کلمه جو
صفحه اصلی

اتابک


مترادف اتابک : آموزگار، اتالیق، لله، مودب، مربی، معلم، اتابیک، پدربزرگ، وزیراعظم

برابر پارسی : بزرگ پدر، فر نشین

فارسی به انگلیسی

title of former premiers, lord father, great father, lord father: title of former premiers

lord father: title of former premiers


فرهنگ اسم ها

اسم: اتابک (پسر) (ترکی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: atābak) (فارسی: اتابک) (انگلیسی: atabak)
معنی: پدربزرگ، در دورۀ قاجار وزیر بزرگ، حاکم محلی، پادشاه، ( ترکی )، ( در قدیم ) در دوره ی قاجار، لقبی که به وزیران داده می شد، لقب هر یک از پادشاهان مستقل که حکومت های محلی داشتند، کسی که پرورش فرزندان پادشاه و بزرگان را بر عهده داشت، ( اَعلام ) ) میرزاعلی اصغرخان اتابک: [، قمری] دولتمرد ایرانی، ملقب به امین سلطان، که در زمان سه پادشاه سه بار صدر اعظم شد و سرانجام به دست یکی از مجاهدان آذربایجانی کشته شد، ) نصرت الدین ابوبکر: از اتابکان آذربایجان [، قمری] ملقب به اتابک ابوبکر، که از سپاهیان ملکه ی گرجستان شکست خورد و بخشی از قلمرواش را از دست داد

مترادف و متضاد

آموزگار، اتالیق، لله، مودب، مربی، معلم


اتابیک، پدربزرگ


وزیراعظم


۱. آموزگار، اتالیق، لله، مودب، مربی، معلم
۲. اتابیک، پدربزرگ،
۳. وزیراعظم


فرهنگ فارسی

میرزا علی اصغر خان اتابک اعظم ( ۱۳۲۵ - ۱۲۷۵ ه. ق . ) پسر آقا ابراهیم امین السلطان صدر اعظم ناصر الدین شاه و مظفر الدین شاه و محمحد علیشاه . در بیست و یکم رجب سنه ۱۳۲۵ ه. ق . شب هنگامی که از مجلس شورای ملی خارج می شد بدست مردی از اهالی آذر بایجان موسوم به عباس آقا ( عضو انجمن آذر بایجان ) در سن پنجاه سالگی به قتل رسید .
( صفت اسم ) ۱ - پدر بزرگ . ۲ - لالا موئ دب مربی کودک ( مخصوصا مربی شاهزادگان ) . ۳ - وزیر بزرگ . ۴ - پادشاه . ۵ - اتالیق یعنی پدر خوانده .

فرهنگ معین

(اَ بَ ) [ تر. ] (ص مر. ) ۱ - پدربزرگ ، عنوانی که در دستگاه حکومتی سلجوقی به غلامان ترکی که از خود شایستگی نشان می دادند داده می شد و به عنوان مربی شاهزادگان تعیین می شدند. ۲ - وزیر بزرگ .

لغت نامه دهخدا

اتابک. [ اَ ب َ ] ( ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از دو کلمه ترکی اتا بمعنی پدر و بک شاید مخفف بیوک بمعنی بزرگ یا پدر بزرگ. || لالا و مؤدب و مربی کودک ، بالخاصه شاهزادگان. || وزیر بزرگ. || پادشاه. || اتالیق ، یعنی پدرخوانده :
با یتیمی چو مصطفی میساز
چه کنی جبرئیل اتابک تست.
خاقانی.
و صاحب غیاث اللغات بنقل از شرح قران السعدین این کلمه را بمعنی چوبی که وقت خم دادن کمان در زه درآورده بکمان بندند تا راست نگردد، آورده است : دولت سلجوقی بر اساس لشکری قائم بود و فرماندهی لشکرها را نیز غلامان در دست داشتند و چون مردم آزاد در دولت سلجوقی نمیتوانستند بمقامات عالیه لشکری و حکومت ولایات دوردست برسند غلامان زرخرید را که دیگران بدربار سلاجقه بعنوان هدیه فرستاده بودند و امتحان وفاداری نسبت بمخدومین خود داده به این مقامات میگماشتند. هر یک از سلاجقه عده کثیری از این ممالیک همراه داشت که بیشتر ایشان را هم از دشت قبچاق آورده بودند و امیر سلجوقی اداره امور درباری و لشکری خود را بعهده آن ممالیک وامیگذاشت و ایشان گاهی نیز بسختی در این مأموریتها معامله میکردند. نتیجه این ترتیب آن شد که یک عده از غلامان تازه نفس جای امرای فرسوده قدیم را گرفتند و چون ضعف سلاجقه مشهود شد و قوام دولت ایشان در هم شکست این ممالیک که بنام مخدومین جنگها کرده بودند بسرپرستی یعنی اتابکی شاهزادگان جوان سلجوقی برقرار شدند و بتدریج در این شغل بنفع شاهزادگانی که تحت لالائی ایشان بودند قیام کردند. طغتکین یکی از ممالیک تتش که به اتابکی پسرش دقاق نامزد شده بود پس از مرگ دقاق زمام حکومت دمشق را خود در دست گرفت و عمادالدین زنگی مؤسس سلسله اتابکان موصل و حلب و غیره پسر یکی از ممالیک سلطان ملکشاه سلجوقی بود و اتابکان آذربایجان فرزندان یکی از ممالیک قبچاقی سلطان مسعود پادشاه سلجوقی عراقند. انوشتکین جد خوارزمشاهیان مقام طشتداری سلطان ملکشاه را داشت و ارتق و سلغر مؤسس اتابکان دیاربکر و فارس نیز از رؤسای لشکری سلجوقیانند امرای بکتکینی و هزاراسپی و قتلغخانیه در خدمت غلامان سلاجقه بمقامات لشکری رسیده بودند. در قرن ششم هجری تمام ممالک سلجوقی به استثنای آناطولی بدست سرداران ایشان افتاد و این سرداران مؤسسین یک رشته سلسله های مخصوصند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام چ طهران صص 141- 142 شود.

اتابک. [ اَ ب َ ] ( اِخ )ابن شمس الدین محمد صاحبدیوان که به سال 683 هَ. ق.با سه برادر خود یحیی و فرج اﷲ و محمود به امر ارغون خان کشته شد. رجوع به تاریخ مغول صص 233 و 235 شود.

اتابک . [ اَ ب َ ] (اِخ )ابن شمس الدین محمد صاحبدیوان که به سال 683 هَ . ق .با سه برادر خود یحیی و فرج اﷲ و محمود به امر ارغون خان کشته شد. رجوع به تاریخ مغول صص 233 و 235 شود.


اتابک . [ اَ ب َ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از دو کلمه ٔ ترکی اتا بمعنی پدر و بک شاید مخفف بیوک بمعنی بزرگ یا پدر بزرگ . || لالا و مؤدب و مربی کودک ، بالخاصه شاهزادگان . || وزیر بزرگ . || پادشاه . || اتالیق ، یعنی پدرخوانده :
با یتیمی چو مصطفی میساز
چه کنی جبرئیل اتابک تست .

خاقانی .


و صاحب غیاث اللغات بنقل از شرح قران السعدین این کلمه را بمعنی چوبی که وقت خم دادن کمان در زه درآورده بکمان بندند تا راست نگردد، آورده است : دولت سلجوقی بر اساس لشکری قائم بود و فرماندهی لشکرها را نیز غلامان در دست داشتند و چون مردم آزاد در دولت سلجوقی نمیتوانستند بمقامات عالیه ٔ لشکری و حکومت ولایات دوردست برسند غلامان زرخرید را که دیگران بدربار سلاجقه بعنوان هدیه فرستاده بودند و امتحان وفاداری نسبت بمخدومین خود داده به این مقامات میگماشتند. هر یک از سلاجقه عده ٔ کثیری از این ممالیک همراه داشت که بیشتر ایشان را هم از دشت قبچاق آورده بودند و امیر سلجوقی اداره ٔ امور درباری و لشکری خود را بعهده ٔ آن ممالیک وامیگذاشت و ایشان گاهی نیز بسختی در این مأموریتها معامله میکردند. نتیجه ٔ این ترتیب آن شد که یک عده از غلامان تازه نفس جای امرای فرسوده ٔ قدیم را گرفتند و چون ضعف سلاجقه مشهود شد و قوام دولت ایشان در هم شکست این ممالیک که بنام مخدومین جنگها کرده بودند بسرپرستی یعنی اتابکی شاهزادگان جوان سلجوقی برقرار شدند و بتدریج در این شغل بنفع شاهزادگانی که تحت لالائی ایشان بودند قیام کردند. طغتکین یکی از ممالیک تتش که به اتابکی پسرش دقاق نامزد شده بود پس از مرگ دقاق زمام حکومت دمشق را خود در دست گرفت و عمادالدین زنگی مؤسس سلسله ٔ اتابکان موصل و حلب و غیره پسر یکی از ممالیک سلطان ملکشاه سلجوقی بود و اتابکان آذربایجان فرزندان یکی از ممالیک قبچاقی سلطان مسعود پادشاه سلجوقی عراقند. انوشتکین جد خوارزمشاهیان مقام طشتداری سلطان ملکشاه را داشت و ارتق و سلغر مؤسس اتابکان دیاربکر و فارس نیز از رؤسای لشکری سلجوقیانند امرای بکتکینی و هزاراسپی و قتلغخانیه در خدمت غلامان سلاجقه بمقامات لشکری رسیده بودند. در قرن ششم هجری تمام ممالک سلجوقی به استثنای آناطولی بدست سرداران ایشان افتاد و این سرداران مؤسسین یک رشته سلسله های مخصوصند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام چ طهران صص 141- 142 شود.

فرهنگ عمید

۱. در دورۀ قاجار، وزیر بزرگ.
۲. حاکم محلی.
۳. مربی کودک، به ویژه مربی شاهزادگان.

دانشنامه عمومی

اتابک در اصل لغت ترکی است که از زمان سلجوقیان رواج داشت و معنی آن پدربزرگ بود. لغت اتابک مرکب از دو کلمه آتا و بک مخفف بیوک، به معنی بزرگ است، این اصطلاح در دربارهای ایران معمول به معنی آموزگار سلطان و گاهی به معنی بزرگ ایل استفاده شده است.
در دوره سلاجقه، لله ها و معلم سرخانه های فرزندان شاه را «اتابک» خطاب می کردند. این افراد گاه به مقام صدارت نیز می رسیدند. به تدریج و در دوره های بعد گاه به صدراعظم، اتابک یا اتابک اعظم نیز خطاب می شد. افرادی مانند علی اصغرخان اتابک و امیرکبیر، در دوره قاجاریه لقب «اتابک اعظم» داشته اند. در دوره مظفرالدین شاه، برخی از شاهزادگان مانند عین الدوله نیز، لقب اتابکی گرفتند.امروزه در نقاط مختلفی از ایران خانواده هایی با این فامیلی وجود دارند؛ از جمله: گروهی در تهران، یاسوج (دشتروم)، دهدشت و...

دانشنامه آزاد فارسی

اَتابک
واژه ای ترکی مرکب از «اَتا یا آتا» به معنی پدر و «بک یا بیک» به معنی امیر. منصبی مهم در میان قبایل ترک و منصب و لقبی که پادشاهان سلجوقی به برخی از امرای خود می دادند که تربیت و سرپرستی شاهزادگان را به ویژه در امور نظامی و سیاسی برعهده داشتند. مرسوم بود که به صاحبان منصب «اتابکی» اقطاعی داده می شد و می توانستند با عایدات این اقطاع ، وظیفۀ خود را به خوبی انجام دهند. پس از مرگ ملکشاه سلجوقی، اختلاف میان فرزندان و نوادگان او صاحبان این مناصب را بر آن داشت تا حوزۀ اقطاع خود را مستقل و منصب خود را موروثی کنند. بدین ترتیب، اتابکان در حوزۀ اقتدار خویش حکومت هایی محلی و نیمه مستقل به وجود آوردند که سلسله های اتابکان شام ، اتابکان موصل ، اتابکان آذربایجان ، اتابکان فارس و اتابکان یزد و اتابکان سنجار از آن جمله اند. لقب و رسم «اتابکی» در میان ممالیک مصر، گرجستان و بعدها در دورۀ خوارزمشاهیان ، مغولان و صفویان نیز رواج داشت ، اما نه مانند آنچه در دورۀ سلجوقیان رایج بود. در دورۀ سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، اتابک لقبی افتخاری بود و به میرزا تقی خان فراهانی لقب «اتابک اعظم» اعطا شد و میرزا علی اصغر خان صدراعظم نیز در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه و اوایل سلطنت مظفرالدین شاه لقب اتابک داشت .

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) بساک؛ ( ط ) مِیوند

پیشنهاد کاربران

اتابک نام یکی از اجداد طایفه ای از ایل حسنونددرسلسله ( الشتر ) یکی ازشهرستان های شمال استان لرستان است. مردم الشترتقریباصددرصدبه زبان لکی حرف می زنند.

اتابک : به معنای امیر وفرمانده است.

بابک : 1 - پرورنده و پدر را گویند؛ 2 - ( در قدیم ) خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی؛ پدر جان؛ 3 - ( اَعلام ) 1 ) پدر اردشیر بابکان [قرن 2 میلادی]؛ 2 ) نام دلاور ایرانی که از سوی اردوان فرمانروای اصطخر بود [قرن 3 هجری]؛ 3 ) نام موبدی در روزگار انوشیروان که دیوان عرض و سپاه به دست وی بود؛ 4 ) بابک خرّم دین [223 هجری] رهبر ایرانی خرّمدینان، که قیام آنان را در آذربایجان بر ضدّ خلیفه ی عباسی رهبری کرد. سرانجام افشین او را فریب داد و دستگیر کرد و او در بغداد کشته شد.

بابک : بابک اسم فارسی پسرانه است . بابک به معنای پدر و استوار وامین وپرورنده است.

بابک : بابک نام نیای مادری اردشیرساسانی که به این دلیل به او اردشیر بابکان می گویند.

بابک : بابک خرمدین مبارزبزرگ ایرانی که در برابرمامون ومعتصم خلیفه ایستادگی کردوپس از بیست سال مبارزه دستگیروبه امرمعتصم کشته شد.

بابک : ( نام های ایرانی ) : پسرانه، باباک ، پدر غنی و حاکم ایل ، نام پیشوای خرم دینیان ، استوار ، پدر کوچک ، پاپک، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی، پسر ساسان موبِد معبد آناهیتا و نگارش کردی : بابةک ، پدر اردشیر بنیان گذار سلسله ساسانی، تخلص شاعرکرد " علی اصغر سریری "

بابک : ( لغت نامه دهخدا ) : بابک . [ ب َ ] ( اِ مصغر ) پرورنده و پدر را گویند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) . به معنی پدر بود :
یکبار طبع آدمیان گیر و مردمان
گر آدمست بابت وفرزند بابکی .
( فرهنگ اسدی چ اقبال ص 304 ) .
بابکت باد قدس شد چه عجب
عیسی قدس باد بابک تست .
خاقانی .

بابک :بابک ( فرهنگ عمید ) :
۱. عنوان احترام آمیز و مهربانانۀ فرزند به پدر؛ پدرجان: یک بار طبع آدمیان گیر و مردمان / گر آدم است بابت و فرزند بابکی ( اسدی: لغت نامه: بابک ) .
۲. ( صفت ) پرورش دهنده؛ تربیت کننده.
۳. ( صفت ) امین؛ استوار؛ درستکار.
بابک ( فرهنگ فارسی هوشیار ) : ( اسم ) پدر ( بتحبیب ) :
( پسر گفتش ای بابک نامجوی خ
یکی مشکلت می بپرسم بگوی . )
( بوستان )

اتابکی : نام منطقه ای نزدیک ایذه خوزستان ، منطقه ای با چشمه آب زُلال و محصور بین دو کوه که در قدیم محل و جایگاه حاکم محلی بوده ( اتابکان لر بختیاری )

آتابک = آتابئیگ = آتا ( پدر ، بزرگ ) بیگ = خان بزرگ ، خان خانان ، وزیر ، سابقاً از رتبه های درباری در حکومت های ترک

آموزگار معلم استاد
در سریال قهوه تلخ اگر دقت کرده باشید فردی هست که لقب اتابک را دارد که به معنای وزیر اعظم است

اَتابک یا همان آتابک کلمه ای ترکی میباشد و آتا ( اَتا ) یعنی پدر و بَک به معنی محکم میباشد که میتوان این معنا را در کلمه بابک نیز مشاهده کرد

مثل: بابک ( بای بک ) بای یعنی آقا، بیگ و بَک یعنی محکم

اتابک کلمه ی ترکی
از دو واژه ی آتا به معنی پدر و ( بویوک یا بیگ ) به معنی بزرگ هست

در زمان سلجوقیا بیشتر استفاده میشده

اتابک : خان و پدرپزرگ

در عمید گفته شده برای دربار سلجوقیاست

معنی آتا بیگ پدربزرگ اون منطقه
حتی پدر صلاح الدینم این لقب رو داشته و ارتش قدرتمند محلی داشتن سلجوقیان برا هر منطقه اتابک میزاشتن مثل پایگاه هاس سپاه تو کشورمون


در دهخدا هم آتب بک رو بزرگ خاندان ( ترکی )

در کل نماد خوبیه اسم پسر باشه قدرت میاره پشتوانه حکومتی داره میپسندم

بیگ واژه ایرانی است.


کلمات دیگر: