کلمه جو
صفحه اصلی

اصطخری

فرهنگ فارسی

( صفت ) ابو اسحاق ابراهیم بن محمد فارسی اصطخری معروف به کرخی دانشمند معروف ( ف. ۳۴۶ ه. ق . ) تالیف مهم وی کتاب [ مسالک الممالک ] است .
( صفت ) منسوب بشهر اصطخر .
محمد بن اشعث اصطخری برادر ابو داود سلیمان بن اشعث سیستانی صاحب سنن بود از عصمه بن متوکل و یحیی بن حماد روایت کرد و محمد بن زیرک از وی روایت دارد .

لغت نامه دهخدا

اصطخری . [ اِ طَ ](اِخ ) عبداﷲبن محمدبن سعیدبن محارب انصاری ابومحمد متولی اصطخری شافعی . (291 - 384 هَ . ق .) رجوع به اصطخری ابومحمد... و اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 47 شود.


اصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ )ابوعمرو عبیداﷲبن موسی بن صالح بن راشد اصطخری . از حجاج بن نصیر النساطیطی (کذا) و عبادبن صهیب روایت کرد.مردی خیر و فاضل بود و شیخ ابوبکربن عبیداﷲ او را بنیکی یاد میکرد. در شوال سال 282 هَ . ق . درگذشت . (از انساب سمعانی ). و رجوع به تاریخ گزیده ص 796 شود.


اصطخری . [ اِ طَ ] (ص نسبی ) نسبت به اصطخر. (از معجم البلدان ). منسوب است به اصطخر که یکی از کوره های فارس است . (انساب سمعانی ).


اصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن محمد اصطخری فارسی که وی را کرخی نیز میگفتند. در اصطخر پرورش یافت و پس از آموختن دانش به تحقیق در علم جغرافیا پرداخت و بسی از مسائل مربوط به شهرها و بلاد گوناگون را گرد آورد و این دلبستگی وی را به سیر و سیاحت در کشورهای دیگر برانگیخت ، از اینرو در سال 340 یا بقولی 339 هَ .ق . / 951 یا 950 م . آهنگ جهانگردی کرد و نخست به کشورهای مسلمانان رهسپار شد و بلاد عرب تا هند و اقیانوس اطلس را بپیمود و با گروهی از فحول دانشمندان و صالحان و ادیبان دیدار کرد و مشاهدات و اطلاعات خویش رادر دو کتاب نفیس گرد آورد. وی نخستین دانشمند در عالم اسلام بود که درباره ٔ دانش جغرافیا بتألیف پرداخت و اثر مستقلی از خود بیادگار گذاشت و از اینرو پیشوای جغرافی دانان مسلمانان بشمار میرود، چه پیش از وی درباره ٔ این دانش تنها به ترجمه ٔ مطالب بطلمیوس اکتفا میکردند. قزوینی درباره ٔ اثر وی گوید: در کتاب او نواحی آباد بدینسان آمده است که همه ٔ قرا و بلاد و مسافت میان هر یک را یاد کرده و خصوصیات هر جایگاهی راشرح داده است و در این باره از هیچ نکته ای فروگذار نکرده است ، در تقسیم بندی کتاب خود همان روش بطلیموس را برگزیده و عالم را به اقالیم هفتگانه تقسیم کرده است و چون وی نخستین جغرافیانویس عالم اسلام بود که در این باره بتألیف پرداخت مطالب کتاب هم متکی بر مشاهده و سماع و هم نقل از کتاب بطلمیوس است و از اینرو تألیف او جامع میان لذت و فایده هر دو میباشد و در حقیقت کتاب وی برای مصنفان دیگر در این فن بمنزله ٔسرمشق و اساس بشمار میرود. اصطخری بسال 346 هَ . ق .درگذشت . تألیفات وی عبارتند از: 1 - مسالک الممالک در تاریخ و جغرافیا یا جغرافیای تاریخی است و در آن بر کتاب صورالاقالیم شیخ ابوزید احمدبن سهل بلخی اعتماد کرده است ولی این کتاب دارای نقشه نیست . کتاب به اهتمام دگویه در لیدن چاپ شده است . 2 - صورالاقالیم یا الاقالیم مشتمل است بر حدود ممالک و صور اقالیم زمین و شهرها و دریاها و رودها و مسافات بین آنها بتفصیل و همه ٔ آنها را با نقشه ها (خرایط) نمودار میسازد که خود آنها را صور مینامد و جمله ٔ نقشه های آن 19 صورة است . مؤلف در آغاز این کتاب گوید که در این کتاب بر صورالاقالیم ابوزید بلخی اعتماد کرده است . متن عربی این کتاب به اهتمام مسیو مولر بسال 1870 م . چاپ و به بیشتر السنه ٔ خارجی ترجمه شده است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 991 و ایران باستان ج 1 ص 103 و دائرةالمعارف بستانی ج 3 ص 744و معجم المطبوعات و حلل السندسیة ج 1 ص 39 و اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 6 و فهرست حبیب السیر چ خیام ج 1 شود.


اصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن سعید اصطخری . (322 - 404 هَ . ق . / 934 - 1013 م .) از قضات و شیوخ و مشاهیر معتزله بود. او راست تصانیفی در رد بر باطنیه . (از اعلام زرکلی ).


اصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) ابوسعید عبدالرحمن یا عبدالکریم بن ثابت اصطخری ... اصلاًاز مردم اصطخر بود ولی در حران سکونت داشت ، از گروهی روایت کرد و جمعی از وی روایت دارند و بسال 127 هَ. ق . درگذشت . رجوع به انساب سمعانی برگ 41 ب شود.


اصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) حسن بن احمدبن زیدبن یا یزیدبن عیسی ، مکنی به ابوسعید، به شیخ شافعیه معروف و در عصر الراضی باﷲ میزیست . (244 - 328 هَ . ق .) او راست : الاقضیة. الشروط و الوثائق . الفرائض الکبیر. المحاضر و السجلات . و رجوع به ابوسعید و حسن ، و ریحانة الادب و نامه ٔ دانشوران ج 5 ص 49 و ابن خلکان ج 1 ص 141 و فهرست ابن الندیم ص 300 و طبقات الشافعیه ج 2 و انساب سمعانی و تاریخ الخلفا ص 261 و اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 269 شود.


اصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) عبدالرحیم .از عرفا و مشایخ صوفیان بود. جامی در نفحات الانس آرد: کنیت وی ابوعمرو است . سفر حجاز و عراق و شام کرده بود و با رویم صحبت داشته بود. سهل بن عبداﷲ تستری رادیده بود. طریق وی ستر و اظهار شطارت بود و جامه های شاطرانه می پوشید و سگان داشت که بشکار می برد و کبوتران نیز میداشت . شیخ ابوعبداﷲ خفیف گوید که چون به رویم درآمدم مرا از حال عبدالرحیم اصطخری سؤال کرد، گفتم در همین سالها از دنیا برفت ، گفت خدای بر وی رحمت کناد! با بسی از این قوم در کوه لگام و غیر آن صحبت داشتم ، از وی صابرتری ندیدم . گویند که وقتی بصید بیرون رفت شخصی پنهان از وی در عقب وی برفت و هم آن شخص گفته چون بمیان کوههارسید سگان را بگذاشت ، دراعه ٔ خود با خود داشت درپوشید و بر پای ایستاد و به ذکر خدای تعالی مشغول شد، آوازی در کوه برآمد که مرا تصور آن شد که هیچ حجر و شجر نیست و هیچ جاندار نیست مگر که بموافقت وی ذکر میگویند. گویند که در خانه ٔ وی یک پوست گاو بود که شاخهایش نیز بر آنجا گذاشته بودند، چون تابستان درآمدی شاخها را بگرفتی و آن پوست را به صحن سرا کشیدی و چون زمستان شدی در خانه کشیدی . جعفر حذاء گفته است که به اصطخر رفتم تا عبدالرحیم را زیارت کنم بدر سرای وی رسیدم دیدم که خراب شده ،بر وی درآمدم دیدم که در زاویه ٔ خانه نشسته با کهنه خرقه و بر وی پلاسی بود، حیران شدم و ترحم کردم ، مراگفت ترا چه شد؟ گفتم ویحک ! حالی می میری ! از جای خودبرخاست و به پایان سرا فرودآمد و سنگی عظیم بود برداشت و بر بام برد و گفت برخیز ای قوی و این را فرودآر! من عجب بماندم ، گفت امروز هفده روز است که هیچ نخورده ام ، بیرون رو هرچه توانی بیار شاید که مرا اشتهاآید و با تو بخورم ، من بیرون رفتم و از هرچه در بازار یافتم چیزی آوردم و پیش وی نهادم ، در آن نگریست گفت بنشین و بخور شاید که مرا رغبت شود بنشستم و برغبت خوردن گرفتم ، در میان آنچه آورده بودم یک خربزه بود آنرا ببریدم گفت از پارگی بمن ده ، به وی دادم دندان در آن زد و خاییدن گرفت نتوانست که فروبرد بینداخت و گفت بردار که در بسته شده است . وی را از پدر بیست هزار درم میراث رسید اما در ذمه ٔ قومی بود ایشان را گفت ده هزار بمن دهید و ده دیگر شما را بحل کردم . به وی دادند آن را در توبره کرد شب وی را وسوسه و تشویش داد گاهی میگفت که به آن تجارت کنم و گاهی به این وسوسه که آنرا بر فقرا نفقه کنم و گاهی می گفت در خانه بنهم و روز آنرا نفقه کنم ، در میانه ٔ شب برخاست و توبره را بر بام برد و مشت مشت برمیگرفت و بهر جانب می انداخت تا توبره خالی شد،چون بامداد شد همسایگان گفتند همانا دوش درهم باریده است ، عبدالرحیم توبره را بیفشاند نیم درهم بیفتاد با اصحاب گفت که بشارت باد که نان و باقلا شد، ایشان با هم گفتند این دیوانه را بینید ده هزار درم پاشیده است و به نیم درم شادی میکند. وقتی عبدالرحیم به عبادان رفت و بیست ویک روز آنجا اقامت کرد، هرچه شب بجهت افطار وی آوردند بامداد همچنان بجای می بود، اهل عبادان مشغوف وی شدند. چون آنرا دید از آنجا قصد سهل تستر کرد بر وی درآمد و گفت مهمان توام گفت چه می باید کرد گفت سکباج میباید پخت ، سهل گفت چون کنم که اصحاب من گوشت نمی خورند؟ گفت چه دانم تو بضیافت من قیام نمای ، سهل گفت سکباج پختند گفت همچنان دیگ را بیارید،چون آوردند سائلی بر در برای خدا چیزی طلبید گفت دیگ را به وی دهید، دادند و وی هیچ نخورد. روز دوم سهل با وی گفت چه میخواهی ؟ گفت همانچه دی گفتم ، چون آنرا پختند گفت همچنان دیگ را بمن آرید، آوردند و غلام سهل بی آنکه وی داند بر در بایستاد تا اگر سائلی بیایدمنع کند، عبدالرحیم سهل را گفت غلام را بگوی تا منع سائل نکند، ناگاه سائلی سؤال کرد گفت دیگ را به وی دهید، دادند روز سوم گفت چه میخواهی ؟ گفت : همان که پیشتر گفته بودم ، چون بپختند بیرون آمد و هیچ نخورد تا ماه تمام شد، بعد از آن مردی را دید که چند نان پاره خشک دارد و بر لب آب نشسته تر می کند و میخورد وی را استدعا کرد و با وی بخورد. (از نفحات الانس چ کتابفروشی سعدی صص 241 - 243). وهم جامی در ضمن احوال ابوعبداﷲبن خفیف شیرازی آرد: از وی [ ابن خفیف ] پرسیدند که عبدالرحیم اصطخری چرابا سگبانان بدشت میشود و قبا می بندد؟ گفت : یتخفف من ثقل ما علیه ؛ گفت می شود تا از بار وجود سبک گردد. (ص 235 همان کتاب ). و در «مجموعه در ترجمه ٔ احوال شاه نعمةاﷲ ولی کرمانی » بتصحیح ژان اوبن کنیت وی ابوعمر و نسبت وی اصطرخی آمده است . و رجوع به اصطرخی شود.


اصطخری . [ اِطَ ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن محمدبن سعیدبن محارب بن عمروبن عامربن الاحول شهاب انصاری اصطخری . از محدثان بود و در بغداد سکونت داشت . احادیث مقلوبی از ثقات مانند ابوخلیفه فضل بن جباب الحمحی (کذا) و زکریابن یحیی ساجی و عبداﷲبن اذران شیرازی و خلق کثیری از غرباء روایت کرد و جمعی از وی روایت دارند. ابوبکر خطیب نام او را در تاریخ خود آورده و گفته است ابومحمد انصاری اصطخری از بیشتر کسانی که از آنان روایت کرده است مردمی مجهول و ناشناخته اند و احادیث وی از ابوخلیفه مقلوب است و به روایات داودبن رشید اشبه است ... و قاضی ابوالقاسم تنوخی گفت : ابومحمد اصطخری بسال 384 هَ . ق . برای ما حدیث کرد و گفت من بسال 291 در اصطخر متولد شدم و از ابوخلیفه و زکریای ساجی و جز آنان در بصره بسال 343 و نیز در فارس و کرمان و اهواز و ارجان و ساحل و بصره و واسط و بغداد و شام و مکه سماع کردم . و به مصر رفتم و در آنجا نیز سماع کردم و بیشتر کتب سماع خود را در آنجا به امانت سپردم . (از انساب سمعانی ). او راست : شرح بر المستعمل تألیف استاد وی نصر در فروع . (از اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 447).


اصطخری. [ اِ طَ ] ( ص نسبی ) نسبت به اصطخر. ( از معجم البلدان ). منسوب است به اصطخر که یکی از کوره های فارس است. ( انساب سمعانی ).

اصطخری. [ اِ طَ ] ( اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن محمد اصطخری فارسی که وی را کرخی نیز میگفتند. در اصطخر پرورش یافت و پس از آموختن دانش به تحقیق در علم جغرافیا پرداخت و بسی از مسائل مربوط به شهرها و بلاد گوناگون را گرد آورد و این دلبستگی وی را به سیر و سیاحت در کشورهای دیگر برانگیخت ، از اینرو در سال 340 یا بقولی 339 هَ.ق. / 951 یا 950 م. آهنگ جهانگردی کرد و نخست به کشورهای مسلمانان رهسپار شد و بلاد عرب تا هند و اقیانوس اطلس را بپیمود و با گروهی از فحول دانشمندان و صالحان و ادیبان دیدار کرد و مشاهدات و اطلاعات خویش رادر دو کتاب نفیس گرد آورد. وی نخستین دانشمند در عالم اسلام بود که درباره دانش جغرافیا بتألیف پرداخت و اثر مستقلی از خود بیادگار گذاشت و از اینرو پیشوای جغرافی دانان مسلمانان بشمار میرود، چه پیش از وی درباره این دانش تنها به ترجمه مطالب بطلمیوس اکتفا میکردند. قزوینی درباره اثر وی گوید: در کتاب او نواحی آباد بدینسان آمده است که همه قرا و بلاد و مسافت میان هر یک را یاد کرده و خصوصیات هر جایگاهی راشرح داده است و در این باره از هیچ نکته ای فروگذار نکرده است ، در تقسیم بندی کتاب خود همان روش بطلیموس را برگزیده و عالم را به اقالیم هفتگانه تقسیم کرده است و چون وی نخستین جغرافیانویس عالم اسلام بود که در این باره بتألیف پرداخت مطالب کتاب هم متکی بر مشاهده و سماع و هم نقل از کتاب بطلمیوس است و از اینرو تألیف او جامع میان لذت و فایده هر دو میباشد و در حقیقت کتاب وی برای مصنفان دیگر در این فن بمنزله ٔسرمشق و اساس بشمار میرود. اصطخری بسال 346 هَ. ق.درگذشت. تألیفات وی عبارتند از: 1 - مسالک الممالک در تاریخ و جغرافیا یا جغرافیای تاریخی است و در آن بر کتاب صورالاقالیم شیخ ابوزید احمدبن سهل بلخی اعتماد کرده است ولی این کتاب دارای نقشه نیست. کتاب به اهتمام دگویه در لیدن چاپ شده است. 2 - صورالاقالیم یا الاقالیم مشتمل است بر حدود ممالک و صور اقالیم زمین و شهرها و دریاها و رودها و مسافات بین آنها بتفصیل و همه آنها را با نقشه ها ( خرایط ) نمودار میسازد که خود آنها را صور مینامد و جمله نقشه های آن 19 صورة است. مؤلف در آغاز این کتاب گوید که در این کتاب بر صورالاقالیم ابوزید بلخی اعتماد کرده است. متن عربی این کتاب به اهتمام مسیو مولر بسال 1870 م. چاپ و به بیشتر السنه خارجی ترجمه شده است. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 991 و ایران باستان ج 1 ص 103 و دائرةالمعارف بستانی ج 3 ص 744و معجم المطبوعات و حلل السندسیة ج 1 ص 39 و اسماءالمؤلفین ج 1 ستون 6 و فهرست حبیب السیر چ خیام ج 1 شود.

اصطخری . [ اِ طَ ] (اِخ ) محمدبن اشعث ، برادر ابوداود سلیمان بن اشعث سیستانی صاحب سنن بود. از عصمةبن متوکل و یحیی بن حماد روایت کرد و محمدبن زیرک از وی روایت دارد. (از انساب سمعانی ).


دانشنامه عمومی

ابواسحاق ابراهیم بن محمد فارسی اصطخری مشهور به کرخی (تاریخ مرگ: ۳۴۰ ه‍. ق/۹۵۱م یا ۳۴۶ ه‍. ق/۹۵۷م) جغرافیدان و نقشه نگار برجستهٔ ایرانی در سدهٔ ۴ ه‍. ق/ ۱۰م است. نام او برگرفته از شهر باستانی اصطخر در استان فارس ایران است.
صور الاقالیم
مسالک الممالک
او هم دورهٔ ابن حوقل بوده است. آن ها در هند با یکدیگر دیدار کردند و نه تنها کتاب هایشان هم نام است، بلکه در بسیاری از موارد از اصطلاحات یکسانی استفاده کرده اند. وی از هند تا اقیانوس اطلس را گشته است. فعالیت وی بیشتر در ترسیم نقشه بوده است.
یکی ار آثار مهم وی کتاب صور الاقالیم است که در آن در مورد جغرافیای عربستان، شمال آفریقا، خلیج فارس، اندلس، مصر، شام، بیت المقدس، خوزستان، فارس، کرمان، سند، آذربایجان، ارمنستان، طبرستان، دیلم، دریای خزر، خراسان، سیستان، ماوراءالنهر با رسم نوزده نقشه بحث نموده است. این کتاب در سال ۱۸۳۹ در آلمان به چاپ رسید.
مسالک و ممالک به معنای «راه ها و ایالت ها» کتابی زمینهٔ جغرافیا و شبیه کتاب الاقالیم است. اما اختلافاتی با آن دارد. این کتاب دویست سال پس از نوشته شدنش توسط استخری، ترجمه شد. نسخه های خطی دیگری از کتاب مسالک و ممالک و همچنین صورالاقالیم استخری در کتابخانه های بزرگ جهان موجود است. از جمله نسخه خطی کتابخانه ملی وین به متن فارسی منسوب به خواجه نصیرالدین طوسی و نسخه کتابخانهٔ موزه ملی ایران مورخ ۷۲۶ هجری به خط ابن ساوجی.

دانشنامه آزاد فارسی


اصطخری ( - ۳۴۰ یا ۳۴۶ق)
ابواسحاق ابراهیم بن محمد فارسی اصطخری، معروف به کرخی، جغرافی دان مسلمان. اصطخری یکی از پایه گذاران دانش جغرافیا در جهان اسلام است. اگرچه نوشته های اصطخری از صورالاقالیم ابوزید بلخی گرته برداری شده، اما وی مطالبی نیز بر آن افزوده است. اصطخری سهم عمده ای در اشاعۀ افکار بلخی داشته است. او مسافرت های زیادی کرد و تجارب حاصل از این مسافرت ها را، بر مبنای کتاب ابوزید بلخی، نوشته است. تألیفات اصطخریً خودً مأخذ معتبری برای جغرافی دانان مسلمان شد. تألیف دو کتاب به او نسبت داده می شود: صورالاقالیم و یا الاقالیم و مسالک الممالک که به تقلید صورالاقالیم ابوزید بلخی نوشته شده اند. مولر در سال ۱۲۵۵هـ /۱۸۳۹م کتاب صورالاقالیم را منتشر کرد. دخویه، متن قدیم کتاب مسالک الممالک را که به زبان عربی بوده، در سال ۱۸۷۰م با پیش گفتاری به چاپ رساند. ابن حوقل کتاب المسالک و الممالک یا صورة الارض خود را به تقلید از اصطخری نوشته است. اصطخری مانند سایر جغرافی نگاران اسلامی، تنها به توصیف جهان اسلام پرداخته است. بیشترین بخش کتاب اصطخری به سرزمین پارس (ایران) اختصاص دارد. در واقع، بیشتر مطالب این کتاب به ذکر مسافت ها، شهرهای بزرگ و بناهای معروف، رودها، دژها، آتشکده ها و دریاچه ها پرداخته و اصطخری از خلیج فارس هم یاد کرده و سراسر خلیج فارس، بحر عمان و بخش بزرگی از اقیانونس هند، از ساحل شرقی افریقا، زنگبار تا حدود سراندیب (سیلان) را دریای ارس نامیده است و گاه انتهای این دریا را به سرزمین چین رسانده. نسخۀ خطی کتاب الاقالیم اصطخری با ۱۹ نقشه همراه است. در نسخۀ فارسی مسالک و ممالک ۲۰ نقشۀ رنگی و ۲ نقشۀ سیاه و سفید وجود دارد که به کوشش ایرج افشار به چاپ رسیده است. نظر جغرافی نگاران دربارۀ نقشه های کتاب تا اندازه ای متفاوت است. مقدسی و یاقوت و دیگران از اهمیت و صحت کتاب اصطحری یاد کرده و نوشتۀ او را برتر و کامل تر از اثر ابوزید بلخی داشته اند. البته، گاهی اثر اصطخری با نوشته های ابوزید بلخی مخلوط شده و اشتباهاتی به وجود آمده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اصطخری (ابهام زدایی). اصطخری ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • ابوسعید اصطخری، اِصْطَخْری ، ابوسعیدحسن بن احمد (۲۴۴- ۳۲۸ق /۸۵۸ -۹۴۰م )، فقیه شافعی • ابواسحاق اصطخری، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد فارسی اصطخری، کرخی نویسنده کتاب مسالک الممالک
...

پیشنهاد کاربران

اصْطَخْری ، ابواسحاق ابراهیم بن محمد فارسى اصطخری ، معروف به کرخى ، جغرافى دان پر آوازة سدة 4ق /10م . وی از اهالى استخر ( اصطخر ) فارس بود ( حمیده ، 199 ) . سال تولدش مشخص نیست ، ولى سال درگذشتش با اختلاف پس از 340ق /951م ( همانجا ) ، و 346ق /957م ( زرکلى ، 1/61؛ افشار، مقدمه ، 7 ) نوشته شده است . اصطخری پس از ابوزید احمد بن سهل بلخى ( د 322ق ) از پایه گذاران دانش جغرافیا در جهان اسلام است . گرچه نوشته های اصطخری از صور الاقالیم ابوزید بلخى مایه گرفته ، ولى وی مطالبى بر آن افزوده است ( کراچکوفسکى ، . ( IV/194
از مصنفات اصطخری دو کتاب به نامهای صور الاقالیم و مسالک الممالک برجا مانده است . ظاهراً اصطخری ابتدا صور الاقالیم ( = کتاب الاقالیم ) را تصنیف کرده ، سپس آن را با شرح و تفصیل بیشتری تدوین نموده ، و بر پایة سنت کهن مسالک الممالک نامیده است ( افشار، همان ، 7 - 8؛ نک: دخویه ، «مسأله . . . 1»، . ( 42 - 58
متن نسخة خطى کتاب الاقالیم اصطخری که به زبان عربى ، و تاریخ پایان کتابت آن 690ق است ( ص 126 ) ، نخستین بار به کوشش مولر2 در 1255ق /1839م انتشار یافت . دخویه متن قدیم مسالک الممالک را که به زبان عربى بوده ، در 1870م با پیش گفتاری به طبع رسانده است ( دخویه ، مقدمه ، . ( 7 - 8 در ضمن ، نظری ابراز شده ، مبنى بر اینکه گویا اصل این اثر به زبان فارسى بوده است S, I/408 ) ؛ GAL, کراچکوفسکى ، . ( IV/197 - 198 هر دو اثر اصطخری از نظر فهرست مطالب مشابه یکدیگرند، ولى مسالک الممالک از کتاب الاقالیم مشروح تر است . ترتیب مطالب این کتاب برخلاف اثر ابوزید بر اساس اقالیم سبعه از جنوب به شمال نیست ، بلکه در آن ، اقالیم بر تقسیماتى جغرافیایى پایه گذاری شده است که شمار اقلیمها به 20 مى رسد ( بارتولد، . ( VIII/518 اصطخری خود به تفاوت میان تقسیمات جغرافیایى خویش و دیگران اشاره کرده ، و نوشته است که «این کتاب نه بر وضع هفت اقلیم نهادیم . . . و اگر کسى خواهد که کیفیت هفت اقلیم بداند، در کتابهای دیگر. . . معلوم توان کردن » ( مسالک و ممالک ، 3 ) .
اصطخری همانند دیگر جغرافى نگاران اسلامى تنها به توصیف جهان اسلام پرداخته ، و آن را به 20 اقلیم - البته نه به معنای خاص آن - بخش کرده است . وی در تقسیمات جغرافیایى خویش به مناطق واقع در طول و عرضهای شناخته شده چندان عنایتى مبذول نداشته ، بلکه به مناطق جغرافیایى وسیع و سرزمینهای بزرگ توجه نموده است و پس از ذکر اطلاعات عمومى پیرامون «ربع مسکون » و مساحت سرزمینها، وضع دریاها را به شرح آورده ، و به صورتى مشروح به ذکر مختصات مناطق اسلامى عصر خویش - از جمله جزیرةالعرب ، دریای پارس ، مغرب ، اندلس ، سیسیل ، مصر، شام ، دریای روم ( مدیترانه ) ، جزیره ، عراق ، جنوب ایران ( خوزستان ، پارس ، کرمان ) ، سند و هند، مرکز و شمال ایران ، ارمنستان ، اران و آذربایجان ، جبال ، دیلم ، خزر، دریای خزر و سرانجام ماوراءالنهر - پرداخته است ( همان ، 4 - 5؛ نک: کراچکوفسکى ، . ( IV/197
این تقسیم بندی در نسخه های عربى و ترجمه های فارسى همگون و بر یک روال است . اصطخری در وصف هر یک از کشورها و سرزمینها، اطلاعاتى از حدود و نیز شهرهای آنها با ذکر مسافتها به دست مى دهد و با تفصیل به شرح محصولات بازرگانى ، صنعت و اوضاع و احوال قومى و نژادی آنها مى پردازد ( کراچکوفسکى ، همانجا ) . گاه مطالب کتاب اصطخری دربارة برخى مناطق ، بسیار مختصر و کوتاه است . به عنوان نمونه کراچکوفسکى به نقل از آماری مى نویسد که نوشتة اصطخری دربارة سیسیل ( صقلیه ) اندک ، ولى بسیار پر مغز و حائز اهمیت است ( همانجا؛ نک: اصطخری ، مسالک الممالک ، 70 ) .
گاه نکته های ناروشنى در کتاب اصطخری مى توان یافت . یکى از این نکته ها جبل القلال ( جبل القلل ) در دریای مدیترانه است ( همان ، 71 ) . رنو1 این ناحیه را با فراکسینتوم 2 نزدیک فرانسه که از اواخر سال 889 تا 972م در تصرف اعراب بود، تطبیق داده است ( نک: کراچکوفسکى ، همانجا؛مینورسکى ، 23 - 24 ) ؛اما مینورسکى مى نویسد که هنوز این نکته به درستى مشخص نشده است ( ص 24 ) .
اصطخری سراسر خلیج فارس و بحر عمان و بخش بزرگى از اقیانوس هند از ساحل شرقى افریقا، زنگبار تا حدود سراندیب ( سیلان ) را دریای پارس نامیده است و گاه انتهای این دریا را به سرزمین چین رسانده است ( مسالک و ممالک ، 31 - 38 ) .
وسیع ترین بخش کتاب اصطخری مربوط به سرزمین پارس است . در واقع بیشتر مطالب این کتاب به سرزمین ایران اختصاص دارد. وی در شرح مربوط به سرزمین پارس نه تنها به ذکر مسافتها و شهرهای بزرگ و بناهای معروف پرداخته ، بلکه به دژها، شهرهای حصین ، آتشکده ها و رودها نیز اشاره کرده است ( همان ، 104 - 106 ) . وی سپس به شرح دریاچه ها پرداخته ، و باز از خلیج فارس یاد کرده ، و نوشته است : «دریای پارس خلیجى باشد از دریای محیط. . . و آن را به پارس و کرمان باز خوانند» ( همان ، 109 - 110 ) .
نسخة خطى کتاب الاقالیم اصطخری با 19 نقشه همراه است . در نسخة فارسى مسالک و ممالک 20 نقشة رنگى و 2 نقشة سیاه و سفید وجود داشته که به کوشش ایرج افشار به چاپ رسیده است . به گفتة وی در همة نسخه های فارسى کتاب نقشه های رنگین وجود دارد. نقشه های کتاب از روی نسخة موزة ایران باستان - که نسخة کامل و کهن موجود بوده - به طبع رسیده است ( مقدمه ، 26 ) . احتمالاً اصطخری در همراه کردن آثار خود با نقشه ها روش ابوزید بلخى را به کار گرفته است ، چه از نام کتاب ابوزید بلخى ، صور الاقالیم ، مى توان دریافت که این کتاب با نقشه هایى همراه بوده است . نوشته های جغرافى نگارانى چون مقدسى ، یاقوت و دیگران نیز مؤید این نکته است ( مقدسى ، 5، حاشیه ؛ بارتولد، . ( VIII/518 - 519
دربارة نقشه های کتاب اصطخری نظر جغرافى نگاران تا اندازه ای متفاوت است . ابن حوقل که معاصر اصطخری بوده ، و گویا در 340ق با وی دیداری داشته است ( کراچکوفسکى ، ) ، IV/198 دربارة این دیدار چنین مى نویسد: ابواسحاق فارسى را دیدم که این نقشه را از سرزمین سند ( هند ) کشیده بود که آشفته مى نم . . .


کلمات دیگر: