کلمه جو
صفحه اصلی

قاره


مترادف قاره : اقلیم، بر، خشکی، قطعه

برابر پارسی : خشکی ها، خُشکاد، خشکسار، خشکی ها

فارسی به انگلیسی

continent, landmass

continent


فارسی به عربی

جزیرة , قارة

عربی به فارسی

اقليم , قاره , پرهيزکار , خوددار


مترادف و متضاد

mainland (اسم)
بر، خشکی، قطعه، قاره، قطعه اصلی

continent (اسم)
اقلیم، قاره

اقلیم، بر، خشکی، قطعه


فرهنگ فارسی

بر، هریک ازقطعات پنجگانه عالم مانندقاره آسیا، قاره سیاه: افریقا
۱ - ( اسم ) مونث قار ۲ - ( اسم ) هر یک از قطعات پنجگانه زمین ( آسیا افریقا اروپا آمریکا استرالیا ) بر قطعه .
روزی است از روزهای تاریخی عرب

فرهنگ معین

(رَّ یا رُِ ) [ ع . قارة ] (اِ. ) هر یک از قطعات پنجگانة زمین .

لغت نامه دهخدا

قاره . [ رَ ] (اِخ ) قلعه ای است نزدیکی اومه از بلاد سودان . (ریحانة الادب ج 3 ص 256).


قاره . [ رَ ] (اِخ ) (یوم قاره ) روزی است از روزهای تاریخی عرب . (معجم البلدان ). رجوع به «ذوقارة» و «قارة اهوی » شود.


قاره . [ رَ ] (اِخ )کوهی است به بحرین . (معجم البلدان ج 7 ص 11). || دیهی است به بحرین . (ریحانة الادب ج 3 ص 256).


قارة. [ رَ ] (اِخ ) ذوالقارة. نام دهی است از دیه های دهستانی که دومه و سکاکه نیز از جمله ٔ دیه های آن هستند. (معجم البلدان ). و رجوع به ذوالقارة شود.


قارة. [ رَ ] (اِخ ) نام قبیله ای است که همه تیراندازند. مثل : انصف القارة من راماها.
|| بنی قاره نام طائفه ٔ معروفی است از عرب . (سمعانی ).


قاره .[ رِ ] (اِ) رستنیی باشد مانند گندنای کوهی ، بول و حیض براند و بچه از شکم بیندازد. (برهان ). سطاخینس است . (تعلیقات برهان از معین از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).


قاره.[ رِ ] ( اِ ) رستنیی باشد مانند گندنای کوهی ، بول و حیض براند و بچه از شکم بیندازد. ( برهان ). سطاخینس است. ( تعلیقات برهان از معین از تحفه حکیم مؤمن ).

قاره. [ رَ ] ( اِخ ) دهی است بزرگ در راه حمص به دمشق که آخرین حدود حمص است و پس از آن توابع دمشق محسوب میشود. مردم آن همه نصرانی هستند. آب این ده از چشمه هائی که در آن جاری است تأمین میگردد. ( معجم البلدان ).

قاره. [ رَ ] ( اِخ ) قلعه ای است نزدیکی اومه از بلاد سودان. ( ریحانة الادب ج 3 ص 256 ).

قاره. [ رَ ] ( اِخ )کوهی است به بحرین. ( معجم البلدان ج 7 ص 11 ). || دیهی است به بحرین. ( ریحانة الادب ج 3 ص 256 ).

قاره. [ رَ ] ( اِخ ) ( یوم قاره ) روزی است از روزهای تاریخی عرب. ( معجم البلدان ). رجوع به «ذوقارة» و «قارة اهوی » شود.

قاره . [ رَ ] (اِخ ) دهی است بزرگ در راه حمص به دمشق که آخرین حدود حمص است و پس از آن توابع دمشق محسوب میشود. مردم آن همه نصرانی هستند. آب این ده از چشمه هائی که در آن جاری است تأمین میگردد. (معجم البلدان ).


قارة. [ رَ ] (ع اِ) کوه کوچک مستدیر. و اصمعی گوید از جبل کوچکتر است . (معجم البلدان ). کوهک خردجدا از کوهها. || سنگ بزرگ . || سنگ سیاه . || پشته و زمین که در آن سنگریزه های سیاه باشد. ج ، قار، قارات ، قور قیران . || بانگ که بس بلند بود. (ناظم الاطباء). || خرس ماده . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || زفت تر. || عضله . (بحر الجواهر).


قارة. [قارْ رَ ] (ع ص ) مؤنث قار. خنک : لیله ٔ قاره ؛ شب خنک . عین قاره ؛ چشم دلربا و خوش آیند. (ناظم الاطباء).



فرهنگ عمید

۱. هریک از قطعات پنج گانۀ وسیع و پیوستۀ خشکی های زمین: قارۀ آسیا، قارۀ اروپا.
۲. برّه.
* قارۀ سیاه: [مجاز] افریقا.

۱. هریک از قطعات پنج‌گانۀ وسیع و پیوستۀ خشکی‌های زمین: قارۀ آسیا، قارۀ اروپا.
۲. برّه.
⟨ قارۀ سیاه: [مجاز] افریقا.


دانشنامه عمومی

قارّه یا خُشکاد به انبوهه پیوسته ای از زمین بر روی کره زمین گفته می شود که معمولاً به صورت خشکی های جزیره مانند بزرگ سر از اب درآورده اند در این میان دو قاره آسیا و اروپا به هم چسبیده و تنها با رشته کوه اورال از هم جدا می شوند؛ که به اعتباری قاره اورآسیا هم نامیده می شوند. در دوره های باستانی جایگاه و آرایش قاره های زمین کاملاً دگرگون و متفاوت با امروز بوده است. در آن دوره ها بسیاری از قاره های امروزی چسبیده به هم بوده و تشکیل چند ابرقاره را می دادند.
مدل هفت قاره ای معمولاً در چین، هند و اغلب کشورهای انگلیسی زبان تدریس می شود.
مدل شش قاره ای در قالب اوراسیا گاهی در جمهوری های شوروی سابق و ژاپن به کار می رود.
مدل شش قاره ای در قالب قارهٔ آمریکا در آمریکای لاتین و برخی مناطق اروپا مانند یونان (البته در این کشور مدل پنج قاره ای سنتی که شامل جنوبگان نمی شود هم مرسوم است)، اسپانیا و پرتغال تدریس می شود.
قاره ها معمولاً بر اساس عرف شناخته و متمایز می شوند و معیار مشخصی ندارند. به طور قراردادی هفت قاره شناسایی شده اند (از بزرگ به کوچک بر حسب مساحت): آسیا، آفریقا، آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی، جنوبگان، اروپا، اقیانوسیه.
به طور معمول، قاره ها تکه زمین های بزرگ و یکپارچه ای هستند که در حالت مطلوب توسط دریاها از یکدیگر جدا شده اند. البته تقریباً همهٔ قاره های جهان بر اساس قرارداد و عرف و نه بر اساس تعریف بالا شناخته شده اند. همچنین معیار بزرگ بودن قراردادی است مثلاً گرینلند بزرگترین جزیره شناخته می شود در حالی که استرالیا را قاره می دانند.
نزدیک ترین معنای قاره تکه های یکپارچه زمین است و بر این اساس آب های کم عمق و جزایر را در بر نمی گیرد. بر این اساس اروپای قاره ای برای اشاره به سرزمین اصلی اروپا که شامل جزایری مانند بریتانیا، ایرلند و ایسلند نمی شود، به کار می رود. به شکل مشابه ایالات متحده قاره ای برای اشاره به ۴۸ ایالت یکپارچه ایالات متحده است که شامل آلاسکا و هاوایی نمی شود.

دانشنامه آزاد فارسی

قارّه (continent)
قارّه
قارّه
قارّه
قارّه
هر کدام از پنج یا هفت تودۀ بزرگِ خشکی در کرۀ زمین که به وضوح از اقیانوس ها جدایند. یعنی: آسیا، اروپا، افریقا، امریکایِ شمالی، امریکایِ جنوبی، استرالیا، و قطب جنوب؛ یا آسیا، اروپا، امریکا، افریقا و اقیانوسیه. قاره ها پیوسته در حالِ حرکت و تکامل اند. قاره به خطِ ساحلی محدود نمی شود، بلکه مرز آن لبۀ کم عمقِ فلاتِ قاره است که ممکن است صدها کیلومتر داخل دریا امتداد داشته باشد. در غرب، قارۀ امریکای شمالی بر اثر برخورد به صفحۀ اقیانوسِ آرام در حال رشد است. در شرقِ ناحیۀ وسیعِ سپرِ فلات اوزارک، کوه های آپالاش قرار دارد که نشان می دهد در این ناحیه، در گذشته، دو قاره با یکدیگر برخورد کرده اند. وقتی قاره ها از هم جدا شدند، کافت زایی ساحلیِ شرقی به وجود آمد. در لبۀ غربی، کوه های تصادمیِ جدیدی پدید آمده اند.

فرهنگ فارسی ساره

خشکاد


جدول کلمات

بر, خشکی

پیشنهاد کاربران

"امشو اول قاهاره نون و پنیر و شیره کیخا هونت نمیره"

Emsow aval gahara non _o _ panir _o_sira kixa honat namira .

( امشب اول یلدا یا اول زمستان است نان و پنیر و شیره کدخدا خانه ات نمیرد ) .

صدای بلند. در گویش کازرونی قاره زدن و قاره دادن ( ع. ش )

این واژه عربی است و پارسی آن این است:
لُویژ loviž ( پشتو: لووِچی )

واژه " خشکاد " از واژه " خشک " و پسوند " جا و مکان " اد " از سوی فرهنگستان زبان پارسی ساخته و بجای " قاره " بکار می رود و به معنای جای خشک است .
" خشکادپیما " بجای قاره پیما ،

به خشکی های وسیعی در میان آب ها قرار گرفته اند ، قارّه می گویند .

قاره=لویژ

بزرگ خشکی

بجای واژه های �قاره� و �اقلیم� که یکی از ریشه ی عربی و دیگری کژدیسه شده ی واژه ی �کلیما�ی یونانی است، می توان واژه ی �خُشکی� را بکار برد که همراه با نام هر خشکی بزرگ، آرش آن بهتر نمودار می شود؛ مانند �خُشکی آسیا�

در جایی که نام این یا آن خُشکی بزرگ برده نمی شود، بهتر است واژه ی �بزرگ� در پی آن آورده شود؛ مانند: �خُشکی های بزرگ جهان، پنج تا بیش نیست. � یا �بزرگ ترین خُشکی جهان، آسیا نام دارد. �

برگرفته از پی نوشت پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۱۹ آذر ماه ۱۳۹۳
http://www. behzadbozorgmehr. com/2014/12/blog - post_77. html


قاره به خشکی وسیع گفته میشود که به فارسی انگلیسی و عربی است و اصلا این چیز های که شما گفتید ربط ندارند

در استان لرستان همانند دیگر نقاط سرزمین زیبای ایران شب یلدا با آداب و آیین های خاصی برگزار می شود . آن گاه که آرام آرام لحظه های هزار چهره و رنگارنگ پاییزی در گذر از روزهای زندگی سپری شده و یک بار دیگر صدای گام های زمستان به گوش می رسد آغاز فصل سرما و زمستانی سپید پوش در شب یلدا نمادی از همدلی اقوام ایرانی در هر جای کشور را نشان می دهدکه این آداب و رسوم از گذشته های دور در همه ایران مرسوم بوده و آیین های ویژه آن توسط مردم هر شهر و دیاری به شکل های مختلف برگزار می شده .
مردم استان لرستان نیز در این شب که در گویش لری خود به آن ( اول قاره ) یا ( توک چله ) می گویند شب یلدا را به همراه آداب و رسوم ویژه ای اجرا می کنند که از گذشته ها نسل به نسل انتقال یافته است .
لرستانی ها مانند دیگر هموطنان ایرانی همواره آیین های شب یلدا را ارج نهاده و از چند روز قبل خود را برای برگزاری این آیین ها مهیا می کنند .
در این شب تنقلات زیادی که برخی از آنها مختص همین منطقه است مصرف می شود که شامل گندم شیره ، گندمی که در شیر می خیسانند و زرد چوبه و نمک را با آن مخلوط می کنند سپس آن را روی ساج برشته می کنند و آن را همراه با خلال بادام ، گردو، کشمش و کنجد مخلوط می کنند و می خورند . معمولا در شب یلدا گندم شیره در تمام خانه ها یافت می شود . انواع شیرینی های محلی از جمله تنقلات دیگری است که مردم این دیار در شب یلدا از آنها استفاده می کنند . غذای مخصوص مردم لرستان در شب یلدا بوقلمون ، گوسفند ، سبزی پلو و خورش سبزی است.
از دیگر رسوم قوم لر در این شب به جای آوردن رسم ( کشتی ) به معنای کشتن است هر خانواده ای در این استان با توجه به موقعیت و وضعیت اقتصادی اش سعی می کند گوسفند یا بزی را سر بریده و سورو سات کبابی را مهیا کند .
همچنین مردم این استان بنا به سنت دیرینه اغلب خانواده ها یلدا را در کنار بزرگان طایفه به ویژه پدر بزرگ ها و مادر بزرگ های خود سپری می کنند.
خواندن دیوان حافظ و تفعل به آن ، شاهنامه فردوسی و داستان سرایی از دیگر آدابی است
که در شب یلدا زینت بخش محافل گرم مردم این دیار بوده و از محبوبیت و یژه ای نیز نزد مردم برخوردار است .
ازدیگر سنت های دیرینه مردم این دیار در شب یلدا رفتن به پشت بام منازل و طلب کردن تنقلات شب یلدا است .
در شب یلدا بسیاری از پشت بام منازل این شهر مملو از جوانان و نوجوانانی است که با شور و شوق فراوان عبارت امشو اول قاره ( امشب شب یلدا است ) را در شهر طنین کرده و حال و هوای خاص شب یلدا را دو چندان می کنند .
در این شب نوجوانان و جوانان با تاریک شدن هوا به پشت بام منازل همسایه رفته و شالی را به حیاط منزل آویزان می کنند و با سر دادن شعار جمعی ( امشو اول قاره، خیر د هونت بواره ، نون و پنیر و شیره ، کیخا حونت نمیره ) از صاحب خانه می خواهند تنقلات شب یلدا را در شال آنها بریزد .
این شب که در لرستان از آن به عنوان چله یاد می شود به دو بخش چله بزرگ وچله کوچک تقسیم می شود. چله بزرگ همان اول زمستان است وچله کوچک آخر زمستان که به عید نوروز باستان ختم می شود که بزرگان نیز اشعاری در مورد چله بزرگ وکوچک بیان نمود ه اندوگفتند پیره زن سپید موی که همان چله کوچک است به چله بزرگ که پیرمرد است می گوید چرا توچله را که شروع فصل سرماست را ازبین نمی بری ودر جواب می گوید من نمی توانم مگر اینکه چهل وپنچ روز از آن بگذرد امادر این مدت بر اثر سرما پیره زن پسرش را ازدست می دهد وبا گذشت 72روز از فصل زمستان پیره زن برای اینکه چله بزرگ را ازپای در آورد چوب یزرگی را برداشته آن را به طرف چله بزرگ پرتاب میکند می گوید حالا که پسر من بخاطر تو ازبین رفته من هیچ دلخوشی ندارم واگر چوب چله کوچک به داخل آب افتاد شروع بهار همرا با بارندگی است واگر در میان خشکی افتاد بهار خوبی در انتظار مردم ومحصولات کشاورزی نیست .
در بعضی از منازل، کلیه اقوام نزدیک و صمیمی به دور هم جمع می شوند و تا آخر شب به گفتگو می پردازند و با گرفتن فال "چل سرو" cel seru ( فال چهل سرود _ یکنفر تسبیح می اندازد و هر کدام از حاضرین یک شعر به زبان لکی می گویند و چهلمین شعر نیت اصلی گیرنده فال است ) و با گفتن افسانه های کهن وقت را می گذرانند.

اوایل شب یلدا بعضی از پسر بچه ها به بالای پشت بام منازل می روند و ریسمانی را به یک شال بزرگ بسته به پایین و بطرف درب خانه ها می فرستند و می گویند:

"امشو اول قاره _ خیر د هونت بواره"

Emshow aval gahara xer de honat bavara

( امشب اول یلدا یا اول زمستان است خیر از خانه ات ببارد )

"نون و پنیر و شیره _ کیخا هونت نمیره"

Non _ o _ panir _o _ sira kixa honat namira

( نان و پنیر و شیره کدخدا ( صاحب خانه ) خانه ات نمیرد )

"چی به علی کوشکه بیاره"Ci be ali koska beyara

( چیزی بده علی کوچک یا بچه ات بیاورد )

سپس صاحب خانه مقداری آجیل گندم برشته و میوه و شیرینی در شال آنها می گذارد و بچه ها ضمن بالا کشیدن شال و محتویاتش به عنوان تشکر از صاحب خانه میگویند:

"امشو اول قاهاره نون و پنیر و شیره کیخا هونت نمیره"

Emsow aval gahara non _o _ panir _o_sira kixa honat namira .

( امشب اول یلدا یا اول زمستان است نان و پنیر و شیره کدخدا خانه ات نمیرد ) .

بعد از برداشتن محتویات شال به روی پشت بامهای دیگر میروند و گفته های مذکور را تکرار می کنند. بعضی مواقع عده ای از صاحب خانه ها برای اینکه با پسر بچه های روی پشت بام شوخی کرده باشند، وقتی بچه ها شال را به پایین می فرستند، صاحب خانه بجای آجیل گندم برشته و میوه و شیرینی مقداری سنگ در شال می گذارند و وقتی بچه ها متوجه این موضوع می شوند همصدا می گویند:

"نون و پنیر و حلوا کیخا هونت لنگ والا"

Non _o_ panir _o_ halva kixa honat leng vala

( نان و پنیر و حلوا کدخدا خانه ات پا در هوا یا بزمین بخورد ) .

"نون و پنیر و شیره کیخا هونت بمیره"Non _o_ panir _o_ sira kixa honat bamira

( نان و پنیر و شیره کدخدا خانه ات بمیرد ) .

در این هنگام کسانی که در خانه هستند با شنیدن گفته های بچه ها با صدای بلند می خندند و ضمن دلجویی دادن بچه ها مقداری آجیل گندم برشته و میوه و شیرینی به آنها می دهند. باید متذکر شد در آذربایجان رسم کجاوه اندازی و در روستاهای نزدیک به تهران رسم شال اندازی در شب چهار شنبه سوری یک سمبول بوده و این رسم در دوران ابوریحان بیرونی نیز مرسوم بوده. یکی دیگر از رسوم دیرینه مردم این دیار در شب اول قاره سنت قاشق زنی است. دراین آیین نیز افراد با پوشاندن سر و صورت خود به درب منازل رفته و با به صدا در آوردن قاشق صاحب خانه را از حضور خود آگاه می کنند. در این هنگام صاحب خانه نیز به میمنت این شب مقداری از تنقلات و شیرینی خانگی را در ظرف آنان می ریزد.

از دیگر رسوم قوم لر در این شب به جای آوردن رسم قربانی است و هر خانواده ای با توجه به وضعیت اقتصادی اش سعی می کند حیوانی راسرببرد و گوشتش را کباب کند. این حیوان اغلب گوسفندی است که از ۶ ـ ۵ ماه پیش نشان شده و نزد عشایر به امانت گذارده اندتا پروار شود. گاهی هم اگر خانوده ای از نظر اقتصادی و معیشت تنگ دست باشد، بوقلمون یامرغ و خروس سر می برد. دراین شب ، بزرگ خانواده از همه دعوت می کند تا شام را در کنار هم صرف کنند.

در این شب برای بچه هایی که نزد خانواده های خود نشسته اند پرسشهایی در مورد فصلها پیش می آید که بزرگتران با خوشرویی در مورد فصلها توضیحاتی می دهند، بخصوص فصلی که آغاز شده و ارمغانی از برف و باران و سرما به همراه دارد و معمولا افسانه "امیل" ami و "ممیل"mamil را برای بچه ها می گویند.

که این دو نامهای دو برادر زمستانی "چله گپه" cella gapa ( چله بزرگ _ چهل روز اول زمستان ) و "چله کوشکه" cella koska ( چله کوچک _ چهل روز بعد از زمستان ) می باشند که اولی یعنی "چله بزرگ" از اول دیماه الی یازدهم بهمن ماه و دومی یعنی "چله کوچک" از یازدهم بهمن ماه الی اول اسفند ماه ادامه دارد و افسانه این دو برادر از این قرار است که:

"امیل" "amil و "ممیل" mamil دو برادر زمستانی هستند و دو نفس دارند. "امیل" که برادر بزرگتر است دارای نفس "دزد" می باشد که آن در روز چهل و پنجم زمستان در اثر سرمای زیاد مشخص می گردد و "ممیل" برادر کوچکتر دارای نفس "آشکار" می باشد و آن در روز پنجاه و پنج زمستان که هوا کمی بهتر می شود مشخص میگردد.

چهل روز که از زمستان می گذرد "امیل" ( چله بزرگ ) به کوه می رود و زیر سنگ سیاه و بزرگی می نشیند. در این موقع سنگ سیاه بر روی او می افتد و "امیل" قادر به بلند کردن سنگ و بیرون کشیدن خودش نیست. پس همانطور زیر سنگ می ماند.

پس از سپری شدن پنجاه روز از زمستان "ممیل" ( چله کوچک ) بفکر برادرش می افتد و پیش خود می گوید نکند در کوه برای برادرم "امیل" اتفاقی افتاده باشد؟ از این رو برای پیدا کردن برادر خود به کوه می رود.

در این زمان است که مردم می گویند: هوا خیلی سرد شده و اکنون درست در وسط "ششله ششله" sasela_ sasela هستیم. یعنی تلاقی بین شش روز بعد از رفتن "ممیل" به دنبال برادرش که این دوازده روز هوا بسیار سرد می شود و آن از روز چهارم تا شانزدهم بهمن ماه می باشد.

خلاصه "ممیل" بعد از جستجوی فراوان برادرش "امیل" را در حالیکه تخته سنگی بر رویش افتاده پیدا می کند. خود را به کنار او می رساند و هر کاری می کند نمی تواند تخته سنگ را جابجا نماید تا برادرش را نجات دهد.

از آنجا که "امیل" دارای قدرت سرمای زیادی است، "ممیل" این قدرت را حس می کند. از این رو به برادرش "امیل" میگوید: اگر من جای تو بودم کاری می کردم .


کلمات دیگر: