مترادف رویه : پهنه، سطح، سطحه | رفتار، روش، سیرت، اسلوب، روند، شیوه، نهج، رسم، وضع
رویه
مترادف رویه : پهنه، سطح، سطحه | رفتار، روش، سیرت، اسلوب، روند، شیوه، نهج، رسم، وضع
فارسی به انگلیسی
surface, outside, right side, upper, vamp, slip, case, tick
case, coating, covering, coverlet, encrustation, exterior, external, facade, façade, facet, hedron _, jacket, layer, level, patination, periphery, procedure, right, routine, sheeting, surface, tack, topping, trend, usage, use, vesture
عربی به فارسی
تشخيص دادن , تميز دادن , پيدا , پديداري , قابليت ديدن , ميدان ديد , ديد , بينايي , رويا , خيال , تصور , ديدن , يا نشان دادن (دررويا) , منظره , وحي , الهام , بصيرت
مترادف و متضاد
پهنه، سطح، سطحه
رفتار، روش، سیرت
اسلوب، روند، شیوه، نهج
رسم، وضع
۱. رفتار، روش، سیرت
۲. اسلوب، روند، شیوه، نهج
۳. رسم، وضع
فرهنگ فارسی
( اسم ) روش وضع : [[ وضع و رویه آرام زندگی یک نواخت آنها و کارهای جاری و معمولی از یک طرف و اضطراب و شور و هیجانی ... از طرف دیگر در نظر او می آمد ... ]] . توضیح : استعمال این کلمه به این معنی نادرست است چه این کلمه را با ۱ - رویه خلط کردهاند .
فکر و تامل در کارها . اندیشه . فکر
فرهنگ معین
(یِ ) (اِ. ) ۱ - روی ، صورت . ۲ - شکل ، هیئت . ۳ - نما، طرفِ بیرون هر چیزی . ۴ - سطح .
( ~. ) (اِ. ) روش .
(رَ وِ یِّ) [ ع . رویة ] (اِ.) اندیشه ، فکر.
(یِ) (اِ.) 1 - روی ، صورت . 2 - شکل ، هیئت . 3 - نما، طرفِ بیرون هر چیزی . 4 - سطح .
( ~.) (اِ.) روش .
لغت نامه دهخدا
رویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) روی . || برنج . (ناظم الاطباء).
- دورویه ؛ دارای دو روی و دو وضع و دو روش. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دورو شود.
- || دوطرف. دوجانب. دوسو. دوصف :
به پیمان که از هر دورویه سپاه
به یاری نیاید کسی کینه خواه.
- || دورنگ و منافق. ( ناظم الاطباء ).
- || کنایه از موافق و مخالف. مساعد و نامساعد. خوب و بد :
وگرنه سران شان برآرم به دار
دورویه بود گردش روزگار.
- سه رویه ؛ از سه طرف. از سه سو :
شما بر سه رویه بگیرید راه
بدارید لشکر ز دشمن نگاه.
اگر سه رویه همی سود خیز و مرده شوی.
چه گویی که یکرویه هستیم یار
چرا زیر و بالا در آری بکار.
- یکرویه شدن ؛ یک طرفه شدن. خاتمه یافتن. فیصله یافتن : چون بی جنگ و اضطراب کار یکرویه شد. ( تاریخ بیهقی ).
- یکرویه کردن ؛ خاتمه دادن. یک طرفه کردن : شمشیر دورویه کار یکرویه می کند. ( یادداشت مؤلف ).
|| سطح. ( فرهنگ فارسی معین ) ( لغات فرهنگستان ). || ظاهر هر چیز. نما. ( فرهنگ فارسی معین ). قسمت بالای هر چیز، چون کفش ، مقابل زیره و گاهی رویه مقابل آستر گویند: ابره ؛ رویه لحاف. خلاف آستر. ظهاره ، مقابل بطانه. ( یادداشت مؤلف ).
- رویه جامه ( لباس ) ؛ پارچه روی لباس. ظهاره ، مقابل آستر و بطانه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- رویه کفش ؛ سطح ظاهری کفش. مقابل زیره. ( فرهنگ فارسی معین ).
- رویه مغز ؛ غشاء دماغی . ( لغات فرهنگستان ).
|| شکل و هیأت. ( فرهنگ فارسی معین ). || روبرو و مقابل. ( ناظم الاطباء ). || وضع و طریقه و طرز و منوال و دستور و روش. ( ناظم الاطباء ).
رویه. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ ) روی. || برنج. ( ناظم الاطباء ).
رویه. [ رَ وی ی َ / ی ِ ] ( ع اِ ) فکر و تأمل در کارها. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). اندیشه. فکر. ( از نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 5 ). فکر. ( آنندراج ). فکر در کار. ( دهار ). نگرش. فکر. اندیشه. خرد. عقل. شأن. امر. صلاح. تفکر. نظر بتأنی.
رویه . [ رَ وی ی َ / ی ِ ] (ع اِ) فکر و تأمل در کارها. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). اندیشه . فکر. (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 5). فکر. (آنندراج ). فکر در کار. (دهار). نگرش . فکر. اندیشه . خرد. عقل . شأن . امر. صلاح . تفکر. نظر بتأنی .
- بلارویه ؛ ناسگالیده ، نیندیشیده . (یادداشت مؤلف ).
|| طریقه ودستور. (ناظم الاطباء). به معنی طریقه و دستور مجاز است به اطلاق سبب بر مسبب و در تشریح الحروف نوشته که رویه به معنی طریقه و دستور فارسی است مرکب از «رو» که امر است از رفتن و کلمه ٔ «یه » که در آخر امر معنی حاصل مصدر دهد، اول اصح است . (غیاث اللغات ). از «رو»، روش به سیاق عربی : «وضع و رویه ٔ آرام زندگی یک نواخت آنها و کارهای جدی و معمولی از یک طرف و اضطراب وشور و هیجان ... از طرف دیگر در نظر او می آمد..» توضیح : استعمال این کلمه به این معنی نادرست است . (فرهنگ فارسی معین ). اینکه برخی از مردم آن را به معنی روش استعمال می کنند غلط است که بدین معنی نه فارسی است و نه عربی . (یادداشت مؤلف ). اغلب به معانی طرز و اسلوب استعمال می کنند در اصل به معنی فکر و اندیشه است و بجای آن کلمه ٔ روش و امثال آن را باید بکار برد.(نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 5). || حاجب . (غیاث اللغات ).
- دورویه ؛ دارای دو روی و دو وضع و دو روش . (ناظم الاطباء). رجوع به دورو شود.
- || دوطرف . دوجانب . دوسو. دوصف :
به پیمان که از هر دورویه سپاه
به یاری نیاید کسی کینه خواه .
فردوسی .
- || متلون المزاج . (ناظم الاطباء).
- || دورنگ و منافق . (ناظم الاطباء).
- || کنایه از موافق و مخالف . مساعد و نامساعد. خوب و بد :
وگرنه سران شان برآرم به دار
دورویه بود گردش روزگار.
فردوسی .
رجوع به مدخل دورویه شود.
- سه رویه ؛ از سه طرف . از سه سو :
شما بر سه رویه بگیرید راه
بدارید لشکر ز دشمن نگاه .
فردوسی .
به مرده شویان مانی ز روی بدبینی
اگر سه رویه همی سود خیز و مرده شوی .
سوزنی .
- یکرویه ؛ یک روی و یک وضع. دارای یک طور و روش . (ناظم الاطباء) :
چه گویی که یکرویه هستیم یار
چرا زیر و بالا در آری بکار.
نظامی .
رجوع به ماده ٔ یکرویه شود.
- یکرویه شدن ؛ یک طرفه شدن . خاتمه یافتن . فیصله یافتن : چون بی جنگ و اضطراب کار یکرویه شد. (تاریخ بیهقی ).
- یکرویه کردن ؛ خاتمه دادن . یک طرفه کردن : شمشیر دورویه کار یکرویه می کند. (یادداشت مؤلف ).
|| سطح . (فرهنگ فارسی معین ) (لغات فرهنگستان ). || ظاهر هر چیز. نما. (فرهنگ فارسی معین ). قسمت بالای هر چیز، چون کفش ، مقابل زیره و گاهی رویه مقابل آستر گویند: ابره ؛ رویه ٔ لحاف . خلاف آستر. ظهاره ، مقابل بطانه . (یادداشت مؤلف ).
- رویه ٔ جامه (لباس ) ؛ پارچه ٔ روی لباس . ظهاره ، مقابل آستر و بطانه . (فرهنگ فارسی معین ).
- رویه ٔ کفش ؛ سطح ظاهری کفش . مقابل زیره . (فرهنگ فارسی معین ).
- رویه ٔ مغز ؛ غشاء دماغی . (لغات فرهنگستان ).
|| شکل و هیأت . (فرهنگ فارسی معین ). || روبرو و مقابل . (ناظم الاطباء). || وضع و طریقه و طرز و منوال و دستور و روش . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
رَویت#NAME?
طریقه؛ روش.
۱. طرف بیرون و ظاهر چیزی.
۲. [مقابلِ آستر] پارچۀ رویی لباس.
۳. [قدیمی] صف؛ ردیف.
۲. [مقابلِ آستر] پارچۀ رویی لباس.
۳. [قدیمی] صف، ردیف.
طریقه، روش.
= رَویت
دانشنامه عمومی
رویه /ruye/ به معنای مساحت و سطح.
رویه /ruye/ به معنای جلد و روکشِ روییِ چیزی.
رویه /ruye/ به معنای صفحه.
رَویه (برنامه سازی رایانه) دربارهٔ رایانه.
تایپ فیس یا رویهٔ /ruye-ye/ فونت.
رویه /ruye/ به معنای افزودنی های خوراکی.
رویه قضایی
تجزیه کردن یک برنامه برای انجام کاری خاص به گام های ساده تر (یکی از دو ابزار اصلی برنامه نویسی ساخت یافته)
کاهش دادن کدهای تکراری در یک برنامه
فراهم کردن امکان استفاده مجدد از کد در برنامه های مختلف
ایجاد امکان تقسیم کار بهتر بین برنامه نویسان یک پروژه برنامه نویسی بزرگ
امکان نهانسازی اطلاعات از کاربران زیربرنامه
افزایش قابل ردیابی بودن فرایند اجرای برنامه
راحت تر شدن فرایند عیب یابی برنامه ها
زیربرنامه ممکن است داخل یک برنامه یا به طور جداگانه داخل کتابخانه (رایانه) ای تعریف شده باشد که می تواند توسط برنامه های مختلف مورد استفاده قرار گیرد. در زبان های برنامه نویسی مختلف، زیرروال(subroutine) ممکن است با نام های مختلف اسلوب(method)، تابع(function)، روال(routine) و یا زیربرنامه(subprogram) شناخته شود. گاهی اوقات اصطلاح عمومی «واحد قابل فراخوانی» نیز استفاده می شود.
نام زیربرنامه نشان می دهد یک زیرروال رفتاری مشابه یک برنامه کامپیوتری دارد که به عنوان یک گام در یک برنامه بزرگتر یا زیربرنامه دیگر استفاده می شود. زیرروال اغلب کد می شود تا بتوان آن را چند بار و از مکان های مختلف در طول یک اجرای برنامه (از جمله در میان دیگر زیرروالهای کد شده) مورد استفاده قرار داد (به اصطلاح call کرد). پس از صدا کردن زیرروال و اجرای آن، برنامه به دستور بعدی پس از زیرروال برمی گرد.موریس ویلکس، دیوید ویلر، و استنلی گیل مخترعین این مفهوم شناخته شده اند که آن را زیرروال بسته (در تقابل با زیرروال باز یا ماکرو) نامیده اند.
زیربرنامه ها از ابزارهای قدرتمند برنامه نویسی هستند و قواعد نوشتاری (syntax) بسیاری از زبان برنامه نویسی، استفاده از آن ها را پشتیبانی می کند. استفاده از زیربرنامه اغلب موجب کاهش هزینه های توسعه و نگهداری برنامه های بزرگ می شود. همچنین میزان کیفیت و اعتبار برنامه را افزایش می دهد. زیربرنامه ها که می توانند در کتاب خانه ها جمع آوری شوند، روش مهمی برای اشتراک یا تجارت نرم افزارها به حساب می آیند.
فرهنگستان زبان و ادب
{tread} [مهندسی بسپار- تایر] بیرونی ترین بخش تایر، شامل آج و بستر آن، که با سطح جاده تماس دارد
[حمل ونقل درون شهری-جاده ای] ← آسفالت رویه
گویش اصفهانی
تکیه ای: ruɂa
طاری: düma
طامه ای: dima
طرقی: düma
کشه ای: dima
نطنزی: duma
گویش مازنی
رویه – روش
۱مزرعه ۲استری