مترادف مر : بار، دفعه، کرت، مرتبه، حساب، شماره، شمار، مرور کردن | تلخ ، نص، سخت، شدید
متضاد مر : شیرین، حلو
[rare] counter, [ext.] number [only in]
bitter, [fig.] acrimonious
bitter
blowfly
myrrh
اموزاندن , اموختن به , راهنمايي کردن , تعليم دادن(به) , ياد دادن (به) , ترتيب دادن , مقدر کردن , وضع کردن , امر کردن , فرمان دادن
بار، دفعه، کرت، مرتبه
حساب، شماره، شمار
مرور کردن
تلخ ≠ شیرین، حلو
۱. بار، دفعه، کرت، مرتبه
۲. حساب، شماره، شمار
۳. مرور کردن
۱. تلخ ≠ شیرین، حلو
۲. نص
۳. سخت، شدید
( ~.) [ په . ] (اِ.) 1 - پیمانه ، اندازه . 2 - شماره ، حساب .
(مُ رّ) [ ع . ] (ص .) تلخ .
(مَ رّ) [ ع . ] (مص ل .) گذشتن ، گذشتن بر چیزی .
(مَ) (حر.) 1 - به معنی برای . 2 - گاهی زائد است و تنها برای زینت کلام می آید.
رودکی .
بوشکور.
بوشکور.
فرالاوی .
کسائی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
ناصرخسرو.
سنائی .
سوزنی .
سوزنی .
نظامی .
سعدی .
دهخدا.
رودکی .
بوشکور.
بوشکور.
دقیقی .
دقیقی .
دقیقی .
خسروی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
منوچهری .
(تاریخ بیهقی ص 390).
اسدی .
اسدی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مسعود سعد.
مولوی .
سعدی .
فردوسی .
عنصری .
(از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
ناصرخسرو.
سوزنی .
سوزنی .
فردوسی .
نظامی .
نظامی .
سعدی .
دقیقی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
فرخی .
فرخی .
عنصری .
عنصری .
اسدی (واژه نامک ).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
مسعودسعد.
مولوی .
سعدی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
اسدی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
جامی (از فرهنگ فارسی معین ).
فردوسی .
مر. [ م َ ] (سریانی ، ص ، اِ) این حرف در پیش نام بعض قدیسین آید: دیر مرتوما، دیر مرجرجیس ، مرجرجس ، مرحنا، مرعبدا، مرماجرجس ، مرماری ، مرماعوث ، مریونان ، و این همان «مار» است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مر. [ م َرر ] (ع اِ) رسن . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). حبل . ریسمان . (از اقرب الموارد). حبل مفتول . (متن اللغة). ج ، مرار. || کلند و بیل یا دسته بیل . (از منتهی الارب ). کلند. (دستورالاخوان ). مسحاة او مقبضها. (اقرب الموارد) (متن اللغة). آلتی که بدان در گل کار کنند یا در زمین زراعت به کارش گیرند [ بیل ].(از متن اللغة). ج ، امرار، مرور. || دفعه . بار. مرور. (ناظم الاطباء). مرة. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || ج ِ مَرَّة. (متن اللغة). || (مص ) رفتن و گذشتن . مرور. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به مرور در تمام معانی شود. || گذشتن و همیشگی کردن . (از منتهی الارب ). بگذشتن بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ): مَرَّ؛ جاء و ذهب کاستمر، وفی التنزیل : حملت حملاً خفیفاً فمرت به ؛ ای استمرت . (از متن اللغة). رجوع به مرور شود. || به رسن بستن شتر را. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || غالب آمدن مِرَّة؛ یعنی صفرا بر کسی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). رجوع به مِرَّة شود. || تلخ گردانیدن . (از منتهی الارب ). رجوع به تمریر شود. || گستردن . (از منتهی الارب ). رجوع به تمریر شود.
مر. [ م ِ ] (اِ) دوست . یار. (ناظم الاطباء) (؟)
طیان .
مر. [ م ُرر ] (اِخ ) نام چند جد جاهلی است ، از آن جمله : 1- جدی است که بطنی از بنی راشد بدو مربوطند که در مصر سکونت داشتند. رجوع به الاعلام زرکلی ج 8 ص 81 و سبائک الذهب ص 41 شود. 2- مربن أدبن طابخة، جدی جاهلی است ، قبیله ٔ تمیم بدو منسوب است . رجوع به الاعلام زرکلی و اللباب ج 3 ص 130 وجمهرة الانساب ص 195 شود. 3- مربن ربیعة، ازبکیل از همدان ، که حارث از فرزندان او در حرب قضاعة شرکت داشت . رجوع به الاعلام زرکلی و الاکلیل ج 10 ص 188 شود. 4-مربن عمروبن غوث ، که داودبن نصیر طائی عابد از نسل اوست . رجوع به الاعلام زرکلی و التاج ج 3 ص 539 شود.
نظامی .
مولوی .
مولوی .
سعدی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
مر. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه . در 9هزارگزی شرق نوبران ، در منطقه ٔ کوهستانی و سردسیری واقع و دارای 703 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ مزدقان تأمین می شود و محصولش غلات ، بن شن ، سیب زمینی ، گردو وانواع میوه جات و شغل مردمش زراعت ، گله داری ، قالیچه و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
۱. [مقابلِ حُلو] تلخ.
۲. محکم؛ شدید.
۱. حساب؛ شمار؛ شماره.
۲. پنجاه: ◻︎ چنین گفت کای پرخرد مایهدار / چهل مر درم هر مری صدهزار (فردوسی۲: ۲۴۷۲).
صمغ درختی گرمسیری که مصرف دارویی دارد.
نشانهای زاید که برای زینت کلام به کار میرفته است: ◻︎ مر او را رسد کبریا و منی / که ملکش قدیم است و ذاتش غنی (سعدی۱: ۳۴).
نتیجه ی اقدام ناشیانه و عمل نادرست
۱مهر – خدای خورشید – ذکر نام خدا ۲برنج تارم
۱کم حال ۲جریان آرام آب ۳شیب ملایم ۴مهریه