کلمه جو
صفحه اصلی

یحیی

فارسی به انگلیسی

john

John


فرهنگ اسم ها

(تلفظ: yahyā) (عبری) به معنی ' تعمید دهنده ' ؛ (در اعلام) نام پسر زکریا از پیامبران بنی اسرائیل ؛ نام بسیاری از مشاهیر در تاریخ .


اسم: یحیی (پسر) (عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: yahyā) (فارسی: يحيي) (انگلیسی: yahya)
معنی: زنده کننده، زندگی بخش، تعمید دهنده، نام پسر زکریا از پیامبران بنی اسرائیل، به معنی «تعمید دهنده»، ( اَعلام ) ) نام پسر زکریّا از پیامبران بنی اسرائیل، ) یحیی ( = شاه یحیی ) : شاه بخشی از ایران [حدود، قمری] از سلسله ی آل مظفر، که مدتی بر یزد، اصفهان و فارس حکومت کرد، با اینکه نسبت به امیر تیمور از در اطاعت درآمد، ولی سرانجام به فرمان او کشته شد، ) یحیی: امیر سربداری [، قمری]، که طغاتیمور، امیر مغول را کشت و خود نیز مدتی بعد به دست برادر زنش کشته شد، ) یحیی برمکی: [، قمری] دولتمرد ایرانی، وزیر هارون الرشید که قدرت فراوان به دست آورد، ولی سرانجام مورد غضب خلیفه واقع شد و در زندان درگذشت، ) یحیی ابن حسین: نخستین شاه زیدی یمن [قرن هجری] ملقب به هادی، ) یحیی ابن زید: [قرن هجری] از دلاوران علوی، که پس از کشته شدن پدرش زید ابن علی به خراسان گریخت و در آنجا دعوت به قیام کرد، نصرابن سیار، امیر امور خراسان او را دستگیر کرد و با جمعی از یارانش کشت، ) یحیی ابن عدی: ( = ابوزکریا ) : [، قمری] فیلسوف مسیحی اهل تکریت در عراق، مترجم کتاب النفس ارسطو، به عربی و مؤلف برخی کتابهای فلسفی و کلامی، ) یحیی معاذ رازی: [قرن هجری] عارف و زاهد ایرانی از مردم ری، ) یحیی تعمید دهنده ( = یوحنای معمَدان ) : [زنده تا حدود میلادی] رهبر دینی یهود، از خویشاوندان حضرت عیسی ( ع )، که ظهور نجات دهنده را به مردم نوید می داد و آنان را در رود اردن غسل تعمید می داد، حاکم فلسطین به تحریک همسرش او را سربرید، ) یحیای دمشقی ( = یوحنای دمشقی ) : [حدود، میلادی] مسیحی سوری از آبای کلیسا، مؤلف آثاری در الاهیات، فلسفه و تاریخ، ) یحیی نحوی: [زنده در میلادی] پزشک، فیلسوف و زبان شناسی اهل اسکندریه، مؤلف شرحهایی بر کتابهای بقراط و جالینوس، ( عبری ) به معنی ' تعمید دهنده '، نام بسیاری از مشاهیر در تاریخ، نام پسر زکریا از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل

فرهنگ فارسی

نوری ملقب به صبح ازل فرزند میرزا عباس ( و. ۱۲۴۸ ه.ق . - ف.۱۱ جمادی الاولی ۱۳۳٠ ه.ق ) از نور مازندران موسس فرق. ازلیان پس از کشته شدن سید علی محمد باب پیروان او بر میرزا یحیی صبح ازل گرد آمدند بهائ ا... برادر وی نیز متابعت او را پذیرفت و تا سال ۱۲۷۸ ه.ق . این موافقت بر قرار بود لیکن سرانجام بین دو برادر کار به اختلاف کشید و پس از آنکه حکومت عثمانی ازل را به قبرس و میرزا حسینعلی بهائ ا... را به عکا تبعید کرد این اختلاف بین دو فرقه بیشتر شد و پیروان میرزا حسینعلی بر ازلیان فائق شدند. ازل را الواح و رسائلی است که بخط میرزا رضوان علی پسر اوست .
ابن محمد بن حسن ابن حمید حارثی مذحجی زیدی معروف به مقرائی فقیه و دانشمند بود

لغت نامه دهخدا

یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن آدم بن سلیمان اموی ، مکنی به ابوذکریه ، از ثقات اهل حدیث و از مردم کوفه بود و به سال 203 هَ. ق. در فم الصلح درگذشت. از اوست : 1- الخراج. 2- الفرائض. 3- الزوال. ( از اعلام زرکلی ). و نیز او راست : کتاب مجرد احکام القرآن و کتاب القراآت. وی از موالی آل عقبةبن ابی معیط و اصحاب حدیث بود و از صالح بن عاصم الناقط روایت قراآت کسایی کرد. ( از ابن الندیم ). و رجوع به فهرست المصاحف و عیون الاخبار و معجم المطبوعات مصر ج 2 ص 1943 شود.

یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن ابی زید لواتی مرسی ، مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن البیاز، شیخ اندلس در قراآت بود. به سال 406 هَ. ق. به دنیا آمد و به سال 496 هَ. ق. در مرسیة درگذشت. او راست. النبذ النامیة فی القراآت الثمانیة. ( از اعلام زرکلی ).

یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن علی جحاف حبوری حسنی ، معروف به جحاف ، از مردم حبور یمن و شاعر و نویسنده بود و به سال 117 هَ. ق. در ریمة و صاب درگذشت. سمت دبیری علی بن متوکل اسماعیل و پسرش یوسف را داشت و رسائلی برای او نوشت ، ولی چون خلافت به مهدی رسید او را زندانی ساخت و بعد آزاد شد. اشعار او را در دیوانی به نام «درر الاصداف من شعر السید یحیی بن ابراهیم جحاف » گرد آورده اند. ( از اعلام زرکلی ).

یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن عمک ، ادیب و شاعر و فقیه و نحوی بود و شعر نیکو می گفت. آثار او بهترین کتب تحقیقی و پژوهشی مردم یمن بود. از آن جمله است : 1- الکامل. 2- الوافی. 3- الکافی. وی به سال 670 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ).

یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن احمدبن ابی المجد ابراهیم خالدی شبذی ابیوردی علامه ، ازمردم شبذ از دیه های ابیورد بود. ( یادداشت مؤلف ).

یحیی. [ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن مزین ، مکنی به ابوزکریا، عالم حدیث و رجال و از مردم قرطبة بود. او راست : 1- تفسیر الموطاء. 2- المستقصیة. 3- فضائل القرآن. 4- رغائب العلم و فضله. 5- تسمیة الرجال المذکورین بالموطاء. ( از اعلام زرکلی ).

یحیی.[ ی َح ْ یا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن یحیی جحافی حبوری ،ملقب به عمادالدین و معروف به جحافی ، فقیه زیدی یمانی ، ادیب و شاعر بود و در عهد متوکل فرمانروایی شهر حبور را داشت. از آثار اوست : 1- ارشاد المؤمنین الی معرفة نهج البلاغة المبین. 2- شرح علی الحاجبیة. وی در حدود سال 103 هَ. ق. درگذشت. ( از اعلام زرکلی ).

یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) (قاضی ...) قاضی ملک سیستان بود و در ایام سلطنت ابوتراب میرزا دیوانه شد و با وجود جنون بدیهه ٔ او روان بود. در حبس غزلی گفت و نزدابوتراب میرزا فرستاد. این سه بیت از آن غزل است :
بی لعل آبدار تو دلهای ما کباب
مستان خراب باده و بی باده ما خراب
تا پای در کشاکش زنجیر شد مرا
عمر عزیز من همه بگذشت در عذاب
یحیی اگر ترا غم و سودا زیاده شد
زنهار عرضه دار به سلطان ابوتراب .

(از مجالس النفائس ص 144).



یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن (هبیرةبن ) محمدبن هبیرة ذهلی شیبانی . رجوع به یحیی بن محمدبن هبیرة... و ابن هبیرة عون الدین ابوالمظفر یحیی ... شود.


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن آدم بن سلیمان اموی ، مکنی به ابوذکریه ، از ثقات اهل حدیث و از مردم کوفه بود و به سال 203 هَ . ق . در فم الصلح درگذشت . از اوست : 1- الخراج . 2- الفرائض . 3- الزوال . (از اعلام زرکلی ). و نیز او راست : کتاب مجرد احکام القرآن و کتاب القراآت . وی از موالی آل عقبةبن ابی معیط و اصحاب حدیث بود و از صالح بن عاصم الناقط روایت قراآت کسایی کرد. (از ابن الندیم ). و رجوع به فهرست المصاحف و عیون الاخبار و معجم المطبوعات مصر ج 2 ص 1943 شود.


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم . عبدالسلام زنجانی ملقب به امام معظم . وی شرحی بر «فی التصریف » ابراهیم بن عبدالوهاب زنجانی نگاشته . (یادداشت مؤلف ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ابی زید لواتی مرسی ، مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن البیاز، شیخ اندلس در قراآت بود. به سال 406 هَ . ق . به دنیا آمد و به سال 496 هَ . ق . در مرسیة درگذشت . او راست . النبذ النامیة فی القراآت الثمانیة. (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی بکر محمد برمکی صدیق جابر ملقب به حکیم . او راست : 1- سراج الظلمة والرحمة لهذه الامة. 2- الخواص الکبیر. (یادداشت مؤلف ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی السعود کازرونی ، از بزرگان علمای شافعی بود. رجوع به ابوالسعود شود.


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن علی جحاف حبوری حسنی ، معروف به جحاف ، از مردم حبور یمن و شاعر و نویسنده بود و به سال 117 هَ . ق . در ریمة و صاب درگذشت . سمت دبیری علی بن متوکل اسماعیل و پسرش یوسف را داشت و رسائلی برای او نوشت ، ولی چون خلافت به مهدی رسید او را زندانی ساخت و بعد آزاد شد. اشعار او را در دیوانی به نام «درر الاصداف من شعر السید یحیی بن ابراهیم جحاف » گرد آورده اند. (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن احمدبن ابی المجد ابراهیم خالدی شبذی ابیوردی علامه ، ازمردم شبذ از دیه های ابیورد بود. (یادداشت مؤلف ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مزین ، مکنی به ابوزکریا، عالم حدیث و رجال و از مردم قرطبة بود. او راست : 1- تفسیر الموطاء. 2- المستقصیة. 3- فضائل القرآن . 4- رغائب العلم و فضله . 5- تسمیة الرجال المذکورین بالموطاء. (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عمک ، ادیب و شاعر و فقیه و نحوی بود و شعر نیکو می گفت . آثار او بهترین کتب تحقیقی و پژوهشی مردم یمن بود. از آن جمله است : 1- الکامل . 2- الوافی . 3- الکافی . وی به سال 670 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی السعادات سعداﷲبن حسین بن محمد، مکنی به ابوالفتوح و معروف به تکریتی ، از مردم تکریت و فقیه شافعی بود. در بغداد حدیث شنید و در شهر خود روایت کرد. تولد او به سال 531و مرگش به سال 618 هَ . ق . بود. (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی الصفا (ابن ) احمد، معروف به ابن محاسن ، از مردم دمشق و خود ادیب بود. او راست : 1- المنازل المحاسنیة فی رحلة الطرابلسیة. 2- مجموع . وی به سال 1053 هَ . ق . در دمشق درگذشت . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی الفرج سعیدبن ابوالقاسم هبةاﷲ... شیبانی کاتب و نویسنده واسطی الاصل ، از دانشمندان علم حساب و فقه و کلام و اصول بود. در بغداد به دنیا آمد و بزرگ شد و از خردسالی به خدمت در دیوان دولتی پرداخت تا در سال 564 هَ . ق . درگذشت . تولد یحیی به سال 522 هَ . ق . بود. (از تاریخ ابن خلکان صص 399 - 401).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی بکربن محمدبن یحیی عامری حرضی ، مورخ و عالم به مفردات طب و محدث و شیخ یمن در عصر خود بود. به سال 816 هَ . ق . در حرض (یمن ) به دنیا آمد و به سال 893 در همانجا درگذشت . او راست : 1- غربال الزمان ، درتاریخ . 2- بهجة المحافل فی السیرة و المعجزات و الشمائل . 3- التحفة الجامعة لمفردات طب النافعة. 4- الریاض المستطابة فی معرفة من روی فی الصحیحین من الصحابة. 5- العدد فیما لایستغنی عنه احد. (اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی حکیم حلاجی ازپزشکان مخصوص معتضد خلیفه بود. رجوع به حلاجی شود.


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی علی منصوربن جراح مصری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به تاج الدین و معروف به ابن الجراح ، از ادبا و فضلا و شعرا و نویسندگان دیوان انشاء در مصر بود. به سال 531 هَ . ق .در قاهره به دنیا آمد و در مرز دمیاط به سال 616 هَ. ق . درگذشت . از او رسائل مدونی بر جای مانده است . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ابن خلکان ج 2 ص 403 شود.


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی کثیر صالح طائی یمامی ، مکنی به ابونصر، دانشمند روزگار خود دریمامه و از ثقات اهل حدیث بود. ده سال در مدینه مسکن گزید و از بزرگان و تابعان روایت شنید. مرگ او به سال 129 هَ . ق . بود. (از اعلام زرکلی ). وی از مردم بصره بود و به یمامه رفت . سخنانی پندآمیز بدو منسوب است . از جمله : «دانش به آسایش تن به دست نمی آید». مردی به او گفت : من تو را دوست دارم . گفت : «من آن را ازدل تشخیص داده ام ». یحیی به انس و ابن ابی اوفی و جز آن دو از صحابه استناد می جست . وی به سال 129 و به روایتی 132 هَ . ق . درگذشت . (از صفة الصفوة ج 4 ص 57).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمد دردیری (دکتر) فاضل مصری ، از بنیانگذاران جمعیت «شبان المسلمین » و از اعضای مجلس اداره ٔ آن بود و سی سال برای پیشبرد مقاصد سودمند آن کوشید. وی به مقام ریاست اتحادیه ٔ تعاونی عمومی مصر رسید. از آثار اوست :1- التعاون . 2- مکانة العم فی القرآن . وی به سال 1375 هَ . ق . بطور ناگهانی درگذشت . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن هذیل تجبیبی غرناطی ، مکنی به ابوزکریاء و معروف به ابن هذیل ، از مردم غرناطه و مردی دانشمند و شاعری نوآور بود و گوشه نشینی اختیار کرد و در پایان عمر به طبابت یکی از عمال دربار پرداخت . کتاب «الایجاز والاعتبار» را در طب نوشت و به تدریس در یکی از مدارس پرداخت تا به سال 753 هَ . ق . درگذشت . دیوان او به نام «السلمانیات و العرفیات » باقی است . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالسلام بن رحمون ، مکنی به ابوزکریا معروف به عُلَمی ّ فقیه مالکی ، از مردم قسطنطنیه بود. به مصر مسافرت کرد و در مکه به سال 888 هَ . ق . درگذشت . از آثار اوست : 1- شرح الرسالة، در فقه . 2-3- تعلیقاتی بر مختصر خلیل و بخاری . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن علی یاسین حمیری ، ملقب به محیی الدین و مکنی به ابوزکریا و معروف به ابن المعلم ، از شعرا و فقهای حنبلی بود و شعر نیکو می گفت و به سال 691 هَ . ق . در دمشق درگذشت . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن علی ، عمادالدین بن مظفر، معروف به ابن مظفر، از دانشمندان زیدی بود و به سال 875 هَ . ق . درگذشت . از آثار اوست : 1- لبیان الشافی و الدر الصافی المنتزع من البرهان الکافی . 2- الجامع المفید الداعی الی طاعة الحمید المجید. 3- الکواکب علی التذکرة. (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن عمربن یوسف ، شرف التنوخی حموی الاصل کرکی قاهری شافعی معروف به ابن العطار، ادیب و شاعر و اصلاً از حمات بود ولی به سال 789 هَ . ق . در کرک به دنیا آمد و در قاهره بزرگ شد و زندگی کرد و به سال 853 هَ . ق .درگذشت . سخاوی در مرگ وی مرثیه ای سروده است . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن حسن بن قس رندی نفزی حمیری اندلسی فاسی ، مکنی به ابوزکریا و معروف به سراج ، عالم حدیث در فاس و مغرب بود. کتاب «فهرسة» از آثار اوست . ریاست حدیث و روایت آن بدو ختم شد. وی به سال 805 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ادریس بن علی بن حمود، مکنی به ابوزکریا و ملقب به القائم ، از خلفای دولت حمودیه در اندلس بود. پس از مرگ پدر به سال 431 هَ . ق . بدو بیعت کردند ولی مردی سست رای بود. پسر عمش حسن بن یحیی بر او شورید و از خلافت برانداخت . وی به سال 434 هَ . ق . در مالقة درگذشت یا به دست حسن بن یحیی کشته شد. (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالمعطی بن عبدالنور زواوی . رجوع به ابن معطی (زین الدین ابوالحسین یحیی ...) شود.


یحیی . [ ی َح ْیا ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدان بن عبدالواحد. رجوع به ابن اللبودی (صاحب نجم الدین ابوزکریا یحیی ...) شود.


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ادریس بن عمربن ادریس حسنی علوی ، از پادشاهان بزرگ ادریسیان در مغرب الاقصی بود و پس از قتل یحیی بن قاسم به سلطنت رسید و با کاردانی و دادگری در دلهای مردم راه یافت و فاس را مرکز حکومت خود ساخت . او از عبیداﷲ مهدی رئیس دولت عبیدیه ٔ افریقا شکست خورد و پس از چند سال حبس به سال 332 هَ . ق . در مهدیه در حال تبعید درگذشت . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسحاق راوندی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن (یحیی ...) شود.


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسحاق ، عامل قم به سال 291 هَ . ق . صاحب تاریخ قم آرد: «و مناره ٔ آن [مسجدی به خارج شهر قم ] در وقت عامل بودن یحیی بن اسحاق و امیر شدن دکا بنا نهاده اند روز یکشنبه سیزده روز از رمضان گذشته سنه ٔ احدی و تسعین و مائه ». (ص 38). و در صفحه ٔ 105 ذیل مساحت های قم آرد: «مساحت هفتم مساحت یحیی بن اسحاق است و سبب در این مساحت آن بود که میان اسدبن جمهور عامل قم و میانه ٔ اهل قم خلافی واقع شد پس از اهل قم پنجاه مرد بعضی از عرب و بعضی از عجم به حضرت حامدبن عباس بن حسن رفتند و او به کرج بود و نیز گویند که به همدان بود و این صورت در جمادی الاخر سنه ٔ احدی و تسعین و مائتین بود چون آن پنجاه مرد از قم به حضرت عامل رسیدند از اسد شکایت کردند و تظلم نمودند و التماس کردند که عاملی عادل را بفرستد تا ضیعه های ایشان را بر وجه تعدیل مساحت نماید. پس حضرت حامد اسد را از ایشان معزول کرد و یحیی بن اسحاق را به عوض او بر ایشان عامل گردانید پس اهل قم در صحبت یحیی در رجب هم از این سال با قم معاودت نمودند و یحیی هم در این ماه به مساحت ابتدا کرد در محرم سنه ٔ اثنتی و تسعین در خلافت مکتفی و امارت عباس بن عمرو غنوی تمام کرد و فارغ شد و مال آن به اندک چیزی کمتر از مساحت بشر رفع کرد و من نمی دانم به چه سبب که ذکر مال مساحت یحیی نکردند و مال مساحت بشربن فرح ذکر کردند و مساحت بشر بیش از مساحت یحیی بود به مدتی اما این قدر معلوم است که ارتفاع مساحت یحیی از ارتفاع مساحت بشر کمتر بود. (از ترجمه ٔ تاریخ قم ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسحاق بن محمدبن علی بن غانیة، آخرین پادشاه از بنی غانیة در میورقة و اطراف آن در جزایر بالیار بود و پس از جنگها و فتوحات چندی به سال 633 هَ . ق . در تلمسان درگذشت و با مرگ او دوره ٔ دولت بنی غانیة سرآمد. (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن عباس بن علی ، از پادشاهان دولت رسولیه در یمن بود. پس از خلع برادرزاده اش (اسماعیل بن احمدبن اسماعیل ) به حکومت رسید و به سال 842 هَ . ق . در زبید درگذشت و در تعز به خاک سپرده شد. پادشاهی خردمند و باتدبیر و نیک سیرت بود. مدارسی را در تعز و عدن بنا کرد و موقوفاتی بدانها اختصاص داد. (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن عبدالرحمان عامربن ذوالنون هواری اندلسی معروف به مأمون ابن ذی النون ، از پادشاهان قبایل اندلس بود. پس از مرگ پدر به سال 435 هَ . ق . به حکومت طلیطلة رسید و پس از جنگ وفتوحات فراوان به سال 460 هَ . ق . در طلیطلة درگذشت . (از اعلام زرکلی ). دومین از بنی ذی النون و او در سال 457 هَ . ق . بلنسیة را ضبط کرد. (یادداشت مؤلف ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن معمربن سهیل قرشی بصری ، مکنی به ابوزکریا از محدثان بود و با ابراهیم خطابی به اصفهان آمد و از اصمعی و ازهر و جزآن دو روایت کرد. (از ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 358).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن مأمون ملقب به القادر، سومین و آخرین از بنی ذی النون در طلیطلة (از سال 467 تا 478 هَ . ق ). (یادداشت مؤلف ) (از طبقات سلاطین اسلام صص 31 - 32).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اشمط، رئیس صنف شمطیه از فرقه ٔ امامیه از مذهب شیعه . (مفاتیح ). یحیی بن [ ابی ] سمیط زعیم سمیطیه یا سمطیه یا شمیطیه است که معتقد به امامت محمد پسر دیگر امام جعفر صادق به جای موسی کاظم و معتقد به امامت پسران محمد بودند. (از ترجمه ٔ الملل والنحل ص 181). یحیی بن ابی السمیط پیشوای فرقه ٔ سمطیه یاسمیطیه یا شمیطیه . (از خاندان نوبختی ص 52 و 257).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اصرم ، رئیس بدعیة، فرقه ای از خوارج . (از مفاتیح ). پیشوای فرقه ٔ بدعیه ، یکی از پانزده فرقه ٔ خوارج . (بیان الادیان ). و رجوع به بدعیة شود.


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن برکات بن محمدبن ابراهیم بن برکات بن ابی نمی ، شریف حسنی ، از امرای مکه و متولد آنجا بود و مدتی در شام مسکن گزید و به مقام وزارت و لقب «پاشا» و امیرالحاجی شام رسید. پس از آن نیز مناصبی مهم یافت و سرانجام در حدود سال 1138 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن بطریق ، مکنی به ابوزکریا، مترجم کتب ارسطو و بقراط و اسکندروس به عربی در زمان مأمون بود و از ترجمه های او سرالاسرار منسوب به ارسطو است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابن بطریق شود.


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن بکر، فقیه حنفی است و کتاب الشروط از اوست . (ابن الندیم ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن تقی الدین بن اسماعیل بن عبادةبن هبةاﷲ شافعی حلبی دمشقی معروف به فرضی ، عالم حساب و فرایض و هندسه بود. به سال 953 هَ . ق . در شهر «سرمین » به دنیا آمد و پس از سال 1026 هَ . ق . در دمشق درگذشت . او راست : 1- الکافی المجموع ، شرح کفایة القنوع . 2- شرح المنهاج نووی . 3- شرح منظومه ٔ جعیری . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن تلمیذ، از پزشکان بلندپایه و حاذق و دانشمند مسیحی در دولت عباسی و مورد اعتماد و احترام بود و به جاه وثروت و برتری رسید و تا پایان خلافت المستنصر باللّه حدود سال 512 هَ . ق . زنده بود. از یحیی اشعار لطیفی برجای مانده است . (از تاریخ الحکماء قفطی ص 364).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ثابت بن حازم رفاعی حسینی ، نقیب اشراف طالبیان در بصره و واسط و بطائح و اطراف آن ، و جد امام احمد رفاعی و خود مردی پرهیزگار و پاکدامن و صاحبنظر و خردمند بود. او نخستین کسی از رفاعیان بود که در عراق مسکن گزید.القائم باللّه خلیفه او را به نقیب الاشرافی برگزید و او اختلاف شیعه و سنی را در عراق از میان برد و به سال 460 هَ . ق . در بصره درگذشت . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن جریر، مکنی و معروف به ابونصر تکریتی ، پزشک و منجم وعالم هیأت بود. رجوع به ابونصر (تکریتی ...) شود.


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن جعفر (ابوعبداﷲ) بن محمدبن معمر، مکنی به ابوالفضل ومعروف به زعیم الدین ، مردی دانشمند و از رجال نامی دولت عباسیان بود و در عهد خلافت المقتفی و المستنجد والمستضیئی مقام خزانه داری داشت و به نیابت وزارت رسید. بیش از بیست سال در مقامات عالی خدمت کرد و به سال 570 هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از اعلام زرکلی ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حاتم بن زیادبن اسماء عسکری ، مکنی به ابوالقاسم ، از اهل سنت بود و به سال 299 هَ . ق . درگذشت . او از ثقات بود و عبداﷲبن جعفر و یزید زهری و جز آن دو از وی روایت دارند. (از ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 359).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حاج مصطفی برسوی . او راست : انوارالقلوب ، نظم ترکی در خلفا و اهل بیت . وی به سال 898هَ . ق . از آن فراغت یافته است . (یادداشت مؤلف ).


یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حبش بن امیرک ، مکنی به ابوالفتوح و ملقب و معروف به شهاب الدین سهروردی ، فیلسوف از دیه سهرورد زنجان ، متولد به سال 549 و مقتول به سال 587 هَ . ق . دارای تألیفات و آثار فراوان وارزنده ای است . (از اعلام زرکلی ). و رجوع به ابوالفتوح (شهاب الدین یحیی ...) و معجم الادباء ج 7 ص 269 شود.


دانشنامه عمومی

یحیی بن زکریّا یا یوحنا معمدان (به عبرانی: יוחנן ، به یونانی باستان: Ἰωάννης ، به انگلیسی: John the Baptist) از کسانی است که مسیحیان، مسلمانان، صابئین مندایی معتقد به پیغمبری او هستند. از او با صفت تعمیددهنده یاد می شود.
متی ۱۳–۱۰: ۱۷
Church of St John the Baptist، اورشلیم
یحیی، فرزند زکریا، واعظ و تارک دنیای یهودی نخستین قرن میلادی بود که مسیحیان، مسلمانان، صابئین مندایی معتقد به پیغمبری او هستند. نام یحیی تعمیددهنده، در قرآن، انجیل، انجیل های غنوصی ذکر گشته است. بر اساس انجیل لوقا، یحیی خویشاوند عیسی بود. مسیحیان، یحیی را پیشرو و بشارت دهنده ظهور مسیح می دانند. صابئین مندایی از او با نام ایحیجاجهانه یاد می کنند. با شناسایی اسنی ها در قرن اخیر، بسیاری از محققین، یحیی را از این گروه دانسته اند.
انجیل لوقا تنها انجیلی است که به شرح زاده شدن یحیی می پردازد. بر اساس روایت لوقا، یحیی تعمیددهنده، فرزند زکریا و الیصابات است. الیصابات نازا بود و نمی توانست فرزندی برای زکریّا بیاورد. وقتی نوبت زکریا بود تا در معبد اورشلیم بخور دهد، از خداوند خواست تا وارثی صالح به وی عطا کند. جبرئیل بر وی نازل شد و به او بشارت داد که از او و زوجه اش الیصابات فرزندی پدید خواهد آمد که نام او «یحیی» است. زکریّا از کلام فرشته متعجب شد، زیرا با توجه به کهولت سن خودش و الیصابات این مسئله را غیرممکن می دید. اما فرشته گفت که «این برای پروردگار تو آسان است». زکریّا به نشانه این بشارت تا سه روز نمی توانست سخن بگوید؛ و نهایتاً پس از سه روز هنگامی که نام فرزند را از او پرسیدند-الیصابات، قصد کرد او را به نام پدرش زکریّا نام نهد-زکریّا تخته ای خواست و اسم یحیی را (که در آن زمان اسمی بی سابقه و کاملاً جدید بود) بر آن نوشت و در همان لحظه دوباره قدرت تکلم خود را بازیافت.

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: یوحَنّای مُعَمِّدان یا مُعْمَدان به معنای تعمیددهنده) در عهد جدید، واعظی دوره گرد که پس از مدتی تمهیدِ مقدمه در صحرا ظهور مسیحرا بشارت و عیسی (ع) را در رود اردن تعمید داد. او را هرود آنتیپاسبه خواست سالومهکه خواسته بود سرش را در سینی به نزدش ببرند به قتل رساند. او پسر زکریاو الیزابت (از اقوام مادر عیسی) بود و در ناصرۀجلیلبه دنیا آمده بود. او و عیسی را در کودکی اغلب با یکدیگر نشان می دهند. در بزرگسالی با ریش ژولیده و خرقه ای معمولاً سبز به تصویر درمی آید. نام او در قرآن پنج بار ذکر شده است، در آیه ۱۲ سورۀ مریم آمده است «ای یحیی کتاب را به جدوجهد بگیر». مفسران منظور از کتاب را همان تورات می دانند و اعتقاد به کتاب جداگانه ای که بر او وحی شده باشد ندارند. یحیی به طور معجزه آسایی متولد شد، چراکه پدرش بسیار پیر و مادرش نازا بود و هردو از فرزنددارشدن مأیوس بودند. خداوند او را به سبب دعاهای پدرش به دنیا آورد. در آیۀ ۳۹ سورۀ آل عمران به نبوت یحیی تصریح و پاکدامنی و پرهیزش از شهوت ستوده شده است. وی از همان کودکی مشغول به عبادت شد و خداوند از کودکی او را حکمت داده بود. او تمام عمر را به زهد و انقطاع گذرانید. وی نبوت عیسی (ع) را تصدیق کرد. در میان مردم از محبوبیت برخوردار بود و آنان را موعظه می کرد و به توبه از گناهان دعوت می نمود تا روزی که به قتل رسید.

یحیی (هوانس آبکاریان). یحیی ( ؟ -اصفهان 1311ش)
یحیی
(نام اصلی: هوانس آبکاریان) از ارامنه جلفای اصفهان، تارساز معروف اواخر دورۀ قاجاریهو اوایل عصر پهلوی. نزد پدر و عموی خود که از تارسازان برجسته اصفهان بودند، ساختن تار را فراگرفت و با استفاده از الگوهای تارسازی استاد فرج الله و به مدد استعداد و کاوشگری خویش، در مقام برجسته ترین تارساز عصر خود شناخته شد. از زندگی یحیی اطلاع چندانی باقی نمانده است و آنچه که در دست است، مربوط به نحوۀ ساخت ساز و امتحان صدای سازها و روش کار او از جنبه های صنعتی و هنری است که توسط شاگردان و دوستداران هنرش، به صورت شفاهی و سینه به سینه روایت شده است. الگوهای او هم اکنون نیز تقلید می شود و دربارۀ آن ها مقالاتی نیز نوشته اند.
78010200

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یُحْیِیَ: که زنده کند
معنی یُحْیِی: زنده می کند - زندگی می بخشد
معنی صَّابِئُُونَ: معتقدین به کیشی که حد وسط میان یهودیت و مجوسیت است و کتابی دارند که آن را به حضرت یحیی بن زکریای پیغمبر نسبت دادهاند ، و امروز عامه مردم ایشان را (صبیء )میگویند .
معنی صَّابِئِینَ: معتقدین به کیشی که حد وسط میان یهودیت و مجوسیت است و کتابی دارند که آن را به حضرت یحیی بن زکریای پیغمبر نسبت دادهاند ، و امروز عامه مردم ایشان را (صبیء )میگویند .
معنی عُزَیْرٌ: عزیر که یهود او را به زبان عبری عزرا میخواند، همچنانکه نام یسوع وقتی از عبری به عربی وارد شده به صورت کلمه عیسی درآمده ، و بطوری که میگویند کلمه یوحنا ی عبری در عربی یحیی شده است . و این عزرا همان کسی است که دین یهود را تجدید نمود ، بخت النصر مردان ی...
ریشه کلمه:
حیی (۱۸۴ بار)

[ویکی شیعه] یحیی (پیامبر). یحیی بن زکریا از پیامبران بنی اسرائیل بود که در کودکی به نبوت رسید. ماجرای تولد یحیی با وجود پیری پدر و نازایی مادر در قرآن آمده است. حضرت یحیی به زهد و گریه زیاد از خوف خدا معروف بود.
در روایات شیعه، شهادت امام حسین (ع) به شهادت یحیی و امامت برخی از امامان شیعه در دوران کودکی به نبوت حضرت یحیی در کودکی تشبیه شده است. برای اثبات امامت امام جواد، امام هادی و امام زمان در کودکی، به نبوت یحیی در کودکی استناد می شود.
مقامی در مسجد اموی دمشق به یحیی منسوب است و صابئین یا مندائیان خود را پیرو حضرت یحیی می دانند.

پیشنهاد کاربران

یحیی که کلمه ای عبری است از ریشه حی در عربی وبه معنی زندگی بخش وزنده کننده میباشد، ضمن اینکه زبان عبری وعربی هر دو دارای ریشه سامی هستندواشتراکات زیادی با هم دارند، تلفظ این اسم در زبان عبری بصورت یخیا، در عربی یحیا ودر زبان های لاتین بصورت جورج تلفظ میشود

یحیی به معنی زندگی بخش هم مىیباشد
اسم پسرمه

از ریشه حی، یعنی زنده کننده

حیف است که در این فرهنگ ارزنده چنین خطائی راه یابد. آنچه معنی "تعمیددهنده" میدهد معمِّد در لقب 'یحیی ( یا یوحنا ) ی معمّدان' است.
یحیی، که در زبان های مختلف تبدیل به یوهانس، یوهان، جان، ژان، یان، ایوان، خوان. . . شده، البته لغتی سامی مشتق از ریشۀ حیّ است.

نجات دهنده به معنی روشنایی هم گفته میشه که صحتش رو ننیدونم

به معنی زنده کننده
چرا باید در دیکشنری ابادیس چنین خطایی شود


به معنی زنده می کند
چرا باید در دیکشنری ابادیس چنین معنی شود

یحیی که به صورت یحیا خوانده می شود در اصل به معنی پاک کننده است
مسیحیان اعتقاد دارند که بچه ای که به دنیا می اید ذات گناه کاری دارد پس کسی را بالا سر او می اورند تا دعایی برای او بخواند
ان شخص را یحیی ( یحیا ) می نامند
و ریشه ای در حی که عربی است ندارد

یحیی به معنی زنده کننده است
در ریشه به معنای جاری هم می باشد در واقع به معنی زندگی جاری
اسم پسر من علی یحیی است🥰🥰

یحیی نام الله است به معنای زنده کننده اسم عبری نیست عربی است .
یحیا نبی همان جورج بوده که در قران برگردان شده چون عیسا که یسو ع بوده و عیسا عربی ان است . یهود نام عیسا یا یحیا یا موسا ندارند .
موسا هم عربی است و موشه است. یا ابراهیم که ابرام است.


کلمات دیگر: