کلمه جو
صفحه اصلی

انتصاف

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) به نیمه رسیدن نصف چیزی را گرفتن . ۲ - دادستدن داد گرفتن حق خود را از کسی گرفتن .
همه شیر پستان مکیدن شتر بچه یا نوشیدن شتر همه آب آبگیر را ٠

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) حق خود را از کسی گرفتن ، نصف چیزی را گرفتن .

لغت نامه دهخدا

انتصاف. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) تمام حق خود گرفتن از کسی. ( ناظم الاطباء ). انتصف منه ؛ تمام حق خود گرفت از آن. ( منتهی الارب ). نصف یافتن. ( غیاث اللغات ). || معجر بر سر افکندن زن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اختمار. ( از اقرب الموارد ). مقنعه بر سر انداختن. || به نیمه رسیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). به نیمه چیزی برسیدن. ( مصادر زوزنی ) ( فرهنگ فارسی معین ). نصف چیزی را گرفتن. ( از اقرب الموارد ) ( فرهنگ فارسی معین ). || درآمدن تیر در شکار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). درآمدن تیر در شکار تا نصف. ( از اقرب الموارد ). || داد ستدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( فرهنگ فارسی معین ). انصاف بستدن. ( مصادر زوزنی ). داد گرفتن. ( فرهنگ فارسی معین ). || به نیمه رسیدن روز. ( از اقرب الموارد ). || داد یافتن. ( غیاث اللغات ). || نیمه شدن. ( غیاث اللغات ). || ( اِمص ) بدونیم شدگی. ( ناظم الاطباء ). نیمه شدن : در وقت انتصاف روز بتیغ انتصاف قرب پنج هزار جیفه کفار بر صحراء آن مصاف طعمه کلاب و نجعه ذیاب گردید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 201 ). || داد ستدن : و قوانین عدل و قواعد انصاف و انتصاف بنوشت. ( سندبادنامه ص 65 ). بعدل و داد معروف و مذکور وبانصاف و انتصاف معین و مشهور. ( سندبادنامه ص 56 ).
حافظ اسیر زلف تو شد از خدا بترس
وز انتصاف آصف جم اقتدار هم.
حافظ.

فرهنگ عمید

۱. داد گرفتن.
۲. باانصاف رفتار کردن.
۳. به نیمه رسیدن.
۴. نیمۀ چیزی را گرفتن.

دانشنامه آزاد فارسی

اِنتِصاف
(در لغت به معنی دادستدن و دادخواهی) در اصطلاح کلام معتزله و امامیه، از فروع اصل عدل. یعنی خداوند داد تمام ستمدیدگان را از ستمگران و حق مظلومان را از ظالمان یا کسانی که آماده اند و باید به جبران ظلم ظالمان اقدام کنند (مانند سرپرست غیرمکلف یا صاحب حیوان) می ستاند و عوض درد و رنج هایی را که مظلوم ستمدیده کشیده است بدو می رساند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] انتصاف استیفای حق مظلوم از ظالم ازسوی خداوند می باشد.
انتصاف در لغت به معنای طلب دادخواهی و گرفتن انتقام از ظالم به صورت عادلانه است، در اصطلاح کلام عبارت است از این که خداوند حق ستمدیده را از ستمگر گرفته و به او باز می گرداند.

انتصاف از نظر متکلمان عدلیه
بحث انتصاف در کلام اسلامی شاخه ای ازبحث مربوط به اعواض است، از نظر متکلمان عدلیه عوض در برابر آلام و ناگواری هایی که بر فردی وارد می شود و استحقاق آن را ندارد، واجب است، هرگاه الم و ناگواری فعل خداوند باشد، عوض بر خداوند واجب است، و هرگاه فعل غیر خداوند (انسان و حیوان) باشد، بر غیر خداوند واجب خواهد بود، و در این صورت آنچه به خداوند مربوط می شود گرفتن حق متألم (مظلوم) از فاعل الم (ظالم) است که «انتصاف» نام دارد.

وجوب انتصاف
متکلمان عدلیه ـ امامیه و معتزله ـ در اصل وجوب انتصاف اتفاق نظر دارند، ولی در نحوه وجوب و برخی نکات دیگر مربوط به آن اختلاف دارند.
برخی وجوب انتصاف را عقلی و عده ای نقلی دانسته اند و برخی دیگر هر دو وجه را گفته اند.

← دلیل عقلی وجوب انتصاف
...


کلمات دیگر: