کلمه جو
صفحه اصلی

اصطخر

فارسی به انگلیسی

pond, pool


فرهنگ فارسی

یکی از بزرگترین شهرهای فارس در دوران قبل از اسلام وبعد از آن . قلعه استخر از قلاع معروف تاریخی است کهدر انتهای شمال غربی جلگه مرودشت قرار دارد.
( اسم ) استخر
ابن طهورث نخستین کسی بود که شهر اصطخر را بنیان نهاد .

فرهنگ معین

(اِ طَ ) [ معر. ] (اِ. ) استخر.

لغت نامه دهخدا

اصطخر. [ اِ طَ ] (اِخ ) ابن طهمورث . نخستین کسی بود که شهر اصطخر را بنیان نهاد. (از معجم البلدان ).


اصطخر. [ اِ طَ ] (اِخ ) کوره یا شهرستان اصطخر از مهمترین و بزرگترین شهرستانهای فارس بشمار میرفت و مرکزآن شهر اصطخر بود و شهرها و قرای بسیاری داشت که مشهورترین آنها عبارت بودند از: بیضاء. مایین . نیریز. ابرقو و یزد و جز آنها. (از ضمیمه ٔ معجم البلدان ).


اصطخر. [ اِ طَ ] (اِخ ) نام یکی از نه دروازه ٔ شهر شیراز بود. (از نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 ص 114).


اصطخر. [ اِ طَ ] (معرب ، اِ) معرب استخر، بمعنی تالاب و آبگیر. اصطرخ . (شرفنامه ٔ منیری ). کول . مأجل . ورجوع به استخر و ستخر و اصطرخ و سطخر و صطخر شود.


اصطخر. [ اِ طَ ] ( معرب ، اِ ) معرب استخر، بمعنی تالاب و آبگیر. اصطرخ. ( شرفنامه منیری ). کول. مأجل. ورجوع به استخر و ستخر و اصطرخ و سطخر و صطخر شود.

اصطخر. [ اِ طَ ] ( اِخ ) کوره یا شهرستان اصطخر از مهمترین و بزرگترین شهرستانهای فارس بشمار میرفت و مرکزآن شهر اصطخر بود و شهرها و قرای بسیاری داشت که مشهورترین آنها عبارت بودند از: بیضاء. مایین. نیریز. ابرقو و یزد و جز آنها. ( از ضمیمه معجم البلدان ).

اصطخر. [ اِ طَ ] ( اِخ ) قلعه اصطخر. بر وزن ومعنی استخر است که قلعه فارس باشد و آن تختگاه دارابن داراب است. ( برهان ) ( هفت قلزم ) ( آنندراج ). نام شهر که قلعه فارس است ، معرب استخر که سابق گذشت. ( ازلب الالباب ) ( برهان ) ( غیاث ). نام شهری از ولایت پارس ، کذا فی زفان گویا. ( از مؤیدالفضلا ). پرس پلیس . همان شهر استخر است. ( فارسنامه ٔناصری ). و جوالیقی آرد: اصطخر نام شهر است و عجمی است و در اشعار عرب آمده است. جریر گوید :
و کان کتاب فیهم و نبوة
و کانوا باصطخر الملوک و تُسترا .
( المعرب ص 38 ).
و ابن البلخی آرد: و سه قلعه ساخت [ جمشید ] در میان شهر و آنرا سه گنبدان نام نهاد، یکی قلعه اصطخر و دوم قلعه شکسته و سوم قلعه شکنوان. ( فارسنامه ابن البلخی ص 32 ). و همو آرد: قلعه ٔاصطخر؛ در جهان هیچ قلعه قدیم تر از این قلعه نیست وهر احکام کی صورت بندد آنجا کرده اند و بعهد پیشدادیان آنرا سه گنبدان گفتندی و دو قلعه دیگر را کی بنزدیکی آنست یکی قلعه شکسته و دیگر قلعه شکنوان و این هر دو قلعه ویران است ، عضدالدوله حوضی ساختست آنجا حوض عضدی گویند و چنانست کی دره ای بودست بزرگ کی راه سیل آب قلعه بر آن دره بودی ، پس عضدالدوله به ریختگری روی آن دره برآورد مانند سدی عظیم و اندرون آن به صهروج و موم و روغن و... بعد ما کی کرباس و قیر چند لابرلا در آن گرفتند و احکامی کردند کی از آن معظم تر نباشد و این حوض است و بسط آن یک قفیز کم عسیری است وعمق آن هفده پایه است کی چون یک سال هزار مرد از آن آب خورند یک پایه کم شود، و در میان حوض بیست ستون کرده اند از سنگ و صهروج و بر سر آن سقف حوض پوشیده وبیرون از آن دیگر حوضهاء آب و مصنعها هست و عیب این قلعه آنست کی حصار بلیغ توان داد و سردسیر است مانند هواء اصفهان و کوشکهاء نیکو و سرایهاء خوش و میدان فراخ دارد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 156 ).

اصطخر. [ اِ طَ ] (اِخ ) قلعه ٔ اصطخر. بر وزن ومعنی استخر است که قلعه ٔ فارس باشد و آن تختگاه دارابن داراب است . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). نام شهر که قلعه ٔ فارس است ، معرب استخر که سابق گذشت . (ازلب الالباب ) (برهان ) (غیاث ). نام شهری از ولایت پارس ، کذا فی زفان گویا. (از مؤیدالفضلا). پرس پلیس . همان شهر استخر است . (فارسنامه ٔناصری ). و جوالیقی آرد: اصطخر نام شهر است و عجمی است و در اشعار عرب آمده است . جریر گوید :
و کان کتاب فیهم و نبوة
و کانوا باصطخر الملوک و تُسترا .

(المعرب ص 38).


و ابن البلخی آرد: و سه قلعه ساخت [ جمشید ] در میان شهر و آنرا سه گنبدان نام نهاد، یکی قلعه ٔ اصطخر و دوم قلعه ٔ شکسته و سوم قلعه ٔ شکنوان . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 32). و همو آرد: قلعه ٔاصطخر؛ در جهان هیچ قلعه قدیم تر از این قلعه نیست وهر احکام کی صورت بندد آنجا کرده اند و بعهد پیشدادیان آنرا سه گنبدان گفتندی و دو قلعه ٔ دیگر را کی بنزدیکی آنست یکی قلعه ٔ شکسته و دیگر قلعه ٔ شکنوان و این هر دو قلعه ویران است ، عضدالدوله حوضی ساختست آنجا حوض عضدی گویند و چنانست کی دره ای بودست بزرگ کی راه سیل آب قلعه بر آن دره بودی ، پس عضدالدوله به ریختگری روی آن دره برآورد مانند سدی عظیم و اندرون آن به صهروج و موم و روغن و... بعد ما کی کرباس و قیر چند لابرلا در آن گرفتند و احکامی کردند کی از آن معظم تر نباشد و این حوض است و بسط آن یک قفیز کم عسیری است وعمق آن هفده پایه است کی چون یک سال هزار مرد از آن آب خورند یک پایه کم شود، و در میان حوض بیست ستون کرده اند از سنگ و صهروج و بر سر آن سقف حوض پوشیده وبیرون از آن دیگر حوضهاء آب و مصنعها هست و عیب این قلعه آنست کی حصار بلیغ توان داد و سردسیر است مانند هواء اصفهان و کوشکهاء نیکو و سرایهاء خوش و میدان فراخ دارد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 156).
و در ص 111 آرد: در آن عهد کی شیرویه خویشاوندان را می کشت دایه ٔ او او را بگریزانید و به اصطخر پارس برد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ بریل ص 111). و صاحب حدود العالم آرد: اصطخر؛ شهری بزرگ است و قدیم و مستقر خسروان بوده است و اندر وی بناها و نقشها و صورتهای قدیم است و او را نواحی بسیار است و اندر وی بناهاست عجیب که آنرا مزگت سلیمان خوانند (؟) و اندر وی سیب باشد نیمه ترش و نیمه شیرین و اندر کوه وی معدن آهن است و اندر نواحی وی معدن سیم است - انتهی .
شهریست بفارس از اقلیم سوم بطول 79 درجه و عرض 32 درجه ... گویند نخستین کسی که آن را بنیان نهاد اصطخربن طهمورث پادشاه ایران بودو طهمورث در نزد ایرانیان بمنزله ٔ آدم ... بود جریربن خطفی گوید: مردم فارس و روم و عرب از نسل اسحاق بن ابراهیم خلیل (ع ) بودند :
و یجمعنا و الغر اَبناء سارة
اب لانبالی بعده من تعذرا
و ابناء اسحاق اللیوث اذا ارتدوا
حمائل موت لابسین السنورا
اذا افتخروا عدوا الصبهبذ منهم ُ
و کسری و عدوا الهرمزان و قیصرا
و کان کتاب فیهم و نبوة
و کانوا باصطخر الملوک و تسترا.

(از معجم البلدان ).


شهر یا قلعه ٔ اصطخر بر تپه ٔ سنگی نزدیک نهر بند امیر واقع است و مسافت آن تا شیراز از جانب خاور 35 هزار گز است . قلعه ٔ مزبور در وسط جلگه ٔ پهناوری سر به آسمان کشیده که از لحاظ آبادانی و حاصلخیزی بی همتاست و هم اکنون آن جلگه را مرودشت خوانند که کوههای بلندی پیرامون آنرا احاطه کرده است . ملتبرون گوید: و بر سه یا چهار فرسنگی دهکده ای در میان آثار شهر قدیمی ومشهور، اصطخر دیده میشود و آن در گذشته پایتخت فارس بود و برحسب گمان برخی از مورخان این شهر را اسکندرویران نساخت بلکه عرب درقرن هفتم م . آنرا منهدم کرد و آثار آن بر سرزمین بلندی مشرف بر دشت پهناوری دیده میشود و در پهلوی کاخی که در این شهر بنیان نهاده شده است کوهی است بشکل تختی با پلکان که بوسیله ٔ پله هایی از سنگ کبود بالای آن میروند و قریب 500 پله دارد. هنگام داخل شدن به کاخ نخستین منظره ای که بیننده را دچار شگفتی و حیرت میکند دو ایوان سنگی است که ارتفاع هر یک از آنها 50 پاست و تمثال صورتی که آنرا ابوالهول میگویند... و در دو سوی ایوانها بسیاری از نقوش یونانی و عبری و کوفی و فارسی و میخی دیده میشود... و نزدیک دو ایوان از پله ها بالا میروند تا به تالار و ستونهای بزرگ میرسند و در دو سوی پله ها بسیاری از نقوش و صورتها است و علاوه بر صورتها نوعی ظروف و وسایل است از قبیل ارابه ها که بسبک یونانی است و تصاویر شتر و گاو و گوسفند و اسب نیز دیده میشود و درپایین پله ها تصویر شیری است که گاوی را به چنگال گرفته است . و از ستونهای تالار 15 ستون بحال خود باقی است که ارتفاع آنها از 70 تا 80 پاست و این ستونها ازعالیترین و استوارترین و استادانه ترین نمونه های صنعت معماریست و محیط کاخ 4200 پای فرانسوی و محیط باغ 600 گام از شمال به جنوب و 390 گام از خاور به باختراست - انتهی .
و نخستین کسی که از جانب مسلمانان در فارس بجنگ پرداخت علأبن حضرمی بود که در هنگام خلافت عمر (رض ) بسال 17 هجری با سپاهیان خود بسوی فارس هجوم آورد تا به اصطخررسید و مردم آن شهر به نبرد سختی برخاستند... آنگاه در همان سال ابوموسی اشعری به بلاد فارس درآمد و فرمانروایی اصطخر را به عثمان بن ابی العاص ثقفی سپرد و در حقیقت فتح بسال 18 هجرت میسر گردید. ابن اثیر گوید: عثمان بن ابی العاص ثقفی آهنگ اصطخر کرد و او و اهل اصطخر در جور با هم تلاقی کردند و فارسیان شکست یافتند و مسلمانان نخست جور و آنگاه اصطخر را فتح کردند وبسیاری از لشکریان فارسیان را کشتند و بقیه گریختند، آنگاه عثمان بن ابی العاص آنان را به ذمه و جزیه دعوت کرد و هربذ آن ناحیه پذیرفت و عثمان پس از آن غنائم را گرد آورد و خمس آنها را نزد عمر فرستاد و بقیه را تقسیم کرد آنگاه مردم اصطخر نافرمانی آغاز کردند و عثمان بسال 27 هجری بدان شهر بازگشت و بار دیگر آنرا گشود سپس مردم آن شهر قیام کردند و عبیداﷲبن معمربسال 29 هجری بر دروازه ٔ اصطخر با آنان به نبرد پرداخت و کشته شد و مسلمانان منهزم شدند و چون خبر این امر به عبداﷲبن عامر رسید بسوی اصطخر شتافت و مردم آن شهر شکست یافتند و گروهی بسیار کشته شدند و اصطخر را با زور فتح کرد و سپس بسوی دارابجرد شتافت که مردم آن نافرمانی آغاز کرده بودند و آن شهر را نیز گشودو به سوی جور رفت ، در این هنگام مردم اصطخر قیام کردند و ابن عامر پس از فتح جور به اصطخر بازگشت و پس از محاصره ٔ شدید آن شهر و بکار بردن منجنیق آن شهر را فتح کرد و چنانکه بلاذری آرد: 40 هزار تن را بکشت وبیشتر خاندان های اصیل و بزرگان اسواران را نابود کرد و این امر بسال 29 هجری بوده است ، و گویند ابن عامر پس از بازگشت از اصطخر شریک بن اعور حارثی را در آن شهر فرمانروا ساخت و او مسجد آن شهر را بنیان نهاد و تا حد امکان در اصلاح امور شهر کوشید و در سال 39 هَ . ق . زیادبن امیه که والی فارس بود بدان شهر رفت ، وی قلعه ای نزدیک اصطخر بساخت و آنرا بنام قلعه ٔ زیادخواند، آنگاه پس از وی منصور یشکری حصنی بساخت و آنرا قلعه ٔ منصور نامید و در سال 68 هَ . ق . در اصطخر پیکاری میان مسلمانان و خوارج روی داد که در آن عبداﷲبن عمربن عبیداﷲبن معمر کشته شد و در سال 129 مردم آن شهر با عبداﷲبن معاویه که در کوفه خروج کرده بود بیعت کردند و خانه ٔ وی در آن هنگام در اصطخر بود. و در سال 267 عمرولیث صفار اصطخر را تصرف کرد و خلاصه حوادثی که در این شهر روی داده است نظیر حوادثی بوده است که در اصفهان و دیگر بلاد فارس بوقوع پیوسته است .
و صاحب قاموس الاعلام آرد: در 60 هزارگزی شمال شرقی شیراز واقع است ، دیرزمانی پایتخت سلاطین ایران بوده و در اوایل اسلام نیز از شهرهای آباد و بزرگ بشمار میرفته و بعداً خراب شده است ولی آثار خرابه ٔ آن همچنان پایدار است ، یونانیان آنرا پرسپولیس میخواندند یعنی مدینه ٔ فارسی ، در جلگه ای بسیار حاصلخیز بنام مرودشت که در دامنه ٔ کوهی است دیده میشود و نهر بند امیر از پهلوی آن میگذرد، روی این نهر پل بسیار بزرگی بر طریق خراسان وجود داشته که با هنرمندی آنرا ساخته بودند و محله ای نیز در پیرامون پل واقع بوده است . اصطخری گوید: سور بزرگی گرداگرد این شهر را احاطه کرده و از اینروهوایش سنگین است ولی هوای بیرون حصار و ییلاقات اطراف شهر بسیار لطیف و دلکش است . و نیز گوید: این شهر یک میل طول و عرض دارد، خرابه های معروف به تخت جمشید و چهل منار در خارج شهر بر کوهی دیده میشوند، اینها ویرانه های کاخهای پادشاهان قدیم ایرانند، ستونها و هیاکل باعظمتی که دست هنر آنها را مایه ٔ حیرت جهانیان قرار داده است هنوز پای برجاست . محیط دایره ٔ کاخ به 4200 پا میرسد و خرابه ٔ آتشکده ٔ عظیمی هم در این جایگاه دیده میشود که عامه آنرا مسجد سلیمان مینامند. دراواخر قرن چهارم هجری در روزگار صمصام الدوله از خاندان بویه این شهر در معرض هجوم امیر قلتمش واقع گردید و آنچنان ضربتی بر شهر وارد آورد که بویرانه ای مبدل شد و بر همان حال بماند. یاقوت گوید: در جوار اصطخر کانهای زیبق و آهن یافت شود و مردم آنها را استخراج میکنند. (از قاموس الاعلام ترکی ). پایتخت باستان ایران که بر روی خرابه های پرسپولیس بنیان نهاده شده بود و مرکز دینی و پایتخت ساسانیان بشمار میرفت . ابوموسی اشعری و عثمان بن عاص (643 م .) آنرا گشودند و بوجود آمدن شیراز (684 م .) بسی از رونق اصطخر کاست . (اعلام المنجد) :
اگر فرمان تن کردی ّ و در اصطخر بنشستی
از اهل البیت پیغمبر نگشتی نامور سلمان .

ناصرخسرو.


نوذر و کاوس اگر نماند به اصطخر
رستم زاول نماندنیز به زاول .

ناصرخسرو.


و رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 69 و فهرست تاریخ مغول تألیف اقبال و المعرب جوالیقی ص 25 س 15 و فهرست فارسنامه ٔ ابن البلخی چ بریل و فهرست تاریخ سیستان واخبار الدولة السلجوقیة ص 41 و سبک شناسی ج 3 ص 252 و فهرست مزدیسنا و فهرست عقدالفرید و تاریخ اسلام صص 128- 135 و 151 و ایران باستان ج 1 ص 102 و ج 3 ص 2541 و فهرست حبیب السیر چ خیام و فرهنگ ایران باستان ص 67 و فتوح البلدان بلاذری چ قاهره ص 396 و مسالک الممالک اصطخری چ لیدن ص 122 و 123 و فهرست نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 و فهرست عیون الاخبار و کتاب التاج ص 15 و وفیات الاعیان ص 141 و فهرست تاریخ گزیده و ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 290 وقاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 990 و فهرست مجمل التواریخ و القصص و فهرست شدالازار و فهرست تاریخ عصر حافظ ج 1 و فهرست شرح احوال رودکی ، و استخر و ستخر و سطخر و صطخر و فارس شود.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۲۹°۵۸′۵۱″ شمالی ۵۲°۵۴′۳۴″ شرقی / ۲۹٫۹۸۰۸۳°شمالی ۵۲٫۹۰۹۴۴°شرقی / 29.98083; 52.90944
استخر شهری باستانی است که در مرودشت استان فارس واقع است. استخر از بزرگ ترین شهرهای دوران خود بوده و به گفته تاریخ نویسان چهار دروازه داشته که امروزه یکی از آنها در سر پیچ دوراهی مرودشت ارسنجان قرار دارد و دیگری در جنوب مرودشت کنونی قرار داشته است.
در دره های باریک پلوار، بین شمال کوه رحمت و نقش رستم واقع شده است. اصطخر در نزدیکی جایی که دره به سوی مرودشت باز می شود قرار گرفته است و تا نزدیکی های تخت جمشید گسترش می یابد. استخر در اصل احتمالاً حومهٔ اسکان شهری در اطراف اقامت گاه های شاهی هخامنشی بوده است، اما امروزه نشانه ها و آثار اندکی از آن برجای مانده است. پس از مرگ سلوکوس یکم که یکی از سرداران اسکندر مقدونی بود و پس از مرگ وی حکمران ایران گردید، هنگامی که ایالت فارس ادعای استقلال دوباره کرده بود، به نظر می رسد که استخر مرکز اصلی این خواسته بوده باشد. استخر بهتر از پایتخت قدیمی توسط تپه های مجاور محافظت می شد و «جادهٔ زمستانی» فارس به اصفهان از مسیر استخر به پاسارگاد و آباده می گذشت.
شهر استخر ۵ قرن پیش از میلاد و ۱۰ قرن پس از آن قدمت دارد و شاهد تاجگذاری ها و جشن ها و شکوه بسیاری بوده و صدها هزار نفر ساکن داشته است و نخستین پایتخت حکومت ساسانیان بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:استخر، شهر قدیم

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] اصطخر در طول هفتاد و نه درجه و عرض سی و دو درجه جغرافیایی در فارس قرار گرفته است. یاقوت حموی می نویسد: اول کسی که بنای شهر اصطخر را نهاد، اصطخر بن طهمورث پیشدادی بود و این شخص نزد مردم ایران منزلت بسیار داشت.
فتح اصطخر در عهد خلیفه دوم و در سال 16 هجرت توسط عثمان ابی العاص و ابوموسی اشعری صورت گرفت. و در سال 74 هجری توسط محمد بن یوسف برادر حجاج بن یوسف ثقفی، در نه فرسخی جنوب اصطخر در وقت طلوع برج سنبله بنای شهر شیراز گذاشته شد و این شهر روز بروز از رونق اصطخر کاست.
آنچه از نوشته جغرافیدانان قرون اول اسلامی درباره اصطخر بدست می آید، این است که اصطخر در آن زمان بسیار وسیع بوده، اصطخری در مسالک الممالک می نویسد: اصطخر شهری است بزرگ، چند اردشیر خوره باشد به بزرگی و به اردشیر خوره شهرهاست چون شیراز و سیراف، ... تا حیث یزد بزرگتر نواحی اصطخر باشد سه جایگاه مسجد آدینه دارد. کثه میبد و نایین و بهره، مقدار ناحیت اصطخر شصت فرسنگ باشد، ابرقو شهری است اقلید و سرمق دو پاره شهرند و به پارسی کلید و سرمه خوانند...
مسافت بین شیراز تا اصطخر دوازده فرسنگ و وسعت این شهر یک میل بوده است.


کلمات دیگر: