leek
تره
فارسی به انگلیسی
scallion
فرهنگ فارسی
( اسم ) گیاهی است از تیر. سوسنیها جزو دست. گل سوسن که گیاهی است دو ساله و در اروپا و آسیا و افریقا میروید. ارتفاعش در بعضی گونه ها ممکن است تا ۶٠ سانتیمتر برسد. ساقه گل دارش منفرد است . گل آذینش چتری است و گلها بشکل کره یی در انتهای ساقه قرار دارند. برگهای این گیاه جزو سبزیهای خوردنی مصرف میشود گند نا بقل . ۲- گیاه تیزی که بر سرهای دانه های جو و گندم در خوشه میباشد.
کینه ور کردن کسی را ٠ نستیدن کینه را یا ترسانیدن ٠ یا مکروه و بدی رسانیدن ٠
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
تره . [ ت َ رَه ْ ] (ع مص ) در ترهات افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (ذیل اقرب الموارد).
تره . [ ت َ ] (اِ) دندانهای کلید را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || گیاه تیزی را نیز گفته اند که بر سرهای دانه های جو و گندم درخوشه میباشد. و باین دو معنی با زای فارسی هم آمده است . (برهان ). موهای تیزی که در خوشه بر سر دانه های جو و گندم است . (ناظم الاطباء). و رجوع به تژه شود.
چون زین زمانه کوفت یالت را
کمتر کنی این دویدن تره .
ناصرخسرو.
ترة. [ ت ِ رَ ] (ع مص ) کینه ور کردن کسی را. (شرح قاموس ). نستیدن کینه را (؟). (منتهی الارب ). کینه یا ستم رسانیدن به کسی . (از اقرب الموارد). || ترسانیدن . || مکروه و بدی رسانیدن . || کم کردن مال و حق کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ترة. [ ت ُرْ رَ ] (ص ، اِ) زن حسین خویلة. (منتهی الارب ). زن صاحب جمال رعنا. (ناظم الاطباء). الترة، الجاریة الحسناءالرعنا. (تاج العروس ).
بیاورد خوانی بر شهریار
برو خایه و تره ٔ جویبار.
فردوسی .
بیاورد زن خوان و بنهاد راست
برو تره و سرکه و نان و ماست .
فردوسی .
بفرمود تا آب نار آورند
همان تره ٔ جویبار آورند.
فردوسی .
ای حجت ، پند نشنود جاهل
چون سبز کنی به پیش او تره ؟
ناصرخسرو.
چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک
خوش نباشد بی نان تره و آویشن .
ناصرخسرو.
تره و سرکه هست و نانت نیست
قامتت کوته است و جاه طویل .
ناصرخسرو.
و بخار پالیزهای تره چون کرنب و کیکر و سیر و باقلی و مانند آن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و طعامهای سنگین و گوشت جانوران بزرگ و ... جمله تره ها زیان دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ابلهی کن برو که تره فروش
تره نفروشدت به عقل و تمیز.
مسعودسعد.
بی تو همه ظریفان بی آب و تره اند
تو همچو ترب غاتفری زینت تره .
سوزنی .
بجای میوه همی میخورم زقوم و حمیم
بجای تره و گل مار باشد و خارم .
سوزنی .
به نان نارسیده مرا تره پس او
عزیزی دگر نیز مهمان فرستد.
انوری .
خوش نمکی شد لبش ، تره ٔ تر عارضش
بر نمک و تره بین ، دلها مهمان او.
خاقانی .
همچون فلک که بر سر خان قبول و رد
آن را همی که تره دهی نان نمیدهی .
خاقانی .
نه هر زن زن بود هر زاده فرزند
بود تره به تخم خویش مانند.
نظامی .
گرچه در خدمت صدر تو هنرمندانند
وین رهی بار دل وزحمت خاطر باشد
لیک رسم است که بر خوان ملوک ایام
تره اول بود و حلوا آخر باشد.
کمال اسماعیل (از فرهنگ جهانگیری ).
مرغ بریان به چشم مردم سیر
کمتر از برگ تره برخوان است .
سعدی (گلستان ).
سرکه از دسترنج خویش و تره
بهتر از نان دهخدا و بره .
(گلستان ).
ولیک با همه جرمم امید مغفرت است
که تره نیز بود در مواید سلطان .
سعدی .
شاعری نیست پیشه ای که از آن
رسدت نان به تره ، تره به دوغ .
ابن یمین .
بهای تره ٔ یکروزه خوان همت اوست
هرآن ذخیره که در بحر و کان بود مخزن .
ابن یمین (از فرهنگ جهانگیری ).
عدوی بی کرمش گر کس و گر کس نیست
بهیچ تره نشاید نهاد برخوانش .
سلمان ساوجی (کلیات چ رشید یاسمی ص 145).
به هر جریب از بقول و... پیاز و سیر و تره و دیگر خضریات . (تاریخ قم ص 112). تره ها و خیارزارها و جالیزها... و سایر خضریات . (تاریخ قم ص 121).
کزر و شلغم و چندر، کلم و ترب و کدو
تره ها رسته ترو سبز، بسان زنگار.
بسحاق اطعمه .
باشند خورندگانش فارغ
از زحمت تره و نمکدان .
فخرالدین منوچهر.
- تره ٔ زرین ؛ زرین تره :
کسری و ترنج زر پرویز و تره زرین
بر باد شده یکسر با خاک شده یکسان
پرویز کنون گم شد زان گمشده کمتر گو
زرین تره کو بر خوان رو کم ترکوا برخوان .
خاقانی .
- امثال :
تره در کوه بریان است ، در جائی که چیزی خوردنی یافت نشود هر طعام سهل حکم بریان دارد چون تره که صورت بره پیدا می کند. (آنندراج ).
تره به تخمش می رود، حسنی به باباش .
بیاورد خوانی بر شهریار
برو خایه و تره جویبار.
برو تره و سرکه و نان و ماست.
همان تره جویبار آورند.
چون سبز کنی به پیش او تره ؟
خوش نباشد بی نان تره و آویشن.
قامتت کوته است و جاه طویل.
ابلهی کن برو که تره فروش
تره نفروشدت به عقل و تمیز.
تو همچو ترب غاتفری زینت تره.
بجای تره و گل مار باشد و خارم.
فرهنگ عمید
* ترهٴ خراسانی: (زیست شناسی ) = ترشک
گیاهی دوساله با برگهای دراز و تاخورده. فاقد ساقه است و جزء سبزیهای خوردنی بهصورت خام مصرف میشود. در پختن خوراکهای سبزیدار نیز به کار میرود. ویتامین B و C و آهن دارد. ملین است و دستگاه هاضمه را تقویت میکند؛ گندنا.
〈 ترهٴ خراسانی: (زیستشناسی) = ترشک
دانشنامه عمومی
این گیاه در آشپزی اروپا چندان شناخته شده نیست و حتی برخی ایرانیان اروپا آن را با پیازچه یکی می انگارند. اما در ایران بسیار استفاده می شود.در افغانستان با نام گندنه مشهور است و یک نوع نان (بولانی) با آن تهیه میکنند.
در جنوب ایران این گیاه وحشی و خوش بو به « میلو» Miloo معروف است و مصرف خوراکی در نان های محلی دارد، این گیاه به طور خودرو در گندم زارها می روید.
دانشنامه آزاد فارسی
گیاهانی علفی و خوراکی از جنس Allium و تیرۀ لاله (سوسنیان). گونه معروف A. persicum یا همان تیرۀ معمولی ایران از انواع خوراکی و دارویی تره است که به صورت خام یا پخته در کوکو، جوشپره (نوعی آش)، سبزی پلو، ترش تره و شیرین تره (دو غذای گیلانی)، قورمه سبزی و آش رشته استفاده می شود. تره فرنگی که در عربی آن را کُرّاث می نامند، همان گیاه A. porrum است که گیاه ـ داروشناسان اسلامی خواص فراوانی برای آن آورده اند ازجمله این که گرم کننده، مدرّ، مُلیِّن، قطع کننده خون ریزی، مفید برای انواع دردهای گوش، قولنج و انواع زخم هاست.
دانشنامه اسلامی
این گیاه از گونه آمپلوپراسم است و در ایران با نام های گوناگونی شناخته می شود، مثلاً، گَنْدَنا/ گَنْدَنَه در خراسان، کوَر/ کوَرگ در مناطق کردنشین و کوار در گیلان . تا ۱۳۷۳ ش تره معمولی ایرانی را زیرْگونه آ. آمپلوپراسم ایرانیکم می دانستند، اما در این سال، موسوی و کاشی پس از مقایسه تره معمولی ایرانی با آ. آ. ایرانیکم، تره معمولی ایرانی را زیرگونه ای جدید یعنی آ. آ. پرسیکم معرفی کردند. این گیاه، به صورت خام یا پخته، استفاده خوراکی داشته و دارد، مثلاً در کوکو، جوشپره (نوعی آش)، سبزی پلو، ترش/ تورش تره و شیرین تره (دو غذای گیلانی، در نوعی از شیرین تره تنها سبزی مورد استفاده تره است)، قورمه سبزی و آش رشته.
تره فرنگی
در عربی کرّاث گفته می شود. این گیاه را از قدیم می شناخته اند. پزشکان دوره اسلامی انواع گوناگون و خواص دارویی آن را ذکر کرده اند. دیوسکوریدس (سده اول میلادی) که آثارش مهمترین منبع دانشمندان دوره اسلامی درباره گیاهان دارویی است، از کرّاث شامی (معادل فراسن قافالوطن یونانی) و کرّاث نبطی نام برده است جالینوس و به تبع او، اسحاق بن سلیمان اسرائیلی (متوفی ۳۲۵) و ابوریحان بیرونی (متوفی ۴۴۰) و حکیم مؤمن (متوفی ۱۰۸۰) و عقیلی علوی شیرازی (اواخر قرن دوازدهم) ، دو گونه برّی (وحشی، صحرایی) و بُستانی (مزروع) کرّاث را ذکر کرده اند.کرّاث نبطی را همان بستانی و کرّاث البقل/ کرّاث المائدة، و کرّاث شامی را از گونه های بستانی دانسته اند رازی (متوفی ۳۱۳)، به نقل از دیوسکوریدس ولی متفاوت با ترجمه عربی کتاب دیوسکوریدس، قائل به سه نوع کرّاث، بستانی و نبطی و کرّاث الکرم، شده و به نقل از جالینوس، کرّاث برّی را ذکر کرده است. ابن سینا (متوفی ۴۲۸) نیز به نقل از دیوسکوریدس، متفاوت با ترجمه عربی کتاب او و آنچه رازی نقل کرده، سه نوع شامی و نبطی و برّی (قُرْط) را نام برده است. ابن عوّام (قرن ششم) سه نوع بستانی (شامی) و نبطی و برّی، ابن بیطار (متوفی ۶۴۶) سه نوع شامی و نبطی و کرّاث الکرم، انطاکی (متوفی ۱۰۰۸) سه نوع شامی و نبطی و قرط (در مصر: کرّاث المائدة)، غافقی (متوفی ح۵۶۰) چهار نوعِ نبطی و کوهیان و کلْیکان/ کیلَکان و سلابس، و ابن میمون (متوفی ۶۰۰) نیز چهار نوعِ بلبس (بلابس) و شامی (بستانی، قِفْلوط) و نبطی (کوهی) و برّی (طیطان) را ذکر کرده اند.
شیوه های کاشت و نگهداری
ابن وحشیه (متوفی ۲۹۲) -مؤلف یا مترجم الفلاحة النبطیة- که شیوه های کشاورزی نبطیان قدیم و خرافات آنان را نقل کرده، درباره روش و زمان کاشت و کود مناسب و آبیاری کرّاث مطالبی نوشته است. به نوشته ابن عوّام، برای بزرگترشدن کرّاث باید چند تخم را باهم در تکه ای پارچه کتانی گذاشت و در سوراخ کوچکی قرار داد، در این صورت تمام بذرها به یک گیاه تبدیل می شود، و برای دفع آفت کرّاث باید قلب گرم گوسفندی را نَشُسته در عمق کم خاک گذاشت تا همه کرم ها به دور آن جمع شوند.
خواص داروئی
...
گویش اصفهانی
تکیه ای: tera
طاری: tara
طامه ای: tara
طرقی: tara
کشه ای: tara
نطنزی: tara
گویش مازنی
پاره – پارگی
۱بیچاره ۲راندن احشام
۱تلخ ۲یکی از غذاهای محلی
تو را – به تو
آبشار اوتره tere o نیز گفته می شود
نوعی سبزی تره
نهیب – تشر
واژه نامه بختیاریکا
سر به تری واستادِن
پیشنهاد کاربران
مرغ بریان به چشم مردم سیر
کمتر از برگ ترّه بر خوان است
وان که را دستگاه و قدرت نیست
شلغم پخته مرغ بریان است
�سعدی�
نام دخترانه کوردی
به معنای:انگور