کلمه جو
صفحه اصلی

پیچه


مترادف پیچه : برقع، حجاب، روبند، نقاب، زلف، گیسو، مرغول، پیشانی

فارسی به انگلیسی

canopy, coil, curl, dial, helix, roll, spiral


مترادف و متضاد

۱. برقع، حجاب، روبند، نقاب
۲. زلف، گیسو، مرغول
۳. پیشانی


برقع، حجاب، روبند، نقاب


زلف، گیسو، مرغول


پیشانی


فرهنگ فارسی

روبنده زنان برنگ سیاه که ازموی یال ودم اسب است
( اسم )۱-قسمی روی بند که از موی یال و دم اسب برنگ سیاه بافند نقاب حجاب ( زنان ). ۲- عصابه ای که زنان بر پیشانی بندند. ۳- پیرایه ی مرصع که بر سر عروس بند کنند. ۴- زهی که آنرا مقراض کرده زنان و پسران صاحب جمال بروی گذارند بجهت زیبایی . ۵- گیس عاریه . ۶- طره و زلف و کاکل که پیچند و بر یکدیگر گره زنند زلف پیچیده مرغول . ۷- پیشانی صدغ : به تیغ طره ببرد زپیچ. خاتون بگر ز پست کند تاج بر سر جیپال . ( لغ ). ۸- پوشش بالای در خانه سایبان بالای در : کنه بالضم پیچه یعنی پوشش در خانه یا سایبان بالای در یا خان. خرد اندرون خانه ... ۹- خطی که مانند پیچیدن مار بدور استوانه است .
پیچک گیاهی است که بر درخت پیچد

فرهنگ معین

(چِ ) (اِ. ) ۱ - نوعی روبند بافته شده از موی یال و دم اسب به رنگ سیاه که زنان بر چهره می زنند، نقاب ، حجاب . ۲ - گیس عاریه . ۳ - سایبان بالای در.

لغت نامه دهخدا

پیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) لبلاب . (دهار). پیچک . (جهانگیری ). گیاهی که بر درخت پیچد و عربان لبلاب و عشقه گویندش . فرغند. غساک ، گیاهی که بیخ ندارد و بدرختی که درپیچد خشک گرداند. آن را غساک و فرغند و نویچ نیز گویند و بتازیش عشقه و لبلاب نامند و در هند آکاس بیل خوانند. (شرفنامه ). رجوع به پیچک شود.


پیچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) لبلاب. ( دهار ). پیچک. ( جهانگیری ). گیاهی که بر درخت پیچد و عربان لبلاب و عشقه گویندش. فرغند. غساک ، گیاهی که بیخ ندارد و بدرختی که درپیچد خشک گرداند. آن را غساک و فرغند و نویچ نیز گویند و بتازیش عشقه و لبلاب نامند و در هند آکاس بیل خوانند. ( شرفنامه ). رجوع به پیچک شود.

پیچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) قسمی روی بند از موی سیاه بافته. روبند زنان بافته از موی یال و دم اسب برنگ سیاه. روی بند و نقاب از موی دم و یال اسب. نقاب زنان از موی دم اسب بافته. روبند موئینه. چیزی مربع مستطیل شکل از موی یال اسب بافته که بعض زنان خاصه عرب بر روی افکندندی تا نامحرم رویشان نبیند. چیزی که از موی اسبان بافند و زنان بر روی افکنند و آن را روبند هم گویند. ( لغت محلی شوشتر، ذیل روبند ).موی باف را نیز گفته اند که بعربی عقاص خوانند. ( برهان ). || اسدی در لغت نامه آرد: عصابه ای باشدکه زنان بر پیشانی بندند، و شاهد ذیل را از عسجدی آورده است اما درست نیست و کافی نمیباشد :
بپیچد دلم چون ز پیچه بتم
گشاید برغم دلم پیچه بند.
و پیچه در این بیت بمعنی پیشانی است و صحاح الفرس بکلمه پیچه همین معنی داده است. پنجه. ( برهان ). پیرایه ای بود از مرصع که بر سر عروس بند کنند. ( برهان ). || رمز و ایماء و اشاره. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). و به این معنی از لغات دساتیری است. ( برهان قاطع چ معین حاشیه ص 435 ). || زهی که آنرا مقراض کرده زنان و پسران صاحب جمال بر روی گذارند بجهت زیبائی. ( جهانگیری ). || گیس عاریه . || طره وزلف و کاکل که پیچند و بر یکدیگر گره زنند. ( برهان ). دارای پیچ. پیچ پیچ. زلف پیچیده. مرغول. معقرب. صدغ. ( صراح ). || پیشانی. ( صحاح الفرس ) :
به تیغ طرّه ببرد ز پیچه خاتون
به گزر پست کند تاج بر سر چیپال.
منجیک.
صدغ ؛ موی پیچه بر صدغ فروهشته. ( منتهی الارب ). صُدغ ٌ معقرب ؛ موی پیچه. موی بناگوش. || پوشش درِ خانه. ( جهانگیری ). پوشش بالای در خانه. ( برهان ). کنه ؛ پوشش بالای در خانه یا سایبان بالای در. ( منتهی الارب ). عرس ؛ و آن دیواری است میان دو دیوار خانه سرد نهند و بنهایت رسانند و مسقف سازند تا آن خانه گرم شود، و بفارسی پیچه گویند. ( منتهی الارب ).

پیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) قسمی روی بند از موی سیاه بافته . روبند زنان بافته از موی یال و دم اسب برنگ سیاه . روی بند و نقاب از موی دم و یال اسب . نقاب زنان از موی دم اسب بافته . روبند موئینه . چیزی مربع مستطیل شکل از موی یال اسب بافته که بعض زنان خاصه عرب بر روی افکندندی تا نامحرم رویشان نبیند. چیزی که از موی اسبان بافند و زنان بر روی افکنند و آن را روبند هم گویند. (لغت محلی شوشتر، ذیل روبند).موی باف را نیز گفته اند که بعربی عقاص خوانند. (برهان ). || اسدی در لغت نامه آرد: عصابه ای باشدکه زنان بر پیشانی بندند، و شاهد ذیل را از عسجدی آورده است اما درست نیست و کافی نمیباشد :
بپیچد دلم چون ز پیچه بتم
گشاید برغم دلم پیچه بند.
و پیچه در این بیت بمعنی پیشانی است و صحاح الفرس بکلمه ٔ پیچه همین معنی داده است . پنجه . (برهان ). پیرایه ای بود از مرصع که بر سر عروس بند کنند. (برهان ). || رمز و ایماء و اشاره . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). و به این معنی از لغات دساتیری است . (برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ ص 435). || زهی که آنرا مقراض کرده زنان و پسران صاحب جمال بر روی گذارند بجهت زیبائی . (جهانگیری ). || گیس عاریه . || طره وزلف و کاکل که پیچند و بر یکدیگر گره زنند. (برهان ). دارای پیچ . پیچ پیچ . زلف پیچیده . مرغول . معقرب . صدغ . (صراح ). || پیشانی . (صحاح الفرس ) :
به تیغ طرّه ببرد ز پیچه ٔ خاتون
به گزر پست کند تاج بر سر چیپال .

منجیک .


صدغ ؛ موی پیچه بر صدغ فروهشته . (منتهی الارب ). صُدغ ٌ معقرب ؛ موی پیچه . موی بناگوش . || پوشش درِ خانه . (جهانگیری ). پوشش بالای در خانه . (برهان ). کنه ؛ پوشش بالای در خانه یا سایبان بالای در. (منتهی الارب ). عرس ؛ و آن دیواری است میان دو دیوار خانه سرد نهند و بنهایت رسانند و مسقف سازند تا آن خانه گرم شود، و بفارسی پیچه گویند. (منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

روبندۀ زنان به رنگ سیاه که از یال و دم اسب بافته می شود و بعضی زنان مسلمان در خارج از منزل به چهرۀ خود می زنند.

دانشنامه عمومی

این کلمه می تواند به جای ساندویچ به کار رود. پیچه به نانی گفته می شود که غذایی در میان آن بگذارند و به شکل لوله بپیچند


پیچه یا پیچار یک منحنی سه بعدی واقع بر یک استوانه یا مخروط است که مولدهای استوانه یا مخروط را با زاویهٔ ثابتی قطع می کند. یچه ها ممکن است چپ گرد یا راست گرد باشند. همچنین پیچه ها دارای خاصیت دست سانی هستند به این معنی که یک پیچهٔ راست گرد را نمی توان با جابجایی، چرخش به یک پیچهٔ چپ گرد تبدیل کرد (و برعکس)، مگر آنکه تصویر آن را در آینه در نظر بگیریم.ساختار بلوری یک تاب پار گزارش شده توسط لن و دیگران. در.   یک پیچهٔ طبیعی چپ گرد، ایجادشده توسط یک گیاه ویره   یک ذرهٔ باردار در میدان مغناطیسی در حال طی کردن یک مسیر پیچه وار   یک سیم پیچ فنری پیچه ای
ساختار دی ان ای از دو پیچهٔ در هم تنیده تشکیل شده است.
ساختار بلوری یک تاب پار گزارش شده توسط لن و دیگران. در.
یک پیچهٔ طبیعی چپ گرد، ایجادشده توسط یک گیاه ویره

پیچه (ابهام زدایی). پیچه ممکن است در یکی از این معانی به کار رود:
پیچه، یک شکل هندسی
پیچه به معنای پیچک نوعی گیاه
پیچه یا کویل، عنوان دیگری برای سیم پیچ
پیچه نوعی روبند و نقاب زنانه
پِیچه یا پَیچه به معنی گیسوی بافته شده
سحابی پیچه ای از مجموعه اجرام فضایی است.

پیچه (پوشاک). پیچه نوعی روبند و از پوشش های زنانه که از موی یال و دم اسب بافته و به شکل مربع یا مستطیل و به رنگ سیاه است.

فرهنگستان زبان و ادب

{coil} [فیزیک] چند دور سیم پیچیده شده که برای ایجاد خاصیت القایی در مدارهای الکتریکی به کار رود
{helix} [ریاضی] خمی واقع بر یک استوانه یا مخروط که مولدهای استوانه یا مخروط را با زاویۀ ثابتی قطع می کند
{roll} [حمل ونقل دریایی] کالایی با بسته بندی حلقوی


کلمات دیگر: