مترادف ابدال : ابرار، اخیار، اوتاد، اولیاء الله، صلحا
برابر پارسی : جای گزینی، دگردیسی، غلندران
تصريف کلمه , قلب حروف هجايي (با صدا)
ابرار، اخیار، اوتاد، اولیاءالله، صلحا
( اَ ) [ ع . ] (ص . اِ.)جِ بدل یا بدیل . 1 - نیکان ، صالحان ، که جهان به برکت وجود ایشان برپاست . 2 - نجیبان ، شریفان .
( اِ ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - عوض و بدل کردن . 2 - قرار دادن حرفی به جای حرفی دیگر برای دفع ثقل و سنگینی . 3 - یکی از اقسام نه گانة وقف مستعمل چون تبدیل تاء به هاء در رحمت و رحمه .
ابدال . [ اَ ] (اِخ ) یکی از شعرای فارسی از مردم اصفهان . تاریخ حیات وی معلوم نیست . ابتدا دکان عطاری داشت و بواسطه ٔ عشق دیوانه شده سه سال در اصفهان سر و پا برهنه میگردیده ، پس از آن به تبریز رفته پنج سال با ارامنه معاشرت داشته و در میکده ها بسر برده و عاقبت بعبادت و طاعت رغبت کرده و دوازده سال سجاده نشین شده است .
ابدال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بِدل و بَدل . و نیز ابدال جمع بدیل آمده است چون بُدلاء.
- ابدال اسماء ؛ اسماء مبهمه . اسماء مضمره . خوالف .
ابدال . [ اِ ] (ع مص ) بدل کردن . تاخت زدن . دگش کردن . بجای چیزی گرفتن یا دادن یا گذاشتن . || قرار دادن حرفی بجای حرف دیگر برای دفع ثقل و سنگینی . || یکی از اقسام نه گانه ٔوقف مستعمل چون تبدیل تاء به هاء در رحمت و رحمه .
حمیدالدین بلخی .
فرخی .
فرخی .
فرخی .
فرخی .
منوچهری .
شمسی (یوسف و زلیخا).
مسعودسعد.
سنائی .
مولوی .
مولوی .
سعدی .
منوچهری .
مکتبی .
۱. مردم شریف، صالح، و نیکوکار.
۲. مردان خدا.
۳. (تصوف) = اوتاد
۴. = بدیل
۱. قرار دادن چیزی به جای چیز دیگر؛ بدل کردن؛ عوض کردن.
۲. (زبانشناسی) عوض شدن حرفی با حرف دیگر به دلیل ساده شدن تلفظ.
جایگزینی، دگردیسی، غلندران