<hr> مترادف رابط : پیوندگر، میانجی، واسطه <hr> برابر پارسی : میانجی، وابسته

مترادف رابط : پیوندگر، میانجی، واسطه برابر پارسی : میانجی، وابسته

رابط

رابط نظامی بودن

<hr> مترادف رابطه : ارتباط، انتساب، انس، بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، ربط، سروکار، نسبت، وابستگی <hr> متضاد رابطه : ضابطه <hr> برابر پارسی : بستگی، پیوند، وابستگی

مترادف رابطه : ارتباط، انتساب، انس، بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، ربط، سروکار، نسبت، وابستگی متضاد رابطه : ضابطه برابر پارسی : بستگی، پیوند، وابستگی

رابطه

رابطه ای

رابطه بین علت و معلول

رابطه جنسی داشتن

رابطه جنسی زن با زن

رابطه خویشی داشتن

رابطه داخلی

رابطه داشتن

رابطه غیر مستقیم

رابطه مجازی

رابطه نامشروع

رابطه نامشروع جنسی

رابطه پدر و فرزندی

رابطه یا مخابره بین چند مرکز

<hr> مترادف راتب : حقوق، راتبه، مستمری، مقرری، مواجب، وظیفه، دایم، مدام، برقرار

مترادف راتب : حقوق، راتبه، مستمری، مقرری، مواجب، وظیفه، دایم، مدام، برقرار

راتب

راتیانه

راج

راجا

راجح

<hr> برابر پارسی : در پیوند

راجع

<hr> مترادف راجع به : درباب، درباره، درخصوص <hr> برابر پارسی : درباره، پیرامون

مترادف راجع به : درباب، درباره، درخصوص برابر پارسی : درباره، پیرامون

راجع به

راجعبه

راجعه

<hr> مترادف راجل : پیاده، سست، ضعیف، عاجز، کم مایه، مسکین، کم سواد <hr> متضاد راجل : سواره

مترادف راجل : پیاده، سست، ضعیف، عاجز، کم مایه، مسکین، کم سواد متضاد راجل : سواره

راجل

<hr> مترادف راح : باده، شراب، صهبا، مل، می، سرور، شادمانی، شعف، نشاط

مترادف راح : باده، شراب، صهبا، مل، می، سرور، شادمانی، شعف، نشاط

راح

<hr> مترادف راحت : آرام، آسوده، ساکت، فارغ، فارغ البال، فارغ بال، آسایش، آسودگی، استراحت، سلامت، عیش، فراغ <hr> متضاد راحت : ناراحت، مشقت <hr> برابر پارسی : آسان، آرام، آسایش، آسوده، ساده

مترادف راحت : آرام، آسوده، ساکت، فارغ، فارغ البال، فارغ بال، آسایش، آسودگی، استراحت، سلامت، عیش، فراغ متضاد راحت : ناراحت، مشقت برابر پارسی : آسان، آرام، آسایش، آسوده، ساده

راحت

راحت شدن از درد

راحت طلبی

راحت و مطبوع

راحت واسوده

راحت کردن

<hr> مترادف راحتی : آرامش، آرمیدگی، آسایش، آسودگی، خاطرجمعی، رفاه <hr> متضاد راحتی : تعب، ناراحتی <hr> برابر پارسی : آسانی، سادگی

مترادف راحتی : آرامش، آرمیدگی، آسایش، آسودگی، خاطرجمعی، رفاه متضاد راحتی : تعب، ناراحتی برابر پارسی : آسانی، سادگی

راحتی

راحتی بخش

<hr> مترادف راخ : اندوه، حزن، غصه، غم، محنت

مترادف راخ : اندوه، حزن، غصه، غم، محنت

راخ

<hr> مترادف راد : جوانمرد، حر، فتا، باهمت، بخشنده، سخی، دلاور، دلیر، شجاع، حکیم، خردمند، دانشمند، فاضل <hr> متضاد راد : ناجوانمرد

مترادف راد : جوانمرد، حر، فتا، باهمت، بخشنده، سخی، دلاور، دلیر، شجاع، حکیم، خردمند، دانشمند، فاضل متضاد راد : ناجوانمرد

راد

<hr> برابر پارسی : ردیاب، رسباب

برابر پارسی : ردیاب، رسباب

رادار

<hr> مترادف رادع : جلوگیر، حاجب، حایل، بند، سد، مانع، عایق

مترادف رادع : جلوگیر، حاجب، حایل، بند، سد، مانع، عایق

رادع

رادمردی

<hr> مترادف رادمنش : آزاده، بافتوت، جوانمرد، حر، راد، رادمرد <hr> متضاد رادمنش : بی فتوت

مترادف رادمنش : آزاده، بافتوت، جوانمرد، حر، راد، رادمرد متضاد رادمنش : بی فتوت

رادمنش

رادون

<hr> مترادف رادی : جوانمردی، حریت، حمیت، فتوت، مردانگی، بخشنده، کریم، دلاوری، شجاعت، افتاده، ساقط <hr> متضاد رادی : ناجوانمردی

مترادف رادی : جوانمردی، حریت، حمیت، فتوت، مردانگی، بخشنده، کریم، دلاوری، شجاعت، افتاده، ساقط متضاد رادی : ناجوانمردی

واژه های حرف "ر" - مترادف و متضاد