برابر پارسی : گوش ماهی
صدف
برابر پارسی : گوش ماهی
فارسی به انگلیسی
mother of pearl, nacre, shell, shellfish, (pearl-) oyster
cockleshell, mother-of-pearl, shell, shuck
فارسی به عربی
فرهنگ اسم ها
معنی: نام سه ستاره به شکل مثلث، نام عمومی نرم تنان دو کفه ای و نوعی خاص از آنها، ( در قدیم ) ( در نجوم ) نام سه ستاره به شکل مثلث بر دورِ قطب که ستاره ی قطبیِ جَدْی در میان آن است، [قدما اعتقاد داشتند که قطره ی بارانی در درون صدف جا می گیرد و تبدیل به مروارید می شود]، ( در قدیم ) ( در نجوم ) نام سه ستاره به شکل مثلث بر دورِ قطب که ستاره ی قطبیِ جَدْی در میان آن است [قدما اعتقاد داشتند که قطره ی بارانی در درون صدف جا می گیرد و تبدیل به مروارید می شود]، نوعی جانور نرم تن که قدما اعتقاد داشتند اگر قطره باران در آن جا بگیرد به مروارید تبدیل می شود
(تلفظ: sadaf) (عربی) نام عمومی نرمتنان دو کفهای و نوعی خاص از آنها؛ (در قدیم) (در نجوم) نام سه ستاره به شکل مثلث بر دورِ قطب که ستارهی قطبیِ جَدْی در میان آن است . [قدما اعتقاد داشتند که قطرهی بارانی در درون صدف جا میگیرد و تبدیل به مروارید میشود] .
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
۱ - نام عامی که به کلیه جانوران نرم تنی که دارای صدف خارجی هستند اطلاق می شود از قبیل دو کفه ییها و شکمپایان . ۲ - نامی است که به جلد کیتینی جانوران نرم تن از رده دو کفه ییها و شکمپایان اطلاق می شود . ۳ - نامی است که با اخص به نرم تنان دو کفه یی ( گوش ماهیها ) خصوصا صدف خوراکی و صدف مروارید اطلاق می شود جمع : اصداف . یا صدف خوراکی . جانوری نرم تن از رده لاملی برانشها ( دو کفه ییها ) و از راسته آنیزومیرها که در سواحل اقیانوس اطلس آن را شکار می کنند و جهت تغذیه به کار می رود . توضیح به گونه های فسیل شده صدفهای خوراکی و صدف مروارید حجر خزفی نیز اطلاق می شود . یا صدف مروارید . جانوری نرم تن از رده لاملی برانشها ( دو کفه ییها ) و از راسته آنیزومیرها که در اقیانوس کبیر و هند فراوان است و شهرت آنها به علت ساختن مروارید است . کیفیت ساختن مروارید در این صدفها بدین طرز است که یک ذره جسم خارجی ( یک ذره کوچک شن و یا نوزاد برخی کرمها و یا جسم دیگر ) در بین بدن حیوان و پرده پوششی که بدن حیوان را به صدف متصل می کند ( مانتو ) قرار می گیرد . حیوان به منظور دفاع و طرد این ذره خارجی شروع به ترشح مواد آهکی جلادار موسوم به ناکر و یک ماده ازته موسوم به کونشیولین می نماید که به طور طبقات متحد المرکز حول جسم خارجی را فرا می گیرد و در حقیقت تشکیل مروارید یک نوع وسیله دفاعی برای این حیوان است . هر گاه مروارید را بشکنند در وسط آن جسمی خارجی مشاهده می شود ( معمولا صیادان به منظور بیشتر مروارید صدفهای مروارید را در حوضچه هایی نزدیک اقیانوس نگهداری می کنند و ذره خارجی را خودشان با دست داخل بدن حیوان قرار می دهند و پس از مدتی که درشتی مروارید به قدر دلخواه رسید آن را از بدن حیوان خارج می کنند ) در خلیج فارس صدف مروارید فراوان است و در سواحل بحرین به منظور استفاده از مروارید آنهارا شکار می کنند . از صدف خارجی صدفهای مروارید معمولا جهت زیر سیگاری استفاده می کنند . ۴ - غلافی که جانور مذکور در آنست . یا صدف آتشین . ۱ - آفتاب . ۲ - روز . یا صدف زانو . کاسه زانو . یا صدف صد و چهارده عقد . قر آن مجید که دارای ۱۱۴ سوره است . یا صدف فلک. ۱ - فلکالافلاک فلک اعظم . ۲ - آفتاب . ۳ - ماه قمر . یا صدف مروارید . غلاف مروارید . یا صدف مشکین . آسمان به اعتبار کبودی . یا صدف هزار بیدق . آسمان پرستاره
ناحیتی است به یمن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
صدف . [ ص َ دَ ] (اِخ ) دهی است نزدیک قیروان . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
صدف . [ ص َ دَ ] (ع مص ) رانها نزدیک و سمهادور دور نهادن اسب در اندک پیچیدگی در هر دو بند دست . بیرون رویه میل کردن سم ستور جانب راست آن . (منتهی الارب ). از عیوب خلقتی است در اسب و آن نزدیک بودن دو ران و دور بودن دو سم و پیچیدگی از سوی دو بند دست بدانسان که بندهای دو دست آن گشاده دیده شود. (صبح الاعشی ج 2 ص 26). || روی گردانیدن از کسی . || برگشتن و میل کردن . (منتهی الارب ) (مصادر زوزنی ). || برگردانیدن کسی را. (منتهی الارب ). || گام خرد نهادن . (مصادر زوزنی ).
صدف . [ ص َ دِ ] ((اِخ ) ناحیتی است به یمن . (معجم البلدان ).
صدف . [ ص َ دِ ] (اِخ ) بطنی است از کندة و الحال منسوب اند بسوی حضرموت . (منتهی الارب ).
صدف . [ ص َ دُ ] (ع اِ) بریدگی کوه . || ناحیه و جانب و کرانه ٔ کوه . (منتهی الارب ).
صدف . [ ص ُ دَ ] (ع اِ) بریدگی کوه . || ناحیه و جانب و کرانه ٔ کوه . || مرغی است یا نوعی از ددگان . (منتهی الارب ). طائر او سَبعٌ. (قطر المحیط).
پر از سرخ یاقوت و درّ صدف .
فردوسی .
راست گفتی کنار من صدفست
کاندرو جای خویش ساخت گهر.
فرخی .
معدن گوهر بود آری صدف لیکن یکی
قطره ٔ باران بباید تا در او گردد گهر.
عنصری .
چون صدف زبان برگشاد و جواهر پاشیدن گرفت ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315).
بدریای ژرف آنکه جوید صدف
ببایدش جان برنهادن به کف .
اسدی .
بنگر که صدف ز قطره ٔ باران
در بحر چگونه می کند لؤلؤ.
ناصرخسرو.
قیمت بتو یافت این صدف زیرا
ای جان تو در او لطیف مرجانی .
ناصرخسرو.
جان گوهر است و تن صدف گوهر
در شخص مردمی و تو دریائی .
ناصرخسرو.
تن صدفست ای پسر بدین و بدانش
جانت بپرور درو چو لؤلؤ مکنون .
ناصرخسرو.
قیمت درنه از صدف باشد
تیر را قیمت از هدف باشد.
سنائی .
لب گشاده چون صدف همواره در مدح تو آن
سرکشیده چون کشف در خاره از بیم تو این .
عبدالواسع جبلی .
چو بخنده باز یابم اثر دهان تنگش
صدف گهر نماید شکرعقیق رنگش .
خاقانی .
این پرده گرنه بحر محیط است پس چرا
اصداف ملک را گهر اندر نهان اوست .
خاقانی .
هم بمولد قرار نتوان کرد
که صدف حبسخانه ٔ درر است .
خاقانی .
سالکان را که چو دریا همه سرمستانند
چون صدف غرقه ٔ عطشان بخراسان یابم .
خاقانی .
چون بدریانه صدف ماند نه در
زحمت ساحل عمان چکنم .
خاقانی .
دریا کنم اشک و پس بدریا
در هر صدفی جدات جویم .
خاقانی .
غواص بحر عشقم بر ساحل تمنی
چندین صدف گشادم هم گوهری ندارم .
خاقانی .
شاه جهان ابرذات و بحرصفاتست
زآن صدف ملک ازو چنین گهر آورد.
خاقانی .
باد بهاری فشاند عنبر بحری بصبح
تا صدف آتشین کرد بماهی شتاب .
خاقانی .
ماهی چو صدف گرش فروخورد
چون یونسش از دهان برافکند.
خاقانی .
هفت اندام ماهی از سیم است
هفت عضو صدف ز سنگ چراست .
خاقانی .
غاشیه دار است ابر بر کتف آفتاب
غالیه سای است باد بر صدف بوستان .
خاقانی .
گر شکری با نفس تنگ ساز
ور گهری با صدف سنگ ساز.
نظامی .
این نه صدف ، گوهر دریائی است
وین نه گهر، معدن بینائی است .
نظامی .
دگر ره در صدف شد لؤلؤ تر
بسنگ خویش تن درداد گوهر.
نظامی .
خنده ٔ خوش زآن نزدی شکرش
تا نبرد آب صدف گوهرش .
نظامی .
هم بصدف ده گهر پاک را
بازره و بازرهان خاک را.
نظامی .
همان رونق ز خوبیش آن طرف را
که از باران نیسانی صدف را.
نظامی .
آب صدف گرچه فراوان بود
در ز یکی قطره ٔ باران بود.
نظامی .
از صدف یاد گیر نکته ٔ حلم
آنکه برد سرت گهر بخشش .
ابن یمین .
چو خود رابچشم حقارت بدید
صدف در کنارش بجان پرورید.
سعدی .
در بیابان خشک و ریگ روان
تشنه را در دهان چه در چه صدف .
(گلستان ).
هر شجری را ثمری داده اند
هر صدفی را گهری داده اند.
خواجو.
زمان خوشدلی دریاب دریاب
که دائم در صدف گوهر نباشد.
حافظ.
فلک را گهر در صدف چون تو نیست
فریدون و جم را خلف چون تو نیست .
حافظ.
|| کرانه ٔ کوه . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ناحیه و جانب و کرانه ٔ کوه . (منتهی الارب ). || بریدگی کوه . (منتهی الارب ). || گرداگرد چشم . (مهذب الاسماء). || هر چیز که بلند بنا باشد از دیوار و مانند آن . (منتهی الارب ). آنچه بلند است . (مهذب الاسماء). || کرانه ٔ کتف از سر بازو. || گوشت پاره ٔ مانا بکرکرانک که در شجه ٔ سر نزدیک کاسه ٔ سر روید. || هدف . (منتهی الارب ). || نوعی از پیاله ٔ کوچک بجهت شرابخواری . || سه ستاره است بشکل مثلث بر دور قطب که آنها را صدف قطب گویند. (غیاث اللغات ).
فرهنگ عمید
۲. پوشش آهکی و سخت این جانور.
* صدف صدوچهارده عقد: [قدیمی، مجاز] قرآن مجید که صدوچهارده سوره دارد.
* صدف آتشین (فلک، روز ): [قدیمی، مجاز] خورشید.
۱. نوعی جانور نرمتن آبزی که بدنش در یک غلاف سخت جا دارد و در بعضی انواع آن مروارید پرورش مییابد.
۲. پوشش آهکی و سخت این جانور.
〈 صدف صدوچهاردهعقد: [قدیمی، مجاز] قرآن مجید که صدوچهارده سوره دارد.
〈 صدف آتشین (فلک، روز): [قدیمی، مجاز] خورشید.
دانشنامه عمومی
صدف تا ۱۹۳۳ پول رایج کشور پاپوا گینه نو بود.
واژهٔ صدف در ایران برای نامگذاری دختران نیز بکار می رود.
صدف ها نقش مهمی در تصفیه آب دارند.
دانشمندان بیش از ۶۰ هزار نوع نرم تن را مطالعه و شناسایی کرده اند. هر چه نرم تن بزرگتر شود، جسم خارجی آ ن نیز بزرگتر و سخت تر می شود. جنس صدف ها از کربنات کلسیم (آهک) است. نرم تن آهک مورد نیاز برای ساختن صدف را از آب دریا به دست می آورد. صدف پس از مرگ نرم تن در آب شناور می شود و به سطح آب می آید.
صدف سرشار از روی است. این ماده جهت ساخته شدن اسپرم و تستسترون (هورمون مردانه) ضروری است. علاوه بر این صدف حاوی دوپامین است، هورمونی که تمایل جنسی را افزایش می دهد.یک برنامهٔ غذایی سرشار از صدف های خوراکی با کمک به حفظ سطح کلاژن پوست، به شما کمک خواهد کرد تا پوستی صاف، انعطاف پذیر و جوان کسب کنید.قندی که در صدف و پوسته موجودات دریایی یافت می شود، می تواند کلید درمان ضایعات نخاعی باشد.اگر دچار مشکلات حافظه شده اید صدف خوراکی بخورید. صدف با داشتن روی مورد نیاز به بهبود عملکرد مغز کمک می کند.
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: پوستۀ خارجی) پوشش سخت خارجی انواع گوناگونی از بی مهرگان. این پوشش معمولاً حاوی مقادیر فراوانی کلسیم است. پوشش تخم پرندگان نیز عمدتاً از کلسیم تشکیل شده است. صدف شناسی شاخه ای از جانورشناسی است که با تأکید بر صدف به مطالعه نرم تنان می پردازد.
فرهنگ فارسی ساره
گوش ماه
دانشنامه اسلامی
از آن به مناسبت در باب صلات و تجارت سخن گفته اند.
حکم فقهی
خوردن گوشت صدف حرام است.
← اقامه نماز
۱. ↑ مستندالشیعة، ج۴، ص۳۱۹.
...
ریشه کلمه:
صدف (۵ بار)
«صَدَفَ» از مادّه «صَدْف» (بر وزن حذف) به معنای اعراض کردن شدید و بدون تفکر از چیزی است، اشاره به این که آنها نه تنها از آیات خدا روی گردانیدند بلکه با شدت از آن فاصله گرفتند، بدون این که درباره آن کمترین فکر و اندیشه ای به کار برند.
گاهی این کلمه به معنای جلوگیری کردن و ممانعت دیگران نیز آمده است.
«صَدَف» در سوره «کهف» به معنای کناره کوه است، و از این تعبیر روشن می شود که میان دو کناره کوه، شکافی بوده که یأجوج و مأجوج از آن وارد می شدند، ذو القرنین تصمیم داشت آن را پر کند.
اعراض شدید (راغب). . * . صدف ناحیه و جانب کوه است یعنی:تا چون مساوی و پر کرد میان دو ناحیه کوه را گفت:بدمید. تصادف به معنی تقابل نیز آمده است در مجمع فرموده: ازهری گوید دو جانب کوه را صدفان گویند که با هم محازات و تلافی (و تقابل) دارند و به قولی گویا هر یک از دیگری اعراض کرده است. این قول به نظر نگارنده قوی است.
گویش اصفهانی
تکیه ای: sedaf
طاری: sedaf
طامه ای: sadaf
طرقی: sedaf
کشه ای: sadaf
نطنزی: sadaf
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
این نه صدف گوهر دریایی است
این نه گوهر معدن بینایی است
نظامی
درقدیم اعتقاد داشتند که قطره ای باران در صدف چکیده و همین باعث به وجود امدن مروارید شده است
بنگر که صدف ز قطره ی باران
دربحر چگونه میکند لؤلؤ
ناصر خسرو
هرکی اسمش ، اسم خواهرش ، دختر دایی، دختر خاله. . . . لایک کنه
من ک عاشق اسمم هستم!
. . . . . . . . . . . . . . 😍😍😍😍😍😍😍. . . . . . . . . . . . . . . .
. . . . . صدف میتونه به معنی زیبایی هم باشه. . . . .
تقدیم به همه زیبا های جهانم😘😘😘😘😘
صدف جونی های عزیزم اگه عاشق اسمتون هستین لایک کنین👍👍👍👍👍
چ خوبه ک اسمم صدفه
همه صدفی ها لایک کنن
در زبان رومی باستان صدافیوس هم گفته میشده.
نوعی ضماد که بر روی بواسیر می گذارند برای بهبود.
الت تناسلی شیطان تاسمانی را صدف ( sadafes ) نام نهند
و در عین حال ظریف و دست نیافتنی
صدف نامی اصیل با ریشه عربی که به معنی: نام سه�ستاره�به شکل مثلث، نام عمومی نرم تنان و نوعی خاص از آنها ذکر شده است، همچنین قدما اعتقاد داشتند که قطره ی�بارانی در درون صدف جا می گیرد و تبدیل به مروارید می شود.
ز دریا یکی ریگ دارد به کف
دگر در بیابد میان صدف
فردوسی
زیباترین اسم جهان
ammonite