کلمه جو
صفحه اصلی

دهنده

فارسی به انگلیسی

donor, giver


donor, giver, who gives, charitable

who gives, charitable, giver


فارسی به عربی

مانح , متبرع

مترادف و متضاد

transferor (اسم)
انتقال دهنده، دهنده، منتقل کننده

donor (اسم)
بخشنده، دهنده، اعطاء کننده، واهب، هبه کننده

giver (اسم)
دهنده

فرهنگ فارسی

ناخالصی‌ای که به نیم‌رسانای خالص افزوده می‌‌شود تا به نوار رسانش الکترون بیشتری بدهد


که چیزی را دهد .

لغت نامه دهخدا

دهنده . [ دَ هََ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن . واقع در 4/5هزارگزی شمال صومعه سرا متصل به راه فرعی اتومبیل رو کسما به کله سر. دارای 286 تن سکنه . آب آن ازرودخانه ٔ ماسوله . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


دهنده. [ دَ هََ دَ / دِ ] ( نف ) که چیزی را دهد. آنکه چیزی را به کسی بدهد. آنچه دهد. مقابل گیرنده ؛ دستگاه دهنده. مقابل دستگاه گیرنده در برق و جز آن. ( یادداشت مؤلف ). || عطاکننده. ( ناظم الاطباء ). معطی. باذل. بخشنده. ( یادداشت مؤلف ). معطیه. ( از منتهی الارب ) :
نیل دهنده تویی به گاه عطیت
پیل دمنده به گاه کینه گزاری.
رودکی.
- دهنده بی منت ؛ خدای تعالی. ( یادداشت مؤلف ).
|| زن فاحشه و قحبه. ( ناظم الاطباء ).

دهنده. [ دَ هََ دِه ْ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن. واقع در 4/5هزارگزی شمال صومعه سرا متصل به راه فرعی اتومبیل رو کسما به کله سر. دارای 286 تن سکنه. آب آن ازرودخانه ماسوله. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

دهنده . [ دَ هََ دَ / دِ ] (نف ) که چیزی را دهد. آنکه چیزی را به کسی بدهد. آنچه دهد. مقابل گیرنده ؛ دستگاه دهنده . مقابل دستگاه گیرنده در برق و جز آن . (یادداشت مؤلف ). || عطاکننده . (ناظم الاطباء). معطی . باذل . بخشنده . (یادداشت مؤلف ). معطیه . (از منتهی الارب ) :
نیل دهنده تویی به گاه عطیت
پیل دمنده به گاه کینه گزاری .

رودکی .


- دهنده ٔ بی منت ؛ خدای تعالی . (یادداشت مؤلف ).
|| زن فاحشه و قحبه . (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

کسی که چیزی به دیگری بدهد.

دانشنامه عمومی

دهنده، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان صومعه سرا در استان گیلان ایران است.
این روستا در میانه جاده کسما به اباتر قرار دارد. بقعه امامزاده سیدسلیمان و سیدابراهیم در این روستا قرار دارد.
چاه آبی در این بقعه قرار دارد که بنا به گفته اهالی برای درمان بیماری های پوستی بسیار مفید است .
این روستا در دهستان کسما قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۲۳ نفر (۱۰۵خانوار) بوده است.

فرهنگستان زبان و ادب

{donor} [فیزیک] ناخالصی ای که به نیم رسانای خالص افزوده می شود تا به نوار رسانش الکترون بیشتری بدهد

واژه نامه بختیاریکا

دها

پیشنهاد کاربران

در زبان لری بختیاری به معنی
کسی که چیزی می دهد. دهنه
ی روستا*ده*
Dahandeh


کلمات دیگر: