کلمه جو
صفحه اصلی

درکش

فارسی به انگلیسی

extortioner, grasping, sponger, vampire, hustler

extortioner, grasping, sponger, vampire


فارسی به عربی

امتصاص , عضو ماص

مترادف و متضاد

sponger (اسم)
درکش، طفیلی، مفت خور

absorbent (صفت)
جاذب، دارای خاصیت جذب، درکش، دراشام

absorbing (صفت)
جاذب، درکش، دراشام، جذاب، جالب، دلربا

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان سملقان بخش مانه شهرستان بجنورد واقع در ۴٠ هزار گزی جنوب باختری مانه و سر راه شوسه عمومی بجنورد به نردین

لغت نامه دهخدا

درکش. [ دَ ک ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سملقان بخش مانه شهرستان بجنورد واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری مانه و سر راه شوسه عمومی بجنورد به نردین ، با 114 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

دانشنامه عمومی

(با زبر نخست و سکون دوم و زیر سوم) حس، آگهش، دریافت، احساس، درکشیدن یا به خود درکشیدن، دریافت کردن، برکشیدن و آگاهی از بیرون و پیرامون.



واژه نامه بختیاریکا

( دَرکَش ) پایین بکش
( دَرکَش ) ( ● ) ؛ پایین آورنده؛ ساقط کننده

پیشنهاد کاربران

بنوش

سرکشیدن ، نوشیدن

سربکش ، بنوش ، بپیمای


کلمات دیگر: