مترادف تسهیم : بخش، تقسیم، توزیع، سهم بری، سهم بندی، سهم دهی
تسهیم
مترادف تسهیم : بخش، تقسیم، توزیع، سهم بری، سهم بندی، سهم دهی
فارسی به انگلیسی
sharing, dividing
allotment, division
فارسی به عربی
تقسیم , حصة
مترادف و متضاد
سهم، تخصیص، تقسیم، تقدیر، پخش، جیره، تسهیم
تسهیم، اشتراک
تسهیم
تسهیم
تقسیم، تسهیم، تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
بخش، تقسیم
توزیع
سهمبری
سهمبندی، سهمدهی
۱. بخش، تقسیم
۲. توزیع
۳. سهمبری
۴. سهمبندی، سهمدهی
فرهنگ فارسی
جامه یاپارچه رانقش کردن ومخططساختن سهم بندی، کردن، جزئ جزئ کردن
( مصدر ) ۱- سهم دادن ۲.- سهم بندی کردن جزو کردن . جمع تسهیمات . یا تسهیم بنسبت. تقسیم کردن مبلغ یا کمیتی بین چند تن متناسب با اعدادی معین مثلا بخواهیم مبلغ ۲۶٠٠ ریال را بین سه تن بنسبت اعداد ۴ ۲ و ۷ تقسیم کنیم این عمل را تسهیم بنسبت گویند. اعداد ۴ ۲ و ۷ را اعداد نسبت نامند.
( مصدر ) ۱- سهم دادن ۲.- سهم بندی کردن جزو کردن . جمع تسهیمات . یا تسهیم بنسبت. تقسیم کردن مبلغ یا کمیتی بین چند تن متناسب با اعدادی معین مثلا بخواهیم مبلغ ۲۶٠٠ ریال را بین سه تن بنسبت اعداد ۴ ۲ و ۷ تقسیم کنیم این عمل را تسهیم بنسبت گویند. اعداد ۴ ۲ و ۷ را اعداد نسبت نامند.
← شکافتگی
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - سهم بندی کردن . ۲ - پارچه را نقش دار ساختن .
لغت نامه دهخدا
تسهیم. [ ت َ ] ( ع مص ) بُرد به خط بافتن. ( تاج المصادر بیهقی ). منقش کردن جامه. || ( زوزنی ). چادر مخطط بافتن : سهم البرد؛ خططها بصور کالسهام. ( از متن اللغة ). || ( اصطلاح علم بدیع ) آن است که شاعر نسق شعر بر وجهی نهد که بعضی از آن بر بعضی دلالت کند و چون صاحب طبعی یک مصراع از آن بشنود بداند که مابعد آن چه تواند بود چنانکه شاعر گفته است :
خون عاشق مباح داشت بتم
باز وصلش حرام داشت مدام
نه مباحست آنچه داشت مباح
نه حرامست آنچه کرد حرام.
چون شاعر بشنود که :
نه مباحست آنچه داشت مباح.
هر آینه دریابد که تمامی آن ، آن باشد که :
نه حرامست آنچه کرد حرام.
و همچنین آنچه بر قافیت دلالت کند هم از این قبیل باشد چنانکه عمادی گفته است :
در غم یار، یار بایستی
یا غمم را کنار بایستی.
اندرین بوستان که عیش منست
گل طمع نیست ، خار بایستی.
و این صنعت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر، دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کرد مساهم و مشارک گردانیده است. ( ازالمعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی چ دانشگاه ص 374 ). و رجوع به ارصاد و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
خون عاشق مباح داشت بتم
باز وصلش حرام داشت مدام
نه مباحست آنچه داشت مباح
نه حرامست آنچه کرد حرام.
چون شاعر بشنود که :
نه مباحست آنچه داشت مباح.
هر آینه دریابد که تمامی آن ، آن باشد که :
نه حرامست آنچه کرد حرام.
و همچنین آنچه بر قافیت دلالت کند هم از این قبیل باشد چنانکه عمادی گفته است :
در غم یار، یار بایستی
یا غمم را کنار بایستی.
اندرین بوستان که عیش منست
گل طمع نیست ، خار بایستی.
و این صنعت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر، دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کرد مساهم و مشارک گردانیده است. ( ازالمعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی چ دانشگاه ص 374 ). و رجوع به ارصاد و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
فرهنگ عمید
۱. سهم بندی کردن، جزءجزء کردن.
۲. [قدیمی] جامه یا پارچه را نقش کردن و مخطط ساختن.
۲. [قدیمی] جامه یا پارچه را نقش کردن و مخطط ساختن.
فرهنگستان زبان و ادب
[زیست شناسی-ژن شناسی و زیست فنّاوری] ← شکافتگی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] تسهیم، دلالت غیرمستقیم بخشی از کلام بر بخش بعدی است.
«تسهیم» از اسلوب های بدیعی و به این معنا است که گوینده، ساختمان کلام را به گونه ای قرار می دهد که بعضی از آن بر بعضی دلالت کند و چون صاحب طبعی، بخش اول از کلام را بشنود، بداند که مابعد آن، چه خواهد بود؛ یعنی بتواند مابعد آن را حدس بزند؛
← مثال
این صنعت را از آن جهت تسهیم خوانده اند که گوینده، شنونده را در دانستن بعضی از آن چه خواهد گفت سهیم و شریک کرده است.
«تسهیم» از اسلوب های بدیعی و به این معنا است که گوینده، ساختمان کلام را به گونه ای قرار می دهد که بعضی از آن بر بعضی دلالت کند و چون صاحب طبعی، بخش اول از کلام را بشنود، بداند که مابعد آن، چه خواهد بود؛ یعنی بتواند مابعد آن را حدس بزند؛
← مثال
این صنعت را از آن جهت تسهیم خوانده اند که گوینده، شنونده را در دانستن بعضی از آن چه خواهد گفت سهیم و شریک کرده است.
wikifeqh: تسهیم
پیشنهاد کاربران
cleavage جنین شناسی
کلمات دیگر: