تير , دکل يکپارچه , ديرک , بادکل مجهز کردن
ساریه
عربی به فارسی
فرهنگ اسم ها
معنی: ابری که در شب آید، نام یکی از دختران امام موسی کاظم ( ع )
(تلفظ: sāriye) (عربی) ابری که در شب آید ؛ (در اعلام) دختر موسی بن جعفر (ع) و یکی از دختران امام موسی کاظم (ع) .
فرهنگ فارسی
مونث ساری
مونث ساری : امراض ساریه .
بنت موسی بن جفعر
لغت نامه دهخدا
سرت علیه من الجوزاء ساریة
تزجی الشمال علیه جامدالبرد.
ساریة. [ ی َ ] ( اِخ ) اسم مردی است در نهاوند که سخت ترین مردمان بود در دویدن. ( شرح قاموس ).
ساریة. [ ی َ ] ( اِخ ) ابن زنیم بن عبداﷲ دئلی در زمان صحابه میزیست ، ابتدا از راهزنان اهل جاهلیت بود، و اسلام آورد و ببرکت مسلمانی رتبه ای ارجمند یافت. در کتاب الاصابة ( ج 3 ص 52 و 53 ) از واقدی و بعض دیگر از مورخان و محدثان نقل میکند که عمر در سال آخر خلافتش یعنی سنه 23 هَ. ق. ساریه را با لشکری بفارس فرستاد روز جمعه ای در اثناء خطبه ناگهان گفت : «یا ساریة الجبل ، الجبل !» مستمعان متحیر شدند که مقصود چه بود. بعدها معلوم شد که به کرامت و خرق عادت ساریه در فارس آواز عمر از مدینه شنیده و لشکر بکوه برده و باین عمل از حیله دشمن نجات و بروی ظفر یافته است. ( مقدمه مصباح الهدایه چ جلال همائی ص 178 ). در مجمل التواریخ و القصص آمده : چون بیست و سه در آمد، عمر، مجاشعبن مسعود الثقفی را و عثمان بن العاص را، و حکم بن العاص و ساریةبن زنیم الدئلی را سوی پارس فرستاد بشهرهای بزرگتر و همه ظفر یافتند و آنجا بوده است که ساریة را با کافران حرب بود، و عمر روز آدینه بر منبر بود و خطبه همی کرد و گفت من دوش درخواب دیدم که ساریه با کافران حرب کردی و شک نیست که اکنون اندر حرب اند، پس زمانی فروماند و گفتا مرا بدل چنان فراز همی آید که ساریه را کافران ستوه همی کنند و اگر پشت بکوه باز دهد بهتر باشد، و پس بانگ بکرد و گفت : یاساریة، الجبل ! الجبل ! و فرمان خدای تعالی بشنیدند و همه سپاه گفتند آواز عمراست و همچنان کوه پناه گرفتند، و بعد از آن چون آمدند همان روز درست آمد که عمر خطاب گفته بود بر منبر، و این سخنی معروف است ، و بعضی گویند بحرب نهاوند بوده است ، و اندر تاریخ احمدبن یعقوب هم بنهاوند گویند. و شکافی در سنگ پیداست که آن را زیارت کنند، و گویند آواز عمرخطاب از آنجا بیرون آمد. در تاریخ جریر چنین است و در بودن این سخن شکی نیست. ( مجمل التواریخ و القصص ص 278 ). الساریه را مشهد آن جایگاه است با سپیدهان [ بنهاوند] و ظاهر برتل ، آنجا که گورهاء شهیدان است ، و آن شکاف که آواز امیرالمؤمنین عمر رضی اﷲ عنه از آنجا برآمد که از مدینه گفت : یا ساریة، الجبل ، الجبل ! و آن را زیارت کنند. ( مجمل التواریخ و القصص ص 461 ). بعضی گویند این معنی و حرب نهاوند بوده است. و در کوه نهاوند غاری است ، این آواز از غار بگوش ساریه رسیده است.اکنون آن غار را جهت تبرک معطر میگردانند و من [ حمداﷲ مستوفی ] آن را زیارت کردم. ( تاریخ گزیده چ براون ص 181 و 182 ). و نیز رجوع به فردوس المرشدیه چ تهران ص 73 و ترجمه مقدمه ابن خلدون ج 1 ص 208 و 209 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 488 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 353 شود.
ساریه . [ ی َ ] (اِخ ) شهری است به اسپانیا. (حلل السندسیة ج 2 ص 283).
ساریه . [ ی َ ] (اِخ ) شهری است به مازندران . (سمعانی ) (نخبة الدهر دمشقی ). شهری است به طبرستان در اقلیم چهارم ، طول آن 77 درجه و 50 دقیقه و عرض آن 38 درجه است . بلادزی گوید طبرستان هشت کوره است که ساریه یکی از آنهاست که در ایام طاهریان مقر عامل طبرستان گردید و قبل از آن مقر عامل در آمل بود و نیز حسن بن زید و محمدزید از علویان (زیدیه ) طبرستان آن را قرارگاه خود ساختند. فاصله ٔ آن تا دریا 30 فرسخ و فاصله ٔ میان ساری و آمل 18 فرسنگ است . منسوب بدان ساری ّ و سَرَوی ّ آید. (معجم البلدان یاقوت ) : چون ابوعلی آن رخته برگرفت و از عواذی شرو عوایل ضرنصر فارغ شد روی به ساریه نهاد برعزم جانب جرجان . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به ساری شود.
ساریه . [ ی َ ] (اِخ ) نام کوهی است به فارس . (تاج العروس ).
ساریة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن زنیم بن عبداﷲ دئلی در زمان صحابه میزیست ، ابتدا از راهزنان اهل جاهلیت بود، و اسلام آورد و ببرکت مسلمانی رتبه ای ارجمند یافت . در کتاب الاصابة (ج 3 ص 52 و 53) از واقدی و بعض دیگر از مورخان و محدثان نقل میکند که عمر در سال آخر خلافتش یعنی سنه ٔ 23 هَ . ق . ساریه را با لشکری بفارس فرستاد روز جمعه ای در اثناء خطبه ناگهان گفت : «یا ساریة الجبل ، الجبل !» مستمعان متحیر شدند که مقصود چه بود. بعدها معلوم شد که به کرامت و خرق عادت ساریه در فارس آواز عمر از مدینه شنیده و لشکر بکوه برده و باین عمل از حیله ٔ دشمن نجات و بروی ظفر یافته است . (مقدمه ٔ مصباح الهدایه چ جلال همائی ص 178). در مجمل التواریخ و القصص آمده : چون بیست و سه در آمد، عمر، مجاشعبن مسعود الثقفی را و عثمان بن العاص را، و حکم بن العاص و ساریةبن زنیم الدئلی را سوی پارس فرستاد بشهرهای بزرگتر و همه ظفر یافتند و آنجا بوده است که ساریة را با کافران حرب بود، و عمر روز آدینه بر منبر بود و خطبه همی کرد و گفت من دوش درخواب دیدم که ساریه با کافران حرب کردی و شک نیست که اکنون اندر حرب اند، پس زمانی فروماند و گفتا مرا بدل چنان فراز همی آید که ساریه را کافران ستوه همی کنند و اگر پشت بکوه باز دهد بهتر باشد، و پس بانگ بکرد و گفت : یاساریة، الجبل ! الجبل ! و فرمان خدای تعالی بشنیدند و همه سپاه گفتند آواز عمراست و همچنان کوه پناه گرفتند، و بعد از آن چون آمدند همان روز درست آمد که عمر خطاب گفته بود بر منبر، و این سخنی معروف است ، و بعضی گویند بحرب نهاوند بوده است ، و اندر تاریخ احمدبن یعقوب هم بنهاوند گویند. و شکافی در سنگ پیداست که آن را زیارت کنند، و گویند آواز عمرخطاب از آنجا بیرون آمد. در تاریخ جریر چنین است و در بودن این سخن شکی نیست . (مجمل التواریخ و القصص ص 278). الساریه را مشهد آن جایگاه است با سپیدهان [ بنهاوند] و ظاهر برتل ، آنجا که گورهاء شهیدان است ، و آن شکاف که آواز امیرالمؤمنین عمر رضی اﷲ عنه از آنجا برآمد که از مدینه گفت : یا ساریة، الجبل ، الجبل ! و آن را زیارت کنند. (مجمل التواریخ و القصص ص 461). بعضی گویند این معنی و حرب نهاوند بوده است . و در کوه نهاوند غاری است ، این آواز از غار بگوش ساریه رسیده است .اکنون آن غار را جهت تبرک معطر میگردانند و من [ حمداﷲ مستوفی ] آن را زیارت کردم . (تاریخ گزیده چ براون ص 181 و 182). و نیز رجوع به فردوس المرشدیه چ تهران ص 73 و ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون ج 1 ص 208 و 209 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 488 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 353 شود.
ساریة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن عمرو حنفی صاحب خالدبن ولید است . (تاج العروس ) (شرح قاموس ).
ساریة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن مسیلمةبن عبید، حنفی است . (تاج العروس ) (شرح قاموس ).
ساریة. [ ی َ ] (اِخ ) اسم مردی است در نهاوند که سخت ترین مردمان بود در دویدن . (شرح قاموس ).
سرت علیه من الجوزاء ساریة
تزجی الشمال علیه جامدالبرد.
نابغه (از تاج العروس ).
|| ستون . (مهذب الاسماء) (شرح قاموس ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسطوانه . (یاقوت ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). اسطوانه و صاحب بارع گوید از سنگ یا آجر باید باشد. (تاج العروس ). بعضی این کلمه را مأخوذ از لاتین دانسته اند ولی اصل آن عربی و مشتق از سراة بمعنی پشت است . (نشوء اللغة العربیة ص 58). || ستون کشتی . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) تأنیث ساری . امراض ساریة. ناخوشیهای واگیردار. || تأنیث ساری . زن رونده . رجوع به اقرب الموارد شود.
ساریة. [ی َ ] (اِخ ) بنت موسی بن جعفر، یکی از هجده دختر امام موسی علیه السلام است . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 81).
ساریه . [ ی َ ] (اِخ )دهی است از بخش حومه ٔ سوسنگرد شهرستان دشت میشان ، واقع در 5 هزارگزی جنوب باختر راه عمومی اهواز به سوسنگرد، کنار نهر مالکیه . دشت ، گرمسیر و مالاریائی ، آب آن از رودخانه ٔ کرخه و نهر مالکیه . محصول آن غلات و برنج است ، 200 تن سکنه دارد که بزراعت و گله داری مشغولند. ساکنان آن از طایفه ٔ بنی طرف هستند، و با قایق رفت و آمد میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
فرهنگ عمید
ساری۲#NAME?
دانشنامه عمومی
این روستا در دهستان حومه شرقی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲٬۴۸۳ نفر (۴۵۳خانوار) بوده است.