قید، تن پرور، تن آسا ، چاق، چاقالو، فربه ، خلط سینه

متضاد بلغم : زرنگ، فعال، پویا، لاغر، نزار

فارسی به انگلیسی

phlegm, lymph

phlegm


فارسی به عربی

بلغم , مخاط

عربی به فارسی

بلغم , مخاط , خلط , سستي , بيحالي , خونسردي


مترادف و متضاد

phlegm (اسم)
سستی، خیم، خلط، بی حالی، بلغم

mucus (اسم)
خیم، بلغم، ماده مخطی

اسم ≠ زرنگ، فعال، پویا


بی‌خیال، بی‌قید، تن‌پرور، تن‌آسا


۱. بیخیال، بیقید، تنپرور، تنآسا ≠ زرنگ، فعال، پویا
۲. چاق، چاقالو، فربه ≠ لاغر، نزار
۳. خلط سینه


فرهنگ فارسی

( اسم ) ترشحات لزج سلولهای بدن بخصوص در آماسها و عفونتها و سوختگیها که غالبا در زیر یک طبقه سلولهای پوششی جمع میشود ترشحات لزج سلولهای دستگاه گوارش که با مقداری از انساج پوششی داخلی دستگاه گوارش و توده ای از میکربها مخلوطند و در امراض عفونی معده یا روده ها ( بخصوص اسهال یا استفراغ ) بخارج دفع میشوند . توضیح جسمی سفید و لزج و نرم و غالبا شبیه به پیه که در حالت مرض از اغشی. مستبطن تجاویف بدن انسانی مترشح گشته و خارج میگردد یکی از چهار خلط بدن بلجم . جمع : بلاغم. یا بلغم بینی . ترشحات مخاط بینی نخام نخامه نخاعه آب دماغ آب بینی مف .

فرهنگ معین

(بَ غَ ) ( اِ. ) ۱ - ترشحات لزج سلول های بدن . ۲ - از اخلاط چهارگانة بدن در طب قدیم که غلبة آن سُستی و بی حالی می آورد.

لغت نامه دهخدا

بلغم. [ ب َ غ َ ] ( ع اِ ) در اصطلاح طب قدیم ، خلطی از اخلاط چهارگانه بدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و باشد که جگر بس گرم نباشد و اندر پزانیدن صفو کیلوس که آنرا هضم دوم گویند تقصیری افتد و چیزی بماند که به خامی گراید،آن بلغم باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). بلجم. خرشاء. گش سپید. نخامة. ج ، بَلاغم. ( ناظم الاطباء ) :
آن روی و ریش پر گه و پر بلغم و خدو
همچون خبزدوئی که شود زیر پای پخج.
لبیبی.
ابر که جانداروی پژمردگیست
هم قدری بلغم افسردگیست.
نظامی.
- بلغم خام ؛ رقیق و مختلف القوام است. ( از بحر الجواهر ).
- بلغم زجاجی یا شیشه ای ؛ غلیظ است و چون شیشه گذاخته. ( از بحر الجواهر ).
- بلغم طبیعی ؛ خلطی است سرد و تر و سفیدرنگ و مایل به شیرینی. ( از بحرالجواهر ).
- بلغم مائی یا آبی ؛ روان و مستوی القوم است. ( از بحرالجواهر ).
- بلغم مخاطی ؛ غلیظ و مختلف القوام است. ( از بحرالجواهر ).
- علت بلغم ؛ علت و مرضی که از کثرت بلغم پدید آید :
سبک باشی برقص اندر چو بانگ مُؤْذنان آید
بزانو در پدید آیدت ناگه علت بلغم.
ناصرخسرو.
|| در اصطلاح پزشکی امروز، جسمی سفید و لزج و نرم و غالباً شبیه به پیه که در حالت مرضی از اغشیه ٔمستبطن تجاویف بدن انسانی مترشح گشته خارج میگردد. ( ناظم الاطباء ).ترشحات لزج سلولهای بدن بخصوص در آماسها و عفونتها و سوختگیها که غالباً در زیر یک طبقه سلولهای پوششی جمع میشود، رشحات لزج سلولهای دستگاه گوارش که با مقداری از انساج پوششی داخل دستگاه گوارش و توده ای از میکربها مخلوطند و در امراض عفونی معده یا روده ها ( بخصوص اسهال یا استفراغ ) به خارج دفع میشوند. ( از فرهنگ فارسی معین ).
- بلغم بینی ؛ در اصطلاح پزشکی ، ترشحات مخاط بینی. نخام. نخامه. نخاعه. آب دماغ. آب بینی. مف. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| بلغم ، کنایه از شخص ثقیل و مهذار و پرگو است. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ). و رجوع به بلغمی شود.

فرهنگ عمید

۱. ماده ای سفید و لزج که غالباً هنگام بیماری از داخل بدن و دستگاه گوارش مترشح و به خارج دفع می شود، خلط سینه و بینی.
۲. (طب قدیم ) از اخلاط چهارگانۀ بدن.

دانشنامه عمومی

بلغم یکی از خلط های چهارگانه (اخلاط اربعه) در طب اخلاطی است. به نظر طبیبان سنتی این خلط طبعی سرد و مرطوب دارد و مصرف زیاد خوراکی های سردی بخش باعث ازدیاد این خلط در بدن می شود.
ترشی دهان
سفیدی بدن
پوست شل و آبکی
زود سفید شدن موها
سردی دست و پا
دیر هضم شدن غذا (توقف زیاد غذا در معده و آروغ زدن ترش)
خواب آلودگی و زیاد خوابیدن
جاری شدن آب از دهان در خواب
رقیق بودن آب بینی (ترشح زیاد بینی)
فراموشی و کند ذهنی
کم حواسی
زیادی دفع ادرار
سستی و بی حالی
دفع ادرار با فشار زیاد
ریزش مو زودتر از موعد مقرر
درد معده
قولنج (درد کمر و گردن و شانه ها)
گرفتگی ماهیچه های پشت و گردن
زانو درد و پا درد
بیماری پارکینسون
بیماری پیسی
نقرس
تنگی نفس
تپش قلب (به خصوص در هنگام برخاستن از خواب)
سرفه زیاد
ضعف مثانه
لک های قهوه ای در چشم
برخی معتقدند منظور از این خلط در طب جدید همان گلبول سفید خون (WBC) هستند و این خلط دستگاه ایمنی بدن را تشکیل می دهد.
هنگامی که در فردی خلط بلغم غالب شود زبان به رنگ سفیدی می گراید و فرد احساس سرما می کند و در هنگام غلبه بلغم همه یا بعضی از حالات زیر نیز در فرد دیده می شود:
بعضی از علائم فوق سریع نمایان شده و بعضی دیگر در اثر توجه نکردن به خلط غالب و در دراز مدت بروز می کنند.

بِلْغَمْ:(belgham) در گویش گنابادی یعنی گرفتگی عضله که همراه با درد است ، درد عضلات ، درد درونی در اعضای بدن


گویش اصفهانی

تکیه ای: balqam
طاری: balqam
طامه ای: balqam
طرقی: balqam
کشه ای: balqam
نطنزی: balqem


واژه نامه بختیاریکا

مَلغَم

پیشنهاد کاربران

بلغم Phlegm ) ) :[ اصطلاح طب سنتی ] در معده تولید شده و همراه با خون در تمام بدن در جریان است. طبع آن سرد و تر و طعم آن شیرین است. بلغم در روند طبیعی خود به خون تبدیل می شود.

لنف

خلط سینه، خلطی که غیر طبیعی و نشان از یک بیماری باشد، کهنه باید به پزشک مراجعه کرد.


کلمات دیگر: