کلمه جو
صفحه اصلی

خزر

فارسی به انگلیسی

khazar, tribe formerly inhabiting the caspian littoral

tribe formerly inhabiting the Caspian littoral


فرهنگ اسم ها

اسم: خزر (دختر) (ترکی، فارسی، عربی) (تاریخی و کهن، طبیعت) (تلفظ: khazar) (فارسی: خزر) (انگلیسی: khazar)
معنی: زیبا و با طراوت مثل دریا، ( اَعلام ) ) قومی که در سواحل غربی دریای خزر می زیستند و امروزه از میان رفته اند، ) پهناورترین دریاچه ی جهان، در شمال ایران و جنوب روسیه، مساحت حدود کیلومتر مربع، ترکمنستان و قزاقستان بر ساحل شرقی و آذربایجان بر ساحل غربی آن قرار دارد، فتان، دختر که عشوه هایی زیرکانه می ریزد

فرهنگ فارسی

قومی که سابقا در حاشیه بحر خزر و شمال جبال قفقاز سکونت داشتند .گروهی از آنان بطرف قسمت جنوب غربی قفقاز و شبه جزیره قرم ( کریمه ) ( شمال بحراسود ) روی آوردند و تا قرن چهارم هجری قدرتی داشتند. پایتخت آنان در اوایل اسلام و عصر فتوحات مسلمانان شهر ((بلنجر ) ) بود .
(اسم ) ۱ - تنگی چشم . ۲ - حالتی در چشم که گویی شخص بگوش. چشم نگاه میکند .
بن یافث . وی پسر یافث و یافث پسر نوح بوده است .

فرهنگ معین

(خَ زَ) (اِ.) قومی که در سواحل غربی دریای خزر می زیستند و امروزه از میان رفته اند.


(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تنگی چشم . ۲ - با گوشة چشم نگریستن .
(خَ زَ ) (اِ. ) قومی که در سواحل غربی دریای خزر می زیستند و امروزه از میان رفته اند.

(خَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تنگی چشم . 2 - با گوشة چشم نگریستن .


لغت نامه دهخدا

خزر. [ خ َ ] (ع مص ) زیرک و فتان گردیدن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || نگریستن بدنباله ٔ چشم ، یقال : خزرالرجل اذا نظر بلحظالعین .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ).


خزر. [ خ َ زَ ] (اِخ ) ابن یافث . وی پسر یافث و یافث پسر نوح بوده است . بعضی ها نسب طایفه ٔ خزر را به اومی دهند. رجوع کنید به تاریخ گزیده چ قزوینی ص 28.


خزر. [ خ َ زَ ] (ع مص ) خرد و تنگ گردیدن چشم . || شکستن چشم بینایی را. خلقة. || دیدن آن بگوشه ٔ چشم . (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (منتهی الارب ). || بازکردن چشم و فروخوابانیدن آن . || احول بودن یکی از دو چشم . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (منتهی الارب ).


خزر. [ خ ُ زَ ] (اِخ ) ابن لوذان . او شاعری از شاعران عرب بوده است . (از منتهی الارب ).


خزر.[ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ اَخزَر و خَزراء. (منتهی الارب ).


خزر. [ خ َ ] ( ع مص ) زیرک و فتان گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || نگریستن بدنباله چشم ، یقال : خزرالرجل اذا نظر بلحظالعین.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ).

خزر.[ خ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ اَخزَر و خَزراء. ( منتهی الارب ).

خزر. [ خ َ زَ ] ( ع مص ) خرد و تنگ گردیدن چشم. || شکستن چشم بینایی را. خلقة. || دیدن آن بگوشه چشم. ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ) ( منتهی الارب ). || بازکردن چشم و فروخوابانیدن آن. || احول بودن یکی از دو چشم. ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( منتهی الارب ).

خزر. [ خ َ زَ ] ( اِخ ) محالی است در ترکستان که دشت قپچاق نیز گویند. ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از غیاث اللغات ). ولف می گوید خزرنام ولایتی است در توران .صاحب برهان قاطع می گوید: نام ولایتی است از ترکستان که مردم آنجا بسیار سفید می باشند و قُندُز از آن ولایت آورند و آن جانوری است آبی شبیه بسنگ پشت ظاهراً این ولایت مورد بحث صاحب برهان باید آن ولایتی باشد که در گیلان قرار دارد زیرا در فرهنگ جهانگیری آمده : نام دربند است از بلاد ترک پشت باب الابواب. صاحب فرهنگ جهانگیری باین دو بیت خاقانی استناد می جوید :
آری آری هم از ره گوش است
کشتن قندزی که در خزر است.
خاقانی.
گر سوی قندز مژگان نرسد آتل اشگ
راه آتل سوی قندز به خزر بگشایید.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 159 ).
سپاهی بیامد ز راه خزر
کز ایشان سیه شد همه بوم و بر.
فردوسی.
همه باز کشور سراسر بخواه
بگستر به مرز خزر در سپاه.
فردوسی.
بمرز خزر مهتر الیاس بود
که پور جهاندیده مهراس بود.
فردوسی.
از حسن رای تست که گیتی سرای تست
گیتی سرای تست ز کیماک تا خزر.
فرخی. ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 452 ).
مهتر بود خزانه زر تو از خزر
بهتر بودقمطره عود تو از قمار.
منوچهری.
|| ولایتی است در گیلان. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). نام ولایتی است در گیلان و دریای گیلان موسوم به آن ولایت است و عسل خوب از آنجا آورند و گویند طوطی در آن ولایت زندگانی نمی تواند کرد. ( برهان قاطع ). صاحب انجمن آرای ناصری و آنندراج گویند نام ولایتی است مشهور بر ساحل دریای گیلان و آن ولایت را خزر نام از اولاد یافث آباد نمود و آن ولایت اکنون جزو ولایت روسیه است و یکی از بلاد آن شهر بلغار است و بسیار سرد میشود لهذا مرغان گرمسیری و هندوستان در آنجا نمانند و دریای مازندران را نیز بواسطه نزدیکی بدان ولایت بحر خزر گویند که نام های دیگر دارد. یاقوت در تعریف این نام چنین شرح می دهد: خزر نام بلاد ترک است و در پشت باب الابواب معروف به دربند و نزدیک به سد ذی القرنین قرار دارد. هم او از قول احمدبن فضلان یعنی رسول المقتدر باﷲ بجانب صقالیة چنین نقل می کند: احمدبن فضلان در رساله خود مشاهدات خود را در این بلاد چنین نوشته است : خزر اقلیمی است از قصبه ای بنام اتل و اتل نام نهری است که ازروس و بلغار به خزر جریان دارد و نیز اتل نام شهری است و خزر نام مملکتی. بعد ابن فضلان در تکمیل بحث خود مفصلاً از تقسیمات اتل و خواص مردم آن سرزمین و حکومت آن ناحیه سخن می گوید. رجوع به معجم البلدان ذیل نام خزر شود :

خزر. [ خ َ زَ ] (اِخ ) محالی است در ترکستان که دشت قپچاق نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث اللغات ). ولف می گوید خزرنام ولایتی است در توران .صاحب برهان قاطع می گوید: نام ولایتی است از ترکستان که مردم آنجا بسیار سفید می باشند و قُندُز از آن ولایت آورند و آن جانوری است آبی شبیه بسنگ پشت ظاهراً این ولایت مورد بحث صاحب برهان باید آن ولایتی باشد که در گیلان قرار دارد زیرا در فرهنگ جهانگیری آمده : نام دربند است از بلاد ترک پشت باب الابواب . صاحب فرهنگ جهانگیری باین دو بیت خاقانی استناد می جوید :
آری آری هم از ره گوش است
کشتن قندزی که در خزر است .

خاقانی .


گر سوی قندز مژگان نرسد آتل اشگ
راه آتل سوی قندز به خزر بگشایید.

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 159).


سپاهی بیامد ز راه خزر
کز ایشان سیه شد همه بوم و بر.

فردوسی .


همه باز کشور سراسر بخواه
بگستر به مرز خزر در سپاه .

فردوسی .


بمرز خزر مهتر الیاس بود
که پور جهاندیده مهراس بود.

فردوسی .


از حسن رای تست که گیتی سرای تست
گیتی سرای تست ز کیماک تا خزر.

فرخی . (دیوان چ دبیرسیاقی ص 452).


مهتر بود خزانه زر تو از خزر
بهتر بودقمطره ٔ عود تو از قمار.

منوچهری .


|| ولایتی است در گیلان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). نام ولایتی است در گیلان و دریای گیلان موسوم به آن ولایت است و عسل خوب از آنجا آورند و گویند طوطی در آن ولایت زندگانی نمی تواند کرد. (برهان قاطع). صاحب انجمن آرای ناصری و آنندراج گویند نام ولایتی است مشهور بر ساحل دریای گیلان و آن ولایت را خزر نام از اولاد یافث آباد نمود و آن ولایت اکنون جزو ولایت روسیه است و یکی از بلاد آن شهر بلغار است و بسیار سرد میشود لهذا مرغان گرمسیری و هندوستان در آنجا نمانند و دریای مازندران را نیز بواسطه ٔ نزدیکی بدان ولایت بحر خزر گویند که نام های دیگر دارد. یاقوت در تعریف این نام چنین شرح می دهد: خزر نام بلاد ترک است و در پشت باب الابواب معروف به دربند و نزدیک به سد ذی القرنین قرار دارد. هم او از قول احمدبن فضلان یعنی رسول المقتدر باﷲ بجانب صقالیة چنین نقل می کند: احمدبن فضلان در رساله ٔ خود مشاهدات خود را در این بلاد چنین نوشته است : خزر اقلیمی است از قصبه ای بنام اتل و اتل نام نهری است که ازروس و بلغار به خزر جریان دارد و نیز اتل نام شهری است و خزر نام مملکتی . بعد ابن فضلان در تکمیل بحث خود مفصلاً از تقسیمات اتل و خواص مردم آن سرزمین و حکومت آن ناحیه سخن می گوید. رجوع به معجم البلدان ذیل نام خزر شود :
بدو گفت من باژ روم و خزر
بدیشان دهم چون بیاری بدر.

فردوسی .


خدایگانا زین پس چو رأی غزو کنی
ببرسپاه گشن سوی روم و سوی خزر.

فرخی .


فیل کز گرمسیر هند بیرون آورند
در خزر بستن بسر باز نتابد بیش ازین .

خاقانی .


تیغ هندیش از مخالف سوختن
در خزر هندوستان خواهد نمود.

خاقانی .


در حبش سنقر آورد عدلش
در خزر پیل پرورد عدلش .

خاقانی .


|| نام کسانی که در ساحل دریای آسگون سکنی داشته اند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). صاحب انجمن آرای ناصری می گوید: آن طایفه را که در خزر محال گیلان ساکنند خزر و خزران گویند و بنقل از صاحب قاموس علت تسمیه ٔ آنان به خزران بواسطه تنگی و خردی چشم ایشان است که گویا بگوشه ٔ چشم نگاه می کند رجوع به خزران شود : و چون بازگشت معلوم کردند کی خزر مستولی شده اند و هیچکس دفع ایشان نمی تواند کردن کسری آنجا رفت و نکایتی عظیم در خزر رسانید و ایشان را قهر کرد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 94).
گر خزر و ترک و روم رام حساب تواند
نیست عجب کز نهاد رام فحول است رم .

خاقانی .


ساقیان ترک فنک عارض و قندز مژگان
کز رخ و زلف حبش باخزر آمیخته اند.

خاقانی .


کس از دریای فضلش نیست محروم
ز درویش خزر تا منعم روم .

نظامی (خسرو و شیرین ص 27).


- دریای خزر ؛ این دریا که از جنوب به ایران محدود است و از شمال و شرق و غرب در سرزمین روسیه قرار دارد و بنامهای : دریای جرجان ، دریای طبرستان ، بحر مازندران ، بحر جرجان ، بحر آبسگون و بحر قانیا بین جغرافیانویسان مشهور بوده است . طولش تقریباً 1260 کیلومتر و عرض از 280 تا 450 کیلومتر می باشد و مساحت تقریبی آن در حدود 396440 کیلومتر مربع است و بین 36 درجه و سی دقیقه تا 47 درجه و بیست دقیقه عرض شمالی و چهل و چهار درجه و بیست دقیقه تا 52 درجه و سی و پنج دقیقه طول شرقی قرار دارد به این دریا رودهای بسیار می ریزدکه معروفترین آنها ولگاست در شمال و سفیدرود و هرازاست در جنوب و ارس و کر در مغرب و اترک در مشرق بنادر معروف آن استاراخان در شمال و باکو در مغرب و بندر انزلی در جنوب و انزلی در جنوب شرقی است . منطقه ٔ آرال و بحر خزر از نظر تبخیر آب و رسوب نمک یکی از مهمترین نقاط کنونی زمین است زیرا که رسوب نمک آن از عهد سوم تا کنون بدون انقطاع امتداد یافته و هنوز هم ادامه دارد. باید دانست که بحر خزر و ارال و دریای اسود بقایای دریای وسیعی از عهد سوم اند (از دوره ٔ اژپنتین ) که طبقات آن در بعضی نقاط چین خوردگی و تغییر شکل یافته و از هم جدا شده است . فرونشستن سطح آب در تمام این قسمتها یک میزان نبوده و اندروسف ثابت کرده است که سطح بحر خزر در دوره ٔ پلیسن پایین تر از امروزبوده و در همین موقع طبقات آرال و بحر خزر بواسطه ٔ شست و شوی آبها از میان رفته و دو مرتبه دریای خزر به ارال متصل گردیده است و این بحر وسیع در سواحل غربی تا سیصد متر و در سواحل شرقی تا شصت و پنج متر ارتفاع برجا گذاشته است ، از اینجا معلوم میشود که زمینهای قسمت شرقی روز بروز مرتفعتر شده و قسمتهای غربی فرو میرود و چون کف بحر خزر 36 متر و کف بحر اسود 8 متر بالاتر از کف دریاهای فعلی است می توان استنباط نمود که این دو تا این اواخر بهم راه داشته اند و مطابق تحقیقات کارنژی در شمال ایران ثابت شده است که این منطقه روز بروز خشکتر و آبهای آن و گاهی هم خود سطح آب بالا آمده است . در دوره ٔ ژوراسیک توران قسمتی از دریای تیتیس بوده و از مغرب جبال اورال باقیانوس هند مربوط بوده است وسم نف تعیین کرده است که در دوره ٔ ژوراسیک و کرتاسه در مرکز توران حرکات متناوبی سبب بالارفتن و پائین آمدن آب شده و ادامه ٔ همین حرکات در عهد سوم موجب تبخیر دریا و رسوب نمک گردیده است . در حدود العالم چنین آمده : ناحیت مشرق از او بیابانی است که بغوز و خوارزم پیوسته است و ناحیت شمال بغوز و بعضی از خزران پیوسته است و ناحیت مغرب از او بشهرهای خزران و آذربادگان پیوسته است و ناحیت جنوب از وی بشهرهای گیلان و دیلمان و طبرستان و گرگان پیوسته است و این دریا را هیچ خلیج نیست و درازای این دریا چهارصد فرسنگ است و از او هیچ چیز نخیزد مگر ماهی .

فرهنگ عمید

طایفه ای از اقوام آریایی که در قدیم در ترکستان و سواحل غربی دریای خزر به سر می بردند و از سال ۶۰۰ تا ۹۵۰ میلادی در قسمت جنوب غربی قفقازیه دارای حکومت و قدرت بوده اند. مذهب آن ها مسیحیت بوده. گروه هایی از آن ها به مذهب یهود و اسلام گرویدند.

دانشنامه عمومی

واژه خزر ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
خزر معصومی؛ بازیگر ایرانی سینما و تلویزیون.

گویش مازنی

دریای خزر که در قسمت جنوبی با طول تقریبی نهصد کیلومتر از ...


/Khazer/ دریای خزر که در قسمت جنوبی با طول تقریبی نهصد کیلومتر از آستار تا حدود خلیج حسینقلی را در بر می گیردخزر در مجاورت استان های گیلان، مازندران و گلستان قرار گرفته است و از دیرباز آن را به نام این نواحی یا اقوام ساکن در این نقاط می خواندنددر مآخذ دوره های اسلامی، از خزر با عنوان های دریای خراسان، دریای تبرستان، دریای جرجان و دریای مازندران یا دشه و در منابع یونانی و رومی به نام های دریای کاسپی ها، دریای هیرکانی ودریای سکوها آمده استنام کنونی آن در نقشه های اروپایی، دریای کاسپین استبنا بر نوشته های نوبسندگان دوران اسلامی، کشتیرانی در این دریا از قرن سوم هجری آغاز شده است(التدوین فی احوال جبال شروین/ص۳ - - )این دریا که بزرگترین دریاچه ی جهان است همچون نگینی گرانبها در میان کشورهای ایران، آذربایجان، ترکمنستان، قزاقستان و روسیه می درخشد

جدول کلمات

تنگی چشم

پیشنهاد کاربران

کاسپی=گاو سفید
کاسپین=وجود گاوهای سپید
گاوهای قطبی که همراه انسان از ( ارا ) بالا ی سیبری به البرز آورده شد

خزر: نام ناحیه ای و مردمی که به سپید پوستی معروف بوده اند.
گه کند ماه نقشت اندر دل
در خَزَر هند و درحبش بُلغار
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۶۵. )


کا:بلند، بزرگ. سی:کوه. بی:آب. کاسبین ( دریای کاسی ها ) . سیکاس ( کوهستان کاسی ) . غربی ها بعلت عدم تسلط کافی به زبان گیلکی، کاسبین راکاسپین، تلفظ ونگارش می کنند. مانند، ( پ ) بجای ( ب ) در کلمات ( بابا، پاپا ) . و فارسی مانند، بابک وپاپک.
خزر نام جعلی.

بهتر بجای بهره بردن از نام جعلی خزر بر روی دریای زیبای شمال کشورمان ایران به این دریا بگوییم دریای مازندران یا کاسپین

کاسپی ها قومی اریایی تبار بودند

جناب اقای شپور لطف کنید چرت و پرت تحویل ندید واقعا متاسفم براتون . بعدا افرادی اومدند گفتند خلیج . ع. ربی به دلتو نگیرید پس

شما هم دست کمی از اعراب جاهل ندارید

نام یکی از قوم های ترک کنار دریای خزر، نام ترکی

آقا مهران درست گفتند متاسفانه بعضی ها خود را برتر میدانند و نام های ترکی را جعلی!


کلمات دیگر: