مترادف غافل : بی خرد، جاهل، ناآگاه، نادان، بی خبر، غفلت زده، لاقید
متضاد غافل : عاقل
برابر پارسی : تنبل، فراموشکار، ناآگاه، سست
negligent, unaware, heedless
unaware, unawares, unknowing, unwitting
سهو , غير عمدي , فراموشکار , بي توجه , بي اطلا ع , بي خبر , ناگهان , غفلتا , سراسيمه , ناخوداگاه , ناخود اگاهانه
بیخرد، جاهل، ناآگاه، نادان ≠ عاقل
بیخبر، غفلتزده، لاقید
۱. بیخرد، جاهل، ناآگاه، نادان
۲. بیخبر، غفلتزده، لاقید ≠ عاقل
غافل . [ ف ِ ] (اِخ ) ابن صخر، برادر بنی قریم بن ساهلة است . (منتهی الارب ).
غافل . [ ف ِ ] (اِخ ) تخلص یکی از شعرای هندوستان است . وی از اهالی اگره و به «غافل اکبرآبادی » شهرت یافته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
غافل . [ ف ِ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
منوچهری .
باباطاهر.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
سنائی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
عطار.
عطار.
حافظ.
حافظ.
اوحدی .
غافل . [ ف ِ] (اِخ ) نام جد عبداﷲبن مسعود است . (منتهی الارب ).
(قاموس الاعلام ترکی ).
۱. آنکه در امری اهمال و غفلت کند؛ غفلتکننده.
۲. ناآگاه؛ بیخبر.
۳. فراموشکار.
〈 غافل شدن: (مصدر لازم)
۱. غفلت کردن: ◻︎ دریغا که مشغول باطل شدیم / ز حق دور ماندیم و غافل شدیم (سعدی۱: ۱۸۴).
۲. بیخبر ماندن.
۳. فراموش کردن.
۱آرام – ساکت ۲بی خبر