مترادف زهری : زهرآگین، زهرآلود، سمدار، سمی، مسموم
زهری
مترادف زهری : زهرآگین، زهرآلود، سمدار، سمی، مسموم
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
زهرآگین، زهرآلود، سمدار، سمی، مسموم
فرهنگ فارسی
محمد بن مسلم ابن عبیدالله معروف به ابن شهاب مکنی به ابوبکر از بنی زهره .
لغت نامه دهخدا
زهری . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهبندان است که در بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع است و 166 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
زهری . [ زَ هََ ](ص نسبی ) منسوب به زهراء «مدینة السلطان بقرطبة» ازبلاد مغرب . و ابوعلی حسین بن محمدبن احمد الغسانی الزهری بدان منسوب است . (از معجم البلدان ). رجوع به زهراء و حسین ... در همین لغت نامه و معجم البلدان شود.
زهری . [ زُ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم افلیلی شود.
زهری . [ زُ ] (اِخ ) عبداﷲبن سعد الزهری . از اصحاب سیر و اخبار. کتاب فتوح خالدبن الولید از اوست . (ابن الندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زهری . [ زُ ] (اِخ ) محمدبن سعدبن منیع الزهری . از مورخان ثقه و از حفاظ حدیث بود. در سال 168 هَ . ق . در بصره متولد شد و در بغداد سکونت کرد و در همانجا بسال 230 هَ . ق . درگذشت . او راست : طبقات الصحابه . (از اعلام زرکلی ج 2 ص 899).
زهری . [ زُ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن عبدالرحیم الزهری . از حفاظ حدیث بود و بسال 249 هَ . ق . درگذشت . او راست : الضعفا. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 925).
زهری . [ زُ ] (اِخ )احمد نباتی بن محمد مفرج . حافظ است . (منتهی الارب ).
زهری . [ زُ ] (ص نسبی ) منسوب به زهرةبن کلاب بن مرة. (از انساب سمعانی ). منسوب به زُهْرة.
زهری . [ زُ ] (اِخ ) محمدبن مسلم بن عبیداﷲ، معروف به ابن شهاب ، مکنی به ابوبکر، از بنی زهره . تابعی و محدث مشهور (51 - 124 هَ . ق .). وی ده تن از صحابه را دیدار کرد و قریب 2000 حدیث از آنان و گروهی کثیر از زن و مرد اشراف و موالی فراگرفته و نخستین کس است که حدیث را تدوین کرده . او در شام سکونت داشت . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ابن شهاب در همین لغت نامه و اعلام زرکلی ج 2 ص 988 و عقد الفرید و عیون الاخبار و سیرة عمربن عبدالعزیز و تاریخ گزیده شود.
زهری. [ زُ ] ( ص نسبی ) منسوب به زهرةبن کلاب بن مرة. ( از انساب سمعانی ). منسوب به زُهْرة.
زهری. [ زَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان نهبندان است که در بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع است و 166 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
زهری. [ زُ ] ( اِخ ) رجوع به ابراهیم افلیلی شود.
زهری. [ زُ ] ( اِخ )احمد نباتی بن محمد مفرج. حافظ است. ( منتهی الارب ).
زهری. [ زُ ] ( اِخ ) عبداﷲبن سعد الزهری. از اصحاب سیر و اخبار. کتاب فتوح خالدبن الولید از اوست. ( ابن الندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
زهری. [ زُ ] ( اِخ ) محمدبن سعدبن ابی وقاص قرشی ، مکنی به ابوالقاسم. متوفی به سال 83 هَ. ق. وی یکی از اشراف دولت در عصر مروانی بود. او با ابن الاشعث بر عبدالملک بن مروان خروج کرد و در وقایع عراق حاضر بود. او رااسیر کردند و نزد حجاج بردند و سپس کشته شد. وی مقدار کمی از احادیث را از ثقات روایت کرده است. ( از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اعلام زرکلی ج 2 ص 899 شود.
زهری. [ زُ ] ( اِخ ) محمدبن سعدبن منیع الزهری. از مورخان ثقه و از حفاظ حدیث بود. در سال 168 هَ. ق. در بصره متولد شد و در بغداد سکونت کرد و در همانجا بسال 230 هَ. ق. درگذشت. او راست : طبقات الصحابه. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 899 ).
زهری. [ زُ ] ( اِخ ) محمدبن عبداﷲبن عبدالرحیم الزهری. از حفاظ حدیث بود و بسال 249 هَ. ق. درگذشت. او راست : الضعفا. ( از اعلام زرکلی ج 2 ص 925 ).
زهری. [ زُ ] ( اِخ ) محمدبن مسلم بن عبیداﷲ، معروف به ابن شهاب ، مکنی به ابوبکر، از بنی زهره. تابعی و محدث مشهور ( 51 - 124 هَ. ق. ). وی ده تن از صحابه را دیدار کرد و قریب 2000 حدیث از آنان و گروهی کثیر از زن و مرد اشراف و موالی فراگرفته و نخستین کس است که حدیث را تدوین کرده. او در شام سکونت داشت. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ابن شهاب در همین لغت نامه و اعلام زرکلی ج 2 ص 988 و عقد الفرید و عیون الاخبار و سیرة عمربن عبدالعزیز و تاریخ گزیده شود.
زهری . [ زُ ] (اِخ ) محمدبن سعدبن ابی وقاص قرشی ، مکنی به ابوالقاسم . متوفی به سال 83 هَ . ق . وی یکی از اشراف دولت در عصر مروانی بود. او با ابن الاشعث بر عبدالملک بن مروان خروج کرد و در وقایع عراق حاضر بود. او رااسیر کردند و نزد حجاج بردند و سپس کشته شد. وی مقدار کمی از احادیث را از ثقات روایت کرده است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اعلام زرکلی ج 2 ص 899 شود.
دانشنامه عمومی
Lecker, M.. "al-Zuhrī." Encyclopaedia of Islam, Second Edition. Edited by: P. Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel, W.P. Heinrichs. Brill Online, ۲۰۱۳.
همکار ابن شهاب نقل می کند که آنها فقط حلال و حرام را می نوشتند اما او هرآنچه می شنید را می نوشت و بعدها که عمر بن عبدالعزیز فرمان جمع آوری سنت پیامبر اسلام را داد، او و جمعی دیگر احادیث را در کتابچه هایی نوشته و به خلیفه دادند.
او روابط خوبی با خلفای اموی از عبدالملک بن مروان تا هشام بن عبدالملک داشت. او در دوران مختلف به عنوان قاضی منصوب شده بود و ذهبی می نویسد که او عنوان امیر را داشت و زندگی مجللی داشت. به تشویق امویان، او جلسات نگارش حدیث را بنیان گذاری کرد که در آن امرا حضور داشتند. بنا بر توجیه خود او، او جلساتی را برای دیگر پژوهندگان حدیث برگزار کرد. یکی از انگیزه های نوشتن احادیث مقابله با تبلیغات ضد امویان توسط عراقیان بود. از او نقل است «ما حدیثی به طول یک وجب نقل می کنیم و به طول یک ذرع برمی گردد.» همچنین نقل است: «اگر به خاطر احادیثی که ما نمی دانیم و از مشرق به سمت ما سرازیر می شوند نبود هرگز حدیثی نمی نوشتم یا اجازه نمی دادم حدیثی نوشته شود.»
دانشنامه اسلامی
...