کلمه جو
صفحه اصلی

روایت


مترادف روایت : حدیث، حکایت، داستان، نقل

برابر پارسی : باز گفتن، بازگفت، داستان، رویدادگویی، گفتار

فارسی به انگلیسی

account, legend, narration, story, version, tradition, narrative

narrative, tradition


account, legend, narration, story, version


فارسی به عربی

عصابة , قصة

مترادف و متضاد

story (اسم)
گزارش، شرح، حکایت، داستان، روایت، موضوع، قصه، اشکوب، نقل

narrative (اسم)
شرح، حکایت، داستان، سرگذشت، روایت، قصه

tale (اسم)
حساب، شرح، حکایت، داستان، جمع، چغلی، روایت، افسانه، قصه

exemplum (اسم)
حکایت، تمثیل، مثال، قصیده، نمونه، روایت

حدیث، حکایت، داستان، نقل


فرهنگ فارسی

نقل کردن خبریاحدیث وسخن ازکسی، حکایت، روایات
۱ - ( مصدر ) نقل کردن مطلب خبر یا حدیث . ۲ - باز گفتن سنت از پیغمبر و امامان با واسطه یا بی واسطه ( و آن در علم درایه شامل اقسامی است ) . ۳ - یکی از شعب علوم ادبی عرب و آن گرد آوردن نقل اشعار و امثال و لغات و اخبار است راویان در هر چه روایت میکردند سلسله روایت خود را محفوظ میداشتند و سعی میکردند روایت آنان از اعراب بدوی مانند قیس و تمیم و هذیل و کنانه و امثال آنها باشد و از اعراب شهر یا نزدیک شهر چیزی روایت نمیکردند زیرا زبان آنها فاسد شده بود . ۴ - ( اسم ) داستان حدیث .

ارائۀ یک یا چند رویداد واقعی یا تخیلی به مخاطب توسط راوی


فرهنگ معین

(رِ یَ ) [ ع . روایة ] ۱ - (مص م . ) نقل کردن مطلب ، خبر یا حدیث . ۲ - نقلِ خبر و حدیث از پیغمبر یا امام . ۳ - (اِ. ) داستان .

لغت نامه دهخدا

روایت. [ رِ ی َ ] ( ع مص ) نقل سخن و یا خبر از کسی. ( ناظم الاطباء ). نقل کردن سخن. ( غیاث اللغات ). واگویه کردن سخن کسی را. روایة. رجوع به روایة شود :
اگر به کوه رسیدی روایت سخنش
زهی رشید جواب آمدی به جای سخن.
خاقانی.
عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت.
حافظ.
اینهمه قصه من همی گویم
از زبان کسی روایت نیست.
؟
|| ( اِ ) حدیث. ( ناظم الاطباء ). خبر. خبر، منتها بطریق نقل از ناقلی به ناقلی تا برسد به منقول عنه از پیغمبریا امامی. ( یادداشت مؤلف ). || داستان. قصه. نقل. ( ناظم الاطباء ). حکایت. || ( اِمص )اصطلاحی است در نقل حدیث و این اصطلاح منحصر به حدیث نیست بلکه قدما همه علوم ادب و تاریخ و تفسیر و علوم دیگر را مثل حدیث روایت میکردند. ( یادداشت مؤلف ) :
هزاردستان گشتیم در روایت شعر
از آن ز خلق جهان چون هزاردستانیم.
مسعودسعد.
فضل و علم تو جز روایت نیست
با تو خودغیر از این حکایت نیست.
اوحدی.
و رجوع به روایة شود.

روایة. [ رِ ی َ ] ( ع مص ) بازگفتن سخن را و همچنین است شعر. ( از منتهی الارب ). روی الحدیث َ روایةً؛ حمل و نقل کرد آنرا. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). نقل سخن یا خبر از کسی. بازگو کردن سخن کسی را. روایت. و رجوع به روایت شود.
|| اصطلاحی است در نقل حدیث و فقه و قرائت. در دائرةالمعارف فرید وجدی آمده : زمانی که پیغمبر وفات یافت اصحاب آن حضرت مجبور به جمع قرآن و اقوال وی شدند و این همه امکان نداشت مگر اینکه اقوال صحابه را که از پیغمبر شنیده شده بود گرد آورند. پس روایت حدیث پیدا شد، و هر کس که حدیثی از پیغمبر شنیده بودبه دیگری ابلاغ کرد و چون عصر صحابه سپری شد نوبت به تابعان رسید و آنان احادیثی را که از زبان صحابه شنیده و فراگرفته بودند در مجالس و محافل بر مردم می خواندند و این مردم در حفظ و روایت احادیث و اسناد آن جِدّی بلیغ داشتند و اولین حافظ و راوی حدیث ابن عباس بود. ( از دائرةالمعارف فرید وجدی ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: روایة در لغت بمعنی نقل گفتار است و در عرف فقها آن را گویند که مسأله ای از مسائل فرعی فقهی از فقیهی اعم از سلف یا خلف نقل شود، و گاه باشد که اختصاص به سلف یابد در صورتی که گفتار خلفی در مقابل آن باشد. و در مجمع السلوک آمده : روایت علمی است که بر کردار و گفتار پیغمبر ( ص ) اطلاق شود و آثار افعال صحابه را گویند. محدثان روایت را به چند قسم منقسم ساخته و گفته اند که اگر راوی یا کسی که از او روایت شده در سن و ملاقات پیغمبر مساوی باشد آن را روایت اقران خوانند و اگر یکی از آنان از دیگری روایت کند آنرا مدیح نامند. و اگر راوی از کسی روایت کرددر سن و ملاقات پیغمبر یا در میزان علم و حفظ حدیث مادون راوی بود آن را روایت اکابر از اصاغر گویند، و روایت آباء از ابناء نیز مشمول این حکم است. و اگر دو تن از شیخی روایت کردند و یکی از آن دو پیش از دیگری وفات یافت آن را سابق و لاحق خوانند و راوی در عرف محدثان نقل کننده حدیث است به اسناد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

روایت . [ رِ ی َ ] (ع مص ) نقل سخن و یا خبر از کسی . (ناظم الاطباء). نقل کردن سخن . (غیاث اللغات ). واگویه کردن سخن کسی را. روایة. رجوع به روایة شود :
اگر به کوه رسیدی روایت سخنش
زهی رشید جواب آمدی به جای سخن .

خاقانی .


عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت .

حافظ.


اینهمه قصه من همی گویم
از زبان کسی روایت نیست .

؟


|| (اِ) حدیث . (ناظم الاطباء). خبر. خبر، منتها بطریق نقل از ناقلی به ناقلی تا برسد به منقول عنه از پیغمبریا امامی . (یادداشت مؤلف ). || داستان . قصه . نقل . (ناظم الاطباء). حکایت . || (اِمص )اصطلاحی است در نقل حدیث و این اصطلاح منحصر به حدیث نیست بلکه قدما همه ٔ علوم ادب و تاریخ و تفسیر و علوم دیگر را مثل حدیث روایت میکردند. (یادداشت مؤلف ) :
هزاردستان گشتیم در روایت شعر
از آن ز خلق جهان چون هزاردستانیم .

مسعودسعد.


فضل و علم تو جز روایت نیست
با تو خودغیر از این حکایت نیست .

اوحدی .


و رجوع به روایة شود.

فرهنگ عمید

۱. نقل کردن خبر، حدیث، یا سخن از کسی، بازگو کردن سخن کسی.
۲. (اسم ) حدیث، خبر.
۳. (اسم ) حکایت.

دانشنامه عمومی

روایت داستانی در یک قالب ساختاری است (به صورت سخن، نوشتار، سرود، فیلم، تلویزیون، بازی کامپیوتری، عکاسی یا تئاتر) که سکانسی از یک رخداد قصه ای یا غیر قصه ای را توصیف می کند.
متن چیست؟
نقش آن در بافتار فرهنگی چیست؟
چگونه در هنر، سینما، تئاتر و ادبیات آشکار می شود؟
چرا روایت به ژانرهای متفاوتی نظیر شعر، داستان کوتاه و رمان تقسیم بندی می شود؟
چرا روایت ها در ادبیات وجود دارند؟
داستان فراورده ای تخیلی است که در جهان خود واقعی نمایانده می شود. واژهٔ داستان ممکن است به عنوان مترادفی برای روایت استفاده شود. همچنین می تواند به عنوان کلمهٔ ارجاعی به سکانس های توضیح داده شده در روایت تلقی گردد. یک روایت ممکن است توسط یک شخصیت در خلال روایت بزرگ تر نقل شود. یک بخش مهم از روایت، شیوهٔ روایت است. شیوه های به کاررفته برای برقراری ارتباط در روایت به عنوان یک عملکرد را روایت گری می نامند.
در کنار بیان، استدلال، توصیف روایت نیز جزء چهارم شیوه بیان در کلام تعریف می شود در تعریف دقیق تر روایت شیوهٔ قصه نویسی است که در آن راوی مستقیماً با خواننده ارتباط برقرار می کند.
داستان ها یک جنبهٔ پراهمیت فرهنگ به شمار می آیند. بسیاری از کارهای هنری و اکثر کارهای ادبی داستان می گویند در حقیقت بشریت از داستان ها شکل گرفته است.اون فلانگان از دانشگاه دوک استاد تحقیقات حس آگاهی می نویسد: «شواهد قویاً نشان می دهند که انسان در تمام فرهنگ ها برای ارزش گذاری هویت خود از نوعی فرم روایتی استفاده می کند. ما داستان سرایان دیرنه هستیم.»

فرهنگ فارسی ساره

بازگفت، داستان، گفتار


فرهنگستان زبان و ادب

{narrative , narration} [سینما و تلویزیون] ارائۀ یک یا چند رویداد واقعی یا تخیلی به مخاطب توسط راوی

پیشنهاد کاربران

قول

گویه، خوانش، تفسیر، ورشن انگلیشی و ورسیون فرانسه.
داستان، قصه، خاطره

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هیوال ( کردی: هه وال )
سورون ( اوستایی: سورون وَنت )
اَیوچیت ( سنسکریت: اَیوچیتَ، اَیوچیتیا )
آمْنیا ( سنسکریت: آمنایا )

نقل قول

برابر روایت میشود بازگفت ، خوانش ، و گزارش گرامیان

باز گو

معنی روایتی یعنی درمورد نگاه کردن چیزی و هرچی که توی اون نقاشی یا تابلو یا هر چیز اون رو بنویسی ❤❤❤


کلمات دیگر: