مترادف ساحل : شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کناره ور
برابر پارسی : کرانه، کران، کنار، دریابار، کناره، گدار
beach, coast, front, frontage, seacoast, seashore, shore, strand, waterfront, waterside
ساحل , درياکنار , سريدن , سرازير رفتن , کرانه دريا
(تلفظ: sāhel) (عربی) (در جغرافیا) زمینی که در کنار دریا یا دریاچه یا رودی بزرگ واقع شده است ، مرزبین آب و خشکی .
شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کنارهور
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ )ناحیه ای است در طرابلس غربی . (قاموس الاعلام ترکی ).
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) قسمت ساحلی الجزایر و تونس را در افریقا نامند. (قاموس الاعلام ترکی ).
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) ناحیه ای در افریقا، واقع در ساحل غربی بحر احمر و در شمال مصوع . (قاموس الاعلام ترکی ).
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (معجم البلدان ).
فردوسی .
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مجیر بیلقانی .
خاقانی .
خاقانی .
سعدی (بوستان ).
سعدی .
همام تبریزی .
حافظ.
ساحل . [ ح ِ] (اِخ ) ناحیه ای است در شهرستان بیروت در لبنان ، دربخش عکا و شامل 18 قریه است . (قاموس الاعلام ترکی ).
ساحل . [ح ِ ] (اِخ ) سواحل شرقی افریقا یعنی زنگبار و سفاله و نواحی همجوار آن را گویند. مردم آنجا و زبان آنان را نیز ساحلی و سواحلی نامند. (قاموس الاعلام ترکی ).
(از بهترین اشعار پژمان ).
کناره، کناره یا کنار، کرانه، کنار