مترادف تابع : رام، فرمانبردار، مطیع، منقاد ، بسته، پیرو، دنباله رو، طرفدار، وابسته، هواخواه ، تبعه، چاکر، فرعی، تابعه، تابعی ، متاثر، تاثیرگیرنده، تحت تاثیر
متضاد تابع : سرکش، نافرمان، پیشوا، متغیر
برابر پارسی : پیرو، فرمانبردار، پردازه
subject, citizen, follower, dependant, [math.] function
ancillary, citizen, dependency, dependent, subject, subordinate
بهم چسبيده , تابع , پيرو , هواخواه , طرفدار , وابسته , موکول , نامستقل , شاگرد , مريد , حواري , دنبالگر , پست , نا مرغوب , پايين رتبه , فرعي , درجه دوم , مهر , نشان , نقش , باسمه , چاپ , تمبر , جنس , نوع , پابزمين کوبيدن , مهر زدن , نشان دار کردن , کليشه زدن , نقش بستن , منقوش کردن , منگنه کردن , تمبرزدن , تمبر پست الصاق کردن , مادون , مرءوس , خرده مالک , کشاورز , مالک جزء
۱. رام، فرمانبردار، مطیع، منقاد ≠ سرکش، نافرمان
۲. بسته، پیرو، دنبالهرو، طرفدار، وابسته، هواخواه ≠ پیشوا
۳. تبعه
۴. چاکر
۵. فرعی
۶. تابعه
۷. تابعی ≠ متغیر
۸. متاثر، تاثیرگیرنده، تحت تاثیر
صفت ≠ سرکش، نافرمان
رام، فرمانبردار، مطیع، منقاد
(بِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - پس رو، پیرو. 2 - فرمان بردار، مطیع . 3 - در ریاضی هرگاه میان دو تغییرپذیر چنان بستگی وجود داشته باشد ک ه تغییر یکی در دیگری تغییری پدید آورد؛ نخستین را متغیر اصلی و دومی را متغیر تابع یا «تابع » گویند. ؛ ~ مهمل لفظ مهملی است که بعد از یک لفظ موضوع می آید و اغلب حروف آن با حروف متبوعش یکی است . مثل : چراغ مراغ ، کتاب متاب ، دهاتی مهاتی .
پیرو، پردازه