کلمه جو
صفحه اصلی

ضبط


مترادف ضبط : تصرف، توقیف، آرشیو، بایگانی، ثبت، درج، مندرج، حبس، حفظ، نگهداری

برابر پارسی : از آن خود، گرفتن، آوا گیری، سدا برداری، بایگانی

فارسی به انگلیسی

confiscation, record, recording, register, registration, repossession, attachment, forfeiture, restraint, retntion, archives

confiscation, forfeiture, restraint, retntion, archives


confiscation, record, recording, register, registration, repossession


فارسی به عربی

ارتباط , تسجیل , حجز

مترادف و متضاد

آرشیو، بایگانی


ثبت، درج، مندرج


حبس


حفظ، نگهداری


record (اسم)
تاریخچه، یادداشت، سابقه، بایگانی، مدرک، ضبط، نوشته، ثبت، پیشینه، صورت جلسه، صفحه گرامافون، رکورد، صورت مذاکرات، حد نصاب مسابقه

requisition (اسم)
درخواست، ضبط، تقاضا، چیز مورد تقاضا، باز گرفتن

file (اسم)
صف، صورت، خط، پرونده، فهرست، ضبط، سوهان، اهن سای، دسته کاغذ های مرتب، قطار

storage (اسم)
انباره، مخزن، ضبط، انبار کالا، ذخیره سازی، انبارش

confiscation (اسم)
مصادره، ضبط، غصب، مصادره یا ضبط

sequestration (اسم)
تجزیه، توقیف، تفرقه، مصادره، ضبط، جدا سازی، انزوا، توقیف غیر قانونی

recording (اسم)
ضبط، ثبت، صفحه گرامافون، نگارش

managing (اسم)
ضبط

تصرف، توقیف


۱. تصرف، توقیف
۲. آرشیو، بایگانی
۳. ثبت، درج، مندرج
۴. حبس
۵. حفظ، نگهداری


فرهنگ فارسی

گرفتن و نگاهداشتن، حفظ کردن، محکم کردن، نگاهداری، بایگانی
۱ - حفظ کردن نگاهداشتن . ۲ - تصرف کردن در قبضه کردن . ۳ - محکم کردن . ۴ - رساندن سخن به گوش شنونده است به همان نحو که آن را از دیگری فرا گرفته . ۵ - حفظ و نگهداری کردن سخن بدان وجه که هنگام شنواندن به غیر بتوانند بدون هیچ تغییر و تبدیلی آن سخن را - به نحوی که شنیده و فرا گرفته اند - ادا کنند . ۶ - ( اسم ) نگاهداری حفظ . ۷ - بایگانی یا ضبط صوت .دستگاهی الکتریکی که به وسیله آن اصوات را روی نوار مخصوص ضبط کنند . یا ضبط قلم . نهادن حرکات کلمه ای را با قلم یعنی زیر و زبر و پیش و جزم و مد در بالا یا زیر کلمه نهادن و یا بیان تمام آنها را ادا کردن چنان که گویی طاهر با طائ مشاله بالف کشیده و کسر هائ هوز و سکون رائ . یا ضبط و ربط . ۱ - انتظام ترتیب : ضبط و ربط مملکت . ۲ - اطلاع از کتابت و قرائت . یا در ضبط آوردن ( آردن ) . ۱ - حفظ کردن ضبط کردن : و از شعف چنین عبارت عذب معنی آن را در ضبط آرند . ۲ - تحت تسلط در آوردن .
به هر دو دست کار کردن

فرهنگ معین

(ضَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) حفظ کردن ، نگاه داشتن . ۲ - گرفتن ، در تصرف آوردن . ۳ - (اِمص . ) نگاه داری ، حفظ .

لغت نامه دهخدا

ضبط. [ ض َ ] ( ع مص ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در لغت بمعنی قطع است. ودر اصطلاح رساندن سخن بگوش شنونده است کما هو حقه ، یعنی بهمان نحو که سخن را از دیگری فراگرفته. سپس درک سخن باشد بقسمی که در موقع رساندن بغیر معنی آن بر شنونده روشن و هویدا بود. سپس در حفظ و نگاهداری سخن چندان کوشش ورزد و در خاطر چندان آن سخن را بیاد آورد که هنگام شنواندن بغیر بتواند بدون هیچ تغییر و تبدیلی آن سخن را بنحوی که شنیده و فراگرفته ادا کند.کذا فی الجرجانی. یاد گرفتن. حفظ کردن :
کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجست
فهم و ضبط نکته مشکل نجست.
مولوی.
|| نگاه داشتن چیزی را بهوش. ( منتهی الارب ). نگاه داشتن به حزم و هوش. ( منتخب اللغات ) : و احداث متعلمان بطریق تحصیل علم و موعظت نگرند و ضبط آن بر ایشان سبک خیزد. ( کلیله و دمنه ). || در قبضه آوردن و اداره کردن سرزمینی آنچنان که اوضاع آن به سامان آید : آن دیار تا روم و از دیگر جانب تا مصر طولاً و عرضاً به ضبط ما آراسته گردد. ( تاریخ بیهقی ص 323 ). اهل جمله آن ولایات گردن برافراشته تا نام ما بر آن نشیند و به ضبط ما آراسته گردد. ( تاریخ بیهقی ). چون پدر ما گذشته شد ما دور بودیم ازتخت ملک که... جهانی را زیر ضبط آورده. ( تاریخ بیهقی ). || در حیطه تصرف و تسلط خود نگه داشتن : چون رسول دررسید جواب فرستاد که خراسان بشوریده است و من بضبط آن مشغول بودم. ( تاریخ بیهقی ). || انجام دادن و به نظم آوردن : احمد و شکر بگریستند و بیرون آمدند و بضبط کارها مشغول شدند. ( تاریخ بیهقی ص 357 ). اعیان و مقدمان نیک بکوشیدند تا کار ضبط شد. ( تاریخ بیهقی ص 342 ). || حفظ کردن و صیانت چیزی :
سلطان علاء دولت کز یُمن دولتش
در ضبط دین و دنیا عالیست کار تیغ.
مسعودسعد.
ضبط مسالک و حفظ ممالک... به سیاست منوط. ( کلیله و دمنه ). هم سیاست پادشاهان را در ضبط ممالک بدان ملاذ تواند بود. ( کلیله و دمنه ).
|| نگاه داشتن. ( دهار ) : یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت ، طاقت ضبط آن نیاورد. ( گلستان ). || فراهم آوردن. ( دهار ). || ضُبطت الارض ( مجهولاً )؛ باران باریده شد زمین. ( منتهی الارب ).
- در ضبط آوردن ؛ به تصرف درآوردن و زیر فرمان آوردن : تا اغلب ممالک عالم در ضبط خویش آورد. ( کلیله و دمنه ).
- ضبطالقلم ، ضبط قلم ؛ نهادن حرکات کلمه ای را با قلم ، یعنی زیر و زبر و پیش و جزم و مدّ در بالا یا زیر کلمه نهادن و یا با بیان تمام آنها را ادا کردن چنانکه گوئی طاهر به طاء مشالّه به الف کشیده و کسر هاء هوّز و سکون راء.

ضبط. [ ض َ ] (ع مص ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: در لغت بمعنی قطع است . ودر اصطلاح رساندن سخن بگوش شنونده است کما هو حقه ، یعنی بهمان نحو که سخن را از دیگری فراگرفته . سپس درک سخن باشد بقسمی که در موقع رساندن بغیر معنی آن بر شنونده روشن و هویدا بود. سپس در حفظ و نگاهداری سخن چندان کوشش ورزد و در خاطر چندان آن سخن را بیاد آورد که هنگام شنواندن بغیر بتواند بدون هیچ تغییر و تبدیلی آن سخن را بنحوی که شنیده و فراگرفته ادا کند.کذا فی الجرجانی . یاد گرفتن . حفظ کردن :
کس ز کوه و سنگ عقل و دل نجست
فهم و ضبط نکته ٔ مشکل نجست .

مولوی .


|| نگاه داشتن چیزی را بهوش . (منتهی الارب ). نگاه داشتن به حزم و هوش . (منتخب اللغات ) : و احداث متعلمان بطریق تحصیل علم و موعظت نگرند و ضبط آن بر ایشان سبک خیزد. (کلیله و دمنه ). || در قبضه آوردن و اداره کردن سرزمینی آنچنان که اوضاع آن به سامان آید : آن دیار تا روم و از دیگر جانب تا مصر طولاً و عرضاً به ضبط ما آراسته گردد. (تاریخ بیهقی ص 323). اهل جمله آن ولایات گردن برافراشته تا نام ما بر آن نشیند و به ضبط ما آراسته گردد. (تاریخ بیهقی ). چون پدر ما گذشته شد ما دور بودیم ازتخت ملک که ... جهانی را زیر ضبط آورده . (تاریخ بیهقی ). || در حیطه ٔ تصرف و تسلط خود نگه داشتن : چون رسول دررسید جواب فرستاد که خراسان بشوریده است و من بضبط آن مشغول بودم . (تاریخ بیهقی ). || انجام دادن و به نظم آوردن : احمد و شکر بگریستند و بیرون آمدند و بضبط کارها مشغول شدند. (تاریخ بیهقی ص 357). اعیان و مقدمان نیک بکوشیدند تا کار ضبط شد. (تاریخ بیهقی ص 342). || حفظ کردن و صیانت چیزی :
سلطان علاء دولت کز یُمن دولتش
در ضبط دین و دنیا عالیست کار تیغ.

مسعودسعد.


ضبط مسالک و حفظ ممالک ... به سیاست منوط. (کلیله و دمنه ). هم سیاست پادشاهان را در ضبط ممالک بدان ملاذ تواند بود. (کلیله و دمنه ).
|| نگاه داشتن . (دهار) : یکی را از بزرگان بادی مخالف در شکم پیچیدن گرفت ، طاقت ضبط آن نیاورد. (گلستان ). || فراهم آوردن . (دهار). || ضُبطت الارض (مجهولاً)؛ باران باریده شد زمین . (منتهی الارب ).
- در ضبط آوردن ؛ به تصرف درآوردن و زیر فرمان آوردن : تا اغلب ممالک عالم در ضبط خویش آورد. (کلیله و دمنه ).
- ضبطالقلم ، ضبط قلم ؛ نهادن حرکات کلمه ای را با قلم ، یعنی زیر و زبر و پیش و جزم و مدّ در بالا یا زیر کلمه نهادن و یا با بیان تمام آنها را ادا کردن چنانکه گوئی طاهر به طاء مشالّه ٔ به الف کشیده و کسر هاء هوّز و سکون راء.
- ضبط کردن ؛ حفظ کردن . اداره کردن . نگاهداری : پادشاه چون مُلکی ... بگیرد و آن را ضبط نتواند کرد... همه ٔ زبانها را در گفتن اینکه وی عاجز است مجال تمام داده باشد. (تاریخ بیهقی ). ما را چندین ولایت در پیش است ، آن را به فرمان امیرالمؤمنین می باید گرفت و ضبط کرد. (تاریخ بیهقی ).
- || تصرف کردن . در قبضه آوردن : و ما را با خود برد و آن نواحی ضبطکرد و بما سپرد و بازگشت بسبب نالانی و نزدیک آمدن اجل . (تاریخ بیهقی ص 216). به هرچه ایشان را دست در خواهد شد از مکر و حیل و فریفتن غلامان و ضبط ولایات ...بسیار کرده اند و هیچ باقی نخواهند گذاشت . (تاریخ بیهقی ص 599).
ملک بیک حمله ضبط کردی احسنت
این ظفرت بر خلود ملک ضمانست .

؟


- || مقاومت و پایداری کردن : خوارزمشاه بانگ برزد و مددی فرستادن از قلب ، ضبط نتوانست کردن . (تاریخ بیهقی ).
- || به نظم آوردن ونیک انجام دادن . اداره کردن : دیگر روز بدرگاه آمد کار ضبط کرد و مردی شهم و کافی بود. (تاریخ بیهقی ). سالاری محتشم فرستاده آید... تا آن دیار که گرفته بودیم ضبط کند و دیگر گیرد. (تاریخ بیهقی ص 76). دریغ چون اریارق که اقلیمی ضبط توانستی کردن . (تاریخ بیهقی ص 229).
- || حفظ کردن و در اختیار داشتن : هر مردی که تن خود را ضبط تواند کرد... وی را خردمند خویشتن دار گویند. (تاریخ بیهقی ).
- || زیر فرمان آوردن : غلامان گردن آورتر از مرگ خوارزمشاه شمّتی یافته بودند شمایان را بدین رنجه کردم تا ایشان را ضبط کرده آید. (تاریخ بیهقی ص 358).
- || حفظ کردن و در اختیار گرفتن : و ما چون از ری حرکت کردیم تا تخت ملک پدر را ضبط کرده آید و بدامغان رسیدیم بوسهل زوزنی بما پیوست . (تاریخ بیهقی ص 323).
|| در ضبط آمدن ؛ به تصرف درآمدن و زیر فرمان قرار گرفتن : و تمام ممالک غزنین و زابلستان ... در ضبط فرمان آن شاهنشاه محتشم ... آمد. (کلیله و دمنه ).
- ضبطگونه ؛ شبه تصرف : خراسان را ضبطگونه ای کرد. (تاریخ بیهقی ص 429).
- ضبط و ربط ؛ از اتباع است .

ضبط. [ ض َ ب َ ] (ع مص ) بهر دو دست کار کردن . (منتخب اللغات ).


ضبط. [ ض َ] (ع اِ) جائی که اوراق و اسناد ملی را نگهداری کنند. آنجا که اوراق اداره را نگاه دارند. بایگانی .


ضبط. [ض ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَضبط و ضَبطاء. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن.
۲. محکم کردن.
۳. نگه داری.
۴. بایگانی.
۵. تصرف کردن.
* ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند.
* ضبط کردن: (مصدر متعدی )
۱. تصرف کردن.
۲. بایگانی کردن.
۳. یادداشت کردن.
۴. [قدیمی] حفظ کردن در ذهن.
* ضبط وربط:
۱. انتظام، آراستگی، نظم وترتیب.
۲. یادداشت کردن.

۱. گرفتن و نگه‌داشتن؛ حفظ کردن.
۲. محکم کردن.
۳. نگه‌داری.
۴. بایگانی.
۵. تصرف کردن.
⟨ ضبط ‌صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می‌کند و به‌وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می‌کنند.
⟨ ضبط کردن: ‌(مصدر متعدی)
۱. تصرف کردن.
۲. بایگانی کردن.
۳. یادداشت کردن.
۴. [قدیمی] حفظ کردن در ذهن.
⟨ ضبط‌وربط:
۱. انتظام؛ آراستگی؛ نظم‌وترتیب.
۲. یادداشت کردن.


دانشنامه عمومی

همگرایی


دانشنامه آزاد فارسی

ضَبط (recording)
ضَبط
هر یک از فنون متفاوت گرفتن، ذخیره کردن، و پخش موسیقی، گفتار، و اطلاعات دیگری که با امواج صوتی حمل می شوند. در ابتدا، میکروفون امواج صوتی را به سیگنالی الکتریکی تبدیل می کند که متناسب با بلندی صدا متغیر است. این سیگنال را می شود به شکل آنالوگ یا دیجیتال، یا روی نوار مغناطیسی ذخیره کرد.ضبط آنالوگ. در شیوۀ ضبط آنالوگ، الگوی سیگنال به شکل دیگری کپی می شود. مثلاً در صفحه های وینیلی گرامافون، سوزن براثر ارتعاش، شیار مارپیچ پیوسته ای را روی قرصی پلاستیکی می تراشد. پخش این صفحه به وسیلۀ سوزنی صورت می گیرد که پیچ وتاب شیار مارپیچی را دنبال و ارتعاشات اولیه را بازسازی می کند. سپس، این ارتعاشات تقویت و به صدا تبدیل می شوند. در ضبط روی نوار مغناطیسی، سیگنال به صورت الگوی مغناطیس شدگی روی نواری پلاستیکی ثبت می شود که با پودری مغناطیسی پوشیده شده است. هنگام پخش این نوار، الگوهای مغناطیسی سیگنالی الکتریکی تولید می کنند که، همانند صفحۀ گرامافون، برای بازسازی صدای اولیه به کار می رود. همۀ فنون ضبط آنالوگ با مشکل نویز زمینه (فوشه) روبه رویَند و رفته رفته، با فرسوده شدن صفحه یا نوار، کیفیت پخش کاهش می یابد.
ضبط دیجیتال. در این روش، سیگنالی که میکروفون برچیده است به سلسله ای از اعداد تبدیل می شود که می توان آن ها را به شیوه های گوناگون ذخیره کرد. متداول ترین شیوه، ضبط روی لوح فشرده (سی دی)است که در آن، اعداد به شکل رشته ای از حفره های ریز روی قرصی پلاستیکی به قطر ۱۲ سانتی متر رمزگذاری می شوند. وقتی این دیسک با پرتو لیزر بازخوانی می شود، مقادیر واقعی بازیابی و به سیگنال الکتریکی متغیری تبدیل می شوند که قابل تبدیل به صداست. ضبط دیجیتال دربرابر نویز و پارازیت (تداخل)مصونیت نسبی دارد و پخش نیز در این سیستم با کیفیت بسیار خوب صورت می گیرد. این شیوه همچنین برای ذخیره کردن اطلاعاتی مناسب است که لازم است با رایانه پردازش شوند.

فرهنگ فارسی ساره

بایگان


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ضبط غالب نبودن فراموشی و سهو بر یادسپاری می باشد.
ضبط عبارت است از غالب نبودن فراموشی و سهو بر یادسپاری اشیا و مطالب در ذهن .
کاربردها
از آن در علم درایه و به مناسبت در فقه در باب های اجتهاد و تقلید و قضاء سخن گفته اند.
از شرائط قبول قول راوی
از شرایط قبول قول راوی، علاوه بر مورد وثوق بودن، ضابط بودن او است برخی متأخران متعرض این شرط نشده اند. بعضی علت ذکر نکردن آن را بی نیازی به آن با ذکر وصف عدالت دانسته اند؛ چه آن که عدالت مانع از این می شود که راوی روایت غیر مضبوط را نقل کند. برخی گفته اند:عنوان ثقه در توصیف راوی در علم درایه به معنای عادل و ضابط بودن راوی است.چون راوی ای که ضابط نیست، اطمینان به نقل وی پیدا نمی شود و مورد وثوق نخواهد بود. بعضی گفته اند:عنوان ثقه تنها بر ضابط بودن راوی دلالت دارد نه عدالت او.
از شرائط قاضی
...

واژه نامه بختیاریکا

زَفت

جدول کلمات

نگهداری

پیشنهاد کاربران

پرگش pargesh بمعنای ضبط


ضبط : واژه ی ضبط در لغتنامه سغدی به شکل چبت čbt به معنای دزدیدن ( انگلیسی to steal ) ثبت شده است. از واژه چبت سغدی در فارسی واژه ی زپت به معنای ربودن به دست آمده که با واژگان چپاول و چپو که معنای آنها نیز دزدیدن است. همریشه می باشد . واژه ی زپت پس از وارد شده به زبان عربی به ریخت ضبط تغییر یافته است .
( مقدمه ای بر لغات مانوی و سغدی ، تالیف پردوس اوکتور. )




کلمات دیگر: