برابر پارسی : جدا، سوا
استثناء
برابر پارسی : جدا، سوا
فارسی به عربی
حجز
عربی به فارسی
استثنا , ممانعت , محروميت , معافيت
مترادف و متضاد
رد، اعتراض، استثنا، استثناء
ذخیره، شرط، قید، احتیاط، ملاحظه، استثناء، کتمان، تقیه، قطعه زمین اختصاصی
اخراج، محرومیت، حذف، ممانعت، محروم سازی، دفع، استثناء
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - جدا کردن ، بیرون آوردن . ۲ - ان شاءاللهگفتن . ج . استثناعات .
لغت نامه دهخدا
استثناء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بیرون کردن. ( منتهی الارب ). بیرون کردن چیزی از حکم. ( وطواط ). بیرون کردن از مجموعه ای چیزی را. ( غیاث ). از حکم عمومی بیرون کردن. محاشاة. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). تحلل. ( تاج المصادر بیهقی ). || در یمین کلمه انشأاﷲ گفتن. ( منتهی الارب ). انشأاﷲ گفتن. ( زوزنی ). لغو. لغو کردن یعنی در سوگند کلمه انشاء اﷲ تعالی گفتن. رجوع به عقد در منتهی الارب شود. انشأاﷲ تعالی گفتن. ( غیاث ) :
لیک استثناء و تسبیح خدا
زاعتماد خود بد از ایشان جدا.
جان او با جان استثناست جفت.
نی همی گفتن ، که عارض حالتی است.
گر خدا خواهد به پیمان برزنید.
لیک استثناء و تسبیح خدا
زاعتماد خود بد از ایشان جدا.
مولوی.
ای بسا ناورده استثنا به گفت جان او با جان استثناست جفت.
مولوی.
ترک استثنا مرادم قسوتی است نی همی گفتن ، که عارض حالتی است.
مولوی.
زین سبب فرمود استثنا کنیدگر خدا خواهد به پیمان برزنید.
مولوی.
|| تعقیب. || ( اصطلاح نحو ) در اصطلاح نحویان ، بیرون کردن چیزی ازحکم ماقبل به کلمه اِلاّ و آن چه در معنی اِلا باشد. ( از منتهی الارب ). بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل به کلمه جز و مگر و الا و عدا و مانند آن. || خارج کردن چیزیست از چیز دیگر که اگر اخراج نمی بود میبایست داخل آن باشد. و آن شامل استثناء متصل است حقیقةً و حکماً و شامل استثناء منفصل است فقط حکماً. ( تعریفات جرجانی ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: استثناء و یُسمّی بالثنیاء بالضم ایضاً علی ما یستفاد من الصُراح. قال : الثنیاء بالضم و الثنوی بالفتح اسم من الاستثناء و هو عند علماء النحو و الاصول یطلق علی المتصل و المنقطع. قیل اطلاقه علیهما بالتواطؤ و الاشتراک المعنوی و قیل بالاشتراک اللفظی. و قیل فی المتصل حقیقة و فی المنقطع مجاز. لانه یفهم المتصل من غیر قرینة و هو دلیل المجاز فی المنقطع. و ردّ بانّه انّما یفهم المتصل لکثرة استعماله فیه لا لکونه مجازاً فی المنقطع کالحقیقة المستعملة مع المجاز المتعارف. وقیل لانّه مأخوذ من ثنیت عنان الفرس ، ای صرفته و لاصرف الاّ فی المتصل. و قیل لان الباب یدل علی تکریر الشی مرتین او جعله ثنتین متوالیتین او متباینتین و لفظ الاستثناء من قیاس الباب و ذلک ان ذکره یثنّی مرة فی الجملة و مرة فی التفصیل. لانّک اذا قلت خرج الناس ففی الناس زید و عمرو. فان قلت الاّ زیداً فقد ذکرت مرة اخری ذکراً ظاهراً و لیس کذلک الاّ فی المتصل. فعلی هذا هو مُشتق من التثنیة و ردّ بانّه مشتق من التثنیة، کأنّه ثنی الکلام بالاستثناء بالنفی و الاستثناء و هو متحقق فی المتصل و المنقطع جمیعاً. و ایضاً علی تقدیر اشتقاقه من ثنیت عنان الفرس لایلزم ان لایکون حقیقة الاّ فی المتصل لجواز ان یکون حقیقة فی المنقطع ایضاً باعتبار اشتقاقه من اصل آخر کماعرفت. و القائل بالتواطؤ قال العلماء قالوا: الاستثناء متصل و منقطع و مورد القسمة یجب ان یکون مشترکاً بین الاقسام.ورد بان هذا انّما یلزم لو کان التقسیم باعتبار معناه الموضوع له و هو ممنوع لجواز ان یکون التقسیم باعتبار استعماله فیهما بای طریق کان. و هذا کما انّهم قسموا اسم الفاعل الی ما یکون بمعنی الماضی و الحال و الاستقبال مع کونه مجازاً فی الاستقبال بالاتفاق. قالوا و ایضاً الاصل عدم الاشتراک و المجاز فتعین التواطؤ. و رد بانّه لایثبت اللغة بلوازم الماهیة کما اثبتتم ماهیة التواطؤ للاستثناء بان من لوازمها عدم مخالفة الاصل. بل طریق اثباتها النقل. فهذا الکلام یدل علی ان الخلاف فی لفظ الاستثناء. و ظاهر کلام کثیر من المحققین ان الخلاف فی صیغ الاستثناء لا فی لفظه لظهور انّه فیهما مجاز بحسب اللغة ( و ) حقیقة عرفیة بحسب النحو. هکذا ذکر المحقق التفتازانی فی حاشیة العضدی. فمن قال بالتواطؤ عرفه بما دل علی مخالفته بالا غیر الصفة و اخواتها ای احدی اخواتها نحو سوی و حاشا و خلا و عدا و بید. و انّما قید الا لغیر الصفة لتخرج الاّ التی للصفة. نحو: لو کان فیهما آلهة الاّ اﷲ لفسدتا. ( قرآن 22/21 ). فهی صفة لا استثناء. و فی قوله بالاّ و اخواتها احتراز من سائر انواع التخصیص اعنی الشرط و الصفة و الغایة و بدل البعض و التخصیص بالمستقبل. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).استثناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون کردن . (منتهی الارب ). بیرون کردن چیزی از حکم . (وطواط). بیرون کردن از مجموعه ای چیزی را. (غیاث ). از حکم عمومی بیرون کردن . محاشاة. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). تحلل . (تاج المصادر بیهقی ). || در یمین کلمه ٔ انشأاﷲ گفتن . (منتهی الارب ). انشأاﷲ گفتن . (زوزنی ). لغو. لغو کردن یعنی در سوگند کلمه ٔ انشاء اﷲ تعالی گفتن . رجوع به عقد در منتهی الارب شود. انشأاﷲ تعالی گفتن . (غیاث ) :
لیک استثناء و تسبیح خدا
زاعتماد خود بد از ایشان جدا.
ای بسا ناورده استثنا به گفت
جان او با جان استثناست جفت .
ترک استثنا مرادم قسوتی است
نی همی گفتن ، که عارض حالتی است .
زین سبب فرمود استثنا کنید
گر خدا خواهد به پیمان برزنید.
|| تعقیب . || (اصطلاح نحو) در اصطلاح نحویان ، بیرون کردن چیزی ازحکم ماقبل به کلمه ٔ اِلاّ و آن چه در معنی اِلا باشد. (از منتهی الارب ). بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل به کلمه ٔ جز و مگر و الا و عدا و مانند آن . || خارج کردن چیزیست از چیز دیگر که اگر اخراج نمی بود میبایست داخل آن باشد. و آن شامل استثناء متصل است حقیقةً و حکماً و شامل استثناء منفصل است فقط حکماً. (تعریفات جرجانی ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: استثناء و یُسمّی بالثنیاء بالضم ایضاً علی ما یستفاد من الصُراح . قال : الثنیاء بالضم و الثنوی بالفتح اسم من الاستثناء و هو عند علماء النحو و الاصول یطلق علی المتصل و المنقطع. قیل اطلاقه علیهما بالتواطؤ و الاشتراک المعنوی و قیل بالاشتراک اللفظی . و قیل فی المتصل حقیقة و فی المنقطع مجاز. لانه یفهم المتصل من غیر قرینة و هو دلیل المجاز فی المنقطع. و ردّ بانّه انّما یفهم المتصل لکثرة استعماله فیه لا لکونه مجازاً فی المنقطع کالحقیقة المستعملة مع المجاز المتعارف . وقیل لانّه مأخوذ من ثنیت عنان الفرس ، ای صرفته و لاصرف الاّ فی المتصل . و قیل لان ّ الباب یدل علی تکریر الشی ٔ مرتین او جعله ثنتین متوالیتین او متباینتین و لفظ الاستثناء من قیاس الباب و ذلک ان ّ ذکره یثنّی مرة فی الجملة و مرة فی التفصیل . لانّک اذا قلت خرج الناس ففی الناس زید و عمرو. فان قلت الاّ زیداً فقد ذکرت مرة اخری ذکراً ظاهراً و لیس کذلک الاّ فی المتصل . فعلی هذا هو مُشتق ّ من التثنیة و ردّ بانّه مشتق من التثنیة، کأنّه ثنی الکلام بالاستثناء بالنفی و الاستثناء و هو متحقق فی المتصل و المنقطع جمیعاً. و ایضاً علی تقدیر اشتقاقه من ثنیت عنان الفرس لایلزم ان لایکون حقیقة الاّ فی المتصل لجواز ان یکون حقیقة فی المنقطع ایضاً باعتبار اشتقاقه من اصل آخر کماعرفت . و القائل بالتواطؤ قال العلماء قالوا: الاستثناء متصل و منقطع و مورد القسمة یجب ان یکون مشترکاً بین الاقسام .ورد بان هذا انّما یلزم لو کان التقسیم باعتبار معناه الموضوع له و هو ممنوع لجواز ان یکون التقسیم باعتبار استعماله فیهما بای ّ طریق کان . و هذا کما انّهم قسموا اسم الفاعل الی ما یکون بمعنی الماضی و الحال و الاستقبال مع کونه مجازاً فی الاستقبال بالاتفاق . قالوا و ایضاً الاصل عدم الاشتراک و المجاز فتعین التواطؤ. و رد بانّه لایثبت اللغة بلوازم الماهیة کما اثبتتم ماهیة التواطؤ للاستثناء بان ّ من لوازمها عدم مخالفة الاصل . بل طریق اثباتها النقل . فهذا الکلام یدل ّ علی ان الخلاف فی لفظ الاستثناء. و ظاهر کلام کثیر من المحققین ان ّ الخلاف فی صیغ الاستثناء لا فی لفظه لظهور انّه فیهما مجاز بحسب اللغة (و) حقیقة عرفیة بحسب النحو. هکذا ذکر المحقق التفتازانی فی حاشیة العضدی . فمن قال بالتواطؤ عرفه بما دل علی مخالفته بالا غیر الصفة و اخواتها ای احدی اخواتها نحو سوی و حاشا و خلا و عدا و بید. و انّما قید الا لغیر الصفة لتخرج الاّ التی للصفة. نحو: لو کان فیهما آلهة الاّ اﷲ لفسدتا. (قرآن 22/21). فهی صفة لا استثناء. و فی قوله بالاّ و اخواتها احتراز من سائر انواع التخصیص اعنی الشرط و الصفة و الغایة و بدل البعض و التخصیص بالمستقبل . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
مثال استثنای منقطع در فارسی :
گفتم که ارمنی است مگر خواجه بوالعمید
کو نان گندمین نخورد جز که سنگله .
بکشت بی کهی مانی که در تو
نبینم دانه جز کاه و سپاره .
کاه و سپاره را از دانه استثنا می کند.
از برای قوّت دل گر بخوری بایدم
صندل و مندل نیابم غیر چوب ارس و تاغ .
ورجوع به جُز شود.
- استثنا کردن ؛ فروگذار کردن .
- استثنا نکردن ؛ فروگذارنکردن .
- به استثنای ؛ جز. حاشا: به استثنای یک روز؛ کم یک روز.
- امثال :
استثناء قاعده نباشد .
خطاب قرینه ٔ استثناست ؛ یعنی مخاطب از مدلول حکم خارج است .
لیک استثناء و تسبیح خدا
زاعتماد خود بد از ایشان جدا.
مولوی .
ای بسا ناورده استثنا به گفت
جان او با جان استثناست جفت .
مولوی .
ترک استثنا مرادم قسوتی است
نی همی گفتن ، که عارض حالتی است .
مولوی .
زین سبب فرمود استثنا کنید
گر خدا خواهد به پیمان برزنید.
مولوی .
|| تعقیب . || (اصطلاح نحو) در اصطلاح نحویان ، بیرون کردن چیزی ازحکم ماقبل به کلمه ٔ اِلاّ و آن چه در معنی اِلا باشد. (از منتهی الارب ). بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل به کلمه ٔ جز و مگر و الا و عدا و مانند آن . || خارج کردن چیزیست از چیز دیگر که اگر اخراج نمی بود میبایست داخل آن باشد. و آن شامل استثناء متصل است حقیقةً و حکماً و شامل استثناء منفصل است فقط حکماً. (تعریفات جرجانی ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: استثناء و یُسمّی بالثنیاء بالضم ایضاً علی ما یستفاد من الصُراح . قال : الثنیاء بالضم و الثنوی بالفتح اسم من الاستثناء و هو عند علماء النحو و الاصول یطلق علی المتصل و المنقطع. قیل اطلاقه علیهما بالتواطؤ و الاشتراک المعنوی و قیل بالاشتراک اللفظی . و قیل فی المتصل حقیقة و فی المنقطع مجاز. لانه یفهم المتصل من غیر قرینة و هو دلیل المجاز فی المنقطع. و ردّ بانّه انّما یفهم المتصل لکثرة استعماله فیه لا لکونه مجازاً فی المنقطع کالحقیقة المستعملة مع المجاز المتعارف . وقیل لانّه مأخوذ من ثنیت عنان الفرس ، ای صرفته و لاصرف الاّ فی المتصل . و قیل لان ّ الباب یدل علی تکریر الشی ٔ مرتین او جعله ثنتین متوالیتین او متباینتین و لفظ الاستثناء من قیاس الباب و ذلک ان ّ ذکره یثنّی مرة فی الجملة و مرة فی التفصیل . لانّک اذا قلت خرج الناس ففی الناس زید و عمرو. فان قلت الاّ زیداً فقد ذکرت مرة اخری ذکراً ظاهراً و لیس کذلک الاّ فی المتصل . فعلی هذا هو مُشتق ّ من التثنیة و ردّ بانّه مشتق من التثنیة، کأنّه ثنی الکلام بالاستثناء بالنفی و الاستثناء و هو متحقق فی المتصل و المنقطع جمیعاً. و ایضاً علی تقدیر اشتقاقه من ثنیت عنان الفرس لایلزم ان لایکون حقیقة الاّ فی المتصل لجواز ان یکون حقیقة فی المنقطع ایضاً باعتبار اشتقاقه من اصل آخر کماعرفت . و القائل بالتواطؤ قال العلماء قالوا: الاستثناء متصل و منقطع و مورد القسمة یجب ان یکون مشترکاً بین الاقسام .ورد بان هذا انّما یلزم لو کان التقسیم باعتبار معناه الموضوع له و هو ممنوع لجواز ان یکون التقسیم باعتبار استعماله فیهما بای ّ طریق کان . و هذا کما انّهم قسموا اسم الفاعل الی ما یکون بمعنی الماضی و الحال و الاستقبال مع کونه مجازاً فی الاستقبال بالاتفاق . قالوا و ایضاً الاصل عدم الاشتراک و المجاز فتعین التواطؤ. و رد بانّه لایثبت اللغة بلوازم الماهیة کما اثبتتم ماهیة التواطؤ للاستثناء بان ّ من لوازمها عدم مخالفة الاصل . بل طریق اثباتها النقل . فهذا الکلام یدل ّ علی ان الخلاف فی لفظ الاستثناء. و ظاهر کلام کثیر من المحققین ان ّ الخلاف فی صیغ الاستثناء لا فی لفظه لظهور انّه فیهما مجاز بحسب اللغة (و) حقیقة عرفیة بحسب النحو. هکذا ذکر المحقق التفتازانی فی حاشیة العضدی . فمن قال بالتواطؤ عرفه بما دل علی مخالفته بالا غیر الصفة و اخواتها ای احدی اخواتها نحو سوی و حاشا و خلا و عدا و بید. و انّما قید الا لغیر الصفة لتخرج الاّ التی للصفة. نحو: لو کان فیهما آلهة الاّ اﷲ لفسدتا. (قرآن 22/21). فهی صفة لا استثناء. و فی قوله بالاّ و اخواتها احتراز من سائر انواع التخصیص اعنی الشرط و الصفة و الغایة و بدل البعض و التخصیص بالمستقبل . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
مثال استثنای منقطع در فارسی :
گفتم که ارمنی است مگر خواجه بوالعمید
کو نان گندمین نخورد جز که سنگله .
بوذر (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
بکشت بی کهی مانی که در تو
نبینم دانه جز کاه و سپاره .
ناصرخسرو.
کاه و سپاره را از دانه استثنا می کند.
از برای قوّت دل گر بخوری بایدم
صندل و مندل نیابم غیر چوب ارس و تاغ .
ابن یمین .
ورجوع به جُز شود.
- استثنا کردن ؛ فروگذار کردن .
- استثنا نکردن ؛ فروگذارنکردن .
- به استثنای ؛ جز. حاشا: به استثنای یک روز؛ کم یک روز.
- امثال :
استثناء قاعده نباشد .
خطاب قرینه ٔ استثناست ؛ یعنی مخاطب از مدلول حکم خارج است .
دانشنامه آزاد فارسی
اِستِثناء
(در لغت به معنای جداکردن) در قرآن، گفتن «إِنْ شاءَاللهُ» (اگر خدا بخواهد) که لازمۀ توحید افعالی و ادب دینی است. این اصطلاح از آیات ۱۷ و ۱۸ سورۀ قلم گرفته شده است و در قرآن (کهف، ۲۳ـ۲۴) به ضرورت اخلاقی رعایت این آموزۀ قرآنی در همۀ امور زندگی مرتبط به آینده، اشاره شده است.
(در لغت به معنای جداکردن) در قرآن، گفتن «إِنْ شاءَاللهُ» (اگر خدا بخواهد) که لازمۀ توحید افعالی و ادب دینی است. این اصطلاح از آیات ۱۷ و ۱۸ سورۀ قلم گرفته شده است و در قرآن (کهف، ۲۳ـ۲۴) به ضرورت اخلاقی رعایت این آموزۀ قرآنی در همۀ امور زندگی مرتبط به آینده، اشاره شده است.
wikijoo: استثناء
استثناء (ادبیات). (در لغت به معنی بیرون کردن) اصطلاحی در بدیع. به دو معنی است:۱. بیرون آوردن چیزی از حکم، برای افزودن زیبایی کلام: بخوشید سرچشمه های قدیم/نماند آب، جز آب چشم یتیم (سعدی)؛۲. آوردن جملۀ «ان شاءالله» در سخن: «گر خدا خواهد» نگفتند از بَطَر/پس خدا بنمودشان عجز بشر/تَرک استثنا مرادم قسوتی ست/نی همین گفتن که عارض حالتی ست (مولوی).
wikijoo: استثناء_(ادبیات)
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] استثناء (ابهام زدایی). استثناء ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: علوم قرآنی• استثناء (قرآن)، به معنای گفتن «إن شاء اللّه» برای معلق ساختن کارها بر مشیت الهی فقه و اصول• استثناء (فقه)، مصدر باب "إستفعال" از ماده ی "ثنی" و در لغت به معنای بازداشتن و کنار زدن و دارای کاربرد در فقه• استثناء (اصول)، مصدر باب "إستفعال" از ماده ی "ثنی" و در لغت به معنای بازداشتن و کنار زدن و دارای کاربرد در اصول فقه• استثناء در اقرار، استثناء مواردی توسط اقرار کننده در مورد یا موارد اقرار کاربردهای دیگر• استثناء (نحو)، مصدر باب "إستفعال" از ماده ی "ثنی" و در لغت به معنای بازداشتن و کنار زدن و دارای کاربرد در نحو• ادات استثناء، کلماتی برای اخراج چیزی از یک حکم کلی
...
...
wikifeqh: احکام استثنا به قواعد عمومی آن که پاره ای احکام بر آن مبتنی است اشاره می کنیم. مهم ترین این قواعد عبارت است از:
← استثنا از اثبات و نفی
در صورت تعدد استثنا و عطف آن ها به یکدیگر، همۀ آن ها از مستثنامنه کم می شوند. بنابراین در مثال ده تومان به فلانی بدهکارم جز چهار تومان و جز سه تومان، تنها سه تومان باقی می ماند.
← عطف در موارد اقرار
ادوات استثنا یا لغوی است مانند «الّا» و «غیر» و یا شرعی مانند «ان شاء اللّه» که از آن به استثنای به مشیت تعبیر می شود.
اقسام استثناء
...
← استثنا از اثبات و نفی
در صورت تعدد استثنا و عطف آن ها به یکدیگر، همۀ آن ها از مستثنامنه کم می شوند. بنابراین در مثال ده تومان به فلانی بدهکارم جز چهار تومان و جز سه تومان، تنها سه تومان باقی می ماند.
← عطف در موارد اقرار
ادوات استثنا یا لغوی است مانند «الّا» و «غیر» و یا شرعی مانند «ان شاء اللّه» که از آن به استثنای به مشیت تعبیر می شود.
اقسام استثناء
...
wikifeqh: نهی کرده است: «ولا تَقولَنَّ لِشَایء اِنّی فاعِلٌ ذلِکَ غَدا • اِلاّ اَن یَشاءَ اللّهُ...». این آیه که متوجّه همه انسان ها و درصدد تأدیب و تعلیم آن هاست بر این آموزه الهی تأکید دارد که مالک همه موجودات، اعم از ذوات و افعال و آثار، خداست و تنها اراده او در عالم حکم فرماست و فاعلیت هر فاعل وابسته به مشیت اوست، بنابراین، انسان باید با گفتن «اِن شاءَ اللّه» در انجام دادن هر کاری متذکر این شأن خداوند باشد و چنانچه در موردی گفتن «اِن شاءَ اللّه» را فراموش کرد پس از یاد آوری جبران کند: «واذکُر رَبَّکَ اِذا نَسیتَ». برداشت های دیگری نیز از آیه مورد بحث شده است؛ مانند:آیه در صدد فهماندن این نکته است که برای خروج کلام از کذب و مانند آن باید استثنا کرد، زیرا کسی از زنده بودن خویش در آینده و پیش نیامدن مانع مطمئن نیست و با استثنا کلام از قطعی بودن خارج می شود. تنها از انجام طاعات می توان خبر داد، زیرا مشیت و اراده تشریعی خدا به آن تعلق گرفته است.استثنا تأبید را می رساند و بدین معناست که هرگز مگو کاری را در آینده انجام خواهم داد، زیرا از خبر دادن انجام کار در آینده نهی شده است، مگر هنگامی که مشیت الهی با آن همراه باشد و آن هنگام برای ما مجهول است. امّا این برداشت ها فاقد دلیل معتبر بوده، با سیاق آیات هماهنگ نیست، زیرا آیات قبل درباره توحید در الوهیت و ربوبیت است، بنابراین، آیات بیست و سه و بیست و چهار سوره کهف در صدد بیان توحید افعالی است.
استثنا در ایمان
با توجّه به اینکه از آیات ۲۳ ـ ۲۴ سوره کهف استفاده می شود که باید انجام دادن هر کاری را به خواست الهی وابسته کرد، بحث استثنا در ایمان، ذیل آیات یاد شده در برخی از تفاسیر مطرح شده است. استثنا در ایمان، یعنی گفتن جمله «من مؤمن هستم إن شاء اللّه» در صورتی که حاکی از شک و تردید در اصل ایمان باشد، کفر بوده و جایز نیست؛ امّا اگر مراد حفظ ایمان در آینده یا تردید در دارا بودن درجات برتر آن باشد اشکال ندارد. زیرا انسان از فرجام امر خویش آگاهی ندارد و ایمان دارای درجاتی است که استثنا در هر مرتبه، حاکی از تردید نسبت به دارا بودن درجات برتر ایمان است، افزون بر این، استثنا در ایمان از عدم خودستایی حکایت می کند. در عین حال برخی ترک استثنا در ایمان را بهتر دانسته اند تا ایهام به کفر پیش نیاید.
پیامد ترک تعلیق امور بر مشیت
...
استثنا در ایمان
با توجّه به اینکه از آیات ۲۳ ـ ۲۴ سوره کهف استفاده می شود که باید انجام دادن هر کاری را به خواست الهی وابسته کرد، بحث استثنا در ایمان، ذیل آیات یاد شده در برخی از تفاسیر مطرح شده است. استثنا در ایمان، یعنی گفتن جمله «من مؤمن هستم إن شاء اللّه» در صورتی که حاکی از شک و تردید در اصل ایمان باشد، کفر بوده و جایز نیست؛ امّا اگر مراد حفظ ایمان در آینده یا تردید در دارا بودن درجات برتر آن باشد اشکال ندارد. زیرا انسان از فرجام امر خویش آگاهی ندارد و ایمان دارای درجاتی است که استثنا در هر مرتبه، حاکی از تردید نسبت به دارا بودن درجات برتر ایمان است، افزون بر این، استثنا در ایمان از عدم خودستایی حکایت می کند. در عین حال برخی ترک استثنا در ایمان را بهتر دانسته اند تا ایهام به کفر پیش نیاید.
پیامد ترک تعلیق امور بر مشیت
...
wikifeqh: استثناء مفرغ و استثناء منقطع که در ادامه در اقسام استثناء مورد بررسی قرار می گیرد.) در حکم سابق بوده با "إلّا" و نظائر آن مانند: «جاء القومُ إلّا زیداً»؛ در این مثال "زیداً" توسط "إلّا" از حکم سابق (جاء) خارج شده است.
وجه نامگذاری
معنای لغوی " استثناء " (بازداشتن و کنار زدن) در معنای اصطلاحی آن لحاظ شده است به این بیان که متکلّم با خارج کردن مستثنا از حکم مستثنی منه توسط إلّا و نظائر آن، در واقع مستثنا را از تعلّق حکم مستثنی منه، کنار زده و یا به تعبیر دیگر حکم مستثنی منه را از شامل شدن مستثنا، بازداشته است. (إلاستثناء صرفُ العامل عن تناول المستثنی)
با لحاظ قیودی که در تعریف اصطلاحی بیان شد همچون قید "با إلّا و نظائر آن" معلوم می شود که معنای لغوی، اعمّ از معنای اصطلاحی است؛ زیرا معنای لغوی استثناء را می توان با ساختار و الفاظ دیگری نیز ادا کرد که تعریف و احکام "استثناء" اصطلاحی بر آن صدق نمی کند.
جایگاه
عالمان نحو باب "استثناء" را در بخش منصوبات در کنار ابوابی همچون "حال"، "تمییز" و "مفعول معه"، مورد بررسی قرار می دهند. در ذکر عنوان این باب در میان عالمان نحو دو رویکرد مشاهده می شود بعضی، از آن تعبیر به "استثناء" کرده و بعضی دیگر تعبیر "مستثنی" را در عنوان باب ذکر کرده اند.
ارکان
...
وجه نامگذاری
معنای لغوی " استثناء " (بازداشتن و کنار زدن) در معنای اصطلاحی آن لحاظ شده است به این بیان که متکلّم با خارج کردن مستثنا از حکم مستثنی منه توسط إلّا و نظائر آن، در واقع مستثنا را از تعلّق حکم مستثنی منه، کنار زده و یا به تعبیر دیگر حکم مستثنی منه را از شامل شدن مستثنا، بازداشته است. (إلاستثناء صرفُ العامل عن تناول المستثنی)
با لحاظ قیودی که در تعریف اصطلاحی بیان شد همچون قید "با إلّا و نظائر آن" معلوم می شود که معنای لغوی، اعمّ از معنای اصطلاحی است؛ زیرا معنای لغوی استثناء را می توان با ساختار و الفاظ دیگری نیز ادا کرد که تعریف و احکام "استثناء" اصطلاحی بر آن صدق نمی کند.
جایگاه
عالمان نحو باب "استثناء" را در بخش منصوبات در کنار ابوابی همچون "حال"، "تمییز" و "مفعول معه"، مورد بررسی قرار می دهند. در ذکر عنوان این باب در میان عالمان نحو دو رویکرد مشاهده می شود بعضی، از آن تعبیر به "استثناء" کرده و بعضی دیگر تعبیر "مستثنی" را در عنوان باب ذکر کرده اند.
ارکان
...
wikifeqh: استثناء_در_نحو
پیشنهاد کاربران
همه روزه به استثنای شنبه : همه روزه سوای شنبه
بچه استثنایی : بچه شگفت آور که این استثنا واژه ای آریایی و ایرانی است
بچه استثنایی : بچه شگفت آور که این استثنا واژه ای آریایی و ایرانی است
مخصوص، منحصربفرد، متفاوت ( از بقیه/دیگران، . . . ) .
جدابافته
آمیخته واژه ی �جدابافته� را با اندک چشم پوشی، بجای واژه ی از ریشه عربی: �استثناء� بکار برده و بجای �استثنایی بر قاعده� نوشته ام: �جدابافته ای بر قاعده�. برای واژه ی �قاعده� به مانش فلسفی آن، واژه ی پارسی درخور نیافتم. نکته ی مهم در کاربرد چنین زبانزدی که شاید کم تر به دیده گرفته شده، آرش آن است که در بنیاد خود، اشاره به کار یا جُستاری نشدنی دارد؛ زیرا �قاعده� در مانش فلسفی و منطقی که در اینجا منظور از آن، منطق صوری و الگوی متافیزیکی برخورد به پدیده ها در شیوه ی اندیشگی کهنه و ناسازگار با پیشرفت های دانشورانه و فن آورانه ی دو سه سده ی کنونی آدمی است، باید دو ویژگی دربر داشته باشد:
الف. سازگار با همه ی حکم های جزئیات جُستارِ خود باشد؛ و
ب. برای شناخت آن جزئیات، شایستگی کاربرد داشته باشد.
به این ترتیب و بر بنیاد آن شیوه اندیشگی، در �قاعده�، جدابافته ای ( استثناء ) نمی تواند و نباید هستی داشته باشد؛ زیرا �قاعده� را زیر و رو کرده از میان برمی دارد.
برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_215. html
آمیخته واژه ی �جدابافته� را با اندک چشم پوشی، بجای واژه ی از ریشه عربی: �استثناء� بکار برده و بجای �استثنایی بر قاعده� نوشته ام: �جدابافته ای بر قاعده�. برای واژه ی �قاعده� به مانش فلسفی آن، واژه ی پارسی درخور نیافتم. نکته ی مهم در کاربرد چنین زبانزدی که شاید کم تر به دیده گرفته شده، آرش آن است که در بنیاد خود، اشاره به کار یا جُستاری نشدنی دارد؛ زیرا �قاعده� در مانش فلسفی و منطقی که در اینجا منظور از آن، منطق صوری و الگوی متافیزیکی برخورد به پدیده ها در شیوه ی اندیشگی کهنه و ناسازگار با پیشرفت های دانشورانه و فن آورانه ی دو سه سده ی کنونی آدمی است، باید دو ویژگی دربر داشته باشد:
الف. سازگار با همه ی حکم های جزئیات جُستارِ خود باشد؛ و
ب. برای شناخت آن جزئیات، شایستگی کاربرد داشته باشد.
به این ترتیب و بر بنیاد آن شیوه اندیشگی، در �قاعده�، جدابافته ای ( استثناء ) نمی تواند و نباید هستی داشته باشد؛ زیرا �قاعده� را زیر و رو کرده از میان برمی دارد.
برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_215. html
معنی استثناء خارج کردن یا جدا کردن یا بیرون کردن چیزی از حکم یا به جزء
کلمات دیگر: