کلمه جو
صفحه اصلی

محاسبه


مترادف محاسبه : احتساب، ارزیابی، حسابداری، شمارش، حساب کردن، شمردن

برابر پارسی : سنجش، سنجیده، شمارش، برآورد، رایانش، شمردن

فارسی به انگلیسی

account, calculation, computation, count, numeration, reckoning


calculation, compulation, [rare.] calling to account


account, calculation, computation, numeration, reckoning, compulation, [rare.] calling to account

فارسی به عربی

استعمال الحاسبات , حساب

عربی به فارسی

حسابداري , اصول حسابداري , برسي اصل و فرع , دفتر داري , ساماندهي


مترادف و متضاد

احتساب، ارزیابی، حسابداری، شمارش


حساب کردن، شمردن


calculation (اسم)
حساب، براورد، محاسبه، محاسبات

computing (اسم)
محاسبه، رشته کامپیوتر

computation (اسم)
محاسبه، محاسبات، شمارش، نتیجه شمارش

۱. احتساب، ارزیابی، حسابداری، شمارش
۲. حساب کردن، شمردن


فرهنگ فارسی

حساب کردن، باکسی حساب کردن
۱ - ( مصدر ) حساب کردن با کسی : اندر قاضیان و خطیبان و محاسبه و رونق کار ایشان . ۲ - حساب چیزی را نگه داشتن جمع : محاسبات .

فرهنگ معین

(مُ س بِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - حساب کردن ، رسیدگی به حساب . ۲ - حساب چیز ی را نگه داشتن . ج . محاسبات .

لغت نامه دهخدا

محاسبه. [ م ُ س َ ب َ / س ِ ب ِ ] ( از ع ، اِمص ) محاسبة. شمار کردن. با کسی شمار کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی : آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. ( گلستان ). || عمل حساب. || دعوت به حساب. || دقت در حساب. || رسیدگی به حساب. || غور و تعمق در حساب. || ترتیب و انتظام در حساب. ( ناظم الاطباء ).
- محاسبه دار ؛ کسی که تفتیش در حساب میکند. ( ناظم الاطباء ).
- محاسبه طلب ؛ کسی که تفریغ حساب را از وی میخواهند. ( ناظم الاطباء ).
- محاسبه کردن ؛ شمردن و حساب کردن و مرتب کردن حساب.
- محاسبه نفس ؛ ( اصطلاح تصوف ) تفقد و تفحص احوال نفس بدین معنی که از خوب و بد آنچه از انسان همه روزه روی میدهد شماره آن را داشته در آخر روزحساب کند که نیک او از بد یا بد او بر نیک فزونی دارد و برخی از متصوفین ساعات را بجای ایام گرفته و حساب اعمال نیک را «احصا» و اعمال بد را «حصر» خوانند و برای شماره آنها سنگ ریزه بکار برند. محمدبن محمود آملی در نفائس الفنون آرد: محاسبه یعنی پیوسته متفقد و متفحص احوال و افعال نفس خود باشد و هرآنچه از ملایم و غیر ملایم از او روز بروز و ساعت به ساعت صادرمیشود حصر و احصا کند و بزیادتی و نقصان آن بر کیفیت حال خود واقف گردد. و محاسبه از جمله مقامات سالک مسلک تصوف است و مقام سوم شمرده شده است.

محاسبة. [ م ُ س َ ب َ ] (ع مص ) حساب کردن . (منتهی الارب ). شمار کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شمردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شمار گیری . شمار گرفتن . شمار. ج ، محاسبات . || مراقبت در اینکه حفظ کند شخص ظاهر و باطن خود را تا آنکه چیزی که حسنات وی راباطل می کند از آن صادر نشود. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب محاسبه ٔ نفس ذیل ماده ٔ بعد شود.


فرهنگ عمید

۱. حساب کردن.
۲. با کسی حساب کردن، به حساب و کتاب کسی رسیدن.
۳. [مجاز] رسیدگی و بررسی امری.

دانشنامه عمومی

محاسبه یا افمارش فرایندی مشخص است که یک یا چند ورودی را به یک یا چند خروجی به صورتی متغیر تبدیل می کند.
حساب
محاسبات

فرهنگ فارسی ساره

شمارش، برآورد


دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] مُحاسبه یا مُحاسبه نَفْس، رسیدگی شخصی اعمال شبانه روز و محاسبه اعمال نیک و بد است. محاسبه بعد از مشارطه و مراقبه صورت می گیرد. اساتید اخلاق و عرفان با استناد به روایات، تأکید بسیاری بر محاسبه دارند.
اساتید و علمای اخلاق بر محاسبه بسیار تأکید کرده و فواید بسیاری برای آن برشمرده اند. محاسبه به این صورت است که در پایان روز زمانی را برای رسیدگی به نفس و اعمال شبانه روز گذشته اختصاص می دهد. نخست واجبات را محاسبه می کند که اگر آنها را به طریق صحیح ادا کرده است خدا را شکر گوید و اگر واجبات از او فوت شده یا ناقص انجام داده باشد، درصدد جبران باشد. اگر گناهی مرتکب شده، توبه کند و به سرزنش نفس بپردازد و از آن بخواهد تا آنچه را در آن کوتاهی کرده جبران کند؛ مانند بازرگانی که در پایان روز با شریک خود حساب و کتاب می کند، فرد نیز در پایان روز باید با نفس خود، درباره همه رفتار خود بازجویی کند.
روایات بسیاری بر لزوم محاسبه وارد شده و بیشتر کتاب های روایی و اخلاقی، بابی را به نام محاسبه اختصاص داده اند.

واژه نامه بختیاریکا

پی زِیدِن

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن گَنیت می باشد که از سنسکریت: گَنیتَ گرفته شده است

شمارگری

ارث ماطیقی

چقدر بده


کلمات دیگر: