کلمه جو
صفحه اصلی

تسویه


مترادف تسویه : برابر، تساوی ، مساوی، یکسان سازی، تسویت، برابر کردن، مساوی ساختن، راست کردن، مساوی کردن، یکسان کردن، تصفیه حساب

متضاد تسویه : نابرابر

برابر پارسی : یکسان کردن، سر بسر کردن، برابرسازی

فارسی به انگلیسی

liquidation, [o.s.] equalization


liquidation, settlement, equalization, [o.s.] equalization

liquidation


فارسی به عربی

تصفیة , تنظیف , حل , مستوطنة , مقعد

مترادف و متضاد

برابر، تساوی ≠ نابرابر


adjustment (اسم)
تطبیق، تنظیم، تعدیل، اصلاح، میزان، تسویه، اسباب تنظیم، الت تعدیل

settlement (اسم)
مسکن، توافق، تعدیل، تسویه، تصفیه، ته نشینی، پرداخت، واریز، کلنی، زیست گاه

clearing (اسم)
تسویه، تهاتر، نقل و انتقال بانکی، تسطیح، مکان مسطح

liquidation (اسم)
فسخ، تسویه، نابودی، از بین رفتن، واریز حساب

settling (اسم)
تسویه، مسکن گزینی

smoothing (اسم)
تسویه، هموارسازی، صاف سازی

solution (اسم)
تسویه، محلول، حل، راه حل، چاره سازی، شولش

۱. برابر، تساوی ≠ نابرابر
۲. مساوی
۳. یکسان سازی، تسویت
۴. برابر کردن، مساوی ساختن، راست کردن، مساوی کردن، یکسان کردن
۵. تصفیهحساب


فرهنگ فارسی

مساوی کردن، برابرکردن، یکسان کردن، راست کردن
( مصدر ) برابر کردن مساوی ساختن یکسان کردن .
ماخوذ از تازی راست کردگی و درست کردگی و برابری

فرهنگ معین

(تَ یِ ) [ ع . تسویة ] (مص م . ) برابر ساختن ، مساوی کردن .

لغت نامه دهخدا

تسویه. [ ت َ س ْ ی َ ] ( ع اِ ) تسویة. مأخوذ از عربی ، راست کردگی و درست کردگی و برابری. ( ناظم الاطباء ).

تسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) از: («س و ء») عیب کردن کسی را و منسوب به بدی کردن و بد گفتن . (منتهی الارب ). و رجوع به تسوئة و تسوی ٔ شود.


تسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). راست و برابر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). برابر کردن .(از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): سویت المعوج فمااستوی . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
- تسویةالبیوت ؛اصطلاح نجومی ، صاحب غیاث اللغات و به نقل از او صاحب آنندراج در ذیل تسویدالبیوت آرند: باصطلاح منجمین آن است که شکل دوازده خانه ٔبروج بر تخته یا کاغذ کشند و مطابق بودن کواکب در برج فلکی در هر خانه ٔ آن اسم کوکب نویسند و در آن شکل نظر کرده نحوست و سعادت طالع مولود دریافت نمایند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و رجوع به التفهیم بیرونی چ جلال همائی صص 309 - 311 و تسویت شود. || برابر کردن و هر دو را بر یک مثل نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). سوی بینهما؛ جعلها مثلین . (متن اللغة). تعدیل کردن میان دو چیز: سواه ُ به و سوّی بینهما؛ عدَّل . (اقرب الموارد) (از المنجد). || مثل آن ساختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة): سواه به ؛ جعله ُ مثله ُ (متن اللغة). || راست ساختن چیزی را. (از اقرب الموارد). راست ساختن چیزی را و همین معنی به مطلق عمل آید چنانکه گویند: الابار یسوی ّ الابر؛ سوزن ساز سوزن را راست کرد. (از المنجد). || هلاک شدن در زمینی : سویت علیه الارض (مجهولا)؛ هلاک شد در آن زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). هلاک شدن در زمین و مدفون شدن درآ ن . (از المنجد). || خشک و بی گیاه شدن زمین : سوی ارضهم ؛ صارت جدباء. || معتدل شدن . || مستقر و مستولی شدن . || پیش آمدن . || نیکو شدن . || به منتهای قدرت جوانی رسیدن : سوی فلان ؛ بلغ اشده ُ و انتهی شبابه . بسوی کسی روی آوردن : سواه قصد قصده ُ. (از متن اللغة).و رجوع به تسوی شود.


( تسوئة ) تسوئة. [ ت َ وِ ءَ ] ( ع مص ) تباه کردن چیزی را. ( از المنجد ). || عیب کردن کسی را. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). عیب کردن و توبیخ کردن کسی را. ( از المنجد ): اِن ْ اَسَاءْت ُ فَسَوِّی ْٔ علی َّ؛ ای ان فعلت سؤاً فوبخنی علیه. ( اقرب الموارد ). و رجوع به تسوی و تسویة شود.

تسوئة. [ ت َ وِ ءَ ] (ع مص ) تباه کردن چیزی را. (از المنجد). || عیب کردن کسی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). عیب کردن و توبیخ کردن کسی را. (از المنجد): اِن ْ اَسَاءْت ُ فَسَوِّی ْٔ علی َّ؛ ای ان فعلت سؤاً فوبخنی علیه . (اقرب الموارد). و رجوع به تسوی ٔ و تسویة شود.


فرهنگ عمید

۱. مساوی کردن، برابر کردن، یکسان کردن.
۲. هم سطح کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تسویه (ابهام زدایی). واژه تسویه ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تسویه (فقه)، رعایت مساوات، راست و برابر کردن چیزی نسبت به چیزی دیگر• تسویه (عرفان)، اصطلاحی در عرفان• تسویه آدم، به معنای آفرینش جوارح، اندام و تصویر صورت انسانی آدم و مهیا ساختن جسم او برای پذیرفتن روح• ادات تسویه، ادات بیانگر تساوی طرفین• استفهام تسویه ای، پرسش به قصد بیان یکسان بودن نتیجه دو کار• تشبیه تسویه، تشبیه دارای مشبه متعدد و مشبه به واحد• قلب تسویه، ابطال «علّت» در قیاس از طریق تسویه بین دو حکم «اصل»
...

پیشنهاد کاربران

مساوی، برابری، یکسانی - ایجاد تعادل و توازن ( کاربرد حسابداری ) - سَوا کردن حساب ها. ولی
تصفیه: صاف و پاک کردن - رفعِ اختلاف کردن، روشن ساختن - صاف کردن حساب ها.
که با هم فرق می کنند و هم نویسه هستند!

آراستن!



کلمات دیگر: