کلمه جو
صفحه اصلی

صاحبی

فرهنگ فارسی

منسوب به صاحب، نوعی جامه ابریشمی مخطط، نوعی انگورکه دانه های آن درشت و سرخ رنگ است
۱ - ( صفت ) منسوب به صاحب . ۲ - مربوط به وزیر وزیری : کارنامه جهانداری اسکندر ثانی به ذکر محاسن صاحبی جمال گرفت . ۳ - ( اسم ) نوعی از پارچه ابریشمی . ۴ - نوعی انگور که دانه های آن درشت و سرخ رنگ است .
دهی از دهستان میان دورود

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص نسب . ) ۱ - نوعی انگور درشت و سرخ رنگ . ۲ - نوعی پارچه ابریشمی .

لغت نامه دهخدا

صاحبی . [ ح ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری ، 20000گزی شمال خاوری ساری . دشت معتدل ، مرطوب ، مالاریائی . سکنه ٔ آن 400 تن شیعه ، زبان آنها مازندرانی و فارسی . آب آن از رودخانه ٔ تجن و فاضلاب گلما و چشمه است .محصول آنجا برنج ، غلات ، پنبه ، صیفی و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).


صاحبی . [ ح ِ ] (اِخ ) رجوع به ابوعلی صاحبی شود.


صاحبی . [ ح ِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به صاحب . || قسمی انگور درشت و پوست نازک و قرمزرنگ :
بنده پرور هیچ بیگم نیست چون بنت العنب
صاحبی زینگونه گر انگور را خوانم رواست .

میرزا عبدالغنی قبول .


در صاحبیش لطافت جان
قند گرجیش ازغلامان .

تأثیر.


|| جامه ٔ ابریشمی مخطط. (غیاث اللغات ) :
خوشا آن شمطها و آن صاحبیها
که آرند سوغات ما را صواحب .

نظام قاری .


کتان فرم آمد و مغربی
دگر کیسه ٔ بعد از او صاحبی .

نظام قاری .


ز کیسه ای همه را کرده کیسه ها فربه
ز صاحبی همه را ساخت صاحب زیور.

نظام قاری .


صاحبی را که ز کتان هوس کیسه ای است
کیسه از سیم بپرداز بگو در بازار.

نظام قاری .


گردن از کتان صاحبی مدور پیچیده ... (دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 134).
دلبستگی نمانده چنانم که بعد از این
ننگ آیدم که جامه ٔ تن صاحبی کنم .

تأثیر.



صاحبی. [ ح ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به صاحب. || قسمی انگور درشت و پوست نازک و قرمزرنگ :
بنده پرور هیچ بیگم نیست چون بنت العنب
صاحبی زینگونه گر انگور را خوانم رواست.
میرزا عبدالغنی قبول.
در صاحبیش لطافت جان
قند گرجیش ازغلامان.
تأثیر.
|| جامه ابریشمی مخطط. ( غیاث اللغات ) :
خوشا آن شمطها و آن صاحبیها
که آرند سوغات ما را صواحب.
نظام قاری.
کتان فرم آمد و مغربی
دگر کیسه بعد از او صاحبی.
نظام قاری.
ز کیسه ای همه را کرده کیسه ها فربه
ز صاحبی همه را ساخت صاحب زیور.
نظام قاری.
صاحبی را که ز کتان هوس کیسه ای است
کیسه از سیم بپرداز بگو در بازار.
نظام قاری.
گردن از کتان صاحبی مدور پیچیده... ( دیوان البسه نظام قاری ص 134 ).
دلبستگی نمانده چنانم که بعد از این
ننگ آیدم که جامه تن صاحبی کنم.
تأثیر.

صاحبی. [ ح ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری ، 20000گزی شمال خاوری ساری. دشت معتدل ، مرطوب ، مالاریائی. سکنه آن 400 تن شیعه ، زبان آنها مازندرانی و فارسی. آب آن از رودخانه تجن و فاضلاب گلما و چشمه است.محصول آنجا برنج ، غلات ، پنبه ، صیفی و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).

صاحبی. [ ح ِ ] ( اِخ ) رجوع به ابوعلی صاحبی شود.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) نوعی انگور با دانه های درشت و سرخ رنگ.
۲. (اسم ) [قدیمی] نوعی جامۀ ابریشمی راه راه.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۶°۴۰′۴۰″ شمالی ۵۳°۸′۳۳″ شرقی / ۳۶٫۶۷۷۷۸°شمالی ۵۳٫۱۴۲۵۰°شرقی / 36.67778; 53.14250
صاحبی، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان ساری در استان مازندران ایران.متاسفانه بخاطر نداشتن مسئولین کارآمد وعدم همکاری مردم) از ۲۰ سال گذشته هیچ پیشرفتی نداشته است . حتی طرح هادی که در تمای دهات اجرا شده در این روستا انجام نشده استاین روستا دارای بیشترین زمین شالیزاری در سطح میاندرود می باشد.برنج این روستا در کل استان مازندران معروف میباشد.
این روستا در دهستان میان دورود کوچک قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۹۱۱نفر (۲۴۵خانوار) بوده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَاحِبَیِ: دوهمنشین من-دو یارمن-دو رفیق من-دو مصاحب من-دوهمراه من (چون مضاف واقع شده نون آن حذف گردیده)
ریشه کلمه:
صحب (۹۷ بار)

رفاقت. ملازمت. صاحب یعنی رفیق ملازم. راغب گوید آن در عرف زیاد باشد. ، . مراد از صاحبه زن است و منظور از صاحب رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم است . بتها به خویشتن یاری نتوانند و از طرف ما هم یاری کرده نمی‏شوند. اصحاب: جمع صاحب است به معنی رفیقان ملازم ، . این کلمه 77 بار در قرآن مجید آمده، یکبار نیز به کار رفته و بیشتر به جنّت و نار و جحیم اضافه شده است و گاهی آمده: اصحاب البست، اصحاب مدین، اصحاب کهف، اصحاب الیمین، اصحاب القبور، اصحاب الفیل و غیره.

جدول کلمات

نوعی انگور درشت و سرخ رنگ و نوعی از پارچه ابریشمی


کلمات دیگر: