کلمه جو
صفحه اصلی

ذخیره


مترادف ذخیره : اندوخته، پس افت، پس انداز، پستا، تدارک، توشه، تهیه، ذخر، رزرو

برابر پارسی : اندوخته، پس انداز، پشتوانه

فارسی به انگلیسی

backup, supply, reserved, reserves, reservoir, standby, stockpile, store, reserve, store(s)

reserve, store(s)


backup, supply, reserved, reserves, reservoir, standby, stockpile, store


فارسی به عربی

احتیاطی , تراکم , حجز , خزان , کنز , محجوز ، اِحتیاطی ، اِدّخاری

عربی به فارسی

مهمات , قلعه , دفاع , تدارکات , جنگ افزار تهيه کردن


مترادف و متضاد

stock (اسم)
ذخیره، سهم، مایه، نیا، پایه، کنده، تخته، تنه، قنداق تفنگ، سرمایه، موجودی، یدکی، سهمیه، در انبار، قنداق، موجودی کالا، مواشی، پیوندگیر، ته ساقه، دسته ریشه

hoard (اسم)
ذخیره، احتکار، اندوخته، گنج

store (اسم)
ذخیره، انبار، مقدار زیاد، دکان، مخزن، فروشگاه، اندوخته، مغازه

accumulation (اسم)
انباشتگی، ذخیره، توده، جمع اوری

reserve (اسم)
ذخیره، مدارا، حفاظ، احتیاط، یدکی، اندوخته، پس نهاد

supply (اسم)
ذخیره، موجودی، خواربار، اذوقه، لزوم، فرااورده

reservoir (اسم)
ذخیره، مخزن، اب انبار، مخزن اب

reservation (اسم)
ذخیره، شرط، قید، احتیاط، ملاحظه، استثناء، کتمان، تقیه، قطعه زمین اختصاصی

spare (اسم)
ذخیره، یدک

stockpile (اسم)
ذخیره

فرهنگ فارسی

پس انداز، اندوخته، ستنج، برای روزمبادا
( اسم ) چیزی که برای موقع احتیاج نگاهدارند پس انداز پس افکنده جمع ذخایر ( ذخائر ) .
نام موضعی است و نوعی از خرما را بدانجا نسبت دهند .

فرهنگ معین

(ذَ رِ ) [ ع . ذخیرة ] (اِ. ) ۱ - پس انداز، اندوخته . ج . ذخایر. ۲ - آن که می تواند در صورت غیبت یا کناره گیری عضوی از یک گروه جانشین او شود. ۳ - آن که به خاطر به وجود آمدن نیاز جنگی به خدمت در ارتش فراخوانده شود. ۴ - (کن . ) معلومات ، افکار. ۵ - (کن ) پول

(ذَ رِ) [ ع . ذخیرة ] (اِ.) 1 - پس انداز، اندوخته . ج . ذخایر. 2 - آن که می تواند در صورت غیبت یا کناره گیری عضوی از یک گروه جانشین او شود. 3 - آن که به خاطر به وجود آمدن نیاز جنگی به خدمت در ارتش فراخوانده شود. 4 - (کن .) معلومات ، افکار. 5 - (کن ) پول ، مال ، طلا.


لغت نامه دهخدا

( ذخیرة ) ذخیرة. [ ذَ رَ ] ( ع اِ ) الفغده. چیز الفنجیده. پستا. نهاده. برنهاده.یخنی. بئرة. بؤرة. بئیرة. پس انداز. پس اوکند. پس افت. پس افکند. ذُخر. پس انداز. اندوخته. پستائی. چیز نهان کرده. آنچه نگاهداشته شود برای روزی. آن چیز که نگاهداشته شود که وقتی بکار آید. یخنی نهان کرده. ( دهار ). آنچه نهان کنند و نگاهدارند برای گاه حاجت. گنجینه. ( لغت نامه مقامات حریری ). ج ، ذخائر. اَذخار : من این صلت بزرگ را که ارزانی داشتی به دل و دیده پذیرفتم و منتی سخت بزرگ داشتم و خاندان خود را این فخر ذخیره نهادم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 32 ).
بهانه جویدبر حال خویش و همت خویش
کز آن مرا چه ذخیره ست و زین مرا چه سپار.
فرخی ( از حاشیه لغت نامه اسدی ص 155 ).
امیر گفت دریغ احمد یگانه روزگار چنو کم یافته میشود و بسیار تأسف خورد و توجع نمود و گفت که اگر بازفروختندی ما را هیچ ذخیره از وی دریغ نبودی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371 ). و بقاء ذکر برامتداد روزگار ذخیره نفس و به هر بها که خریده شود رایگان نماید. ( کلیله و دمنه ). و آن را در خزائن خود موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد. ( کلیله و دمنه ).
آرزو راذخیره امید است...
وصل امید و عمر جانور است.
خاقانی.
آسیا را چه ذخیره است ز چندین تک و دو.
ظهیر فاریابی.
ملوک زمان را کدامین ذخیره
به از ذکر باقی است ز ایام فانی.
فریدن العکاشه ( معاصر شیخ ابواسحاق ).
پانزده مربط فیل که او را از بهر ذخیره ایام و عدّت اوقات خصام اندوخته بود بستد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ طهران ص 336 ). گفتم ای یار توانگران دخل مسکینانند و ذخیره گوشه نشینان. ( گلستان ). || ( اصطلاح بانکی ) پشتوانه.

ذخیرة. [ ذَ رَ ] ( اِخ ) نام موضعی است ونوعی از خرما را بدانجا نسبت دهند. ( مراصدالاطلاع ).

ذخیرة. [ ذَ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است ونوعی از خرما را بدانجا نسبت دهند. (مراصدالاطلاع ).


ذخیرة. [ ذَ رَ ] (ع اِ) الفغده . چیز الفنجیده . پستا. نهاده . برنهاده .یخنی . بئرة. بؤرة. بئیرة. پس انداز. پس اوکند. پس افت . پس افکند. ذُخر. پس انداز. اندوخته . پستائی . چیز نهان کرده . آنچه نگاهداشته شود برای روزی . آن چیز که نگاهداشته شود که وقتی بکار آید. یخنی نهان کرده . (دهار). آنچه نهان کنند و نگاهدارند برای گاه حاجت . گنجینه . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). ج ، ذخائر. اَذخار : من این صلت بزرگ را که ارزانی داشتی به دل و دیده پذیرفتم و منتی سخت بزرگ داشتم و خاندان خود را این فخر ذخیره نهادم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 32).
بهانه جویدبر حال خویش و همت خویش
کز آن مرا چه ذخیره ست و زین مرا چه سپار.

فرخی (از حاشیه لغت نامه اسدی ص 155).


امیر گفت دریغ احمد یگانه روزگار چنو کم یافته میشود و بسیار تأسف خورد و توجع نمود و گفت که اگر بازفروختندی ما را هیچ ذخیره از وی دریغ نبودی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). و بقاء ذکر برامتداد روزگار ذخیره ٔ نفس و به هر بها که خریده شود رایگان نماید. (کلیله و دمنه ). و آن را در خزائن خود موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد. (کلیله و دمنه ).
آرزو راذخیره امید است ...
وصل امید و عمر جانور است .

خاقانی .


آسیا را چه ذخیره است ز چندین تک و دو.

ظهیر فاریابی .


ملوک زمان را کدامین ذخیره
به از ذکر باقی است ز ایام فانی .

فریدن العکاشه (معاصر شیخ ابواسحاق ).


پانزده مربط فیل که او را از بهر ذخیره ٔ ایام و عدّت اوقات خصام اندوخته بود بستد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص 336). گفتم ای یار توانگران دخل مسکینانند و ذخیره ٔ گوشه نشینان . (گلستان ). || (اصطلاح بانکی ) پشتوانه .

فرهنگ عمید

هر چیزی که برای روز مبادا نگه دارند، آنچه آماده سازند برای وقت حاجت، پس انداز، اندوخته، ستنج.

فرهنگ فارسی ساره

اندوخته


فرهنگستان زبان و ادب

{deposit} [زمین شناسی] اصطلاحی غیررسمی برای انباشتی از کان سنگ یا دیگر مواد ارزشمند زمین از هر منشأ
{reserve} [ورزش] در بازی های تیمی، بازیکنی که در مواقع لزوم و با نظر مربی جانشین بازیکن اصلی تیم شود
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← ذخیره شده

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به آنچه برای نیاز آینده کنار گذاشته و اندوخته می شود، ذخیره گویند. از احکام ذخیره در باب های خمس، حج و تجارت سخن رفته است.
از چیزهایی که خمس به آن تعلّق می گیرد گنج است. گنج به مال پنهان شده در زمین به قصد ذخیره کردن- نه به قصد حفظ و مانند آن- گفته می شود.
مال پس انداز شده
۱) به مالی که پس انداز شده، هر چند بر اثر سخت گیری بر خود و خانواده، در صورت گذشت سال بر آن، خمس تعلّق می گیرد. ۲) به قول برخی، به پولی که برای تهیه ی نیازهای زندگی، همچون خانه و مانند آن پس انداز می شود، در صورتی که بدون پس انداز، توان تهیه ی آن را نداشته باشد،خمس تعلق نمی گیرد. قول مقابل، تعلّق خمس به آن پس از سپری شدن سال است.
ذخیره کردن مواد غذایی
ذخیره سازی برخی مواد غذایی، از قبیل گندم و جو به قصد گران شدن، احتکار به شمار می رود.
ذخیره کردن گوشت قربانی
...

پیشنهاد کاربران

رزرو

در زبان پارسی واژه " تلنبار و هنبارش " نیز به معنای ذخیره بکار می رود.

ذخیره گذاشتن: دریغ کردن

انباشت، گنجینه، نگهداری

پس انداز

دو کلمه ذخیره و اندوخته، در عمل دارای دو مفهوم کاملا متفاوت در حسابداری میباشند.

اندوخته، پس افت، پس انداز، پستا، تدارک، توشه، تهیه، ذخر، رزرو

ستنگ
و ستنج که تازی شده همان ستنگ است.
انبارش یا هنبازش.

نیک است برای هرچیز گیتایی انبارش ب کار آید
و برای هرچه انگاری و هست نماست، ستنگ ( ماننده ستنگیدن نام در دستگاه آوابر یا رایانه )


کلمات دیگر: