کلمه جو
صفحه اصلی

انتظار


مترادف انتظار : آرزو، امید، توقع، چشمداشت، شکیب، شکیبایی، صبر، نگرش

برابر پارسی : چشمداشت، چشم براه بودن، چشم داشتن

فارسی به انگلیسی

waiting, expectation, anticlpetion


waiting, expectation, anticipation, expectancy, limbo, prospect, suspense, sweat, wait, anticlpetion

expectancy, expectation, Limbo, prospect, suspense, sweat, wait, waiting


فارسی به عربی

توقع , فرصة

عربی به فارسی

صبر کردن , چشم براه بودن , منتظر شدن , انتظار کشيدن , معطل شدن , پيشخدمتي کردن


فرهنگ اسم ها

اسم: انتظار (پسر) (عربی) (تلفظ: entezar) (فارسی: انتظار) (انگلیسی: entezar)
معنی: چشم به راه بودن، امید، نگرانی

مترادف و متضاد

آرزو، امید، توقع، چشمداشت


شکیب، شکیبایی، صبر


نگرش


anticipation (اسم)
پیش بینی، انتظار، پیشدستی، وقوع قبل از موعد مقرر

prospect (اسم)
پیش بینی، انتظار، چشم انداز، منظره، دور نما، امید انجام چیزی

expectation (اسم)
انتظار، توقع، چشم داشت

expectancy (اسم)
پیش بینی، انتظار، احتمال، حاملگی، امید، توقع، بارداری

expectance (اسم)
پیش بینی، انتظار، احتمال، حاملگی، امید، توقع، بارداری

۱. آرزو، امید، توقع، چشمداشت
۲. شکیب، شکیبایی، صبر
۳. نگرش


فرهنگ فارسی

چشم براه بودن، چیزی راچشم داشتن ، چشمداشت
۱ - ( مصدر ) چشم داشتن چشم براه بودن . ۲ - ( اسم ) چشم داشت چشم داشتگی . ۳ - نگرانی . جمع : انتظارات . (پس زمین را بوسه دادند و شدند انتظار وقت فرصت می بدند. ) (مثنوی ) یا انتظار خدمت . کارمند وزارتخانه یا اداره ای را بعللی موقتا از کار بر کنار کردن .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) توقع داشتن ، چشم به راه بودن . ۲ - (اِمص . ) نگرانی .

لغت نامه دهخدا

انتظار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) چشم داشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). ترقب و توقع. ( از اقرب الموارد ). چیزی را چشم داشتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). ارتقاب. توقع. تربص. ترقب. ( از یادداشت مؤلف ). || درنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مکث. لبث. ( از یادداشت مؤلف ). || ( اِمص ) نگرانی و چشم داشتگی و برمر و برمور و پرمر و پیوس و امیدواری. ( ناظم الاطباء ). چشم داشت. چشم داشتگی. نگرانی. ( از فرهنگ فارسی معین ). ترقب. ترصد. تربص. پرموز. پرموزه. پرمون. چشم براهی. چشم درراهی. الچخت. ( از یادداشت مؤلف ) :
این مراد عاجلش حاصل کند بی اجتهاد
وآن هوای آجلش حاصل کند بی انتظار.
منوچهری.
من که بوالفضلم و قومی بیرون طارم بدکانها بودیم نشسته در انتظار حسنک. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 180 ).
بخورد صبر مرا انتظار وعده وصل
که صبر دل شده پنبه ست و انتظار آتش.
ادیب صابر.
آزرده بار انتظارم
مشناس چو انتظار باری.
عمادی شهریاری.
در مصر انتظار چو یوسف بمانده ام
بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم.
خاقانی.
دادم بباد عمری در انتظار روزی
این داغ ناامیدی بر انتظار من چه ؟
خاقانی.
بر بوی همدمی که بیابم یگانه رنگ
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم.
خاقانی.
بانتظار اشارات تو که هان فردا
دلم نماند بجای و چه جای گفتار است ؟
خاقانی.
فرق است میان آنکه یارش در بر
با آنکه دوچشم انتظارش بر در.
سعدی ( گلستان ).
سرم از خدای خواهم که بپایش اندر افتد
که در آب مرده بهتر که در انتظار آبی.
سعدی.
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست ؟
حافظ ( دیوان چ قزوینی - غنی ص 45 ).
چه خوش باشد که بعد ازانتظاری
بامّیدی رسد امّیدواری.
جامی ؟
آنانکه دست جود و سخاوت گشاده اند
بی انتظار آنچه بگفتند داده اند
زین بیش انتظار مفرمای بنده را
بر مرگ انتظار برابر نهاده اند.
؟
- اطاق انتظار ؛ اطاقی که ارباب رجوع را در آن جای دهند تا بنوبت هر یک را جدا پذیرند.

انتظار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چشم داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ترقب و توقع. (از اقرب الموارد). چیزی را چشم داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ارتقاب . توقع. تربص . ترقب . (از یادداشت مؤلف ). || درنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکث . لبث . (از یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) نگرانی و چشم داشتگی و برمر و برمور و پرمر و پیوس و امیدواری . (ناظم الاطباء). چشم داشت . چشم داشتگی . نگرانی . (از فرهنگ فارسی معین ). ترقب . ترصد. تربص . پرموز. پرموزه . پرمون . چشم براهی . چشم درراهی . الچخت . (از یادداشت مؤلف ) :
این مراد عاجلش حاصل کند بی اجتهاد
وآن هوای آجلش حاصل کند بی انتظار.

منوچهری .


من که بوالفضلم و قومی بیرون طارم بدکانها بودیم نشسته در انتظار حسنک . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 180).
بخورد صبر مرا انتظار وعده ٔ وصل
که صبر دل شده پنبه ست و انتظار آتش .

ادیب صابر.


آزرده ٔ بار انتظارم
مشناس چو انتظار باری .

عمادی شهریاری .


در مصر انتظار چو یوسف بمانده ام
بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم .

خاقانی .


دادم بباد عمری در انتظار روزی
این داغ ناامیدی بر انتظار من چه ؟

خاقانی .


بر بوی همدمی که بیابم یگانه رنگ
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم .

خاقانی .


بانتظار اشارات تو که هان فردا
دلم نماند بجای و چه جای گفتار است ؟

خاقانی .


فرق است میان آنکه یارش در بر
با آنکه دوچشم انتظارش بر در.

سعدی (گلستان ).


سرم از خدای خواهم که بپایش اندر افتد
که در آب مرده بهتر که در انتظار آبی .

سعدی .


خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست ؟

حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 45).


چه خوش باشد که بعد ازانتظاری
بامّیدی رسد امّیدواری .

جامی ؟


آنانکه دست جود و سخاوت گشاده اند
بی انتظار آنچه بگفتند داده اند
زین بیش انتظار مفرمای بنده را
بر مرگ انتظار برابر نهاده اند.

؟


- اطاق انتظار ؛ اطاقی که ارباب رجوع را در آن جای دهند تا بنوبت هر یک را جدا پذیرند.
- انتظار خدمت ؛ کارمند وزارتخانه یا اداره ای را بعللی موقتاً از کار برکنار کردن . (از فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
اگرچه آفت عمر انتظار است
چو سر با وصل دارد سهل کار است .

؟ (از امثال و حکم مؤلف ).



فرهنگ عمید

۱. چشم به راه بودن، چیزی را چشم داشتن، منتظر چیزی بودن.
۲. چشمداشت.

دانشنامه عمومی

گاه دار،چشم داشت،گاه به معنی زمان ووقت است وهم هم چم (معنی ،هم معنی)دارا بودن وداشتن پس کسی که باسپرس وقت چشم انتظار کسی است:گاه دار ِ می باشد


انتظار کلمه ای عربی به معنای «چشم به راه بودن» است. انتظار مانند گرسنگی، تشنگی، خشم و بغض امری وجدانی است که هرگز با توصیفات ذهنی، حقیقت آن درک نمی شود.
انتظار امری است که شیعیان در زمان غیبت حجت بن الحسن، باید به آن پایدار باشند. به این معنا که باید منتظر ظهور امام زمان باشند و این را از یاد نبرند و هر لحظه به یاد او باشند. تا جایی که یکی از شرط های پذیرفته شدن اعمال شیعیان انتظار فرج حجت بن الحسن است.
در کتب شیعه انتظار را به یک حالت قلبی و نفسانی تعریف کرده اند که:
معنای انتظار عبارت است از یک حالت قلبی و روحی که از آماده شدن برای چیزی که در انتظارش هستی، بر می آید… پس هر قدر انتظار شدیدتر باشد، آماده شدن هم بیشتر می شود. آیا نمی بینی که وقتی مسافری داشه باشی که منتظر آمدنش هستی، هر چه زمان آمدنش نزدیکتر شود، آمادگی تو هم برای این امر بیشتر می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

اِنتظار
اصطلاحی در سنت شیعی به معنای منتظر ظهور امام دوازدهم بودن و خود را برای ظهور او آماده کردن. انتظار در روایات فراوان یکی از وظایف مهم مسلمانان در عصر غیبت دانسته شده و در روایتی از پیامبر(ص) بهترین عمل امت اسلامی خوانده شده است. شیعیان در دعاهای خود از خداوند می خواهند که ایشان را جزو منتظران فرج قرار دهد. عالمان شیعه کتاب هایی دربارۀ وظایف منتظران نوشته اند و پرهیزکاری، پایبندی به وظایف دینی و امیدواری به نصرت خداوند و پیروزی نهایی حق طلبان را لازمۀ انتظار فرج دانسته و تأکید کرده اند که فرد یا جامعۀ منتظر اصلاح، باید خود صالح باشد. بنابراین، در نظر آنان، این که افرادی به بهانۀ انتظار فرج، تکلیف بزرگ دوران غیبت را از خود ساقط تلقی کنند و از قیام به اصلاح و یاری حق سرباز زنند، با برگزیدن «انتظار منفی» به «انتظار مثبت» که همان انتظار واقعی است، پشت کرده و از فرهنگ انتظار فاصله گرفته اند.

فرهنگ فارسی ساره

چشمداشت، چش مداشتن


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] انتظار فرج یعنی چشم به راه بودن، همراه با امید و بسترسازی برای پیروزی نهایی حق بر باطل، گسترش جهانی صلح، عدالت و ایمان اسلامی و استقرار دولت حق در سراسر گیتی به دست مهدی موعود (عج) می باشد.
انتظار در لغت به معنای چشم به راه بودن و نگران بودن است. و از نظر روان شناسی، کیفیتی روحی است که سبب پیدایش حالت آمادگی است برای آنچه انتظار می رود و نقطه مقابل آن یأس و ناامیدی است. و از نظر اصطلاحی به معنای اعتقاد به این است که فرجام تاریخ با عدالت و سعادت جهانی رقم خواهد خورد.

ماهیت انتظار
ماهیت و چیستی انتظار آمیزه ای از دو عنصر است: عنصر نفی و عنصر اثبات. عنصر نفی همان بیگانگی با وضع موجود و ناخشنودی از آن است و عنصر اثبات امید به آینده ای روشن و آرمانی و بسترسازی برای آن است. مفهوم انتظار در اصطلاح کلامی اش برگرفته از روایات و همان چشم داشتن به وعده الهی است همراه با سعی و تلاش در آماده ساختن روح و جسم خود و جامعه برای روزی که با طلوع خورشید عالم تاب حضرت مهدی (عج) گشایشی در همه شئون زندگی بشر پدید آید

پیشینه انتظار
خاستگاه بحث انتظار در اسلام به زمان رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) برمی گردد؛ از آن حضرت ده ها روایت درباره نشانه های ظهور، ویژگی های موعود و کارهای بزرگی که پس از ظهور انجام می دهد، رسیده است.

موضوع انتظار
...

[ویکی اهل البیت] انتظار در لغت به معنی چشم به راه بودن است و در اصطلاح به حالت آمادگی قلبی و روحی اطلاق می شود که شیعیان بایستی برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داشته باشند.
در کتاب مکیال المکارم آمده است: معنای انتظار عبارت است از یک حالت قلبی و روحی که از آماده شدن برای چیزی که در انتظارش هستی، برمی آید... پس هر قدر انتظار شدیدتر باشد، آماده شدن هم بیشتر می شود. آیا نمی بینی که وقتی مسافری داشته باشی که منتظر آمدنش هستی، هر چه زمان آمدنش نزدیکتر شود، آمادگی تو هم برای این امر بیشتر می شود.
اصطلاح انتظار برگرفته از روایات است و اهمیت آن تا اندازهای است که یکی از شرط های پذیرفته شدن اعمال شیعیان انتظار فرج امام زمان است.
برای بیان کردن فرهنگ انتظار باید مؤلفه های انتظار بیان گردد؛ زیرا در پرتو بیان مؤلفه ها و ویژگی های فرهنگ انتظار، می توان به فرهنگ انتظار پی برد از این رو ضرورت نکات اصولی که فرهنگ انتظار بر آن استوار است، بیان گردد:
1. در تفکر شیعی، انتظار موعود به عنوان یک اصل مسلم اعتقادی مطرح است و در بسیاری از روایات بر ضرورت انتظار قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف تصریح شده است که به عنوان مثال روایات زیرا را بیان می کنیم:
امام صادق علیه السلام به اصحاب خود فرمودند: آیا شما را خبر ندهم به آنچه خدای صاحب و عزت و جلال، هیچ عملی را جز به آن سه از بندگان نمی پذیرد؟ گفتم: چرا. فرمود: گواهی دادن به این که هیچ شایسته ی پرستش جز خداوند نیست و این که محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست و اقرار کردن به آنچه خداوند به آن امر فرموده و ولایت ما و بیزاری از دشمنانمان و تسلیم شدن به آنان و پرهیزگاری و تلاش و مجاهدت و اطمینان و انتظار قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف.
شیخ صدوق نیز از حضرت عبدالعظیم حسنی روایت می کند که: «روزی بر آقایم محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن ابی طالب علیهم السلام وارد شدم و می خواستم که درباره ی قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف از آن حضرت سؤال کنم که آیا همان مهدی، است؟ حضرت خود سخن را آغاز کرد و فرمود: ای ابوالقاسم! به درستی که قائم از ماست و اوست مهدی که واجب است در (زمان) غیبتش انتظار کشیده شود و در ظهورش اطاعت گردد و او سومین امام از فرزندان من است».
2. از اصول فرهنگ انتظار اعتقاد قلبی به ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است و منتظر مؤمن باید یقین داشته باشد به این که حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف که امام دوازدهم و فرزند بلاواسطه امام حسن علیه السلام است. از روزی که متولد شده است تاکنون به همین بدن عنصری زنده و باقی است و روزی ظاهر می شود و جهان را پر از عدل می کند و ظهور آن حضرت روز معینی ندارد که مردم بدانند بلکه احتمال دارد همین امسال اتفاق بیفتد و احتمال هم دارد سالهای بسیار تأخیر بیفتد.

[ویکی فقه] انتظار (روایات). ماهیت و چیستی انتظار آمیزه ای از دو عنصر است: عنصر نفی و عنصر اثبات. عنصر نفی همان بیگانگی با وضع موجود و ناخشنودی از آن است و عنصر اثبات امید به آینده ای روشن و آرمانی و بسترسازی برای آن است. مفهوم انتظار در اصطلاح کلامی اش برگرفته از روایات و همان چشم داشتن به وعده الهی است همراه با سعی و تلاش در آماده ساختن روح و جسم خود و جامعه برای روزی که با طلوع خورشید عالم تاب حضرت مهدی عجّل الله فرجه الشریف گشایشی در همه شئون زندگی بشر پدید آید.
انتظار از نظر لغوی به معنای توقع داشتن، چشم به راه بودن و نگرانی است و در اصطلاح شیعه عبارت است از: اعتقاد کامل و ایمان محکم بر امامت و ولایت و سرپرستی حضرت صاحب الزمانا و امید به آمدن و ظهور آن حضرت و شروع حکومت حق و حق پرستان است. حضرت علی علیه السّلام می فرمایند: «انتظروا الفرج و لاتیاسوا من روح الله (فضل الله) فان احب الاعمال الی الله عزوجل انتظار الفرج؛ از رحمت خداوند مایوس نباشید؛ زیرا محبوب ترین کارها نزد خداوند عزوجل انتظار فرج است». امام صادق علیه السّلام می فرماید: «من مات منتظرا لهذا الامر کان مع القائم فی فسطاطه لا بل کان کالضارب بین یدی رسول الله، بالسیف؛ هر که درانتظار این امر (ظهور قائم) بمیرد، همچون کسی است که با قائم در خیمه او باشد؛ بلکه به مانند کسی است که در کنار پیامبر خدا، شمشیر زند».جمال یار ندارد نقاب و پرده ولیتو خاک ره بنشان تا نظر توانی کرد
آیات انتظار
پیامبر گرامی اسلام، می فرماید: «خوشا به حال آن که مهدی علیه السّلام را ببیند و خوشا حال آن که او را دوست بدارد و خوشا حال کسی که امامت او را باور داشته باشد». امام علی علیه السّلام : «منتظر فرج (آل محمد) باشید و از رحمت خدا ناامید نگردید؛ به راستی که محبوب ترین کارها نزد خداوند بزرگ، انتظار فرج است». در لوح فاطمه زهرا علیه السّلام : «... سپس به دلیل رحمت بر جهانیان، سلسله اوصیاء را به وجود فرزند امام حسن عسگری علیه السّلام تکمیل خواهم کرد؛ کسی که کمال موسی و شکوه عیسی و صبر ایوب را داراست...» . امام حسن مجتبی علیه السّلام در ضمن روایتی، پس از بیان برخی از مشکلات زمان بعد از رسول خدا، فرمود: «خداوند در آخرالزمان مردی را برمی انگیزد... و او را به وسیله فرشتگان خود پشتیبانی می کند و یارانش را حفظ می کند... و او را بر تمامی ساکنان زمین چیره می سازد... او زمین را از عدالت و روشنایی و دلیل آشکار پر می سازد... خوشا حال آن که روزگار او را ببیند و سخن او را بشنود». امام حسین علیه السّلام فرمود: «خداوند به وسیله او(امام مهدی علیه السّلام) زمین را زنده می کند؛ پس از آنکه مرده باشد و به وسیله او آئین حق را بر تمامی دین ها پیروز گرداند؛ هر چند مشرکان را خوش نیاید. برای او غیبتی است که گروهی در آن از دین باز می گردند و گروهی دیگر بر دین استوار می مانند... همانا آن که در غیبت او بر اذیت ها و تکذیب ها شکیبایی کند، مانند کسی است که پیش روی رسول خدا، با شمشیر جهاد کرده باشد».
انواع انتظار
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: entezâr / čamberâhi
طاری: entezâr/ čeymberahi
طامه ای: entezâr
طرقی: entezâr
کشه ای: entezâr
نطنزی: entezâr


جدول کلمات

یرمر, چشمداشت, توقع

پیشنهاد کاربران

منتظر کسی بودن تا بیاید

نرسیدن منتظرماندن اسمی که دورا ازهمه متمایز میکند اسمی واسه پی بردن ب اعماق ونگرش اسمی واسه درک رنج

پیوس

یرمر

نگاهین

شوق

منتظر ، چشم به راه ، صبر کردن ، چشم به راه کسی ، ارزو امدن ، امید امدن ،

در زبان پارسی " پیوس "

نخست اینکه انتظار ریشه آریایی دارد نه سامی و عربی نیست و دیگر اینکه میتوان از واژه چشم به راه یا چشم به زمان جای آن بکار برد
مثلن به جای اتاق انتظار می توان نوشت اتاق چشم به زمان

پیش بینی

مترصد

نگر ماند "، "به چشم بودن" واچشمی" چشم داشت"
پسوند ها و پیشوند های زبان فارسی برای ساخت قید ها و فروزه ها و اسم بسیار فراوان است برای واژه ی انتظار عربی می توان برابر واژه های گوناگونی بکار برد نمونه:
من نگرمانده به راهی که ز آن باز آیی

در گفتار لری :
تِما ( بسیار پرکاربرد ) = انتظار، چشم داشت، امید
در مَثل:
از فلانی تِما بُر شدم = از فلانی انتظارم بریده است.
هام ( هستم ) به تِمایَت =به انتظار تو هستم، به تو امید دارم
هنوز دل به تِما هستم= هنوز دلم امید و انتظار دارد

مَندیر ( پرکاربرد ) = منتظر، ماندیر ( فارسی شده از ماندن=مَندن )
درمثَل:
مَندیر فلانی ام تا بیاید = منتظر فلانی ام تا بیاید.
برای ناهار مَندیر تان هستیم.
خیلی مَندیرتان ماندیم.

بَندیر = منتظر
بمان بر بَند فلانی تا بیاید = بمان منتظر فلانی تا بیاید.

شکیب

چشم=

امید، چنانکه گویند: چشم آن دارم ؛ یعنی : امید آن دارم. ( انجمن آرا ) . بمعنی امید. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) . امید و توقع. ( غیاث ) . امید و توقع و انتظار. ( ناظم الاطباء ) . چشمداشت. آرمان. آرزو :
تا بمن امید هدایت کراست
یا بخدا چشم عنایت کراست.
نظامی.
هر کسی را ز لبت چشم تمنائی هست
من خود این بخت ندارم که زبانم باشد.
سعدی.
هرآنکه تخم بدی کشت و چشم نیکی داشت
دماغ بیهده پخت و خیال باطل بست.
سعدی.
ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور
چشم سرّی عجب از بیخبران میداری.
حافظ.
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی بمن ده تا بیاسایم دمی.
حافظ.
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتم.
حافظ.
ز هیچ یار مرا چشم آشنایی نیست
شکسته جانم و امید مومیایی نیست.
باقر کاشی ( از آنندراج ) .
روا مدار که گردد مزید خواهش غیر
نوازش ستمی کز تو چشم بود مرا.
قدسی ( از آنندراج ) .
رجوع به چشمداشت و چشم داشتن شود.

درنگ

ماندگاری . . . ماندگار کسی بودن . . .


کلمات دیگر: