مترادف مغنی : آوازخوان، خنیاگر، خواننده، سرودخوان، سرودگو، نغمه خوان
مغنی
مترادف مغنی : آوازخوان، خنیاگر، خواننده، سرودخوان، سرودگو، نغمه خوان
فارسی به انگلیسی
singer, [ext.] musical performer
عربی به فارسی
خواننده , اواز خوان , سراينده , نغمه سرا
مترادف و متضاد
آوازخوان، خنیاگر، خواننده، سرودخوان، سرودگو، نغمهخوان
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آوازه خوان سرود گوی . ۲ - مطرب . ۳- یکی از آلات ذوات الاوتار و [ آن سازیست که اگر چه مطلقات دارد اما بر روی آن گرفت توان کردن و آنرا دسته ای نباشد و هیات آن چون تخته ای بود مطول که بر آن اوتاربندند و اوتار آن اکثر بیست و چهار باشد و هر وتری را وتری دیگر یلی (? ) آن باشد که نصف مقدار آن باشد لاجرم نغمات آن زیر و بم با یکدیگر معا مسموع شود . ] ( مقاصد الالحان . سخن ج ۴:۵ ص ۲۸٠ )
فرهنگ معین
(مُ غَ نّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آوازه خوان ، سرودگوی . 2 - مطرب .
(مُ غَ نّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آوازه خوان ، سرودگوی . ۲ - مطرب .
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) بی نیاز، بی نیازکننده .
لغت نامه دهخدا
نوای مغنی و آواز رود
روان را همی داد گفتی درود.
همی خواند این خسروانی سرود.
خروش مغنی و جستن به خشم.
با نوفه گردان چه کنم مجلس و گلشن ؟
مغنی بسوزد کتاب اغانی.
بساز ای مغنی ره دلپسند
بر اوتار این ارغنون بلند.
به گفتن گلو را خوش آواز کن.
یکی پرده ز آهنگ خود بازگیر.
نوآیین تر از ناله عندلیب.
چو یار اندر حدیث آید به مجلس
مغنی را بگو تا کم سراید.
به یادآور آن خسروانی سرود.
به آیین خوش نغمه آواز ده.
ببین تا چه گفت از درون پرده دار.
به قول و غزل قصه آغاز کن.
مغنی . [ م َ نا / م ُ نا ] (ع اِ) کفایت . بسندگی . گویند: اغنی عنه مغنی فلان و مغناته ؛ ای ناب عنه و اجزا مجزاته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نایب کافی و بسندگی . و گویند: اغنی عنه مغنی فلان ؛ یعنی نایب کافی اوشد فلان و بی نیاز کرد او را از آن . (ناظم الاطباء).
مغنی . [ م َ نا ] (ع اِ) آنجا که فرودآیند. (مهذب الاسماء). جای و منزل که بدان اهل آن بی نیاز و غنی گردیدند، سپس از آن کوچ کردند، یا عام است . جای بااهل و باشندگان . ج ، مغانی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). منزلی که در آن اقامت کنند و سپس کوچ نمایند. و یا عام است و گویند: خربت مبانیهم و خلت مغانیهم . ج ، مغانی . (از اقرب الموارد). || چاره و گویند: ماله عنه مغنی ؛ ای بد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سزاواری . شایستگی . (از ناظم الاطباء). و گویند: مکان کذا مغنی من فلان ؛ یعنی این مکان سزاوار و شایسته ٔ فلان است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مغنی . [ م ُ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
که تو پاکی از خطر وز نیستی
نیستان را موجد و مغنیستی .
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 75).
- غیرمغنی ؛ نیازمند و غیرمکفی . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
بی نیازکننده.
بینیازکننده.
آوازهخوان؛ مطرب؛ سرودگوینده.
دانشنامه عمومی
غلامعلی صفایی بوشهری
کمال الدین حسین خوارزمی
محمد ادریسی
محمود آلوسی
زندگی این دانشمند بزرگ، حیاتی علمی است. «مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب» کتابی سرشار از نکات مهم ادبی است که ارزشعلمی دارد و در دانشگاه و حوزه مورد توجه بوده و حتی تدریس، می شود و علاوه بر ارزشمندی و جایگاه مؤلف که آن را از جهات مختلفی قابل بررسی کرده است، این کتاب همواره مورد نقد دانشمندان ادبیات، قرار می گیرد.
کتاب مغنی ، با یک مقدمه از محقق در بیان شرح زندگی ابن هشام و خطبه نویسنده، در اشاره به عنوان های ابواب، آغاز و مطالب در دو قسمت و در هشت باب، تنظیم و حتی به صورت نموداری نیز یافت می شود.
کتاب، مشتمل بر قواعد کلی نحو و تطبیق آن ها بر مثال هایی از آیات قرآن و اشعار عرب به روشی خاص، می باشد و از روش های کتاب ی این فن ادبی، بوده که بنا به گفته ابن هشام برخلاف کتاب های عربی دیگر این کتاب دارای تکرار غیرلازم است.
دانشنامه آزاد فارسی
(نام کامل: مُغْنی اللبیب عن کتب الاعاریب) نوشتۀ ابن هشام، کتابی نوآورانه در نحو، به عربی. این اثر به ابتکار در ترتیب مباحث دستور زبان عربی، نوآوری در نحو و پالایش آن، و نقد آرای نحویان برجسته است. نخستین و گسترده ترین بخش از باب های هشت گانۀ کتاب به معانی و کاربردهای حروف و ادات اختصاص یافته است. باب دوم و سوم دربارۀ جمله و ظرف و جار و مجرور است. از باب چهارم به بعد، که هریک عنوانی نسبتاً طولانی دارد، نکته های کاربردی دستور و زبان شناسی عربی در هر بخش، به سامانی خاص، ارائه شده است. ابن هشام در این کتاب، چنان که خود در مقدمۀ آن تصریح کرده، از تکرار مکررّات، اعراب واضحات و ذکر مطالبی که مستقیماً به اعراب مربوط نیست اجتناب کرده و بیشتر به شواهد قرآنی و شعری و مسائل بحث انگیز نحو پرداخته است. این اثر ارزشمند همواره مورد اقبال نحویان بوده و در ایران نیز از دیرباز به عنوان متن درسی پایان دورۀ مقدّمات در حوزه های علمی رواج داشته است. از این کتاب چاپ های متعدد موجود است.
تألیف ابن قدامه. کتابی به عربی، در فقه حنبلی. دوره ای کامل از فقه استدلالی حنبلی و شرحی است بر کتاب مختصرالخرقی فی فروع الحنبلیۀ ابوالقاسم عمر بن حسین خرقی، که حنبلی ها بدان تبرک می جویند. در این اثر، روایات متن، از حیث صحت و وثاقت بررسی و افزون بر پرداختن به آرای سایر مذاهب فقه اسلامی با ذکر دلیل، مسائل فقه حنبلی نیز با استدلال بیان شده است. المغنی در فقه حنبلیه بسیار معتبر و مورد توجه است. عبدالعزیز بن علی بکری بغدادی آن را با نام الخلاصه تلخیص کرد و بر آن مطالبی افزود. این اثر در ۱۲ جلد در بیروت به چاپ رسیده است.