کلمه جو
صفحه اصلی

محجور


مترادف محجور : مفلس، ورشکسته، سفیه منع شده از کار و تصرف دراموال

برابر پارسی : دیوانه، خل

فارسی به انگلیسی

interdicted

فارسی به عربی

عاجز , مفلس

مترادف و متضاد

مفلس، ورشکسته


سفیه منع شده از کار و تصرف دراموال


۱. مفلس، ورشکسته
۲. سفیه منع شده از کار و تصرف دراموال


ward (اسم)
نگهبان، محجور، اطاق عمومی بیماران بستری، صغیری که تحت قیومت باشد

incapable (صفت)
ناتوان، عاجز، بی مهارت، بی عرضه، نفهم، محجور، نا قابل

insolvent (صفت)
محجور، معسر، غیر قابل تبدیل به پول نقد

فرهنگ فارسی

کسی که بواسطه سفاهت وکم عقلی ازتصرف دراموال خودمنع شده باشد
( اسم ) آنکه بسبب بیخردی و ابلهی از تصرف در اموال خویش ممنوع باشد جمع : محجورین .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) شخص بالغی که توانایی ذهنی کافی ندارد و به حکم دادگاه زیر سرپرستی شخص دیگری قرار می گیرد.

لغت نامه دهخدا

محجور. [ م َ ] ( ع ص ) بازداشته شده و منع کرده شده. ( ناظم الاطباء ). ممنوع از تصرف در مال خود. محجورعلیه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || بنده بازداشته شده. ( ناظم الاطباء ). || حرام. محرم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

کسی که به واسطۀ سفاهت و کم عقلی از تصرف در اموال خود منع شده باشد.

دانشنامه عمومی

محجور در اصطلاح حقوقی به کسی گفته می شود که از بخشی از تصرفات و اعمال حقوقی منع شده است، به عبارت دیگر حجر عبارت است از منع شخص به حکم قانون از اینکه بتواند امور خود را بطور مستقل و بدون دخالت دیگری اداره کند و شخصاً اعمال حقوقی انجام دهد و فاقد اهلیت استیفا باشد.محجور از ریشه حجر و به معنی منع و بازداشتن برگرفته شده است.
قانون مدنی
قانون مدنی ایران محجورین را به سه دسته طبقه بندی کرده است:

دانشنامه آزاد فارسی

مَحْجور
(از حَجْر، به معنای منع و جلوگیری) کسی که به دلیل نقصانی که در اهلیت او وجود دارد، از تصرّف در اموال و حقوق مالی خود ممنوع است، مانند صغیر یا سفیه یا مجنون یا تاجر ورشکسته، و ادارۀ اموال او برعهدۀ ولی یا قیّم یا مدیر تصفیه (حسب مورد) است (← اهلیت). ممنوعیت محجور از مداخله و تصرّف در اموال و حقوق مالی گاه قطعی و مطلق است، مانند مجنون یا صغیر غیر مخیّر، یا قطعی و مطلق نیست، مانند سفیه یا صغیر مخیّر که اجازه دارد بعضی امور را انجام دهد از قبیل قبول هبۀ غیر معوّض. وضعیت شخص محجور را حَجر گویند و حَجر بر دو نوع است: حجر قانونی یا حُکمی که به موجب قانون مقرر شده است و احتیاجی به رسیدگی دادگاه و صدور حکم ندارد، مانند حجر صغیر؛ و حجر قضایی که ثبوت آن مستلزم رسیدگی در دادگاه و دلیل اثبات است، مانند سفیه که باید اختلال دماغی او احراز شود یا تاجر ورشکسته که ورشکستگی (حَجر) او باید در دادگاه اثبات و حکم صادر شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] مَحْجور کسی که است شرعاً نمی تواند در اموالش تصرف کند. فقیهان نابالغ بودن، دیوانگى، بردگى، سفاهت، ورشکستگى و بیمارى منجر به مرگ را از اسباب حجر شمرده‎اند. اثبات یا رفع حَجْر هر یک از این موارد احکامی دارد. در قانون مدنی ایران از سه شخص محجور و ممنوع از تصرف در اموال و حقوق مالی خود نام برده شده است: صغار، اشخاص غیر رشید و مجانین.
حَجْر در اصطلاح فقهی به معنای بازداشتن شخص از تصرف در همه یا بعضی از اموالش است و به شخصی که شرعاً تصرفات گفتاری (مانند جاری کردن صیغه بیع و انعقاد قرارداد) و رفتاری اش (مانند دادن مالی به صورت معاوضه یا هدیه) محدود و ممنوع شده است «محجور» گفته می شود. حجر دو نوع است:
مهم ترین اسبابی که فقها برای محجوریت جزئی یا کلی فرد بیان کرده اند عبارت اند از: ۱. نابالغ بودن (صغر)، ۲. دیوانگی (جنون)، ۳. بردگی (رقّ)، ۴. سفاهت (سفه)، ۵. ورشکستگی (تفلیس)، ۶. بیماری منجر به مرگ (مرض الموت).

پیشنهاد کاربران

در زبان ترکی محجور را مالباش خطاب میکنند

محجور کسی است که عاقل و یا بالغ و یا رشید نیست

کسی که اهلیت استیفاه ندارد را میگویند


نادان ، ابله، بی خرد


کلمات دیگر: