خزر
فارسی به انگلیسی
tribe formerly inhabiting the Caspian littoral
فرهنگ اسم ها
معنی: زیبا و با طراوت مثل دریا، ( اَعلام ) ) قومی که در سواحل غربی دریای خزر می زیستند و امروزه از میان رفته اند، ) پهناورترین دریاچه ی جهان، در شمال ایران و جنوب روسیه، مساحت حدود کیلومتر مربع، ترکمنستان و قزاقستان بر ساحل شرقی و آذربایجان بر ساحل غربی آن قرار دارد، فتان، دختر که عشوه هایی زیرکانه می ریزد
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - تنگی چشم . ۲ - حالتی در چشم که گویی شخص بگوش. چشم نگاه میکند .
بن یافث . وی پسر یافث و یافث پسر نوح بوده است .
فرهنگ معین
(خَ زَ) (اِ.) قومی که در سواحل غربی دریای خزر می زیستند و امروزه از میان رفته اند.
(خَ زَ ) (اِ. ) قومی که در سواحل غربی دریای خزر می زیستند و امروزه از میان رفته اند.
(خَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تنگی چشم . 2 - با گوشة چشم نگریستن .
لغت نامه دهخدا
خزر. [ خ َ ] (ع مص ) زیرک و فتان گردیدن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || نگریستن بدنباله ٔ چشم ، یقال : خزرالرجل اذا نظر بلحظالعین .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ).
خزر. [ خ َ زَ ] (اِخ ) ابن یافث . وی پسر یافث و یافث پسر نوح بوده است . بعضی ها نسب طایفه ٔ خزر را به اومی دهند. رجوع کنید به تاریخ گزیده چ قزوینی ص 28.
خزر. [ خ َ زَ ] (ع مص ) خرد و تنگ گردیدن چشم . || شکستن چشم بینایی را. خلقة. || دیدن آن بگوشه ٔ چشم . (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (منتهی الارب ). || بازکردن چشم و فروخوابانیدن آن . || احول بودن یکی از دو چشم . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (منتهی الارب ).
خزر. [ خ ُ زَ ] (اِخ ) ابن لوذان . او شاعری از شاعران عرب بوده است . (از منتهی الارب ).
خزر.[ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ اَخزَر و خَزراء. (منتهی الارب ).
خزر.[ خ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ اَخزَر و خَزراء. ( منتهی الارب ).
خزر. [ خ َ زَ ] ( ع مص ) خرد و تنگ گردیدن چشم. || شکستن چشم بینایی را. خلقة. || دیدن آن بگوشه چشم. ( از اقرب الموارد ) ( از لسان العرب ) ( منتهی الارب ). || بازکردن چشم و فروخوابانیدن آن. || احول بودن یکی از دو چشم. ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( منتهی الارب ).
خزر. [ خ َ زَ ] ( اِخ ) محالی است در ترکستان که دشت قپچاق نیز گویند. ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از غیاث اللغات ). ولف می گوید خزرنام ولایتی است در توران .صاحب برهان قاطع می گوید: نام ولایتی است از ترکستان که مردم آنجا بسیار سفید می باشند و قُندُز از آن ولایت آورند و آن جانوری است آبی شبیه بسنگ پشت ظاهراً این ولایت مورد بحث صاحب برهان باید آن ولایتی باشد که در گیلان قرار دارد زیرا در فرهنگ جهانگیری آمده : نام دربند است از بلاد ترک پشت باب الابواب. صاحب فرهنگ جهانگیری باین دو بیت خاقانی استناد می جوید :
آری آری هم از ره گوش است
کشتن قندزی که در خزر است.
راه آتل سوی قندز به خزر بگشایید.
کز ایشان سیه شد همه بوم و بر.
بگستر به مرز خزر در سپاه.
که پور جهاندیده مهراس بود.
گیتی سرای تست ز کیماک تا خزر.
بهتر بودقمطره عود تو از قمار.
آری آری هم از ره گوش است
کشتن قندزی که در خزر است .
خاقانی .
گر سوی قندز مژگان نرسد آتل اشگ
راه آتل سوی قندز به خزر بگشایید.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 159).
سپاهی بیامد ز راه خزر
کز ایشان سیه شد همه بوم و بر.
فردوسی .
همه باز کشور سراسر بخواه
بگستر به مرز خزر در سپاه .
فردوسی .
بمرز خزر مهتر الیاس بود
که پور جهاندیده مهراس بود.
فردوسی .
از حسن رای تست که گیتی سرای تست
گیتی سرای تست ز کیماک تا خزر.
فرخی . (دیوان چ دبیرسیاقی ص 452).
مهتر بود خزانه زر تو از خزر
بهتر بودقمطره ٔ عود تو از قمار.
منوچهری .
|| ولایتی است در گیلان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). نام ولایتی است در گیلان و دریای گیلان موسوم به آن ولایت است و عسل خوب از آنجا آورند و گویند طوطی در آن ولایت زندگانی نمی تواند کرد. (برهان قاطع). صاحب انجمن آرای ناصری و آنندراج گویند نام ولایتی است مشهور بر ساحل دریای گیلان و آن ولایت را خزر نام از اولاد یافث آباد نمود و آن ولایت اکنون جزو ولایت روسیه است و یکی از بلاد آن شهر بلغار است و بسیار سرد میشود لهذا مرغان گرمسیری و هندوستان در آنجا نمانند و دریای مازندران را نیز بواسطه ٔ نزدیکی بدان ولایت بحر خزر گویند که نام های دیگر دارد. یاقوت در تعریف این نام چنین شرح می دهد: خزر نام بلاد ترک است و در پشت باب الابواب معروف به دربند و نزدیک به سد ذی القرنین قرار دارد. هم او از قول احمدبن فضلان یعنی رسول المقتدر باﷲ بجانب صقالیة چنین نقل می کند: احمدبن فضلان در رساله ٔ خود مشاهدات خود را در این بلاد چنین نوشته است : خزر اقلیمی است از قصبه ای بنام اتل و اتل نام نهری است که ازروس و بلغار به خزر جریان دارد و نیز اتل نام شهری است و خزر نام مملکتی . بعد ابن فضلان در تکمیل بحث خود مفصلاً از تقسیمات اتل و خواص مردم آن سرزمین و حکومت آن ناحیه سخن می گوید. رجوع به معجم البلدان ذیل نام خزر شود :
بدو گفت من باژ روم و خزر
بدیشان دهم چون بیاری بدر.
فردوسی .
خدایگانا زین پس چو رأی غزو کنی
ببرسپاه گشن سوی روم و سوی خزر.
فرخی .
فیل کز گرمسیر هند بیرون آورند
در خزر بستن بسر باز نتابد بیش ازین .
خاقانی .
تیغ هندیش از مخالف سوختن
در خزر هندوستان خواهد نمود.
خاقانی .
در حبش سنقر آورد عدلش
در خزر پیل پرورد عدلش .
خاقانی .
|| نام کسانی که در ساحل دریای آسگون سکنی داشته اند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). صاحب انجمن آرای ناصری می گوید: آن طایفه را که در خزر محال گیلان ساکنند خزر و خزران گویند و بنقل از صاحب قاموس علت تسمیه ٔ آنان به خزران بواسطه تنگی و خردی چشم ایشان است که گویا بگوشه ٔ چشم نگاه می کند رجوع به خزران شود : و چون بازگشت معلوم کردند کی خزر مستولی شده اند و هیچکس دفع ایشان نمی تواند کردن کسری آنجا رفت و نکایتی عظیم در خزر رسانید و ایشان را قهر کرد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 94).
گر خزر و ترک و روم رام حساب تواند
نیست عجب کز نهاد رام فحول است رم .
خاقانی .
ساقیان ترک فنک عارض و قندز مژگان
کز رخ و زلف حبش باخزر آمیخته اند.
خاقانی .
کس از دریای فضلش نیست محروم
ز درویش خزر تا منعم روم .
نظامی (خسرو و شیرین ص 27).
- دریای خزر ؛ این دریا که از جنوب به ایران محدود است و از شمال و شرق و غرب در سرزمین روسیه قرار دارد و بنامهای : دریای جرجان ، دریای طبرستان ، بحر مازندران ، بحر جرجان ، بحر آبسگون و بحر قانیا بین جغرافیانویسان مشهور بوده است . طولش تقریباً 1260 کیلومتر و عرض از 280 تا 450 کیلومتر می باشد و مساحت تقریبی آن در حدود 396440 کیلومتر مربع است و بین 36 درجه و سی دقیقه تا 47 درجه و بیست دقیقه عرض شمالی و چهل و چهار درجه و بیست دقیقه تا 52 درجه و سی و پنج دقیقه طول شرقی قرار دارد به این دریا رودهای بسیار می ریزدکه معروفترین آنها ولگاست در شمال و سفیدرود و هرازاست در جنوب و ارس و کر در مغرب و اترک در مشرق بنادر معروف آن استاراخان در شمال و باکو در مغرب و بندر انزلی در جنوب و انزلی در جنوب شرقی است . منطقه ٔ آرال و بحر خزر از نظر تبخیر آب و رسوب نمک یکی از مهمترین نقاط کنونی زمین است زیرا که رسوب نمک آن از عهد سوم تا کنون بدون انقطاع امتداد یافته و هنوز هم ادامه دارد. باید دانست که بحر خزر و ارال و دریای اسود بقایای دریای وسیعی از عهد سوم اند (از دوره ٔ اژپنتین ) که طبقات آن در بعضی نقاط چین خوردگی و تغییر شکل یافته و از هم جدا شده است . فرونشستن سطح آب در تمام این قسمتها یک میزان نبوده و اندروسف ثابت کرده است که سطح بحر خزر در دوره ٔ پلیسن پایین تر از امروزبوده و در همین موقع طبقات آرال و بحر خزر بواسطه ٔ شست و شوی آبها از میان رفته و دو مرتبه دریای خزر به ارال متصل گردیده است و این بحر وسیع در سواحل غربی تا سیصد متر و در سواحل شرقی تا شصت و پنج متر ارتفاع برجا گذاشته است ، از اینجا معلوم میشود که زمینهای قسمت شرقی روز بروز مرتفعتر شده و قسمتهای غربی فرو میرود و چون کف بحر خزر 36 متر و کف بحر اسود 8 متر بالاتر از کف دریاهای فعلی است می توان استنباط نمود که این دو تا این اواخر بهم راه داشته اند و مطابق تحقیقات کارنژی در شمال ایران ثابت شده است که این منطقه روز بروز خشکتر و آبهای آن و گاهی هم خود سطح آب بالا آمده است . در دوره ٔ ژوراسیک توران قسمتی از دریای تیتیس بوده و از مغرب جبال اورال باقیانوس هند مربوط بوده است وسم نف تعیین کرده است که در دوره ٔ ژوراسیک و کرتاسه در مرکز توران حرکات متناوبی سبب بالارفتن و پائین آمدن آب شده و ادامه ٔ همین حرکات در عهد سوم موجب تبخیر دریا و رسوب نمک گردیده است . در حدود العالم چنین آمده : ناحیت مشرق از او بیابانی است که بغوز و خوارزم پیوسته است و ناحیت شمال بغوز و بعضی از خزران پیوسته است و ناحیت مغرب از او بشهرهای خزران و آذربادگان پیوسته است و ناحیت جنوب از وی بشهرهای گیلان و دیلمان و طبرستان و گرگان پیوسته است و این دریا را هیچ خلیج نیست و درازای این دریا چهارصد فرسنگ است و از او هیچ چیز نخیزد مگر ماهی .
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
خزر معصومی؛ بازیگر ایرانی سینما و تلویزیون.
گویش مازنی
دریای خزر که در قسمت جنوبی با طول تقریبی نهصد کیلومتر از ...
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
کاسپین=وجود گاوهای سپید
گاوهای قطبی که همراه انسان از ( ارا ) بالا ی سیبری به البرز آورده شد
گه کند ماه نقشت اندر دل
در خَزَر هند و درحبش بُلغار
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۶۵. )
خزر نام جعلی.
کاسپی ها قومی اریایی تبار بودند
شما هم دست کمی از اعراب جاهل ندارید