کلمه جو
صفحه اصلی

ساریه

عربی به فارسی

تير , دکل يکپارچه , ديرک , بادکل مجهز کردن


فرهنگ اسم ها

اسم: ساریه (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی، طبیعت) (تلفظ: sāriye) (فارسی: ساريه) (انگلیسی: sariye)
معنی: ابری که در شب آید، نام یکی از دختران امام موسی کاظم ( ع )

(تلفظ: sāriye) (عربی) ابری که در شب آید ؛ (در اعلام) دختر موسی بن جعفر (ع) و یکی از دختران امام موسی کاظم (ع) .


فرهنگ فارسی

۱- شهرستانی است در مازندران (استان دوم ) از طرف شمال به بحر خزر از جنوب بسلسله جبال البرز از مشرق به شهرستان گرگان و از مغرب بشهرستان شاهی محدود است. آب و هوای قسمت دشت و میان بند مرطوب و معتدل و هوای بخش کوهستانی سردسیر است . هفت رشته کوه از شعب البرز در آن هست که پوشیده از جنگلهای انبوه و راههای آن محدود و صعب العبور است . بین رشته کوههای مزبور شش رود مهم ( لاجیم فریم تجن گرم آب رود زارمرود نکا ) جریان دارد . این شهرستان شامل چهار بخش (بخش مرکزیبخش چهار دانگه بخش دو دانگه و بخش بهشهر ) ۲٠ دهستان و ۵۷۷ آبادی است و جمعیت کل آن ۲۶۲۸۷۷ تن است .۲- مرکز شهرستان شهر ساری است که در ۲۷ کیلومتری بحر خزر ۲۱ کیلومتری شاهی و یک کیلومتری مغرب رود تجن واقع است . این شهر قدیمی است قبل از اسلام بنا شده (بنای آنرا به طوس ابن نوذر نسبت دهند. ) و تجدید بنای آن در قر.اول ه. بدست فرخان بن دابویه از ملوک گاو باره بعمل آمد و گویند وی آنرا بنام پسر خود ((سارویه ) )نامید . در قرون اولی آباد ولی بعد ها بر اثر هجوم مغول و حوادث دیگر روبخرابی نهاد . در دوره صفویه بامر شاه عباس بناهای مهمی در آن ساختند. در اوایل قاجاریه نیز بابادی آن کمک شد ولی در اواخر آن دوره رو بخرابی نهاد. دو دوران رضا شاه بر اثر عبور راه آهن از کنار شهر و احداث خیابانهای عریض و اسفالته و ساختمان ابنیه دولتی رو بترقی نهاد. جمعیت آن حدود ۷٠۷۵۳ تن است و مرکز همه ادارات استان دوم و پادگان نظامی است .
مونث ساری
مونث ساری : امراض ساریه .
بنت موسی بن جفعر

لغت نامه دهخدا

( ساریة ) ساریة. [ ی َ ] ( ع اِ ) ابر شب. ج ، سَواری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ابری که به شب آید. ( مهذب الاسماء ) ( دهار )( یاقوت ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). ابری است که به شب میرود. ( تاج العروس ) ( شرح قاموس ) :
سرت علیه من الجوزاء ساریة
تزجی الشمال علیه جامدالبرد.
نابغه ( از تاج العروس ).
|| ستون. ( مهذب الاسماء ) ( شرح قاموس ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اسطوانه. ( یاقوت ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). اسطوانه و صاحب بارع گوید از سنگ یا آجر باید باشد. ( تاج العروس ). بعضی این کلمه را مأخوذ از لاتین دانسته اند ولی اصل آن عربی و مشتق از سراة بمعنی پشت است. ( نشوء اللغة العربیة ص 58 ). || ستون کشتی. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) تأنیث ساری. امراض ساریة. ناخوشیهای واگیردار. || تأنیث ساری. زن رونده. رجوع به اقرب الموارد شود.

ساریة. [ ی َ ] ( اِخ ) اسم مردی است در نهاوند که سخت ترین مردمان بود در دویدن. ( شرح قاموس ).

ساریة. [ ی َ ] ( اِخ ) ابن زنیم بن عبداﷲ دئلی در زمان صحابه میزیست ، ابتدا از راهزنان اهل جاهلیت بود، و اسلام آورد و ببرکت مسلمانی رتبه ای ارجمند یافت. در کتاب الاصابة ( ج 3 ص 52 و 53 ) از واقدی و بعض دیگر از مورخان و محدثان نقل میکند که عمر در سال آخر خلافتش یعنی سنه 23 هَ. ق. ساریه را با لشکری بفارس فرستاد روز جمعه ای در اثناء خطبه ناگهان گفت : «یا ساریة الجبل ، الجبل !» مستمعان متحیر شدند که مقصود چه بود. بعدها معلوم شد که به کرامت و خرق عادت ساریه در فارس آواز عمر از مدینه شنیده و لشکر بکوه برده و باین عمل از حیله دشمن نجات و بروی ظفر یافته است. ( مقدمه مصباح الهدایه چ جلال همائی ص 178 ). در مجمل التواریخ و القصص آمده : چون بیست و سه در آمد، عمر، مجاشعبن مسعود الثقفی را و عثمان بن العاص را، و حکم بن العاص و ساریةبن زنیم الدئلی را سوی پارس فرستاد بشهرهای بزرگتر و همه ظفر یافتند و آنجا بوده است که ساریة را با کافران حرب بود، و عمر روز آدینه بر منبر بود و خطبه همی کرد و گفت من دوش درخواب دیدم که ساریه با کافران حرب کردی و شک نیست که اکنون اندر حرب اند، پس زمانی فروماند و گفتا مرا بدل چنان فراز همی آید که ساریه را کافران ستوه همی کنند و اگر پشت بکوه باز دهد بهتر باشد، و پس بانگ بکرد و گفت : یاساریة، الجبل ! الجبل ! و فرمان خدای تعالی بشنیدند و همه سپاه گفتند آواز عمراست و همچنان کوه پناه گرفتند، و بعد از آن چون آمدند همان روز درست آمد که عمر خطاب گفته بود بر منبر، و این سخنی معروف است ، و بعضی گویند بحرب نهاوند بوده است ، و اندر تاریخ احمدبن یعقوب هم بنهاوند گویند. و شکافی در سنگ پیداست که آن را زیارت کنند، و گویند آواز عمرخطاب از آنجا بیرون آمد. در تاریخ جریر چنین است و در بودن این سخن شکی نیست. ( مجمل التواریخ و القصص ص 278 ). الساریه را مشهد آن جایگاه است با سپیدهان [ بنهاوند] و ظاهر برتل ، آنجا که گورهاء شهیدان است ، و آن شکاف که آواز امیرالمؤمنین عمر رضی اﷲ عنه از آنجا برآمد که از مدینه گفت : یا ساریة، الجبل ، الجبل ! و آن را زیارت کنند. ( مجمل التواریخ و القصص ص 461 ). بعضی گویند این معنی و حرب نهاوند بوده است. و در کوه نهاوند غاری است ، این آواز از غار بگوش ساریه رسیده است.اکنون آن غار را جهت تبرک معطر میگردانند و من [ حمداﷲ مستوفی ] آن را زیارت کردم. ( تاریخ گزیده چ براون ص 181 و 182 ). و نیز رجوع به فردوس المرشدیه چ تهران ص 73 و ترجمه مقدمه ابن خلدون ج 1 ص 208 و 209 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 488 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 353 شود.

ساریه . [ ی َ ] (اِخ ) شهری است به اسپانیا. (حلل السندسیة ج 2 ص 283).


ساریه . [ ی َ ] (اِخ ) شهری است به مازندران . (سمعانی ) (نخبة الدهر دمشقی ). شهری است به طبرستان در اقلیم چهارم ، طول آن 77 درجه و 50 دقیقه و عرض آن 38 درجه است . بلادزی گوید طبرستان هشت کوره است که ساریه یکی از آنهاست که در ایام طاهریان مقر عامل طبرستان گردید و قبل از آن مقر عامل در آمل بود و نیز حسن بن زید و محمدزید از علویان (زیدیه ) طبرستان آن را قرارگاه خود ساختند. فاصله ٔ آن تا دریا 30 فرسخ و فاصله ٔ میان ساری و آمل 18 فرسنگ است . منسوب بدان ساری ّ و سَرَوی ّ آید. (معجم البلدان یاقوت ) : چون ابوعلی آن رخته برگرفت و از عواذی شرو عوایل ضرنصر فارغ شد روی به ساریه نهاد برعزم جانب جرجان . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به ساری شود.


ساریه . [ ی َ ] (اِخ ) نام کوهی است به فارس . (تاج العروس ).


ساریة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن زنیم بن عبداﷲ دئلی در زمان صحابه میزیست ، ابتدا از راهزنان اهل جاهلیت بود، و اسلام آورد و ببرکت مسلمانی رتبه ای ارجمند یافت . در کتاب الاصابة (ج 3 ص 52 و 53) از واقدی و بعض دیگر از مورخان و محدثان نقل میکند که عمر در سال آخر خلافتش یعنی سنه ٔ 23 هَ . ق . ساریه را با لشکری بفارس فرستاد روز جمعه ای در اثناء خطبه ناگهان گفت : «یا ساریة الجبل ، الجبل !» مستمعان متحیر شدند که مقصود چه بود. بعدها معلوم شد که به کرامت و خرق عادت ساریه در فارس آواز عمر از مدینه شنیده و لشکر بکوه برده و باین عمل از حیله ٔ دشمن نجات و بروی ظفر یافته است . (مقدمه ٔ مصباح الهدایه چ جلال همائی ص 178). در مجمل التواریخ و القصص آمده : چون بیست و سه در آمد، عمر، مجاشعبن مسعود الثقفی را و عثمان بن العاص را، و حکم بن العاص و ساریةبن زنیم الدئلی را سوی پارس فرستاد بشهرهای بزرگتر و همه ظفر یافتند و آنجا بوده است که ساریة را با کافران حرب بود، و عمر روز آدینه بر منبر بود و خطبه همی کرد و گفت من دوش درخواب دیدم که ساریه با کافران حرب کردی و شک نیست که اکنون اندر حرب اند، پس زمانی فروماند و گفتا مرا بدل چنان فراز همی آید که ساریه را کافران ستوه همی کنند و اگر پشت بکوه باز دهد بهتر باشد، و پس بانگ بکرد و گفت : یاساریة، الجبل ! الجبل ! و فرمان خدای تعالی بشنیدند و همه سپاه گفتند آواز عمراست و همچنان کوه پناه گرفتند، و بعد از آن چون آمدند همان روز درست آمد که عمر خطاب گفته بود بر منبر، و این سخنی معروف است ، و بعضی گویند بحرب نهاوند بوده است ، و اندر تاریخ احمدبن یعقوب هم بنهاوند گویند. و شکافی در سنگ پیداست که آن را زیارت کنند، و گویند آواز عمرخطاب از آنجا بیرون آمد. در تاریخ جریر چنین است و در بودن این سخن شکی نیست . (مجمل التواریخ و القصص ص 278). الساریه را مشهد آن جایگاه است با سپیدهان [ بنهاوند] و ظاهر برتل ، آنجا که گورهاء شهیدان است ، و آن شکاف که آواز امیرالمؤمنین عمر رضی اﷲ عنه از آنجا برآمد که از مدینه گفت : یا ساریة، الجبل ، الجبل ! و آن را زیارت کنند. (مجمل التواریخ و القصص ص 461). بعضی گویند این معنی و حرب نهاوند بوده است . و در کوه نهاوند غاری است ، این آواز از غار بگوش ساریه رسیده است .اکنون آن غار را جهت تبرک معطر میگردانند و من [ حمداﷲ مستوفی ] آن را زیارت کردم . (تاریخ گزیده چ براون ص 181 و 182). و نیز رجوع به فردوس المرشدیه چ تهران ص 73 و ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون ج 1 ص 208 و 209 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 488 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 353 شود.


ساریة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن عمرو حنفی صاحب خالدبن ولید است . (تاج العروس ) (شرح قاموس ).


ساریة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن مسیلمةبن عبید، حنفی است . (تاج العروس ) (شرح قاموس ).


ساریة. [ ی َ ] (اِخ ) اسم مردی است در نهاوند که سخت ترین مردمان بود در دویدن . (شرح قاموس ).


ساریة. [ ی َ ] (ع اِ) ابر شب . ج ، سَواری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابری که به شب آید. (مهذب الاسماء) (دهار)(یاقوت ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ابری است که به شب میرود. (تاج العروس ) (شرح قاموس ) :
سرت علیه من الجوزاء ساریة
تزجی الشمال علیه جامدالبرد.

نابغه (از تاج العروس ).


|| ستون . (مهذب الاسماء) (شرح قاموس ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسطوانه . (یاقوت ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). اسطوانه و صاحب بارع گوید از سنگ یا آجر باید باشد. (تاج العروس ). بعضی این کلمه را مأخوذ از لاتین دانسته اند ولی اصل آن عربی و مشتق از سراة بمعنی پشت است . (نشوء اللغة العربیة ص 58). || ستون کشتی . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) تأنیث ساری . امراض ساریة. ناخوشیهای واگیردار. || تأنیث ساری . زن رونده . رجوع به اقرب الموارد شود.

ساریة. [ی َ ] (اِخ ) بنت موسی بن جعفر، یکی از هجده دختر امام موسی علیه السلام است . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 81).


ساریه . [ ی َ ] (اِخ )دهی است از بخش حومه ٔ سوسنگرد شهرستان دشت میشان ، واقع در 5 هزارگزی جنوب باختر راه عمومی اهواز به سوسنگرد، کنار نهر مالکیه . دشت ، گرمسیر و مالاریائی ، آب آن از رودخانه ٔ کرخه و نهر مالکیه . محصول آن غلات و برنج است ، 200 تن سکنه دارد که بزراعت و گله داری مشغولند. ساکنان آن از طایفه ٔ بنی طرف هستند، و با قایق رفت و آمد میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


فرهنگ عمید

= ساری۲

ساری۲#NAME?


دانشنامه عمومی

ساریه، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان دشت آزادگان در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان حومه شرقی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲٬۴۸۳ نفر (۴۵۳خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

ابری که درشب می آید، نام یکی از دختران امام موسی ( ع )

ابری که در شب می اید - اسم زیبای ساریه را میتوان کوتاه کرد مانند ساری سورو سیرو


کلمات دیگر: