کلمه جو
صفحه اصلی

فرود


مترادف فرود : پایین، تحت، زیر، نزول، هبوط

متضاد فرود : فراز، فوق

فارسی به انگلیسی

down, below


down, below, descent, concluding part of a melody, cathode, landing, touchdown, declination, plump

descent, cathode


declination, descent, plump


فرهنگ اسم ها

اسم: فرود (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: forud) (فارسی: فرود) (انگلیسی: forud)
معنی: فرا رسیدن، نشیب، سرازیری، پایین، قرار گرفته در مرتبه ی پایین از جهت مقام، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) پسر سیاوش از «جریره» دختر پیران ویسه، که بر اثر زخم شمشیر رهام کشته شد، ( در اعلام ) پسر سیاوش از ' جریره ' دختر پیران ویسه، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی

(تلفظ: forud) (به مجاز) فرا رسیدن ؛ (در قدیم) پایین ، نشیب ، سرازیری ، قرار گرفته در مرتبه‌ی پایین از جهت مقام ؛ (در اعلام) پسر سیاوش از ' جریره ' دختر پیران ویسه .


مترادف و متضاد

پایین، تحت، زیر، نزول، هبوط ≠ فراز، فوق


فرهنگ فارسی

پسر سیاوش از [ جریره ] دختر پیروان ویسه وی سپهدار افراسیاب تورانی بود و با مادرش در [ کت ] بسر میبرد . چون کیخسرو بفرمان کیکاوس از توران بایران آورده شد و بپادشاهی نشست و بکین توزی و خونخواهی پدر خود سیاوش بجنگ افراسیاب کمربست پس از چندی بطوس که سپهدار ایران بود فرمان داد که بدون آنکه لشکر خود را از کت بگذاراند بدانجا رود و برادرش فرود را با جریره مادرش بایران آورد . طوس بر خف این دستور لشکربه کت برد . چون فرود از رسیدن سپاه ایران آگاهی یافت بامادر خود مشورت کرد. جریره او را پند داد که با لشکر ایران نستیزد و از سپاهیان و سپاهدار پذیرایی کند و خود نیز مانند برادر بکین توزی پدر کمر بندد. چون فرود پهلوانان ایران را نمی شناخت جریره نام و نشان بهرام و زنگه شادروان را که با سیاوش در توران بودند بدو داد و تخوار را که این پهلوانان را بخوبی میشناخت با فرود همراه کرد . آن دو به ببای کوه رفتند تا ایرانیان را ببینند. طوس ایشان را بدید و بر آشفت و فرمان داد که دوری از سپاه ایران ببای کوه رود و ببیند این دو کیستند از : از لشکریان ایرانند یا از کار آگاهان توران . بهرام داوطلب شد و با اسب رو بسوی بالای کوه نهاد چون بتیغ کوه رسید از نام ونشان ایشان پرسید . فرود بنرمی نام سران لشکر را جویا شد و بهرام پاسخ داد . آنگاه فرود گفت : چرا نام بهرام را نبردی ? بهرام گفت : که از بهرام با تو سخن گفت? گفت : مادرم . بهرام فرود راشناخت و ازاو نشان سیاوش خواست ?: [ به بهرام بنمود بازو فرود ز عنبر بگل بر یکی خال بود . ] بهرام بر او آفرین گفت و نماز برد . فرود گفت : من برای این بقله کوه آمدم که بدانم سار این سپاه کیست تا جشنی فراهم آورم و پس از یک هفته همراه سپاهیان ایرانی بکین توزی پدر بجنگ آیم . بهرام گفت : من پیغام ترا بطوس خواهم رسانید [ ولیکن سپهبد خردمند نیست سر و مغز او از در پند نیست .] پس اگر طوس به پیغام تو رام شد من خود برای این مژده و بردن تو به پیش لشکر ببای کوه خواهم آمد ولی اگر جز من کسی دیگر رو ببای کوه نهد از او ایمن مباش . بهرام از کوه بزیر آمد و آنچه دیده و شنیده بود بطوس گفت . طوس او را ممت کرد که چرا فرود را بزیر نیاورد و با او همداستان شد . پس بنامداران سپاه گفت : کیست که ببای کوه بسوی این ترک رود و سرش را بخنجر ببد و پیش من آرد . بهرام او را منع کرد : [ بترس از خداوند خورشید و ماه که پیوند شاه است و همزاد اوی سواریست نام آور و جنگجوی ]. طوس از سخنان بهرام خروشان شد و فرمان داد تا چند تن از نامداران ایرانی بسوی فرود بتازند . نخست [ ریو ] داماد طوس بکوه برشد . تخوار نام و نشان ویرا بفرود گفت و فرود را بکشتن ریو برانگیخت . زرسب پسر طوس بکین توزی ریو شتافت او نیز بدست فرود کشته شد . طوس خشمگین شد و خود عنان اسب را بکوه برپیچید . فرود او را با تیر بیفکند . باگیو نیز بدینسان کرد. ایرانیان غضبناک شدند و همه دل بجنگ نهادند . پس بیژن اسب کوه پیمای گستهم را گرفت و رو بسوی کوه نهاد . فرود اسب او را نیز با تیر بیفکند لیکن بیژن خود را ببای کوه رسانید وبا فرود بجنگ در آمد. فرود پایداری نتوانست و به دژ پناه برد و با یاران خود بجنگ اقدام کرد. ایرانیان پس از جنگی سخت دژ را گشودند و فرود هم در کارزار کشته شد . [ فرود سیاوش بی کام و نام چو شد زین جهان نارسیده بکام ] [ جریره یکی آتشی بر فروخت همه گنجها رابه آتش بسوخت ] [ بیامد ببالین فرخ فرود بر جامه او یکی دشنه بود ] [ دو رخ را بروی پسر بر نهاد شکم بر درید و برش جان بداد. ] سپس طوس و دوران دیگر از کرده بد خود پشیمان و از روی کیخسرو شرمسار و نادم گشتند و بگریه در آمدند و بای همان کوه دخمه ای برای فرود و مادرش برپا کردند . کیخسرو باحضار طوس فرمان داد و فروردین . پس از دشنام دادن و توهین بدو نظر کرد و وی را تا پایان عمر از سپهداری ایران معزول فرمود و درفش کاویان و سپهداری را به فریبرز بن کاوس عم خود داد .
زیر، نشیب، پایین، نقیض بالا
( اسم ) زیر پایین مقابل بالا : پس هر چه زبر اوست و آنچه فرود بدانند . ۲ - اندرون : فرود سرای فرود قلعه ۳ - فرود آوردن فرود آمدن ۴ - ( صفت ) زیرین پایینی ۵ - پایین تر ( در مکان و رتبه ) : و مرورا نیز کسی جز اهل تایید جواب نداده است فلاسفه را که ایشان فرود اهل تایید اند . یا فرود از . باستثنای بجز : الله می گوید فرود از شرک گناه آن کس آمرزیم که خود خواهیم . ۷ - بعد پس . یا از فرود . از بعد پس از : از فرود ایشان به دویست سال برسد که یاد کنیم از گاه آدم باز چند است . ۸ - ( اسم ) قطب منفی جریان برق کاتد ۹ - بخش پایان مقام و برگشتن بمایه در ضمن انتقال بزمینه نخستین . توضیح فرودها برای خاتمه یک جمله موسیقی یا یکی از اعضای یک جمله موسیقی و یا خاتمه یک قطعه موسیقی به کار می رود و اگر آنها را با ادبیات مقایسه کنیم صداها بجای کلمات و فرودها به منزله نقطه گذاریست ۱٠ - چوب زیرین چهار چوب در خانه عتبه ۱۱ - ( صفت ) بریان کرده برشته .
دهی است از دهستان کوار بخش سروستان شهرستان شیراز .

پایین‌ترین حدّ هر متغیر


فرهنگ معین

(فُ ) [ په . ] ۱ - (اِ. ) زیر، پایین . ۲ - اندرون . ۳ - بخش زیرین جایی . ۴ - الگوهای ملودیک برای بازگشت به مُدِ اولیه یا مایة اصلی (موسیقی ). ۵ - توالی آکوردها به عنوان پایان یا تقسیم یک قطعة موسیقیایی .

لغت نامه دهخدا

فرود. [ ف ِ /ف ُ ] ( پیشوند، ق ) در پهلوی فرت ، پارسی باستان ظاهراً فروتا ، سنسکریت پروتا . ( حاشیه برهان چ معین ). نشیب و زیر و پائین. ( برهان ). تحت. زیر. مقابل زبر و بر. ( از یادداشت بخط مؤلف ). همواره بصورت ترکیب با افعال یا بهمراه حروف اضافه و یا بحالت اضافه با کلمات دیگر آید :
به پیغوله ای شد فرود از مهان
پر از درد بنشست خسته روان.
فردوسی ( شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 3 ).
از آن سوی بیت المقدس فرود قله گور ایشان است. ( مجمل التواریخ و القصص ).
فرود کاخ یکی بوستان چو باغ بهشت
هزار گونه در او شکل و تندس دلبر.
فرخی.
اخترفرود همت اویست و فضل او
برتر ز همت است و فزونتر هزاربار.
فرخی.
نصرت از کوهه زینت ، نه فرود است نه بر
دولت از گوشه تاجت ، نه فراز است نه باز.
منوچهری.
شعر استادان فرود ژاژهای خود نهم
سخت سخت آید خرد را اینکه منکر منکرم.
خاقانی.
ز سرگشتگی زیر چوگان چرخ
چه گویی ندانی فراز از فرود.
عطار.
- برفرود ؛ سراشیب. باژگونه. و به کنایت روبنا بودی :
جهان جای خلاف و برفرود است
جز این مر مردمان را نیست کاری.
ناصرخسرو.
ترکیب ها:
- فرودآرامیدن . فرودآرمیدن. فرودآرنده. فرودآمدن. فرودآمدنگاه. فرودآمده. فرودآوردن. فرودآورده. فرودآوریدن. فرودآویختن. فرودآینده. فرودافتادن. فرودافشردن. فرودافکندن. فرودخوردن. فرودرفتن. فرودشدن. فرودکردن. فرودگاه. فرودگرفتن. فرودنگریدن. فرودنگریستن. فرودین. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
|| ( اِ ) ته. تک. قعر. غور. بن. عمق. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( ص ) سافل. مقابل فراز. ( یادداشت بخط مؤلف ). || زیردست. مادون : پس هرچه فرود از شاهان بودند وزیران و دستور خوانده اند. ( مجمل التواریخ و القصص ). رجوع به فراز، فرا و مدخل های «فرو» و «فرود» شود.

فرود. [ ف ُ ] ( ص ) برشته و بریان کرده.رجوع به فروده شود. || فریفته. || فریبنده و فریب دهنده. || زبون و بد. مغرور و غره. || ( اِ ) چوب زیرین چهارچوب درخانه. ( برهان ). فروده. ( از حاشیه برهان چ معین ).

فرود. [ ف َرْ وَ ] ( اِ ) چوب پس در خانه. ( برهان ). فروده. رجوع به فروده شود.

فرود. [ ف ُ ] ( اِخ ) نام پسر سیاوش برادر کیخسرو که از دختر پیران ویسه بهم رسیده بود. ( برهان ). نام پسر سیاوش و جریره. ( ولف ) :

فرود. [ ف َ ] (اِخ ) جایی است . (از معجم البلدان ).


فرود. [ ف َ ] (اِخ ) نام پسر خسروپرویز از شیرین . (ولف ) :
چو نستور و چون شهریار و فرود
چو مردانشه آن شاه چرخ کبود.

فردوسی .



فرود. [ ف َرْ وَ ] (اِ) چوب پس در خانه . (برهان ). فروده . رجوع به فروده شود.


فرود. [ ف ِ /ف ُ ] (پیشوند، ق ) در پهلوی فرت ، پارسی باستان ظاهراً فروتا ، سنسکریت پروتا . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نشیب و زیر و پائین . (برهان ). تحت . زیر. مقابل زبر و بر. (از یادداشت بخط مؤلف ). همواره بصورت ترکیب با افعال یا بهمراه حروف اضافه و یا بحالت اضافه با کلمات دیگر آید :
به پیغوله ای شد فرود از مهان
پر از درد بنشست خسته روان .

فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 3).


از آن سوی بیت المقدس فرود قله گور ایشان است . (مجمل التواریخ و القصص ).
فرود کاخ یکی بوستان چو باغ بهشت
هزار گونه در او شکل و تندس دلبر.

فرخی .


اخترفرود همت اویست و فضل او
برتر ز همت است و فزونتر هزاربار.

فرخی .


نصرت از کوهه ٔ زینت ، نه فرود است نه بر
دولت از گوشه ٔ تاجت ، نه فراز است نه باز.

منوچهری .


شعر استادان فرود ژاژهای خود نهم
سخت سخت آید خرد را اینکه منکر منکرم .

خاقانی .


ز سرگشتگی زیر چوگان چرخ
چه گویی ندانی فراز از فرود.

عطار.


- برفرود ؛ سراشیب . باژگونه . و به کنایت روبنا بودی :
جهان جای خلاف و برفرود است
جز این مر مردمان را نیست کاری .

ناصرخسرو.


ترکیب ها:
- فرودآرامیدن . فرودآرمیدن . فرودآرنده . فرودآمدن . فرودآمدنگاه . فرودآمده . فرودآوردن . فرودآورده . فرودآوریدن . فرودآویختن . فرودآینده . فرودافتادن . فرودافشردن . فرودافکندن . فرودخوردن . فرودرفتن . فرودشدن . فرودکردن . فرودگاه . فرودگرفتن . فرودنگریدن . فرودنگریستن . فرودین . رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
|| (اِ) ته . تک . قعر. غور. بن . عمق . (یادداشت بخط مؤلف ). || (ص ) سافل . مقابل فراز. (یادداشت بخط مؤلف ). || زیردست . مادون : پس هرچه فرود از شاهان بودند وزیران و دستور خوانده اند. (مجمل التواریخ و القصص ). رجوع به فراز، فرا و مدخل های «فرو» و «فرود» شود.

فرود. [ ف ُ ] (اِخ ) نام پسر سیاوش برادر کیخسرو که از دختر پیران ویسه بهم رسیده بود. (برهان ). نام پسر سیاوش و جریره . (ولف ) :
ورا نام کردند فرخ فرود
به تیره شب اندر چو پیران شنود.

فردوسی .


که دانست نام و نشان فرود
کز او شاه را دل بخواهد شخود.

فردوسی .



فرود. [ ف ُ ] (ص ) برشته و بریان کرده .رجوع به فروده شود. || فریفته . || فریبنده و فریب دهنده . || زبون و بد. مغرور و غره . || (اِ) چوب زیرین چهارچوب درخانه . (برهان ). فروده . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).


فرود. [ ف ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوار بخش سروستان شهرستان شیراز، واقع در 106هزارگزی جنوب باختری سروستان و 6هزارگزی راه اتومبیل رو شیراز به خفر. در جلگه قرار گرفته و 481 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ قره آغاج مشروب میشود. نام دیگر این آبادی پارو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


فرهنگ عمید

۱. تنها.
۲. یکتا؛ یگانه.


۱. تنها.
۲. یکتا، یگانه.
۱. به زمین نشستن هواپیما.
۲. (قید ) پایین.
۳. (اسم ) (موسیقی ) الگوهای ملودیک برای بازگشت به مایۀ اصلی و حالت اولیه در آخر اجرای هر دستگاه یا آواز.
۴. (اسم ) [قدیمی] نشیب، سرازیری.
۵. (اسم ) [قدیمی] بخش زیرین جایی.
۶. (صفت ) [قدیمی] قرار گرفته در مرتبۀ پایین تر.
* فرود آمدن: (مصدر لازم )
۱. به زمین نشستن: هواپیما فرود آمد.
۲. پایین آمدن.
* فرود آوردن: (مصدر متعدی ) پایین آوردن.

۱. به زمین نشستن هواپیما.
۲. (قید) پایین.
۳. (اسم) (موسیقی) الگوهای ملودیک برای بازگشت به مایۀ اصلی و حالت اولیه در آخر اجرای هر دستگاه یا آواز.
۴. (اسم) [قدیمی] نشیب؛ سرازیری.
۵. (اسم) [قدیمی] بخش زیرین جایی.
۶. (صفت) [قدیمی] قرار گرفته در مرتبۀ پایین‌تر.
⟨ فرود آمدن: (مصدر لازم)
۱. به زمین نشستن: هواپیما فرود آمد.
۲. پایین آمدن.
⟨ فرود آوردن: (مصدر متعدی) پایین آوردن.


دانشنامه عمومی

ناوه (فرود trough) - علوم هوا و آب و هواشناسی


فرود آخرین مرحله پرواز می باشد، که از آن طریق یک جاندار پرنده یا یک هواگرد یا فضاپیما به زمین یا هر سطح دیگری بازمی گردد.
برخاست
آب فرود
کلیه پروازکنندگان (اعم از جاندار یا ساخته دست بشر)، چتر نجات یا موشکها یا هواپیماهای جت عمودپرواز که تصمیم به فرود دارند همواره از اصابت و برخورد شدید با زمین، در حین فرود، اجتناب می ورزند. بالون ها نیز، برای یک فرود آرام، با تقلیل توان شناوری خود در آسمان این مهم را انجام می دهند.
هواپیماها و پرنده ها عموماً عمل فرود را با کم کردن و کنترل سرعت انجام می دهند. اولین مرحله فرود با کاهش سرعت و کاهش ارتفاع آغاز می شود تا جائی که پرنده به حالت نزدیک به سکون و بی وزنی برسد، و سپس درست قبل از رسیدن به زمین با چرخش دماغه فرود وضعیت نشستن بر روی زمین را به خود می گیرد. کم شدن تدریجی سرعت پرواز موجب بالا رفتن نوک هواپیما و در نتیجه افزایش زاویه حمله و در انتها افزایش مقاومت در برابر گرانش زمین می شود.
بهترین شرایط برای تماس با باند فرود زمانی است که باد از پهلو وجود نداشته باشد، که در نتیجه تماس با زمین می تواند در زمانی رخ دهد که سرعت مورد نیاز برای معلق ماندن در هوا به حداقل رسیده باشد. در زمان وجود باد از پهلو برای فرود امن تکنیکهائی مورد استفاده قرار می گیرد که اصطلاحاً آن ها را فرود خرچنگوار یا فرود لغزشی می نامند.

فرود (ابهام زدایی). فرود می تواند به موارد زیر اشاره داشته باشد:
فرود، بر زمین نشستن پروازکننده ها
فرود نام پسر
فرود پسر سیاوش، از شخصیت های شاهنامه
فرود پسر خسرو پرویز پادشاه ساسانی

دانشنامه آزاد فارسی

فرود (شاهنامه). فُرود (شاهنامه)
فُرود
در شاهنامۀ فردوسی ، پسر سیاوش از جَریرِه دختر پیران. در کَلات بالید و دلاوری یگانه شد. هنگامی که کِیخُسرو سپاهی را به فرماندهی طوس به جنگ با تورانیان فرستاد، از طوس خواست چون برادرش فرود در کلات است ، از راه کلات به توران نرود؛ اما طوس راه کلات را برگزید. فرود از آمدن سپاه ایران افسرده شد و از مادر خود تدبیر خواست . جریره گفت لباس رزم بپوشد و به استقبال سپاه ایران برود و تَخوار را که ایرانیان را خوب می شناخت با او همراه کرد. او همچنین نشان زَنگِۀ شاوُران و بهرام گودَرِز را به او داد تا از آن ها کمک ستاند. فرود، با دیدن بهرام ، طوس را به یک هفته مهمانی دعوت کرد و گفت سپس با هم به جنگ افراسیاب بروند. اما طوس، که مردی بی خرد بود، فرود را ناسزا گفت و ریونیز داماد خود را به پیکار او فرستاد. فرود با خدنگی او را از پای درآورد. سپس زَرَسپ پسر طوس به میدان رفت که او هم با یک تیر جان باخت . ناگزیر طوس خود روانۀ نبرد شد. تَخوار از فرود خواست که به درون دژ رود. فرود نپذیرفت و اسب طوس را هدف گرفت و از پای انداخت . چون دلاوران ایرانی پیاده نمی جنگیدند، طوس به طرف سپاه خود بازگشت . گیو از دیدن این صحنه بسیار خشمگین شد و به نبرد شتافت . فرود اسب او را نیز پی کرد. نوبت به بیژن پسر گیو رسید. او اسب فرود را از پای درآورد و فرود ناچار به درون دژ شد. روز بعد جنگ شدت گرفت، و رُهام بیژن دست فرود را انداخت . فرود درمانده به دژ پناه برد و سرانجام جان باخت . کیخسرو، با شنیدن خبر کشته شدن برادرش ، طوس را عزل کرد و او را به بند کشیده و فریبرز را بر جای او نشاند.
فرود (موسیقی). فُرود (موسیقی)
(یا: کادانس) در موسیقی به مفهوم بازگشت به مبدأ و شروع آهنگ یا گام یا مقام. در موسیقی ایرانی هر دستگاه یا آواز و گوشه به تناسب وسعت و حالت در خاتمه دارای فیگور ملودیک خاصی است که نوازنده یا خواننده با اجرای آن احساس خاتمۀ آهنگ را به شنونده القا می کند. فرود، هماهنگ کنندۀ احساس شنونده و هنرمند در مرحلۀ پایانی است. در موسیقی مقامی قدیم به جای واژه فرود از «مُحَطّ» استفاده می کردند. در علم هارمونی فرود (کادانس) به فرمول هایی معیّن اطلاق می شود که برای تفکیک جمله های موسیقی به کار می رود. مانند فرودِ اُتنتیک ـ فرودِ پلاگال ـ فرودِ گول زن (بریده). در موسیقی ایرانی به جز «فرودِ بالِ کبوتر» در شور و همایون، بقیه فرودها نام معیّنی ندارند و صرفاً به ذکر نام دستگاه، آواز یا مقام پس از واژۀ فرود بسنده می شود، مانند فرود عشاق، فرود شهناز، فرود دلکش، فرود عراق، فرود مخالف.
فرود بال کبوتر. برخلاف موسیقی غربی که در آن، فرودها، فرمول های هارمونیکی اند، فرودهای ایرانی، فرمول های ملودیک اند. در موسیقی غرب فرود پایانی معمولاً از تسلسل درجه هایی به شرح زیر تشکیل می شود که در آخر جمله ها آورده می شود: فرود کامل اُتنتیک (اصیل) پایانی است که آکور نمایان (درجۀ پنجم) ماقبل آخر، به صورت پایگی؛ و آکور تونیک آخری، با حالت اکتاوی آمده باشد. اگر به جای آکور نمایان، آکور درجۀ چهارم آمده باشد، «فرود پلاگالی» شکل می گیرد که «فرود کلیسایی» یا به اصطلاح «فرود مقدس» نیز نامیده می شود. فرود گول زن یا بریده موقعی تشکیل می شود که بعد از آکور نمایان برخلاف انتظار به جای آکور تونیک، آکور دیگری که معمولاً درجۀ ششم است بیاید. «فرود نیمه پایان» وقتی است که فرود به روی درجۀ نمایان برسد. نوع ویژۀ نیمه پایان که به «فرود فریژینی» معروف، است در بعضی موارد به کار برده می شود و به این شکل است که فرود، روی درجۀ نمایانِ مُدِ کوچکِ نسبیِ تُنِ مربوط، برسد.

فرهنگستان زبان و ادب

{trough, peak} [علوم دارویی] پایین ترین حدّ هر متغیر
{cadence, close} [موسیقی] پیشروی لحنی یا هارمونیک (harmonic ) برای پایان دادن به قطعه و لَت و عبارت و جملۀ موسیقی
{falling action} [هنرهای نمایشی] کنشی که در پی نقطۀ اوج می آید و به سمت پایان نمایش پیش می رود
{landing} [حمل ونقل هوایی] عمل پایانی پرواز و برگرداندن هواپیما به زمین؛ عمل فرود آمدن و نشستن متـ . نشست 3

پیشنهاد کاربران

فرود : [اصطلاح موسیقی ] بازگشت از گوشه هایی که در درجات مختلف نواخته می شوند به مایه ی اصلی.

معنی=پایین
متضاد=فراز ، بالا

پایین آمدن


واژه "ورود" هم دگرگون شده همین واژه پارسی "فرود" است.

فرود به فتح ف به معنی دارنده ی فر و شکوه

فرود مخفف دو کلمه فرِّ دودمان بوده که گاهی فردود نیز گفته میشده و به معنای پسری که افتخار خانواده یا قبیله باشد در گذشته مسابقاتی معادل دختر شایسته امروزی ، برای پسران قبیله برگزار میشده که دراین آزمون سخت پسران در رشته های تیراندازی ، سوار کاری، دو ، شنا و کشتی با هم به رقابت می پرداخته اند به برنده این آزمون لقب فرود یا فردود اعطا میشده است.

فرودabseil : [اصطلاح کوهنوردی]پایین آمدن از شیب های تند با طناب
منبع https://sporton. ir


فرود آزاد free abseil : [اصطلاح کوهنوردی] فرود از بالای یک کلاهک بصورتی که بدن در فضا معلق می شود.
منبع https://sporton. ir

فرود:
دکتر کزازی در مورد واژه ی فرود می نویسد : ( ( فرود در پهلوی فروت frōt بوده است . ) )
( ( همی بر شد ابر و فرود آمد آب
همی گشت گِرد ِ زمین آفتاب ) )
توضیح بیت :ابر بر آسمان فرا رفت و از آن باران فرو ریخت و آفتاب نیز بر گرد زمین می گشت .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 193 )


فرود : [اصطلاح موسیقی ] پایین آمدن صدای ساز یا آواز برای اتمام گوشه ( یا شروع گوشه ای دیگر در همان دستگاه یا دستگاه دیگر )


کلمات دیگر: