کلمه جو
صفحه اصلی

مرمت


مترادف مرمت : ترمیم، تعمیر، احیا، اصلاح، بازسازی، اصلاح کردن، تعمیر کردن، آشتی، صلح

برابر پارسی : نوسازی، بازسازی، دوباره سازی

فارسی به انگلیسی

mend, mending, overhaul, refurbishment, rehabilitation, repair, reparation, restoration, face lifting

repair, mending, renovation, revamping, maintenance, reparation, refurbishment, rehabilitation, mend, restoration, overhaul, face lifting


face lifting, mend, mending, overhaul, refurbishment, rehabilitation, repair, reparation, restoration


فارسی به عربی

تصلیح , صیانة

مترادف و متضاد

ترمیم، تعمیر


repair (اسم)
اصلاح، تعمیر، مرمت

mending (اسم)
مرمت

reparations (اسم)
مرمت

احیا، اصلاح، بازسازی


اصلاح کردن، تعمیر کردن


آشتی، صلح


۱. ترمیم، تعمیر
۲. احیا، اصلاح، بازسازی
۳. اصلاح کردن، تعمیر کردن
۴. آشتی، صلح


فرهنگ فارسی

دهی از بخش مرکزی شهرستان ساری کنار رود تجن . دارای ۶٠٠ تن سکنه . محصول: برنج پنبه غلات صیفی .
تعمیرکردن، اصلاح کردن بنایاچیزدیگر
۱ - ( مصدر ) اصلاح کردن بنا و غیره تعمیر کردن . ۲ - ( اسم ) اصلاح تعمیر : و وسعتی نداشت که حال مرا مرمتی کند .

تعمیر، اصلاح، بازسازی، نوسازی


جملات نمونه

مرمت شده

refurbished, repaired, revamped, renovated


مرمت کننده

restorer, repairer, refurbisher


مرمت آن پل دو ماه طول کشیده

the repair of that bridge lasted two months


این پل دو سال است که تحت مرمت است

this bridge has been under repair for the last two years


هزینه‌ی مرمت این مسجد قدیمی چقدر است؟

what is the cost of repairing this old mosque?


فرهنگ معین

(مَ رَ مَّ ) [ ع . مرمة ] (اِمص . ) تعمیر و اصلاح هرچیز.

لغت نامه دهخدا

مرمت . [ م َ رَم ْ م َ ] (ع مص ، اِمص ) مرمة. مصدر میمی از ترمیم . تعمیر و اصلاح هر چیز خلل یافته . (ناظم الاطباء). دریافت . دریافتن . تدارک . استدراک . به اصلاح آوردن خلل . نیکو کردن چیزی . ترمیم . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مرمة شود : ابوالقاسم بن سیمجور به مرمت آن حال و رفو آن خرق باز ایستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 174). چند روز آن جایگاه توقف کرد و به مرمت حال و معالجت مجروحان مشغول شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 385). از بام تا شام بر کار ایشان مشارفت میکرد و به صدق عمل و مرمت خلل مطالبت مینمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 420).
یارئی ده در مرمت کشتیش
گر غلام خاص و بنده گشتیش .

مولوی .


- مرمت پذیر ؛ قابل تعمیر. قابل مرمت کردن . آنچه بتوان آن را ترمیم کرد.
- مرمت خواه ؛ محتاج به تعمیر و اصلاح . (ناظم الاطباء).جویای اصلاح و تعمیر.
- مرمت طلب ؛ محتاج به اصلاح و تعمیر. (ناظم الاطباء). تعمیرخواه .
- مرمت ناپذیر ؛ غیر قابل مرمت . غیرقابل اصلاح . تعمیرناپذیر.

مرمت . [ م َ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری ، در6 هزارگزی جنوب شرقی ساری کنار رود تجن و در دامنه ٔمعتدل هوائی واقع و دارای 600 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ تجن و محصولش برنج ، پنبه ، غلات ، صیفی و شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


مرمت. [ م َ رَم ْ م َ ] ( ع مص ، اِمص ) مرمة. مصدر میمی از ترمیم. تعمیر و اصلاح هر چیز خلل یافته. ( ناظم الاطباء ). دریافت. دریافتن. تدارک. استدراک. به اصلاح آوردن خلل. نیکو کردن چیزی. ترمیم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به مرمة شود : ابوالقاسم بن سیمجور به مرمت آن حال و رفو آن خرق باز ایستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 174 ). چند روز آن جایگاه توقف کرد و به مرمت حال و معالجت مجروحان مشغول شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 385 ). از بام تا شام بر کار ایشان مشارفت میکرد و به صدق عمل و مرمت خلل مطالبت مینمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 420 ).
یارئی ده در مرمت کشتیش
گر غلام خاص و بنده گشتیش.
مولوی.
- مرمت پذیر ؛ قابل تعمیر. قابل مرمت کردن. آنچه بتوان آن را ترمیم کرد.
- مرمت خواه ؛ محتاج به تعمیر و اصلاح. ( ناظم الاطباء ).جویای اصلاح و تعمیر.
- مرمت طلب ؛ محتاج به اصلاح و تعمیر. ( ناظم الاطباء ). تعمیرخواه.
- مرمت ناپذیر ؛ غیر قابل مرمت. غیرقابل اصلاح. تعمیرناپذیر.

مرمت. [ م َ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری ، در6 هزارگزی جنوب شرقی ساری کنار رود تجن و در دامنه ٔمعتدل هوائی واقع و دارای 600 تن سکنه است. آبش از رودخانه تجن و محصولش برنج ، پنبه ، غلات ، صیفی و شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

مرمة. [ م َرَم ْ م َ ] ( ع مص ) مرمت. اصلاح نمودن و نیکو کردن چیزباخلل را. ( از منتهی الارب ). اصلاح کردن بنا و چیزی دیگر را. ( از اقرب الموارد ). به اصلاح آوردن خلل. ( تاج المصادر بیهقی ). || نیکو کردن حال کسی را. رَم شأنه. || گرفتن ستور چوبها را به دهن و خوردن. || خوردن چیزی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نگریستن با چشم تیر را تا آن را برابر کنند. رَم سهمه بعینه. ( از اقرب الموارد ). رَم . و رجوع به مرمت و رم شود.

مرمة. [ م َ رَم ْ م َ ] ( ع اِ ) لب گاو و هر حیوان که شکافته سُم باشد. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. تعمیر کردن، اصلاح کردن بنا یا چیز دیگر.
۲. [قدیمی، مجاز] بهبود بخشیدن.

دانشنامه عمومی

مرمت : واژه ی مرمت از ریشه ی عربی رمَّ گرفته شده که به معنی جمع آوری استخوان است.مرمت ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
مرمت و باززنده سازی ابنیه تاریخی
حفاظت و مرمت میراث فرهنگی
عملیات نگهداری و تعمیرات

فرهنگ فارسی ساره

بازساز


پیشنهاد کاربران

بازسازی کردن

بازسازی. دوباره ساختن. تعمیر کرن . صلح

احتمالا مرمت به مکانی گفته میشود که ازنظرذخیره آبهای زیرزمینی محدود میباشد، واژه مر به مکانی گفته میشودکه میزان آب آن مکان کم میباشد، به عبارتی دیگر، دراصطلاح زبان محلی مازندران به رود خانه هایی که درآنها جریان آب کم میباشد مر گفته میشود، به نظربنده مر یعنی مکانی که دارای آب کم وواژه مت یعنی زمین، پس مرمت به مکانی گفته میشود که آب آن کم است.

نو سلخت یا بازسازى کردن

مرمت یعنی ترمیم سازی و غیره
حتی در شعر ها هم مشاهده میکنید که میگه از مرمت زخم باز داردم/ که این مرمت در خواب دارتم
و غیره
ممنون
روز پدر بر شما مبارک



کلمات دیگر: