torch
روشنک
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
(تلفظ: ro(w)šanak) (اوستایی) روشن ؛ (در گیاهی) نام گیاهی است (شاتل) ؛ (در اعلام) در روایات ایرانی نام دختر دارا (داریوش سوم) که اسکندر با او ازدواج کرد . [دکتر معین معتقد است که در این نام خلطی شده ، و آن این اینکه دختر داریوش سوم که زن اسکندر شد استاتیرا/Stātirā/ نام داشت ، و آریان (کتاب 7 فصل 2 بند2) نام او را برسین (Barsine) نوشته. اسکندر بار دوم که به شوش آمد (325 ق.م) با او ازدواج کرد . اما رکسانه = روشنک ، زن دیگر اسکندر ، دختر یکی از بزرگان بلخ(Baxtri) به نام اوخشتره )یونانی.(oxyastes بود. اسکندر در زمستان سال 329 ـ 328 ق.م. در شهر بلخ ماند ، و در بهار آن سال چند دژ در آن سرزمین به دست وی افتاد. خاندان اوخشتره و در میان آنان روشنک به دست دشمن گرفتار شدند . اسکندر در سال 327 روشنک را به همسری گرفت. یکی از دژهای آن ناحیه که به دست اسکندر افتاد سوسیمیثرش (Sysimithres) یاد شده که پدر روشنک فرماندار آن دژ بود ، و آن در سر پل سنگین در جنوب فیض آباد کنونی بدخشان واقع بود. (نقل از اعلام معین ذیل روشنک)].
معنی: شاتل، روشن، ( اوستایی )، ( در گیاهی ) نام گیاهی است ( شاتل )، ( اَعلام ) در روایات ایرانی نام دختر دارا ( داریوش سوم ) که اسکندر با او ازدواج کرد، [دکتر معین معتقد است که در این نام خلطی شده، و آن این اینکه دختر داریوش سوم که زن اسکندر شد استاتیرا/Stātirā/ نام داشت، و آریان ( کتاب فصل بند ) نام او را برسین ( Barsine ) نوشته، اسکندر بار دوم که به شوش آمد ( پیش از میلاد ) با او ازدواج کرد، اما رکسانه = روشنک، زن دیگر اسکندر، دختر یکی از بزرگان بلخ ( Bakhtri ) به نام اوخشتره ) یونانی، ( okhyastes بود، اسکندر در زمستان سال، پیش از میلاد، در شهر بلخ ماند، و در بهار آن سال چند دژ در آن سرزمین به دست وی افتاد، خاندان اوخشتره و در میان آنان روشنک به دست دشمن گرفتار شدند، اسکندر در سال روشنک را به همسری گرفت، یکی از دژهای آن ناحیه که به دست اسکندر افتاد سوسیمیثرش ( Sysimithres ) یاد شده که پدر روشنک فرماندار آن دژ بود، و آن در سر پل سنگین در جنوب فیض آباد کنونی بدخشان واقع بود، ( نقل از اعلام فرهنگِ معین ذیل روشنک ) ]، ( در اعلام ) در روایات ایرانی نام دختر دارا ( داریوش سوم ) که اسکندر با او ازدواج کرد [دکتر معین معتقد است که در این نام خلطی شده، و آریان ( کتاب فصل بند ) نام او را برسین ( Barsine ) نوشته اسکندر بار دوم که به شوش آمد ( قم ) با او ازدواج کرد اما رکسانه = روشنک، دختر یکی از بزرگان بلخ ( Baxtri ) به نام اوخشتره ) یونانی ( oxyastes بود اسکندر در زمستان سال ـ قم در شهر بلخ ماند، و در بهار آن سال چند دژ در آن سرزمین به دست وی افتاد خاندان اوخشتره و در میان آنان روشنک به دست دشمن گرفتار شدند اسکندر در سال روشنک را به همسری گرفت یکی از دژهای آن ناحیه که به دست اسکندر افتاد سوسیمیثرش ( Sysimithres ) یاد شده که پدر روشنک فرماندار آن دژ بود، و آن در سر پل سنگین در جنوب فیض آباد کنونی بدخشان واقع بود ( نقل از اعلام معین ذیل روشنک ) ]، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی
فرهنگ فارسی
ازنامهای زنان
دختر دارا . نام دختر دارا است که اسکندر بموجب وصیت دارا او را به عقد نکاح خود در آورد .
لغت نامه دهخدا
روشنک . [ رَ / رُو ش َ ن َ] (مصغر، اِ) یا روشنک [ رَ / رُو ش َن ْ ] نام دارویی است مانند کمای خشک شده . (ازبرهان ) (ناظم الاطباء). شاطل . شاتل . ساتل . ساطل . (فرهنگ فارسی معین ). شاطل : روشنک ، گرم است مسهل صفرا و اخلاط غلیظه . (منتهی الارب ). و رجوع به مترادفات کلمه شود. || (در دکن ) ترازو سنگ . (برهان ). || (در دکن ) مشعل دار. (برهان ) (انجمن آرا). مشعل چی . (ناظم الاطباء).
روشنک.[ رَ ش َ ن َ ] ( اِخ ) دختر دارا. ( خمسه نظامی حواشی ج 4 ). نام دختر دارا است که اسکندر بموجب وصیت دارا او را به عقد نکاح خود درآورد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از جهانگیری ) ( از شرفنامه منیری ). به یونانی رخسانه یا رکسانه. ( یادداشت مؤلف ). نام دختر دارا که اسکندر گرفت و تلفظ یونانی آن روخسنه است. ( فرهنگ لغات شاهنامه ). رکسانا. در فهرست شاهنامه ولف روشنک آمده و در یونانی رکسانه یوستی در نامنامه ایرانی آنرا روشنک آورده از اوستا راوخشنه . باید دانست که دختر دارا ( داریوش سوم ) که زن اسکندر شد استاتیرا نام داشت و آریان نام او را برسین نوشته و اسکندر بار دوم که به شوش آمد ( 325ق.م. ) با او ازدواج کرد. اما رکسانه ، زن دیگر اسکندر دختر اکسیارتس از نجبای سغد بود که اسکندر در سفر سغد با او ازدواج کرد و همین نام است که در ادبیات ما به «روشنک » تبدیل شده واو را دختر دارا ( داریوش سوم ) پنداشته اند. ( از ذیل برهان چ معین ). و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1446 و 1883 و ج 3 ص 1954 و فارسنامه ابن بلخی ص 12 و 56 و حبیب السیر چ سنگی ج 1 صص 73 - 74 و مجمل التواریخ و القصص ص 56 و مزدیسنا و ادب پارسی ص 371 و تاریخ گزیده چ لیدن ص 99 و تاریخ سیستان ص 10 شود :
کجا مادرش روشنک نام کرد
جهان را بدو شاد و پدرام کرد.
بدین نازکی دست پخت من است.
شود روشنک درةالتاج او.
سر روشنک را رساند به ماه.
بیارند با باغ پیرای باغ.
کجا مادرش روشنک نام کرد
جهان را بدو شاد و پدرام کرد.
فردوسی .
همان روشنک را که دخت من است
بدین نازکی دست پخت من است .
نظامی .
که روشن شود روی چون عاج او
شود روشنک درةالتاج او.
نظامی .
اگر سردرآرد بدین شغل شاه
سر روشنک را رساند به ماه .
نظامی .
که تا روشنک را چو روشنچراغ
بیارند با باغ پیرای باغ .
نظامی .
فرهنگ عمید
شاتل#NAME?
دانشنامه عمومی
روشنک، همسر اسکندر مقدونی
روشنک، دختر کوروش
روشنک داریوش، مترجم
روشنک نوعدوست، روزنامه نگار
در فیلم اسکندر، روساریو داوسون نقش روخشنه را ایفا می کند
روخشنه شخصیت اصلی داستان رومنس رکسانا از ای. جی. کیو است
او یکی از شخصیت های اصلی داستان «رومنس اسکندر و رکسانا» نوشته مارشال مونرو کیرکمن است
روخشنه در سال سیصد و چهل پیش از میلاد متولد شد. او دختر یک اشراف زاده بلخی به نام وخشه ارته (یکی از زیر دستان بسوس شهربان باختر و سغد) بود و احتمالا پدرش (وخشه ارته) در قتل داریوش سوم، واپسین شاهنشاه هخامنشی دست داشته. پس از شکست مقاومت بسوس در برابر فاتحان خارجی، وخشه ارته به همراه مردم بلخ و مردم سغد به رهبری اسپیتامان به مقاومت ادامه دادند.
با این حال سرانجام سغد سقوط کرد و بلخ نیز پس از دو سال و نیم مقاومت در برابر مقدونیان، با اسکندر سازش کرد. گفته شده که در زمان مذاکرات وخشه ارته و اسکندر، جهانگشا در نخستین نگاه عاشق روخشنه شده و در سال 327 پیش از میلاد با او ازدواج می کند. او این تصمیم را درحالی گرفته که سرداران و مشاورانش با آن مخالف بوده اند.
چند سال بعد، اسکندر در آخرین ماجراجویی نظامی اش به شهربانی های هندی امپراتوری هخامنشیِ سابق حمله کرد. وخشه ارته نیز در این حمله یکی از همراهان او بود و گزارش شده که اسکندر پدر روخشنه را به عنوان شهربان منطقه هندوکش برگزیده است. در تمام این مدت، شهبانوی جدید در شوش اقامت داشته است. روخشنه یک برادر نیز داشت که گفته شده اسکندر به او علاقه زیادی نشان می داد.
دانشنامه آزاد فارسی
(نام اصلی: صدیقه سادات رسولی) گویندۀ برنامه های «گل ها» در رادیو تهران در سال های ۱۳۳۴ـ ۱۳۵۶ش. تحصیلات ادبی داشت و متعاقب تأسیس برنامۀ «گل ها» در ۱۳۳۴ش توسط داود پیرنیا برای دکلمۀ اشعار منتخب در برنامه ها، انتخاب شد و تا حدود بیست سال بعد از آن، شاخص ترین گوینده در برنامه های گل های رنگارنگ، گل های جاویدان، برگ سبز، یک شاخه گل، گل های صحرایی و گل های تازه بود. لحن کلام و شیوه اش در خواندن اشعار که معمولاً برای تأکید و تأثیرگذاری افزون تر، اولین مصراع هر شعر را دو بار می خواند، مورد تقلید گویندگان دوره های بعد قرار گرفت. وی از حدود سال های ۱۳۵۵ـ۱۳۵۶ از هرگونه فعالیت اجتماعی کناره گرفت و زندگانی گوشه گیرانه و زاهدانه ای اختیار کرد.
پیشنهاد کاربران
روشنایی کوچک🌷
روشنایی کوچک
یا
نور کوچک
کاف نسبت است نه کاف تصغیر
معنی روشنک یعنی. چیزی که باعث روشنایی میشود
روشنایی کوچک معنی اشتباهی است و در بعضی متن ها کنایه از ستاره است