مترادف کوچک : تنگ، محقر، بچه، خرد، خردسال، طفل، صغیر، کم جثه، پست، حقیر، اندک، قلیل، کم حجم
متضاد کوچک : بزرگ، پهن، عریض، فراخ، وسیع
bit, diminutive, et _, ette _, exiguous, ie _, invisible, junior, kin _, let _, ling _, little, petty, pint-size, pocket, pocket-size, slight, small, spare, thumbnail, toy, vest-pocket, y
small, little, short, [fig.] humble, insignificant
۱. تنگ، محقر
۲. بچه، خرد، خردسال، طفل
۳. صغیر، کمجثه
۴. پست، حقیر
۵. اندک، قلیل
۶. کمحجم ≠ بزرگ، پهن، عریض، فراخ، وسیع
تنگ، محقر ≠ بزرگ، پهن، عریض، فراخ، وسیع
بچه، خرد، خردسال، طفل
صغیر، کمجثه
پست، حقیر
اندک، قلیل
کمحجم
کوچک . [ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) لقب اردشیربن شیرویه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ثم ابنه (ابن شیرویة الساسانی ) اردشیر و لَقَبَه ُ کوچک ، ای صغیر. (مفاتیح العلوم خوارزمی ، یادداشت ایضاً).
منوچهری .
منوچهری .
اسدی .
اسدی .
اوحدی .
قاآنی (از فرهنگ فارسی معین ).
کوچک . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاشار که در بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
تکیه ای: kasla
طاری: kas
طامه ای: kesle
طرقی: kas
کشه ای: kas
نطنزی: kesle
۱سفت ۲گردوی سخت پوست