کلمه جو
صفحه اصلی

گلی


مترادف گلی : آل، گلفام، گلرنگ، گلگون

فارسی به انگلیسی

muddy, earthen


rose - coloured


blush, muddy, clayish, made of clay, earthen, rose-coloured, feminine proper name, rose-colored, roseate, rosy, sloppy, rose

blush, earthen, muddy, rose-colored, roseate, rosy, sloppy


فارسی به عربی

طینی , موهل

فرهنگ اسم ها

اسم: گلی (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: goli) (فارسی: گلي) (انگلیسی: goli)
معنی: منسوب به گل، به رنگ گل سرخ، سرخ، ( گل، ی ( پسوند نسبت ) )، به رنگ سرخ، به گونه ی گل، به رنگ گل، نام نوعی یاقوت که آن را وردی نیز گویند، ( به مجاز ) زیبا رو و لطیف، ( گل + ی ( پسوند نسبت ) )، مانند گل

(تلفظ: goli) (گل + ی (پسوند نسبت)) ، منسوب به گل ؛ به رنگ سرخ ، به گونه‌ی گل ، به رنگ گل ؛ نام نوعی یاقوت که آن را وردی نیز گویند ؛ (به مجاز) زیبا رو و لطیف .


مترادف و متضاد

آل، گلفام، گلرنگ، گلگون


muddy (صفت)
گل الود، تیره، گلی، چرکین، پر از گل

clayey (صفت)
گلی

earthen (صفت)
جسمانی، گلی، مادی، خاکی، سفالی

fictile (صفت)
گلی، ساخته شده از گل

fenny (صفت)
لجن زار، گلی، مردابی، باتلاقی

luteous (صفت)
گلی، شبیه گل، زرد طلایی

roseate (صفت)
بشاش، گلی، گلگون، خوش بین

rose-colored (صفت)
گلی، گلگون، چهره ای

rose-coloured (صفت)
گلی، گلگون، چهره ای

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۳ - ( اسم ) رنگ گل سرخ سرخ . ۴ - ( اسم ) رنگ سرخ . توضیح اگر اندکی آب برنگ سرخ اضافه کنند گلی شود . ۵ - قسمی یاقوت وردی .
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج

فرهنگ معین

(گُ ) (اِ. ) دارای رنگ قرمز روشن .
(گِ ) (ص . ) ۱ - آلوده یا آغشته به گِل ، گل آلود. ۲ - ساخته شده از گل .

(گُ) (اِ.) دارای رنگ قرمز روشن .


(گِ) (ص .) 1 - آلوده یا آغشته به گِل ، گل آلود. 2 - ساخته شده از گل .


لغت نامه دهخدا

گلی . [ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج که در 42000گزی جنوب خاوری پاوه و 7000گزی باختر قلعه جوانرود واقع شده و دارای 49 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


گلی . [ گ ِ ] (ص نسبی ) گل آلود. گلناک . آلوده به گل . منسوب به گل و خاکی . || سفالی و ساخته شده از گل . (ناظم الاطباء).
- امثال :
عمر گلی است ، سخت بداخم . عظیم ترش رو.
گلی برای کسی آب گرفتن ؛ در تداول عامه ، مقدمات زیان یا آسیب برای کسی فراهم ساختن . برای او مایه گرفتن .


گلی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 8هزارگزی جنوب باختری قره آغاج و 33هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه ٔ مراغه به میانه واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 330 تن است . آب آنجا از چشمه سارها تأمین میشود. محصول آن غلات ، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گلی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 9هزارگزی باختر اردبیل و 4هزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به تبریز واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 545 تن است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گلی . [ گ ُ ] (ص نسبی ) رنگ سرخ . به گونه ٔ گل . (آنندراج ). به رنگ گل . || (اِ) نام قسمی یاقوت که آنرا وردی نیز نامند. (مؤلف ). || از نامهای دختران .


گلی. [ گ ُ ] ( ص نسبی ) رنگ سرخ. به گونه گل. ( آنندراج ). به رنگ گل. || ( اِ ) نام قسمی یاقوت که آنرا وردی نیز نامند. ( مؤلف ). || از نامهای دختران.

گلی. [ گ ِ ] ( ص نسبی ) گل آلود. گلناک. آلوده به گل. منسوب به گل و خاکی. || سفالی و ساخته شده از گل. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
عمر گلی است ، سخت بداخم. عظیم ترش رو.
گلی برای کسی آب گرفتن ؛ در تداول عامه ، مقدمات زیان یا آسیب برای کسی فراهم ساختن. برای او مایه گرفتن.

گلی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گسبایر بخش حومه شهرستان بجنورد که در 23هزارگزی شمال باختری بجنورد و 3هزارگزی جنوب راه شوسه عمومی بجنورد به اینچه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 346 تن است. آب آنجا از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات ، بنشن ، چغندر و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است که در تابستان اتومبیل می توان به آنجا برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

گلی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل که در 22هزارگزی خاور اردبیل و 3هزارگزی راه شوسه اردبیل به آستارا واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 888 تن است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

گلی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 8هزارگزی جنوب باختری قره آغاج و 33هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه مراغه به میانه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 330 تن است. آب آنجا از چشمه سارها تأمین میشود. محصول آن غلات ، نخود، بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

گلی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 9هزارگزی باختر اردبیل و 4هزارگزی راه شوسه اردبیل به تبریز واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 545 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

گلی. [ گ ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج که در 42000گزی جنوب خاوری پاوه و 7000گزی باختر قلعه جوانرود واقع شده و دارای 49 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

گلی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل که در 22هزارگزی خاور اردبیل و 3هزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به آستارا واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 888 تن است . آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گلی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گسبایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد که در 23هزارگزی شمال باختری بجنورد و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به اینچه واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 346 تن است . آب آنجا از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات ، بنشن ، چغندر و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است که در تابستان اتومبیل می توان به آنجا برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

۱. چیزی که از گِل ساخته شده باشد.
۲. گِل‌آلود.


۱. به‌ رنگ گُل سرخ.
۲. (اسم، صفت نسبی) گُل‌فروش.


۱. چیزی که از گِل ساخته شده باشد.
۲. گِل آلود.
۱. به رنگ گُل سرخ.
۲. (اسم، صفت نسبی ) گُل فروش.

دانشنامه عمومی

گلی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
گلی (اردبیل)
گلی (بجنورد)
گلی (سراب)
گلی (سراوان)
گلی (شاهین دژ)

گویش مازنی

۱نام قطعه چوب کوتاه در بازی الک دولک ۲نوزاد ریز جثه


/gali/ گلو - چوبی که گوشه های دو جوال را به هم متصل کند و یک بار را تشکیل دهد & بند & نام قطعه چوب کوتاه در بازی الک دولک - نوزاد ریز جثه

۱گلو ۲چوبی که گوشه های دو جوال را به هم متصل کند و یک بار ...


بند


واژه نامه بختیاریکا

( گِلی ) گلو
هره هره ای

پیشنهاد کاربران

گلی در زبان لکی به معنای گلگی هست

گِلای نام دخترانه کوردی و قدیمی است که به معنای ماه کامل است. واژه انگلیسی بصورت Glay نوشته میشود .

نام دخترانه کوردی به معنای حلقه گل رز
به کسر گ و ۀ خوانده می شود .
معادل نوشتاری ان به لاتین Glay می باشد.

گلی. ( "گ" با آوای زیر ) ، ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، پاره، شکسته، تکه.

گلی با فتحه «گ» در زبان تبری ( مازنی ) به معنای گلو می باشد.

در زبان لری بختیاری به معنی

گلو. geli

به معنای مانند گل زیبا و لطیف . زیبا رو و ارام. لطیف و شخصی نرم. زیبا و رنگ قرمز�سرخ�. منسوب به گل

گربه

منسوب به گل
مثل گل
به گونه ی گل
زیبا مثل گل
من


کلمات دیگر: