کلمه جو
صفحه اصلی

عدالت


مترادف عدالت : انصاف، برابری، داد، دادگری، دادگستری، عدل، معدلت، منصفی

متضاد عدالت : بی انصافی

برابر پارسی : دادگری، دادگستری، دادوری، دادگرانه

فارسی به انگلیسی

justice, equity, righteousness

justice


righteousness


فارسی به عربی

عدالة

مترادف و متضاد

sword (اسم)
تیغ، شمشیر، قداره، عدالت

justice (اسم)
درستی، عدل، انصاف، عدالت، دادگستری، داد

fairness (اسم)
عدل، خوبی، خوبرویی، عدالت

انصاف، برابری، داد، دادگری، دادگستری، عدل، معدلت، منصفی ≠ بی‌انصافی


فرهنگ فارسی

عادل بودن، انصاف داشتن، دادگربودن، دادگری
۱ - ( مصدر ) داد کردن دادگر بودن انصاف داشتن . ۲ - ( اسم ) دادگری . یا عدالت اجتماعی . عدالتی که همه افراد جامعه از آن برخوردار باشند .

فرهنگ معین

(عَ لَ ) [ ع . عدالة ] ۱ - (مص ل . ) عادل بودن ، انصاف داشتن . ۲ - (اِمص . ) دادگری .

لغت نامه دهخدا

عدالت . [ ع َ / ع ِ ل َ ] (ع مص ) عدالة. دادگری کردن .عدالت کردن . جرجانی گوید: عدالت در لغت استقامت باشد و در شریعت عبارت از استقامت بر طریق حق است به اجتناب از آنچه محظور است در دین . (تعریفات جرجانی ).


عدالت. [ ع َ / ع ِ ل َ ] ( ع مص ) عدالة. دادگری کردن.عدالت کردن. جرجانی گوید: عدالت در لغت استقامت باشد و در شریعت عبارت از استقامت بر طریق حق است به اجتناب از آنچه محظور است در دین. ( تعریفات جرجانی ).

عدالة. [ ع َ ل َ ] ( ع مص ) به سند گواهی شدن. ( منتهی الارب ). || شایسته گواهی شدن. ( آنندراج ). || عدل بودن. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ضد جور. ( قطرالمحیط ). انصاف دادن. ( اقرب الموارد ). || داد ستدن. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. عادل بودن، انصاف داشتن، دادگر بودن.
۲. هماهنگی، تعادل.

دانشنامه عمومی

عدالت را در فلسفه «هر چیز در جای خود» معنی کرده اند.
عدالت در لغت معادل نظم و ادب است. در پارسی «داد» معادل عدل، و «دادمندی» یا «دادگری» معادل عدالت است. «دادگر» نیز معادل عادل می باشد. «دادگستر» نیز به معنای گسترندهٔ عدل است. از دیگر واژه های دارای ترکیب داد در پارسی، دادگاه، دادیار، دادستان، دادخواهی، داددهی، دادرسی، دادپرسی و غیره می باشند. واژهٔ «داد» برگرفته از «داتا» ی ایرانی باستان به معنای «قانون» است.
عدالت اجتماعی یعنی طراحی و اجرای نظام حقوقی به گونه ای که هر کس به حق عقلانی اش برسد و در مقابل آن حقوق، وظایفی را انجام دهد یا مسئولیت و عواقب تخلف از آن را بپذیرد. با این حال در تعریف عدالت اجتماعی توافق محکمی وجود ندارد.
عدالت در اصطلاح فقهی صفت کسی ست که گناه کبیره نکند و بر گناه صغیره اصرار نورزد.عدالت در اخلاق یونانی صفت کسی ست که هر سه صفت حکمت، شجاعت و عفّت را داشته باشد.

دانشنامه آزاد فارسی

مفهومی اساسی در علم اخلاق، جامعه شناسی و علوم سیاسی. این مفهوم به بررسی این پرسش فلسفی می پردازد که عدالت چیست و شرایط تحقق آن کدام است. عدالت همچنین پیوندی نزدیک با اصل برابری یا تساوی دارد و جست وجوی هر نظریه ای دربارۀ عدالت متضمن تعریف و تفسیری از مفهوم برابری است. عدالت را در وهله اول به عدالت فردی و عدالت اجتماعی تقسیم می کنند. عدالت فردی در حوزۀ اخلاق مطرح می شود و آن نوعی منش یا ملکۀ نفسانی است که باعث اعتدال و هماهنگی در رفتار فرد می شود و به رعایت انصاف در حق دیگران منجر می گردد. نوعی از این عدالت را ارسطو عدالت جبرانی نامیده است که به موضوعاتی مربوط می شود که ناشی از معاملات میان مردم، ازجمله دادو ستد و نیز درگیری های مدنی و جزائی است. در علم فقه نیز آن جا که از عدالت یاد می شود به همین مفهوم نظر دارد ←عدالت (فقه). اما امروزه آنچه اهمیت اساسی دارد و مورد بحث و بررسی است مفهوم عدالت اجتماعی است که آن را عدالت توزیعی نیز نامیده اند. ارسطو با مبنا قرار دادن این اندیشه که با موجوداتِ همانند باید به گونه ای همانند رفتار کرد، می گوید که توزیع دارایی و فرصت ها و امکانات باید به نسبت شایستگی و استحقاق باشد. کسانی که سزاوار سهم برابرند باید سهم برابر دریافت کنند و آنانی که سزاوار سهم نابرابرند، متناسب با استحقاق خود سهم نابرابر بگیرند. همین مفهوم در فرهنگ اسلامی با عبارت «وَضعُ الشیءِ فی موضِعِه» و «اداءُ کلِّ ذیحقٍ حَقَّهُ» بیان می شد. عدالت اجتماعی را به سخنی دیگر عبارت از شرایطی دانسته اند که در آن هر عضو جامعه بر مبنای میزان کار، توانایی های فکری و جسمانی از فرصت های متناسب در راه گسترش و شکوفایی استعدادهای خود برخوردار شود. طرح شرایط اجتماعی، مسئله عدالت را به ساختار اساسی جامعه، به ویژه نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پیوند می زند. برخی قانون یا حقوق طبیعی را بنیاد و معیار برتری و داوری دربارۀ نهادهای اجتماعی و سیاسی می دانند و تحقق این حقوق را شرط تحقق عدالت در جامعه می شمرند. اصول این حقوق عبارت اند از: حق حیات، آزادی، مالکیت. براساس این نظریه عدالت اجتماعی یا توزیع عادلانه در جامعه ناشی از انتخاب و اختیار افراد است و هر شکلی از سازمان سیاسی و اجتماعی برای مشروع بودن باید قابل تحویل به عمل ارادی فرد باشد، درنتیجه تنها یک دولت حداقل می تواند موجّه و مشروع باشد. همین امر پیوند نزدیک میان عدالت و دموکراسی را پدید می آورد. یکی از برجسته ترین صاحب نظرانِ نظریۀ عدالت جان رالز، فیلسوف اجتماعی معاصر امریکایی است. به نظر او عدالت به ویژه به توزیع آزادی ها و حقوق اساسی مربوط می شود. هر شخص باید دارای حق برابر در زمینۀ برخورداری از گسترده ترین امکانات جامعه باشد و نابرابری های اجتماعی و اقتصادی باید به گونه ای سامان یابند که بیشترین سود را برای کسانی که کمترین رفاه و امکانات را دارند، داشته باشد، عدالت اجتماعی از دیرباز در ادیان بزرگ هم مطرح بوده است و به فراهم کردن زمینه های آن توصیه شده است. در قرآن کریم آمده است که «ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و معیار (وسیلۀ سنجش) فرستادیم تا مردم عدل و قسط به پا دارند» (حدید، ۲۵) و بدین وسیله به روشنی بسط و گسترش عدالت اجتماعی را از اهداف اساسی همۀ پیامبران معرفی می نماید. در سخنی از امام علی (ع) آمده است که «العدلُ حیاةُ الأحکام» (غُرَرالحِکَم)، یعنی اثر و نتیجه بخشی احکام اسلامی وابسته به برقراری عدالت است و بدون آن آرمان های اسلام تحقق پذیر نیست. از این جا می توان به نقش حیاتی عدالت اجتماعی در سرنوشت انسان، از نظرگاه اسلام، پی برد.

عدالت (فقه). در فقه، با آن که در موارد بسیار مانند شرایط امام جماعت، مرجع تقلید، قاضی و بیّنه، عدالت شرط شده، ولی معنای مختص به فقه ندارد. عدالت در قرآن و اخبار در معنای جدیدی به کار نرفته، و منظور از عدالت در اصطلاح فقه و شریعت نیز همان معنای لغوی آن است. به همین سبب، فقیهان در فهم معنای لغوی عدالت اختلاف نظر دارند. از مهم ترین نظریه ها در باب معنای عدالت است: ۱. عدالت ملکۀ نفسانی است که شخص را به ملازمت بر تقوا و مروت برمی انگیزد. در این تعریف، در معنی تقوا اختلاف شده است. برخی تقوا را اجتناب از گناهان کبیره و صغیره دانسته اند، و برخی عدم اصرار بر گناه صغیره را کافی شمرده اند. مروت را نیز پیروی از عادت های نیکو و اجتناب از عادت های زشت معنی کرده اند. ۲. برخی از فقیهان، عدالت را ملکۀ نفسانی ندانسته و گفته اند که عدالت نفس اعمال خارجی یعنی انجام واجبات و ترک محرمات است بدون آن که اقتران آن اعمال به ملکه نفسانی شرط باشد؛ ۳. برخی دیگر گفته اند عدالت، همان مسلمانی است بدون فسق آشکار، و یا به عبارتی دیگر حُسن ظاهر است، یعنی مسلمان با ظاهر نیکو و بدون فسق، عادل است.

فرهنگ فارسی ساره

دادگری، دادگرانه


نقل قول ها

عدالت را در فلسفه «هر چیز در جای خود» معنی کرده اند.
• «عدالت به معنی قرار گرفتن هر چیز در جای خود است»• «صلح تنها غیاب تنش نیست، حضور عدالت است.» -> مارتین لوتر کینگ جونیور گفته شده در سال ۱۹۹۵ در پاسخ به آنکه وی در صلح اخلال ایجاد می کند. مونتگومری
• «اعمال ظلم در گوشه ای از جهان، عدالت را در گوشه ای دیگر مورد تهدید قرار می دهد.» -> مارتین لوتر کینگ جونیور از مقاله: چرا نمی توانیم منتظر بمانیم؟
• «وقتی مردی دو زن داشته باشد و میان آن ها به عدالت رفتار نکند، روز قیامت یک نیمه او افتاده است.» -> پیامبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله نهج الفصاحه ص ۴۵
• «گنج های شرارت منفعت ندارد، اما عدالت از موت رهایی می دهد.» -> انجیل عهد عتیق کتاب امثال سلیمان ۱۰، ۲
• «اگر پادشاه به دادگری گرایش داشته باشد، مردمش به او گرایش خواهند داشت.» برگرفته و ترجمه شده از «التمثیل والمحاضرة» باب اول، نوشته ابومنصور عبدالملک ثعالبی، ص ۱۷، چاپ مصر، بارگذاری شده در ویکی نبشتهٔ عربی -> اردشیر بابکان
• «به نظر من عدالت باید وجود داشته باشد اما فکر می کنم که در اعمال شیوه های عدالت باید خلاق باشیم. بعضی وقت ها زندان یک گزینه است.» -> اینگرید بتانکورت
• «بزرگترین درد اجتماع بشری، بی عدالتی است.» -> میرزا کوچک خان جنگلی
• «به گونه ای زندگی کنید که وقتی فرزندانتان به یاد عدالت، صداقت و مهربانی می افتند، شما در نظرشان تداعی شوید.» -> جکسون براون
• «در اجرای عدالت، منتظر مکافات شدن، منتهای درجه بی عدالتی است.» -> سیسرو
• «سه چیز است که همه مردم به آنها نیاز دارند: ، عدالت و آسایش»امام جعفر صادق -> امنیت

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عدالت لفظی است که با معنایی وسیع در کلیه شؤون آدمی حضور مؤثر دارد.
"العَدالة" و "المُعادَلة" لفظی است که در حکم و معنی مساوات است و به اعتبار نزدیک بودن عدل به مساوات در آن مورد هم به کار می رود.
"عَدْل" در چیزهایی که با بصیرت و آگاهی درک می شود، به کار می رود مثل احکام و عِدْل و "عدیل" در چیزهایی است که با حواس درک می شوند مثل اوزان، اعداد و پیمانه ها .

عدالت از نظر احمد شرباصی
"عدل" ضد ظلم و جور و هم معنی قسط است، ریشه و مشتقات عدل نزدیک به سی بار در قرآن ذکر شده و این تکرار اشاره دارد به اینکه قرآن دربارۀ عدل توجه فراوانی دارد.

کلیت عدالت
قانون عدالت یک قانون کلی و عمومی است و هر نوع داوری و حکومت را چه در امور بزرگ و چه کوچک شامل می شود.

عدالت در عرف عام
...

[ویکی اهل البیت] عدالت در لغت به معنای دادکردن، دادگر بودن، انصاف داشتن، دادگری و عدالت اجتماعی عدالتی است که همة افراد جامعه از آن برخوردار باشند.
عدل در لغت و اصطلاح، معانی مختلفی دارد که به برخی از آن ها اشاره می شود: «نهادن هر چیزی به جای خود»، «حد متوسط میان افراط و تفریط در قوای درونی»، «به تساوی تقسیم کردن»، «رعایت برابری در پاداش و کیفر دادن به دیگران، اگر عمل نیک است پاداش و اگر بد است است کیفر داده شود».
شهید مطهری از واژه عدالت و ظلم که درباره انسان بکار می رود، چنین ترسیمی ارائه داده است: «ما افراد بشر، فردی از نوع خود را که نسبت به دیگران قصد سوئی ندارد به حقوق آن ها تجاوز نمی کند، هیچ گونه تبعیضی میان افراد قائل نمی گردد، در آنچه مربوط به حوزه حکومت و اداره او است با نهایت بی طرفی به همه به یک چشم نگاه می کند، در مناقشات و اختلافات افراد دیگر، طرفدار مظلوم و دشمن ظالم است؛ چنین کسی را دارای نوعی از کمال (یعنی عدالت) می دانیم و روش او را قابل «تحسین» می شماریم و خود او را «عادل» می دانیم».
در مقابل، فردی را که نسبت به حقوق دیگران تجاوز می کند، در حوزه قدرت و اداره خود میان افراد تبعیض قائل می شود، طرفدار ستمگران و ستمکشان «بی تفاوت» است، چنین کسی را دارای نوعی نقص به نام «ظلم» و ستمگری می دانیم و خود او را «ظالم» می خوانیم و روش او را لایق «تقبیح» می شماریم.
عدل دارای جاذبه ای فطری است و نزد وجدان عمومی بشریت، ارزش گرانقدر دارد زیرا در سایه عدل هر کسی به حق خویش می رسد، تعدی و تجاوز از جامعه رخت برمی بندد و امنیت و آرامش بر همه جا حاکم می شود. به همین جهت مردم، بی عدالتی را نکوهش می کنند و عدالت را می ستایند.
امام صادق علیه السلام درباره این حقیقت که بی عدالتی عیب و عدالت خوشایند همگان است، فرموده است: «اِتَّقُوااللهَ وَاعْدِلوُا فَأنَّکُمْ تْعیبونَ عَلی قومٍ لایَعْدلونَ؛ از خداوند پروا کنید و به عدالت رفتار کنید، چرا که شما به قومی که عدالت نکند، خرده می گیرید».
همچنین فرموده است: «العَدْلُ أَحلی مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْیَنُ مِنَ الزبدِ و أطیَبُ ریحاً مِنَ الْمِشْکِ؛ عدل از عسل شیرین تر، از کره نرمتر و از مشک خوشبوتر است».

[ویکی شیعه] عدالت (فقه). عدالت اصطلاحی فقهی و کلامی است. در فقه، عنوانی است برای صفتی که باعث ترک گناه می گردد و در بسیاری از احکام عملی از آن سخن رفته است. از نظر فقهی، عدالت یک شخص با تأیید دو عادل یا معاشرت فراوان با خود او یا باور متدینین به عدالت وی، قابل اثبات است. بیشتر فقها معتقدند حُسن ظاهر (یعنی آراستگی ظاهری از جهت پایبندی به احکام شرعی) برای اثبات عدالت فرد کافی است.
از عنوان یاد شده در فصل های مختلف فقهی از جمله اجتهاد و تقلید، نماز (نماز جماعت و نیابت در قضای نمازهای میت)، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، حجر، وقف، وصیت، طلاق، لُقطه و شهادات سخن گفته اند.
عدل، ضد جور به معنای رعایت برابری میان دو چیز و قرار دادن هر چیز در جایگاه خود است. به انسانی که عدالت در همه کارهای او مشهود باشد نیز عَدل به معنای عادل گفته می شود. چنان که عدل از نام های خدا نیز هست؛ زیرا به حق حکم می کند و در حکمش جور و ستمی وجود ندارد. در حدیث مشهور به عقل و جهل، عدل از لشکریان عقل، و جور از سپاهیان جهل شمرده شده است.

جدول کلمات

دادگری

پیشنهاد کاربران

ترازش

انصاف . . . . برابری . . . هم طرازی

ایا وازه عدالت مختص ریشه فارسی و برای فارسی هست یا ریشه ترکی هم دارد

عدالت: [اصطلاح حقوق]یعنی ترک جرایم بزرگ و اصرار نورزیدن بر جرایم کوچک و رعایت مروت.


عدل و عدالت به چم برابری انسانها و پیرایش و قانونی یا دادیک نمیتوانه ریشه عربی و سامی داشته باشه، عدالت یا دادیک یا دادگری در فلسفه ایرانی به همه جهان ریشه دوانده ، این واژه در ادیان ایرانی مانند اهورا یا اسورا پرستی و شاخه دیگر مخالفش یعنی مزدا پرستی ( مزذا، هرمز، هرمس، اورمزد یک واژه هستند ) وجود داشته و از بیش از هفت هزار سال پیش به جهان گسترانیده شده، آریایی ها از جزیره اتلانتیس آمدند و تمدنشان ره به کره زمین گسترانیدن، پادشاهی سکولار دموکرات موروثی فرهنگ اهورا پرستان بوده و جمهوری سکولار دموکرات گزینشی یا انتخاباتی فرهنگ مزدا پرستان بوده، و همه جنگها برای این دو بوده . یونانیها هم جمهوری دموکراتیک را از مزدا پرستان آموختند و پادشاهی سکولار دموکرات موروثی هم در اروپا فرهنگ اهورا پرستان بود، هر کدام از این دو فرهنگ جداگانه ای داشتند و پیامبران جداگانه، نخستین عدالتمندن یا دادگر تاریخ زردتشت واپسین بود و از اهورا پرستان بود، و مزدکان که نخستین سوسیالیستهای جهان بودند از دل اهورا پرستی بیرون آمد ولی در مزدا پرستی هم عدالت یا دادگری یکی از صفات میترایی ها یا مزدا پرستان بود، زمانی که اروپایی ها به دین میترا درامدند و متمدن شدند عدالت وارد اروپا شد، مارکیست هم فرقه ای سخیف و انحرافی از عدالت است برای به انحراف کشیدن عدالت، عدالت را نباید در زبان کپر نشینها عربستان جست باید در ایران ریشه اش را یافت

درک کردن کردن

عدالت جنسی به معنای برابری زن و مرد نیست. عدالت جنسی یعنی زن با انجام کار های مناسب به اندام خودش بایستی انجام بده، نه هر کاری رو. برای مثال نمیتونه مهندس بشه چون هر چند مهندس سیمان بلند نمیکنه ولی بازم چنین اجازه ای رو نداره، زن نباید دانشمند باشه هر چند که کار سنگین رو مناسب زن نمیدونن ولی انجام فعالیت های شدید ذهنی برای زن نامناسبه.
به هر حال در هر صورتی مردان همه کار ها را انجام می دهند چه تبعیض باشه، چه عدالت ، چه برابری.


کلمات دیگر: