کلمه جو
صفحه اصلی

روده

فارسی به انگلیسی

intestine, gut, casing, bowel

intestine, gut, casing


intestine


فارسی به عربی

امعاء , معی

مترادف و متضاد

gut (اسم)
شکم، طاقت، نیرو، تنگه، روده، زه، جرات، دل و روده، شکنبه، احشاء، شکم گندگی، بنیه

bowel (اسم)
شکم، روده، اندرون

intestine (اسم)
روده، امعاء

garbage (اسم)
تفاله، روده، نخاله، اشغال، خاکروبه، زباله، فضولات، خش، اشغال وخاکروبه

فرهنگ فارسی

لوله داخلی بدن، قسمت لولهای شکل دستگاه گوارش درشکم بین معده مخرج
( اسم ) ۱ - مرغ یا برهای که پر و موی آنرا کاملا کنده باشند و به روغن بریان کرده باشند رود اورود . ۲ - درخت برگ ریخته .
محله ای بوده است به ری

فرهنگ معین

(دِ ) (اِ. ) لوله مانندی باریک و بلند از انتهای معده تا مقعد. ، یک ~ء راست نداشتن کنایه از: بسیار دروغگو بودن ، هرگز یک کلمة راست نگفتن .
دراز ( ~. دِ ) (ص مر. ) (عا. ) پرحرف ، پرچانه .

(دِ) (اِ.) لوله مانندی باریک و بلند از انتهای معده تا مقعد. ؛ یک ~ء راست نداشتن کنایه از: بسیار دروغگو بودن ، هرگز یک کلمة راست نگفتن .


دراز ( ~. دِ) (ص مر.) (عا.) پرحرف ، پرچانه .


لغت نامه دهخدا

روده . [ دَ ] (اِخ ) محله ای بوده است به ری . (انساب سمعانی ). قریه ای بوده است به ری و عمروبن معدی کرب بهنگام بازگشت از ری بدانجا بمرد و این میرساند که روده نه محله بلکه دیهی است از دیههای ری ، و حارث بن مسلم روذی رازی بدین دیه منسوب است . (از معجم البلدان ).


روده . [ دَ ] (اِخ ) شهرکی است [ از جبال ] انبوه و آبادان و با نعمت بسیار و خرم و هوای درست و راه حجاج خراسان . (حدود العالم ).


روده . [ دَ / دِ ] (اِ) امعای گوسفند و غیره . (برهان قاطع). سرگین دان مردم و جانوران . (شرفنامه ٔ منیری ). لوله های درازی که در شکم انسان و حیوان است و مجرای غذا و اسباب هضم آن است . (فرهنگ نظام ). روده آلت دفع فضله است . آفریدگار تبارک و تعالی این آلت از شش نوع آفرید هر نوعی از بهر منفعتی ، و چون انواع آن بسیار بود آنرا رده رده نهاد و نوع نخستین از روده ها اثناعشری است و دوم صائم و سیوم امعاء دقاق گویند و چهارم اعور و پنجم قولون و ششم امعاء مستقیم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). جزئی از آلت هضم در انسان که بلافاصله پس از معده واقعشده و غذا پس از خروج از معده در آن داخل میگردد. (ناظم الاطباء). روده ٔ انسان بر دو قسم تقسیم می شود:
1- روده ٔ کوچک که لوله ای است بطول تقریبی 8 متر و قطر 3 سانتی متر، و سه قسمت متمایز دارد: اثناعشر که از معده شروع میشود و قریب 25 سانتی متر طول دارد، روده ٔ تهی که بعد از اثناعشر قرار دارد، روده ٔ دراز که دیواره ٔ آن نازکتر است .
2- روده ٔ بزرگ که تقریباً یک متر و نیم طول و 7 تا 10 سانتیمتر قطر دارد و شامل سه قسمت متمایز است : 1- روده ٔ کور که در انتهای آن زایده ٔ آپاندیس وجود دارد. 2- قولون (قولون صاعد، افقی و نازل ). 3- راست روده ، بطول تقریبی 25 سانتی متر که تا مخرج مستقیماً ادامه دارد :
ز چوبی کمان کرد وز روده زه
ز هر سو برافکند بر زه گره .

فردوسی .


که همواره باشی تو زو تندرست
بباید به دارو ترا روده شست .

فردوسی .


به طبل نافه ٔ مستسقیان بخور جراد
به باد روده ٔ قولنجیان به پشک ذباب .

خاقانی .


تا بنوای مدیح وصف تو برداشتم
رود رباب من است روده ٔ اهل ریا.

خاقانی .


روده ٔ تنگ به یک نان تهی پرگردد.

(گلستان ).


شهله چربش دوله کیپا پاچه دست و کله سر
روده زیچک شش حسیبک دل کباب و خون جگر.

بسحاق اطعمه .


- روده بر شدن ازخنده ؛ سخت و بسیار طویل خندیدن .
- روده بزرگه روده کوچکه راخوردن ؛ سخت گرسنه بودن .
- امثال :
اگر جراحی روده ٔ خودت را جابگذار ، نظیر: اگر بابابیل زنی باغچه ٔ خودت را بیل بزن ؛ یعنی اگر کاری توانی انجام دادن و مصلحتی توانی اندیشیدن و عیبی توانی رفع کردن خود اولیتر از دیگران هستی . رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
کلاغ روده اش درآمده بود میگفت جراحم . رجوع به مورد بالا شود.
یک روده ٔ راست در شکمش نیست ؛ یعنی سخت متقلب و دروغگو و بسیار نیرنگباز و حیله گر است .
|| تار هر آلتی . (ناظم الاطباء). وتر یا زه آلات موسیقی که ذوی الاوتار باشند: وتر؛ روده ٔ بربط. (زمخشری ). || (ص ) مرغ یا بره ای را گویند که پر و موی او را پاک کرده بروغن بریان کرده باشند و آنرا روده کرده هم میگویند و به عربی سمیط خوانند. (برهان قاطع). گوسپند و مرغ که بآب نیمگرم پر و موی از وی جدا سازند و با پوست بریان کنند و به عربی «سمیط» گویند. (آنندراج ). مرغ اریت شده و گوسفند موکنده . (فرهنگ نظام ). رودک ، معرب آن روذق . جاحظ گوید: «یسمون (الفرس ) السمیط الروذق ». (البیان والتبیین چ سندوبی ج 1 ص 32 از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). السمیط؛ گوشت روده . (مهذب الاسماء). رجوع به روده شود. || لخت و برهنه . اسدی در ذیل لغت روخ چکاد گوید: روخ روده (= لخت ) باشد و چکاد بالای پیشانی ، و بپهلوی روخ چکاد اصلع بود. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن ). روت . رُت . لوت . عور. روخ . (یادداشت مؤلف ) :
بباغ روده نگر دستباف باد ببوی
بدشت ساده نگر دستبرد ابر ببین .

عنصری .


درخت روده از دینار و از گوهر توانگر شد
گوزن از لاله اندر دشت با بالین و بستر شد.

فرخی (از آنندراج ).


در ره سیل چون کنم خانه
گربه ٔ روده چون کنم شانه .

سنایی (از آنندراج و فرهنگ نظام ).



روده. [ دَ / دِ ] ( اِ ) امعای گوسفند و غیره. ( برهان قاطع ). سرگین دان مردم و جانوران. ( شرفنامه منیری ). لوله های درازی که در شکم انسان و حیوان است و مجرای غذا و اسباب هضم آن است. ( فرهنگ نظام ). روده آلت دفع فضله است. آفریدگار تبارک و تعالی این آلت از شش نوع آفرید هر نوعی از بهر منفعتی ، و چون انواع آن بسیار بود آنرا رده رده نهاد و نوع نخستین از روده ها اثناعشری است و دوم صائم و سیوم امعاء دقاق گویند و چهارم اعور و پنجم قولون و ششم امعاء مستقیم. ( ذخیره خوارزمشاهی ). جزئی از آلت هضم در انسان که بلافاصله پس از معده واقعشده و غذا پس از خروج از معده در آن داخل میگردد. ( ناظم الاطباء ). روده انسان بر دو قسم تقسیم می شود:
1- روده کوچک که لوله ای است بطول تقریبی 8 متر و قطر 3 سانتی متر، و سه قسمت متمایز دارد: اثناعشر که از معده شروع میشود و قریب 25 سانتی متر طول دارد، روده تهی که بعد از اثناعشر قرار دارد، روده دراز که دیواره آن نازکتر است.
2- روده بزرگ که تقریباً یک متر و نیم طول و 7 تا 10 سانتیمتر قطر دارد و شامل سه قسمت متمایز است : 1- روده کور که در انتهای آن زایده آپاندیس وجود دارد. 2- قولون ( قولون صاعد، افقی و نازل ). 3- راست روده ، بطول تقریبی 25 سانتی متر که تا مخرج مستقیماً ادامه دارد :
ز چوبی کمان کرد وز روده زه
ز هر سو برافکند بر زه گره.
فردوسی.
که همواره باشی تو زو تندرست
بباید به دارو ترا روده شست.
فردوسی.
به طبل نافه مستسقیان بخور جراد
به باد روده قولنجیان به پشک ذباب.
خاقانی.
تا بنوای مدیح وصف تو برداشتم
رود رباب من است روده اهل ریا.
خاقانی.
روده تنگ به یک نان تهی پرگردد.
( گلستان ).
شهله چربش دوله کیپا پاچه دست و کله سر
روده زیچک شش حسیبک دل کباب و خون جگر.
بسحاق اطعمه.
- روده بر شدن ازخنده ؛ سخت و بسیار طویل خندیدن.
- روده بزرگه روده کوچکه راخوردن ؛ سخت گرسنه بودن.
- امثال :
اگر جراحی روده خودت را جابگذار ، نظیر: اگر بابابیل زنی باغچه خودت را بیل بزن ؛ یعنی اگر کاری توانی انجام دادن و مصلحتی توانی اندیشیدن و عیبی توانی رفع کردن خود اولیتر از دیگران هستی. رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
کلاغ روده اش درآمده بود میگفت جراحم . رجوع به مورد بالا شود.

فرهنگ عمید

۱. مرغ سربریده و پَرکَنده.
۲. گوسفند و هر حیوان دیگری که پشم و موی آن را کنده و برای بریان کردن آماده کرده باشند.
۳. درخت برگ ریخته.
قسمت لوله ای شکل دستگاه گوارش مهره داران که بین معده و مخرج قرار دارد و عمل هضم و جذب در آن کامل می شود.
* رودۀ باریک: (زیست شناسی ) از قسمت های دستگاه گوارش که پس از معده قرار دارد و شامل دوازدهه، رودۀ صائم، و ایلئوم است و طول آن در انسان از انتهای معده تا ابتدای رودۀ بزرگ نزدیک به هشت متر و قطرش ۳ سانتی متر است، رودۀ کوچک.
* رودۀ بزرگ: (زیست شناسی ) از قسمت های دستگاه گوارش که در دنبالۀ رودۀ باریک قرار دارد و شامل بخش بالارونده، کولون، و راست روده است. قطر آن ۷ سانتی متر و طولش ۵/۱ متر است. بخش ابتدایی آن رودۀ کور یا اعور نامیده می شود، رودۀ فراخ.
* رودۀ صائم: (زیست شناسی ) قسمتی از رودۀ باریک که بین دوازدهه (اثناعشر ) و ایلئوم قرار دارد و طول آن نزدیک به دو متر است.
* رودۀ کور: (زیست شناسی ) قسمت ابتدایی رودۀ بزرگ که شبیه کیسه است و در انتهای آن زائدۀ آپاندیس قرار دارد، رودۀ اعور.

قسمت لوله‌ای‌شکل دستگاه گوارش مهره‌داران که بین معده و مخرج قرار دارد و عمل هضم و جذب در آن کامل می‌شود.
⟨ رودۀ باریک: (زیست‌شناسی) از قسمت‌های دستگاه‌ گوارش که پس از معده قرار دارد و شامل دوازدهه، رودۀ صائم، و ایلئوم است و طول آن در انسان از انتهای معده تا ابتدای رودۀ بزرگ نزدیک به هشت متر و قطرش ۳ سانتی‌متر است؛ رودۀ کوچک.
⟨ رودۀ بزرگ: (زیست‌شناسی) از قسمت‌های دستگاه گوارش که در دنبالۀ رودۀ باریک قرار دارد و شامل بخش بالارونده، کولون، و راست‌روده است. قطر آن ۷ سانتی‌متر و طولش ۵/۱ متر است. بخش ابتدایی آن رودۀ کور یا اعور نامیده می‌شود؛ رودۀ فراخ.
⟨ رودۀ صائم: (زیست‌شناسی) قسمتی از رودۀ باریک که بین دوازدهه (اثناعشر) و ایلئوم قرار دارد و طول آن نزدیک به دو متر است.
⟨ رودۀ کور: (زیست‌شناسی) قسمت ابتدایی رودۀ بزرگ که شبیه کیسه است و در انتهای آن زائدۀ آپاندیس قرار دارد؛ رودۀ اعور.


۱. مرغ سربریده و پَرکَنده.
۲. گوسفند و هر حیوان دیگری که پشم و موی آن‌ را کنده و برای بریان کردن آماده کرده باشند.
۳. درخت برگ‌ریخته.


دانشنامه عمومی

روده بخش مهمی از دستگاه گوارش است که از دوازدهه (اثنی عشر) تا مقعد را تشکیل می دهد. روده در انسان و بسیاری از پستانداران به دو بخش رودهٔ باریک و رودهٔ بزرگ تقسیم می شود.
روده نقش بسیار مهمی در هضم و جذب غذا دارد.
ویکی پدیای فرانسوی

دانشنامه آزاد فارسی

روده (intestine)
(یا: امعاء) در مهره داران، مجرای گوارش، از محل خروجی معده تا مخرج. روده کوچک انسان شش متر طول و چهار سانتی متر قطر دارد و از بخش های دوازدهه (اثنی عشر)، رودۀ تهی، و درازروده تشکیل شده است. رودۀ بزرگ۱.۵ متر طول و شش سانتی متر قطر دارد و شامل رودۀ کور، قولون، و راست روده است. هر دوی روده ها لوله هایی عضلانی و متشکل از پوششی داخلی اند که شیرۀ گوارشی قلیایی ترشح می کند. پوششی زیرمخاطی، شامل رگ های خونی باریک و اعصاب، پوششی عضلانی، و پوششی سرمی (سروزی) که همگی را دربرگرفته است، با پردۀ صفاق ضخیمی که عروق خونی و لنفاویو اعصاب را دربردارد، حفاظت می شود. محتویات روده از طول آن به آرامی، و بر اثر حرکات دودی (امواجی از حرکات عضلانی غیرارادی)، عبور می کنند. واژۀ روده به بخش پایینی مجرای گوارش بی مهرگان نیز اطلاق می شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] روده بخشی از لوله گوارش است.عنوان یاد شده در باب اطعمه و اشربه به کار رفته است.
خوردن روده حیوان حلال گوشت جایز است مشهور حرام است؛ هرچند گوشت آن پس از شستن حلال خواهد بود.
اگر حیوان حلال گوشت، ادرار نجس بنوشد، خوردن آنچه در شکم او است از روده وغیر آن پس از شستن، جایز است.


گویش اصفهانی

تکیه ای: ruɂa
طاری: röva
طامه ای: ruwa
طرقی: röɂa
کشه ای: ruva
نطنزی: ruya


واژه نامه بختیاریکا

رک و رُوین؛ کُل؛ رُوین
شیرین شیرینک

جدول کلمات

معی

پیشنهاد کاربران

معا

روده به ترکی: بوغارساق

( ری خه لو ) یا ( ری خوله )


کلمات دیگر: