صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ف" - مترادف و متضاد
فارقلیط
فاز
فازه
فاستونی
فاستونی نخی
فاسد
فاسد الاخلاق
فاسد العقیده
فاسد سازنده
فاسد شدن
فاسد شده
فاسد شدگی
فاسد نشدنی
فاسد نشده
فاسد کردن
فاسد کننده
فاسد کننده اخلاق دیگری
فاسق
فاش
فاش سازی
فاش شدن
فاش شدگی
فاش وابراز کردن
فاش کردن
فاش کردن سر
فاش کردن یا شدن
فاشیست
فاصل
فاصله
فاصله ای
فاصله بین تارهای صوتی
فاصله بین دو چیز
فاصله بین چشم و منقار
فاصله خوردن
فاصله خیلی کم
فاصله دادن
فاصله دار
فاصله دار کردن
فاصله عدسی را کم و زیاد کردن
فاصله فرعی
فاصله معین
فاصله میان دو حرف
فاصله میان دو پرده
فاصله کانونی
فاصله گذاری
فاصله گذاری کردن
فاصله گذاشتن
فاصله یاجای سفیدوخالی
بیشتر