کلمه جو
صفحه اصلی

فانوس


مترادف فانوس : چراغ، مصباح، برج دریایی

فارسی به انگلیسی

bellows, lantern, lamp, (paper)lantern

(paper)lantern, bellows


lamp, lantern


فارسی به عربی

فانوس

عربی به فارسی

فانوس , چراغ بادي , چراغ دريايي


فرهنگ اسم ها

اسم: فانوس (دختر) (یونانی) (تلفظ: fanos) (فارسی: فانوس) (انگلیسی: fanos)
معنی: هر چراغی که جایی را روشن میکند

مترادف و متضاد

light (اسم)
پرتو، تابش، وضوح، مشعل، سو، اتش، اتش زنه، نور، چراغ، فانوس، کبریت، برق چشم، سرگرم کننده غیر جدی، لحاظ

lantern (اسم)
چراغ دریایی، چراغ بادی، فانوس

torch (اسم)
مشعل، چراغ قوه، فانوس

lamp (اسم)
چراغ، لامپ، فانوس، لامپا، جراغ

lanthorn (اسم)
فانوس

safelight (اسم)
فانوس، چراغ تاریکخانه عکاسی

چراغ


مصباح، برج‌دریایی


۱. چراغ
۲. مصباح، برجدریایی


فرهنگ فارسی

ماخوذازیونانی، جاچراغی که ازفلزوشیشه یاکاغذیاچیزدیگردرست کنندودر آن چراغ یاشمع بگذارند
( اسم ) ۱ - چراغی که برای روشن کردن مسافت زیادی بر بالای منار و جز آن نصب کنند ۲ - آلتی که از مواد حاکی ماورائ ( شیشه بلور کاغذ پارچه ) سازند و در آن چراغ گذارند تا از باد محفوظ بماند ۳ - چراغ محفظه داری که در - آمد و رفت با خود برند . یا فانوس خیال . ۱ - فانوسی که در آن صورتها بهوای آتش گردش در آید ( برهان ): این چرخ فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم خورشید چراغ دان و عالم فانوس ما چون صورتیم کاندرام حیرانیم . ( خیام ) توضیح ۱ فانوس خیال ( فانوس گردان ) فانوسی متحرک بوده که اساسا آن را در چین می ساختند و نمونه هایی از آن در عصر ما نیز نزد بازرگانان چینی موجود است که با الکتریسیته کار کند و اشکال مختلف دارد و توضیح ۲ غالبا فانوس خیال را در رباعی خیام همان اروپاییان دانسته اند در صورتی که این آلت در قرون اخیر شناخته شده . یا فانوس دریایی . چراغی که در بندرگاه بالای برجی بر پا کنند و شبها برای هدایت کشتی ها آن را بیفروزند . یا فانوس گردان . فانوس خیال . یا فانوس نارنج . فانوسی باشد که نارنج را خالی کرده و نقشها در آن کنند و چراغ در آن افروزند . چنین فانوسی را در هندوستان از گل و کدوی تلخ و هندوانه نیز سازند .

فرهنگ معین

[ یو. ] (اِ. ) چراغی که برای روشن کردن مسافت زیادی بر بالای منار و جز آن نصب کنند.

لغت نامه دهخدا

فانوس. ( یونانی ، اِ ) هر چراغی که جهت روشن کردن مسافت زیادی بر بالای بلندی مانند منار و جز آن ، نصب کنند. ( ناظم الاطباء ). || آلتی که از مواد غیر حاجب نور سازند. خواه آن ماده شیشه و بلور باشد یا کاغذ یا پارچه و در آن چراغ گذارند تا از باد محفوظ بماند. ( ناظم الاطباء ). گمان میکنم این کلمه از یونانی فانس گرفته شده باشد که بمعنی شفاف است. پیراهن شمع را با ماده خاص شفافی میساختند که نور را زیاد میکرد. ( از یادداشت های مؤلف ). || چراغ محفظه داری که در آمدورفت با خود بردارند، و هموج [ هََ / هَِ / هَُ ] نیز گویند. ( از ناظم الاطباء ). || در اصل بمعنی سخن چین ، و فانوس شمع را از این جهت گویند که روشنی بیرون دهد. ( منتهی الارب ). نمام. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ عمید

نوعی چراغ محفظه دار و معمولاً نفت سوز و قابل حمل.
* فانوس خیال: ‹فانوس خیالی› [قدیمی] نوعی چراغ که در جلو آن اشیایی نگه می داشتند تا تصویر آن ها بر روی پرده بیفتد، فانوس خیال انگیز، فانوس گردان: این چرخ فلک که ما در او حیرانیم / فانوس خیال از او مثالی دانیم خورشید چراغ دان و عالَم فانوس / ما چون صُوَریم کاندر او حیرانیم (خیام: ۹۵ ).
* فانوس دریایی: چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی ها نصب می کنند، فار، چراغ دریایی.

نوعی چراغ محفظه‌دار و معمولاً نفت‌سوز و قابل حمل.
⟨ فانوس خیال: ‹فانوس خیالی› [قدیمی] نوعی چراغ که در جلو آن اشیایی نگه می‌داشتند تا تصویر آن‌ها بر روی پرده بیفتد؛ فانوس خیال‌انگیز؛ فانوس ‌گردان: ◻︎ این چرخ فلک که ما در او حیرانیم / فانوس خیال از او مثالی دانیم ـ خورشید چراغ‌دان و عالَم فانوس / ما چون صُوَریم کاندر او حیرانیم (خیام: ۹۵).
⟨ فانوس دریایی: چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی‌ها نصب می‌کنند؛ فار؛ چراغ دریایی.


دانشنامه عمومی

فانوس (به یونانی: φᾱνός) چراغ محفظه داری است که بیش تر در قدیم، در آمدورفت به همراه خود می برده اند یا جهت روشن کردن مسافت زیادی بر بالای بلندی مانند منار و جز آن، نصب کنند. فانوس از مواد غیر پوشانندهٔ نور ساخته می شود، خواه آن ماده شیشه و بلور باشد یا کاغذ یا پارچه و در آن چراغ می گذارند تا از باد محفوظ بماند.
این واژه احتمالاً از واژهٔ یونانی «فانس»، به معنای «شفاف» گرفته شده است. همچنین به فانوس، «هموج» نیز گویند.
ل

واژه نامه بختیاریکا

واکها؛ چِرا

جدول کلمات

لنتر

پیشنهاد کاربران

جاچراغی

به معنی روشنایی و امید و زیبایی است


کلمات دیگر: