کلمه جو
صفحه اصلی

یتیم


مترادف یتیم : بی پدر، پدرمرده، بی مانند، بی نظیر

برابر پارسی : بی پدر، بی سرپرست

فارسی به انگلیسی

fatherless, orphan


fatherless, orphan, [fig. lit.] unique, orphan(child)

orphan(child)


[fig. lit.] unique


عربی به فارسی

طفل يتيم , بي پدر و مادر , يتيم کردن


مترادف و متضاد

بی‌مانند، بی‌نظیر


۱. بیپدر، پدرمرده
۲. بیمانند، بینظیر


بی‌پدر، پدرمرده


فرهنگ فارسی

کودک پدرمرده، ایتام جمع، ونیزبه معنی مفردویکتا، دریتیم: مرواریدبی مانندوگرانبها
( صفت ) ۱- کودک بی پدر پدر مرده . ۲ - بی نظیر بی مانند: در یتیم . ۳- نوکر بچه که در خانواده ها بکار مهتری وتیمار ستوران وبیشتربه نگاهبانی گوسفندان وگاوان گماشته شود.

فرهنگ معین

(یَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - کودک پدر مرده . ۲ - هر چیز منحصر به فرد و بی همتا.

لغت نامه دهخدا

یتیم . [ ی َ ] (ع ص ) مرد بی پدر. (منتهی الارب ). کودک بی پدر. (ناظم الاطباء). از آدمیان آنکه پدر از دست داده باشد و به حد مردان نرسیده باشد. (از اقرب الموارد). از آدمی آنکه پدر ندارد. (آنندراج ). طفل بی پدرو گاهی به معنی بی مادر باشد و طفلی که مادر و پدر ندارد یتیم الطرفین گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بی پدر. (دهار). کَل ّ. (منتهی الارب ذیل کل ) :
همه خواسته سر بسر همچنان
بباید شمردن به رسم کیان
فروشید گوهر به زر و به سیم
زن بیوه و کودکان یتیم .

فردوسی .


دگر کودکانی که بینی یتیم
پدر مرده و نیستشان زر و سیم
بر ایشان ببخش آن همه خواسته
برافروز جان و روان کاسته .

فردوسی .


فرزند من یتیم و سرافکنده گرد کوی
جامه وسخ گرفته و در خاک خاکسار.

کسایی .


به گربه ده و به عکه سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنْش و تاوان کن .

کسایی .


به یتیمی و دوروئیت همی طعنه زنند
نه گل است آنکه دوروی و نه دُرْ است آنکه یتیم .

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).


یکسال برگذشت که زی تو نیافت بار
خویش تو آن یتیم نه همسایه ت آن فقیر.

ناصرخسرو.


گرگ و پلنگ گرسنه میش و بره برند
وینها ضیاع و ملک یتیمان همی برند.

ناصرخسرو.


ور ودیعت نهند مال یتیم
نزد ایشان غنیمت انگارند.

ناصرخسرو.


گفت هرکرا خلافت خدای تعالی در روی زمین سیر نکند از ضیاع یتیمان و درویشان هم سیر نشود. (کلیله و دمنه ).
بی او یتیم و مرده دلند اقربای او
کو آدم قبایل و عیسی دوده بود.

خاقانی .


جانم ار در نیم تیمار فراقش نیستی
آخر از جان یتیمانش غمی بزدودمی .

خاقانی .


بدان نفس که برافرازد آن یتیم علم
بدان زمان که براندازد این عروس نقاب .

خاقانی .


یتیمان را نوازش در نسیمش
از آنجا نام شد در یتیمش .

نظامی .


به قندیل قدیمان در زدن سنگ
به کالای یتیمان برزدن چنگ .

نظامی .


تو نترسی که باغ سازی و تیم
خرج آن جمله از خراج و یتیم .

اوحدی .


از برای امتحان خوار و یتیم
لیک اندر سر منم یار و ندیم .

مولوی .


چو بینی یتیمی سرافکنده پیش
مزن بوسه بر روی فرزند خویش .

سعدی (بوستان ).


یتیم ار بگرید که نازش خرد
وگر خشم گیرد که بارش برد.

سعدی (بوستان ).


الا تا نگرید که عرش عظیم
بلرزد همی چون بگرید یتیم .

سعدی (بوستان ).


دل شکسته که مرهم نهد دگر بارش
یتیم خسته که از پای برکند خارش .

سعدی .


یتیمی که ناکرده قرآن درست
کتبخانه ٔ هفت ملت بشست .

سعدی (بوستان ).


بخوشید سرچشمه های قدیم
نماند آب جز آب چشم یتیم .

سعدی .


- یتیم الطرفین ؛ طفلی که مادر و پدر ندارد و کسانی که آن را یتیم و یسیر گویند خطاست . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ).
- یتیم پرست ؛ که تیمار یتیمان دارد و به ایشان محبت و احسان کند.
- یتیم پرور ؛که یتیم پرورد و بدو احسان و محبت کند :
معطی آن چو دریا دارنده ٔ غریبان
رادان آن صدف وش از دل یتیم پرور.

شرف الدین شفروه .


- یتیم شده ؛ پدر از دست داده .
- || تعبیری در مقام نفرین .
- یتیم ماندن ؛ بی پدر (واقعی یا معنوی ) ماندن :
کاین چه بدبختی است ما را ای کریم
از دل و دین مانده ما بی تو یتیم .

مولوی .


- یتیم مانده ؛ پدر از دست داده .
- || تعبیری در مقام نفرین .
- یتیم نوازی ؛ نوازش یتیمان . محبت و احسان به یتیمان و کودکان بی پدر :
یتیم وار در این تیم ضایع است دلت
برو یتیم نوازی بورزچون عنقا.

خاقانی .


- یتیم وار ؛ مانند یتیمان :
یتیم وار در این تیم ضایع است دلت
برو یتیم نوازی بورز چون عنقا.

خاقانی .


- یتیم یسیر ؛ از اتباع . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یتیم الطرفین در همین ترکیبات شود.
|| صاحب آنندراج گوید: شعرا به معنی مادرمرده نیز اطلاق کنند :
بخت مادرکش یتیمم در غریبی کرده است
کرده گردون دیگری آیین دوران یاوری .

نظیری نیشابوری .


|| صاحب آنندراج گوید فارسیان به آنکه از پدر جدا افتد اگرچه پدرش زنده باشد اطلاق کرده اند :
یتیم وار در این تیم ضایع است دلت
برو یتیم نوازی بورز چون عنقا.

خاقانی .


چه عنقا سیمرغ است و او نوازش زال زر کرده بود. در اینجا زال را یتیم گفته با آنکه پدرش زنده بود. (آنندراج ). || فرزند ستور بی مادر مادام که به بلوغ نرسد. (منتهی الارب ). ستور بچه ٔ بی مادر مادام که به سن بلوغ نرسیده باشد. (ناظم الاطباء). از بهائم آن که مادر از دست داده باشد. (از اقرب الموارد). در بهائم بی مادر راگویند چه شیر و طعام از وی دارد. (از تعریفات جرجانی ). || نارسیده . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). || گوهربی نظیر و بی مانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از گوهر آنچه بی نظیر بود. (آنندراج ). درّی که نظیر و مانند نداشته باشد. (از ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). جوهر بی نظیر. (غیاث اللغات ).
- دُرّ یتیم ؛ مروارید قیمتی اعلا. درّ گرانبها. (ناظم الاطباء). دردانه . مروارید یگانه و نفیس . مروارید شاهوار. گوهر بی نظیر و بی مانند. گوهر یکتا. (یادداشت مؤلف ) :
بفزوده است بر من خطر وقیمت سیم
تا بناگوش ترا دیده ام ای دُرّ یتیم .

فرخی .


درصدف دیر ماند دُرّ یتیم .

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).


علم علی نه قال مقال است عن فلان
بل علم او چو دُرّ یتیم است بی نظیر.

ناصرخسرو.


ای دُرّ یتیم چون یتیمان
افتاده بر آستان مادر.

خاقانی .


چون ز کشور خدای هفت اقلیم
هفت لعبت ستد چو دُرّ یتیم .

نظامی .


آن دُرّ یتیم که در دریای ترکستان به تحصیل آن غواصی میکرد حاصل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
سالک راه خدا پادشه ملک سخن
ای ز الفاظ تو آفاق پر از در یتیم .

سعدی (مجالس ).


او گوهر است گو صدفش در میان مباش
دُرّ یتیم را همه کس مشتری بُوَد.

سعدی .


|| عیار و طرار و در اصل جمعی بودند که شاه عباس داشت و اینها سخت زننده و بی باک و عیار و طرار و زیاده رو بودند که روزی چهل فرسخ راه میرفتند. (از آنندراج ). دزد و عیار. (غیاث اللغات ) :
صیت یتیمیش جهانگیر شد
عاقبت از خوردن خون سیر شد.

یحیی کاشی (در صفت قصاب از آنندراج ).


نکند هیچ یتیمی به عسس ساخته ...
می کند آنچه در گوش تو در سایه ٔ زلف .

صائب (از آنندراج ).


دوشینه سحر یتیم تبریزی من
آمد به سرراه به خونریزی من
عریان ز لباس عاریت ساخت مرا
این بود نتیجه ٔ سحرخیزی من .

ادهم کاشی (از آنندراج ).


|| غلام و خدمتکار. (آنندراج ). غلام . (غیاث اللغات ). || یکتا و فرد و بی همتا از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). یکتا و مفرد از هرچیزی : چنانکه گویند بیت یتیم و بلد یتیم . (از اقرب الموارد). ج ، اَیتام ، یَتامی ̍، یَتَمَة، مَیتَمِة.

یتیم . [ ی ُ ت َی ْ ی ِ / ی ُ ت َ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ).


یتیم. [ ی َ ] ( ع ص ) مرد بی پدر. ( منتهی الارب ). کودک بی پدر. ( ناظم الاطباء ). از آدمیان آنکه پدر از دست داده باشد و به حد مردان نرسیده باشد. ( از اقرب الموارد ). از آدمی آنکه پدر ندارد. ( آنندراج ). طفل بی پدرو گاهی به معنی بی مادر باشد و طفلی که مادر و پدر ندارد یتیم الطرفین گویند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بی پدر. ( دهار ). کَل . ( منتهی الارب ذیل کل ) :
همه خواسته سر بسر همچنان
بباید شمردن به رسم کیان
فروشید گوهر به زر و به سیم
زن بیوه و کودکان یتیم.
فردوسی.
دگر کودکانی که بینی یتیم
پدر مرده و نیستشان زر و سیم
بر ایشان ببخش آن همه خواسته
برافروز جان و روان کاسته.
فردوسی.
فرزند من یتیم و سرافکنده گرد کوی
جامه وسخ گرفته و در خاک خاکسار.
کسایی.
به گربه ده و به عکه سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنْش و تاوان کن.
کسایی.
به یتیمی و دوروئیت همی طعنه زنند
نه گل است آنکه دوروی و نه دُرْ است آنکه یتیم.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ).
یکسال برگذشت که زی تو نیافت بار
خویش تو آن یتیم نه همسایه ت آن فقیر.
ناصرخسرو.
گرگ و پلنگ گرسنه میش و بره برند
وینها ضیاع و ملک یتیمان همی برند.
ناصرخسرو.
ور ودیعت نهند مال یتیم
نزد ایشان غنیمت انگارند.
ناصرخسرو.
گفت هرکرا خلافت خدای تعالی در روی زمین سیر نکند از ضیاع یتیمان و درویشان هم سیر نشود. ( کلیله و دمنه ).
بی او یتیم و مرده دلند اقربای او
کو آدم قبایل و عیسی دوده بود.
خاقانی.
جانم ار در نیم تیمار فراقش نیستی
آخر از جان یتیمانش غمی بزدودمی.
خاقانی.
بدان نفس که برافرازد آن یتیم علم
بدان زمان که براندازد این عروس نقاب.
خاقانی.
یتیمان را نوازش در نسیمش
از آنجا نام شد در یتیمش.
نظامی.
به قندیل قدیمان در زدن سنگ
به کالای یتیمان برزدن چنگ.
نظامی.
تو نترسی که باغ سازی و تیم
خرج آن جمله از خراج و یتیم.
اوحدی.
از برای امتحان خوار و یتیم
لیک اندر سر منم یار و ندیم.
مولوی.

فرهنگ عمید

۱. کودکی که پدرش مرده باشد، کودک پدرمرده.
۲. (صفت ) مفرد و یکتا از هر چیز.
۳. (اسم ) [قدیمی] دزد، راهزن.

دانشنامه عمومی

یتیم به کودکانی که پدر یا مادر خود را از دست داده اند گفته می شود. به طور معمول لفظ یتیم در مورد کودکان به کار می رود. ولی در بعضی موارد به بزرگسالان نیز یتیم گفته می شود. در گویش های محلی ایران از کلمات متفاوتی برای این مفهوم استفاده می شود. در گویش لکی و لری واژه های یتیم و غوره کاربرد رایج دارند. در این گویش ها یتیم به کسی گفته می شود که پدرش فوت کرده و غوره اصطلاح از مادر مرده و کنایه از آدم بی اصل و نسب است. یتیم در اسلام شامل احکام خاصی دارد، از جمله اینکه محجور است و نمی تواند در اموال و حقوق مالی و امور غیرمالی (مانند حق قصاص و طلاق) تصرف کند.

فرهنگ فارسی ساره

بی سرپرست


نقل قول ها

یتیم کسی که پدر یا مادر یا هردو را از دست داده.
• «و اموال یتیمان را به ایشان برگردانید و پلید را جانشین پاک مسازید و اموال ایشان را با اموال خویش مخورید که این گناه بزرگی است‏.»سوره ۴:۲ -> قرآن
• «همیشه منتظر بودم که بزرگ شوم و بتوانم کمک به بچه های یتیم را انجام دهم.»• «دوست دارم بچه های یتیم فکر نکنند با بقیه بچه ها فرق دارند. در خیلی از یتیم خانه ها بچه ها را جوری بار می آورند که احساس می کنند با بقیه فرق دارند، مثل یک خانواده نیستند و همیشه فکر می کنند با بقیه فرق می کنند.» در مصاحبه با شرق؛ چاپ ۲۶ فروردین ۱۳۹۶/ ۱۵ آوریل ۲۰۱۷ -> نرگس اشتری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اسلام به افرادی که زمینه ظلم کردن به آن ها زیاد است، توجه خاصی دارد. یکی از این موارد که اسلام به آن توجه ویژه دارد، یتیم است. در قرآن۲۳ بار راجع به یتیم سفارش شده است.
در قرآن مجید درباره ایتام آیات متعددی دیده می شود که در پاره ای از آیات، بی اعتنایی به یتیمان را علامت کفر و نفاق می شمارد و می فرماید: • «ارایت الذی یکذب بالدین؛ آیا دیدی آن را که دین و روز قیامت را دروغ می پندارد،»• «فذلک الذی یدع الیتیم؛ پس او کسی است که یتیم را از خود می راند.»و در جای دیگر می فرماید: • «کلا بل لا تکرمون الیتیم؛ چنان نیست که شما خیال می کنید بلکه شما یتیمان را گرامی نمی دارید»•«و لا تحاضون علی طعام المسکین؛ و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمی کنید.» بی اعتنایی به یتیمان را علامت کفر و نفاق می شمارد و می فرماید: • «ارایت الذی یکذب بالدین؛ آیا دیدی آن را که دین و روز قیامت را دروغ می پندارد،»• «فذلک الذی یدع الیتیم؛ پس او کسی است که یتیم را از خود می راند.»و نیز می فرماید: • «لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من آمن بالله و الیوم الآخر و الملائکة و الکتاب و النبیین و آتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین؛ نیکی (تنها) این نیست که به هنگام نماز صورت خود را به سوی مشرق و مغرب کنید بلکه نیکوکار کسی است که به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورد و مال خود را با تمام علاقه ای که به آن دارد به خویشاوندان و یتیمان و از کارافتادگان و انفاق کند.»باید توجه کرد که یتیم نوازی فقط این نیست که به او آب و نان بدهیم، بلکه نکته اساسی احترام و اکرام یتیم است. «کلا بل لا تکرمون الیتیم؛ چنین نیست (که می پندارید که زیادی نعمت، آزادی عمل دادن است و کمی آن خوار شمردن؛ و تنها پندارتان خطا نیست) بلکه یتیم را گرامی نمی دارید.» «فاما الیتیم فلا تقهر؛ پس یتیم را هرگز خوار و رانده مساز.»
مفهوم یتیم
«یتیم» در اصل به معنای تنها و منفرد است و از یتم، یتیم، یتما و یتما می باشد و در افراد انسان، به انقطاع و جدایی کودک از پدر یا از دست دادن او قبل از سن بلوغ اطلاق می شود. یتیم در اصطلاح مفسران نیز دارای معنای ویژه ای است؛ چنان که مرحوم علامه طباطبایی (رحمه الله) می گوید : «یتیم به کسی گفته می شود که پدرش را از دست داده و این واژه برای شخصی که مادرش مرده، به کار نمی رود.
سرپرستی ایتام
قرآن کریم و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) امر سرپرستی کودکان یتیم را از بهترین و پسندیده ترین امور به حساب می آورند. و مؤمنان را در این راستا راهنمایی و تشویق می نمایند، تا در جامعه یتیمی آواره نماند و در پناه مؤمنان نیازهای آن ها برطرف شود. قرآن کریم می فرماید:• «... یسـلونک عن الیتـمی قل اصلاح لهم خیر وان تخالطوهم فاخوانکم... ؛ از تو درباره یتیمان می پرسند، بگو: اصلاح کار آنان بهتر است و اگر زندگی خود را با زندگی آنها بیامیزید، آنها برادران دینی شما هستند.» از آیه یاد شده بر می آید که بهترین محیط برای کودکان یتیم، محیط طبیعی خانواده است و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) جای دادن یتیم در منزل و تامین نیازمندی های او را باعث قبولی اعمال در پیشگاه خداوند دانسته است. در حدیث دیگری فرموده: «در خانه ای که یتیم باشد، رحمت و برکت الهی در فضای آن خانه حاکم خواهد شد.» و باز می فرمایند: «من و سرپرست یتیم، در بهشت در کنار هم خواهیم بود.» حضرت علی (علیه السّلام ) می فرماید: «هر مرد و زن با ایمانی که از روی مهربانی دست خود را روی سر یتیمی بکشد، خدای متعال به عدد هر مویی که دست خود را روی آن می گذارد، یک ثواب برای او می نویسد.» اگر چه امروزه مؤسسات و کانون های یتیم نوازی در نقاط مختلف برقرار است، ولی چنین مراکزی به خاطر شرایط حاکم بر آنها، به صفا و صمیمیت و گرمی خانواده نمی رسد، چون اگر یتیمی در آغوش خانواده ای ایده آل پرورش یابد، به مراتب بهتر از مربیان مؤسسات حمایت از ایتام، به یتیم ها محبت می کنند. بدیهی است که یتیم در میان خانواده ای که او را به فرزند خواندگی قبول کرده اند می تواند با جامعه و اطرافیان ارتباط بهتری برقرار نماید.
شیوه های رفتاری با ایتام
...

[ویکی شیعه] یَتیم در اصطلاح فقهی به کسی گفته می شود که پدرش را قبل از بلوغ از دست داده است. احسان، انفاق، اطعام، احترام، رسیدگی به امور یتیم و سرپرستی آن ها از سفارشات قرآن و روایات درباره ایتام است. برای یتیم احکام شرعی وجود دارد؛ از جمله: محجور بودن، ولایت با جد پدری، حق حضانت با مادر، حرمت زدن ظالمانه یتیم، حفظ و امانتداری اموال یتیم و تصرف در آن به بهترین وجه، گناه کبیره بودن خوردن مال یتیم، جایز نبودن تجارت و قرض با مال یتیم بدون رعایت مصلحت او، تحویل اموال یتیم پس از بلوغ و رشد، سهم بردن سادات یتیم از خمس. یتیم پس از بلوغ یا رشد، از یتیمی و احکام آن خارج می شود.
یتیم (جمع: اَیتام و یَتامیٰ) در اصطلاح فقهی کسی است که پدرش را قبل از بلوغش از دست داده است؛ هرچند جدش زنده باشد. از نظر شرعی به کسی که مادرش فوت کرده باشد یتیم نمی گویند. در قرآن و حدیث، یتیم در معنای غیر شرعی و لغوی (به معنای انفراد و تنهایی و در انسان شامل کسی می شود که یکی از والدینش را از دست داده است) نیز استعمال شده است.

گویش بختیاری

یتیم.


واژه نامه بختیاریکا

هِتیم؛ هتیم هسیر ( یتیم یسیر )

پیشنهاد کاربران

بی سرپرست - بی پناه

کسی که پدرش را کشتند - کسی که پدرش مرده
را یتیم می گویند


از یتم است و به معنای تنهای بی سرپرست است؛ وبه کسی یا چیزی اطلاق می شود که به علت ضعف ذاتی و خدادادی او و نداشتن یار و یاور ، تنها و مستاصل شده باشد؛ از اینرو به کودکان نارسیده و مردانی که به دلایلی ناتوانند و زنانی که بی همسر شده و در سختیو تنگنای مادی و تعدیو ظلم مردان گرفتار آمده اند نیز اطلاق می شود.


کلمات دیگر: