کلمه جو
صفحه اصلی

صفحه


مترادف صفحه : برگ، ورق، ورقه، چهره، صورت، وجه، رویه، سطح، دیسک

برابر پارسی : رویه، برگ، برگه، دیمه

فارسی به انگلیسی

page, side, table, surface, sheet, plate, expanse, area, plane

page, side, table


page, sheet, plate, surface, expanse, area


فارسی به عربی

صحن , صفحة , قرص

عربی به فارسی

صفحه , ورق


مترادف و متضاد

plane (اسم)
هواپیما، سطح، پرواز، صفحه، سطح تراز، جهش شبیه پرواز

sheet (اسم)
پهنه، ملافه، تخته، ورق، صفحه، ورقه، فلز ورق، لت

leaf (اسم)
لنگه، دندانه، ورق، برگ، صفحه، ورقه، لایه

plate (اسم)
روکش، لوحه، لوح، قاب، صفحه، بشقاب، نعل اسب، پلاک، صفحه فلزی، بقدر یک بشقاب، ورقه یا صفحه

tablet (اسم)
تخته، لوحه، لوح، قرص، صفحه، ورقه

page (اسم)
غلام، پسر بچه، خانه شاگرد، پادو، برگ، صفحه

disk (اسم)
دایره، قرص، دیسک، صفحه، گرده

disc (اسم)
پولک، دایره، قرص، دیسک، صفحه، گرده

folio (اسم)
برگ، صفحه، دفتر یادداشت، پوشه یا کارتن کاغذ، کتاب ورق بزرگ

lamella (اسم)
برگ، صفحه، لایه، عضو شبیه لایه

برگ، ورق، ورقه


چهره، صورت، وجه


رویه، سطح


دیسک


۱. برگ، ورق، ورقه
۲. چهره، صورت، وجه
۳. رویه، سطح
۴. دیسک


فرهنگ فارسی

سطح دوبعدی بدون انحنا


رویه، سطح، روی چیزی، یک روی ازهربرگ کتاب
۱ - کناره چیزی جانب . ۲ - رویه سطح ۳ - چهره صورت . ۴ - یک سوی ورق یک رویه کاغذ . ۵ - صفحه گرامافون . جمع صفحات یا صفحه گرامافون . صفحه مدوری که از کائوچو و غیر آن سازند و آهنگهای موسیقی را در آن ضبط کنند .
دهی از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز

فرهنگ معین

(صَ حَ یا حِ ) [ ع . صفحة ] (اِ. ) ۱ - رویه و سطح چیزی . ج . صفحات . ۲ - کنارة چیزی ، جانب . ۳ - چهره ، صورت . ۴ - در فارسی هر یک از دو سوی یک ورق کاغذ، مقوا و مانند آن . ۵ - صفحة مدوری که روی آن موسیقی یا آواز یا گفتار ضبط شده است و به کمک گرامافون به صدا

(صَ حَ یا حِ) [ ع . صفحة ] (اِ.) 1 - رویه و سطح چیزی . ج . صفحات . 2 - کنارة چیزی ، جانب . 3 - چهره ، صورت . 4 - در فارسی هر یک از دو سوی یک ورق کاغذ، مقوا و مانند آن . 5 - صفحة مدوری که روی آن موسیقی یا آواز یا گفتار ضبط شده است و به کمک گرامافون به صدا درمی آید. 6 - منطقه ، سرزمین . 7 - برگ ، ورق .


لغت نامه دهخدا

صفحه . [ ص َ ح َ ] (اِخ )دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 48هزارگزی جنوب اهواز 3هزارگزی باختر راه اهواز به آبادان است . دشت . گرمسیر. دارای 60 تن سکنه . آب از چاه . محصول غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه در تابستان اتومبیل رو. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


صفحة. [ ص َ ح َ ] (ع اِ) کناره ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ). بر. کنار. جانب . ج ، صفحات :
آتشکده شود دل سوزان نهاد مرد
زآن آبدارصفحه ٔ سندان گداز تیغ.

مسعودسعد.


لعل ناگشته صفحه ٔ خنجر
گرم نابوده آتش پیکار.

مسعودسعد.


|| یک سوی روی ویک سوی ورق . (مهذب الاسماء). ج ، صفحات : چهرها چون صفحه ٔ کتاب دیگرگون نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 452). || برگ . روی . رویه . ورق :
خالیست بدان صفحه ٔ سیمین بناگوش
یا نقطه ای از غالیه بر یاسمن است آن ؟

سعدی .


عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند؟
همچو بر صفحه ٔ گل قطره ٔ باران بهاری .

سعدی .


- صفحةالرجل ؛ عرض صدره . (اقرب الموارد). پهنای سینه . بشره ٔ پوست چهره .
- صفحه ٔ گرامافون ؛ صفحه ٔ مدوری که از کائوچو و غیر آن سازند، ثبت و تولید اصوات را.
- صفحه ٔ گردن ؛ علاط. صفحتا العنق ؛ دو جانب آن . (بحر الجواهر).

( صفحة ) صفحة. [ ص َ ح َ ] ( ع اِ ) کناره هر چیزی. ( منتهی الارب ). بر. کنار. جانب. ج ، صفحات :
آتشکده شود دل سوزان نهاد مرد
زآن آبدارصفحه سندان گداز تیغ.
مسعودسعد.
لعل ناگشته صفحه خنجر
گرم نابوده آتش پیکار.
مسعودسعد.
|| یک سوی روی ویک سوی ورق. ( مهذب الاسماء ). ج ، صفحات : چهرها چون صفحه کتاب دیگرگون نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 452 ). || برگ. روی. رویه. ورق :
خالیست بدان صفحه سیمین بناگوش
یا نقطه ای از غالیه بر یاسمن است آن ؟
سعدی.
عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند؟
همچو بر صفحه گل قطره باران بهاری.
سعدی.
- صفحةالرجل ؛ عرض صدره. ( اقرب الموارد ). پهنای سینه. بشره پوست چهره.
- صفحه گرامافون ؛ صفحه مدوری که از کائوچو و غیر آن سازند، ثبت و تولید اصوات را.
- صفحه گردن ؛ علاط. صفحتا العنق ؛ دو جانب آن. ( بحر الجواهر ).
صفحه. [ ص َ ح َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز. در 33هزارگزی جنوب خاوری اهواز 10هزارگزی خاور راه آهن اهواز به خرمشهر و کنار کارون. دشت. گرمسیر. دارای 65 تن سکنه. آب از کارون. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه در تابستان اتومبیل رو. آسیاب آن قدیمی است. این آبادی از دو محل به نام 1 و 2 بفاصله 2هزار گز دور از هم قرار گرفته است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

صفحه. [ ص َ ح َ ] ( اِخ )دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 48هزارگزی جنوب اهواز 3هزارگزی باختر راه اهواز به آبادان است. دشت. گرمسیر. دارای 60 تن سکنه. آب از چاه. محصول غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه در تابستان اتومبیل رو. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

صفحه . [ ص َ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز. در 33هزارگزی جنوب خاوری اهواز 10هزارگزی خاور راه آهن اهواز به خرمشهر و کنار کارون . دشت . گرمسیر. دارای 65 تن سکنه . آب از کارون . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه در تابستان اتومبیل رو. آسیاب آن قدیمی است . این آبادی از دو محل به نام 1 و 2 بفاصله ٔ 2هزار گز دور از هم قرار گرفته است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


فرهنگ عمید

۱. روی چیزی، رویه، سطح.
۲. یک روی از هر برگ کتاب.
* صفحهٴ فلوئورسان: صفحۀ شیشه ای که با ماده ای پوشانده شده که وقتی اشعۀ ایکس روی آن می تابد می درخشد، پردۀ فلوئورسان.

۱. روی چیزی؛ رویه؛ سطح.
۲. یک روی از هر برگ کتاب.
⟨ صفحهٴ فلوئورسان: صفحۀ شیشه‌ای که با ماده‌ای پوشانده شده که وقتی اشعۀ ایکس روی آن می‌تابد می‌درخشد؛ پردۀ فلوئورسان.


دانشنامه عمومی

در ریاضیات به یک سطح هموار دوبعدی، صفحه می گویند. گویی یک صفحه نمایش دو بعدی از یک نقطه (صفر بُعد)، یک خط (یک بعد) و یک فضا (سه بعد) است.
ویکی پدیای انگلیسی
کتاب گرافیک رایانه ای جلد اول، دانلد هیرن، ام. پائولین بیکر، وارن کاریترز، ترجمه دکتر بهروز قلی زاده، مؤسسه انتشارات علمی دانشگاه صنعتی شریف
هر چند ضلعی در یک صفحه، در صفحه ای با امتداد نامتناهی قرار دارد. معادله عمومی یک صفحه به صورت روبرو است: Ax+By+Cz+d=۰،که در آن (x,y,z) نقطه ای دلخواه از صفحه و ضرایب A,B,C,D(به نام پارامترهای صفحه) ثابت های تعریف کننده ویژگی های فضایی صفحه اند. مقادیر A,B,C,D را می توان با حل یه معادله سه مجهولی به دست آورد. این معادلات باید از مقادیر مختصات برای سه نقطه غیر هم راستا در صفحهxyتشکیل شده باشد. برای این منظور می توانیم سه راس چند ضلعی-محدب متوالی ( x 1 , y 1 , z 1 ) , ( x 2 , y 2 , z 2 ) , ( x 3 , y 3 , z 3 ) {\displaystyle \left(x_{1},y_{1},z_{1}\right),\left(x_{2},y_{2},z_{2}\right),\left(x_{3},y_{3},z_{3}\right)}  را در خلاف جهت چرخش عقربه های ساعت انتخاب و معادلات توأم خطی زیر را برای نسبت های A\D,B\D,C\D حل کنیم.
( A D ) x k + ( B D ) y k + ( C D ) z k = − 1 {\displaystyle \left({\frac {A}{D}}\right)x_{k}+\left({\frac {B}{D}}\right)y_{k}+\left({\frac {C}{D}}\right)z_{k}=-1}
جواب این مجموعه معادلات را می توان با استفاده از قاعده کرامر به صورت دترمینانی زیر به دست آورد:

دانشنامه آزاد فارسی

صفحه (زمین شناسی). صفحه (زمین شناسی)(plate)
(یا: صفحۀ زمین ساخت، صفحۀ سنگ سپهری) هریک از بخش های نسبتاً مجزای سنگ سپهر. ضخامت آن ها حدود ۱۰۰ کیلومتر است و مجموع آن ها خارجی ترین لایۀ زمین را می سازد. این صفحات از دو نوع مادۀ پوسته ای ساخته شده اند که عبارت اند از پوستۀ اقیانوسی (سیما)، و پوستۀ قاره ای (سیال). در زیر هر دوی آن ها لایۀ جامدی از گوشته قرار دارد. پوستۀ اقیانوسیِ چگال در زیر اقیانوس های زمین واقع است و عمدتاً از بازالت تشکیل شده است. پوستۀ قاره ای که در زیر قاره ها و فلات های قاره ای قرار دارد ضخیم تر است، اما چگالی کمتری دارد و از سنگ هایی با ترکیب سیلیس و آلومینیوم ساخته شده است. این قطعات از سنگ سپهر، به علت وجود هم رفتی در گوشتۀ زمین (← زمین ساخت صفحه ای) و براثر شناوربودن، روی لایه ای با نام سُست سپهر حرکت می کنند که کِشسانی اش بیشتر از گوشته است. کوه ها، آتشفشان ها، زمین لرزه ها، و دیگر عوارض و پدیده های زمین شناسی همگی حاصل واکنش بین این صفحات اند.

صفحه (هندسه). صفحه (هندسه)(plane)
سطح تخت. صفحه چنان سطحی است که کل خط راستی که دو نقطه از آن را به هم وصل کند، روی سطح قرار می گیرد. صفحه ها یا با هم موازیاند یا یکدیگر را در یک خط راست قطع می کنند. صفحه های قائم ممکن است یکدیگر را در خطی قائم قطع کنند، مانند دو دیوار در کنج اتاق، ولی صفحه های افقی یکدیگر را قطع نمی کنند و همه باهم موازی اند. در هندسۀ تحلیلی، معادلۀ کلی صفحه به صورت Ax + By+ Cz + D = ۰ است که در آن، دست کم یکی از مقادیر A، B یا C صفر نیست.

فرهنگ فارسی ساره

دیمه، برگه


فرهنگستان زبان و ادب

{plane} [مهندسی عمران] سطح دوبعدی بدون انحنا

جدول کلمات

رویه

پیشنهاد کاربران

( = برگه ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پَتر ( سنسکریت: پَتّرَ )
وَلگ valg ( پهلوی )
پوتا ( سنسکریت: پوتَ )
پَتریک ( سنسکریت: پَتّریکا )
لاپِر ( کردی: لاپه ر )

در پارسی " سات "

پهنه ، لایه

( صفحه=Page )

لغت پارسی صفحه در اصل به معنای برگه است که از لغت سف به معنای برگ درخت ساخته شده همانطور که در جمهوری اوستیا واژگان сиф� sif� و сыф syf را برای نامیدن برگ درخت leaf به کار میبرند و در فنلاند واژه sivu به معنای صفحه page است. عرب از ریشه فرضی صفح ( مانند سول - صلح ) واژگان جعلی صفحات مصحف صحاف را به دست آورده است.



تخته, برگه

خانم نرگس درست فرمودند ؛
بختیاری ها نان نازکی می پزند که به آن نان تیری می گویند و به هر برگ از این یک پتیر می گویند ،
شاید پتیر با پتر که ایشان نوشتند یکی باشد .

تارنما

چهره


کلمات دیگر: