کلمه جو
صفحه اصلی

سیر


مترادف سیر : بیزار، گریزان، متنفر، نفور ، زده، دل زده، وازده ، اشباع، خشنود، سیراب، قانع ، پررنگ، تند، تیره ، پر، مشبع، ثوم، هفتادوپنج گرم، کامل، درست، حسابی | حرکت، دور، دوران، گردش ، تفرج، تماشا، سیاحت، گشت، مسافرت، تتبع، مطالعه، بررسی وتفحص، سلوک، حرکت کردن، گردش کردن، جابه جایی | رفتارها، روش ها، سیرت ها، سنت ها، سنن، طریقت ها، مذاهب

متضاد سیر : راغب، مشتاق، امیدوار، گرسنه، کم رنگ | سکون |

برابر پارسی : گردش، گشت

فارسی به انگلیسی

full, having had enough, satisfied, deep, weary, disgusted


garlic


strong, circuit, circulation, full, having had enough, satisfied, deep, travelling, going, excursion, sightseeing, revolution, [old weight almost equal to 75 grammes], contented, jaded, passage, sick, weary, disgusted, garlic

travelling, excursion, sightseeing, revolution


[old weight almost equal to 75 grammes]


circuit, circulation, contented, full , jaded, passage, sick


فارسی به عربی

بالکامل , بشکل متعب , صوم , متعب , موکب , نزهة

مترادف و متضاد

development (اسم)
پیشرفت، پیش روی، ترقی، ظهور، بسط، توسعه، ایجاد، سیر، رشد، نمو، سیر تکاملی، تقریر

process (اسم)
عمل، سیر، روند، جریان عمل، فرایند، مراحل مختلف چیزی، پیشرفت تدریجی ومداوم، دوره عمل، فرا گرد

go (اسم)
سیر

movement (اسم)
حرکت، جنبش، گردش، وزن، نهضت، تکان، سیر، تغییر مکان، ژست، حرکت سریع

motion (اسم)
حرکت، جنبش، پیشنهاد، تکان، سیر، ژست، جنب وجوش

travel (اسم)
حرکت، جنبش، گردش، سفر، سیر، جهانگردی، مسافرت، سیاحت

excursion (اسم)
گردش، سیر، گشت، گردش بیرون شهر

passage (اسم)
راهرو، تصویب، قطعه، گذرگاه، روی داد، نقل قول، عبور، معبر، سیر، عبارت، انقضاء، گذر، پاساژ، اجازه عبور، حق عبور، کار کردن مزاج، عابر، ممر، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب

walk (اسم)
راهرو، تفریح، خیابان، سیر، گردشگاه، پیاده رو، راهروی، گردش پیاده

promenade (اسم)
گردش، تفریح، تفرجگاه، سیر، گردشگاه، تفرج

tour (اسم)
ماموریت، نوبت، سفر، سیر، گشت، مسافرت، سیاحت

garlic (اسم)
سیر

sightseeing (اسم)
سیر، تماشا، دیدار مناظر جالب

having eaten enough (صفت)
سیر

having had enough (صفت)
سیر

somber (صفت)
تاریک، غم انگیز، تیره، سیر، محزون، سایه دار

sombre (صفت)
تاریک، غم انگیز، تیره، سیر، محزون، سایه دار

sombrous (صفت)
گرفته، پر رنگ، سیر، حزن انگیز

tired (صفت)
خسته، بیزار، سیر، مانده، زده شده، باخستگی

satisfied (صفت)
راضی، سیرچشم، خرسند، خوشنود، سیر، خشنود

satiate (صفت)
مشبع، سیر

full (صفت)
مطلق، کامل، انباشته، بالغ، تمام، مفصل، پر، لبریز، رسیده، سیر، مملو، اکنده

deep (صفت)
عمیق، ژرف، گود، عمقی، سیر

اسم ≠ راغب


بیزار، گریزان، متنفر، نفور


حرکت، دور، دوران، گردش ≠ سکون


رفتارها، روش‌ها، سیرت‌ها


سنت‌ها، سنن


طریقت‌ها، مذاهب


۱. بیزار، گریزان، متنفر، نفور ≠ راغب
۲. زده، دلزده، وازده ≠ مشتاق، امیدوار
۳. اشباع، خشنود، سیراب، قانع ≠ گرسنه
۴. پررنگ، تند، تیره ≠ کمرنگ
۵. پر، مشبع
۶. ثوم
۷. هفتادوپنج گرم
۸. کامل، درست، حسابی


۱. حرکت، دور، دوران، گردش ≠ سکون
۲. تفرج، تماشا، سیاحت، گشت، مسافرت
۳. تتبع، مطالعه، بررسی وتفحص
۴. سلوک
۵. حرکت کردن، گردش کردن
۶. جابهجایی


۱. رفتارها، روشها، سیرتها
۲. سنتها، سنن
۳. طریقتها، مذاهب


فرهنگ فارسی

یا [سیحون] رودیست در آسیای مرکزی بطول ۲۷٠٠ کیلومتر که از مرتفعات شرقی نجد ایران سرچشمه گرفته بدریای آرال ( دریای خوارزم ) ریزد .
پسنوندیست دال بر مکان : سردسیر ( ییلاق ) گرمسیر ( قشلاق )
دهی است جزئ دهستان آتش بیک بخش سر اسکندر شهرستان تبریز .

فرهنگ معین

(س یَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ سیرت ، روش ها.
(اِ. ) واحدی برای وزن برابر با ۷۵ گرم .
(پس . ) پسوندی است دال بر مکان : سردسیر.
[ په . ] (اِ. ) گیاهی است از تیرة سوسنی ها، علفی و پیازدار که شامل برگ های باریک دراز است . قسمت مورد استفادة آن همان قسمت غده های زیرزمینی وی است . برای سیر در تداوی اثر ضدعفونی کننده و اشتهاآور و ضد کرم و کم کنندة فشار خون ذکر شده است . به علت وجود ما
(سَ یا س ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) راه رفتن ، گردش کردن . ۲ - (اِمص . ) رفتار، گردش ، حرکت .
[ په . ] (ص . ) ۱ - کسی که معده اش از غذا پُر است . ۲ - بیزار، متنفر. ۳ - رنگ تند.

(س یَ) [ ع . ] (اِ.) جِ سیرت ؛ روش ها.


(اِ.) واحدی برای وزن برابر با 75 گرم .


(پس .) پسوندی است دال بر مکان : سردسیر.


[ په . ] (اِ.) گیاهی است از تیرة سوسنی ها، علفی و پیازدار که شامل برگ های باریک دراز است . قسمت مورد استفادة آن همان قسمت غده های زیرزمینی وی است . برای سیر در تداوی اثر ضدعفونی کننده و اشتهاآور و ضد کرم و کم کنندة فشار خون ذکر شده است . به علت وجود مادة گوگرددار در اسانس سیر بوی بدی از آن استشمام می شود. ؛ ~در لوزینه نهادن کنایه از: فریب دادن . ؛ از ~تا پیاز کنایه از: همه چیز، تمام یک مطلب با جزییات آن .


(سَ یا س ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) راه رفتن ، گردش کردن . 2 - (اِمص .) رفتار، گردش ، حرکت .


[ په . ] (ص .) 1 - کسی که معده اش از غذا پُر است . 2 - بیزار، متنفر. 3 - رنگ تند.


لغت نامه دهخدا

سیر. [ س َ ] ( ع اِمص ) گشت. تفرج. گردش. سفر و سیاحت. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح صوفیان ) بر دو معنی اطلاق میشود: یکی سیر الی اﷲ و دیگری سیر فی اﷲ. سیر الی اﷲ نهایت دارد و آن این است که سالک چندان سیر کند که خدا را بشناسد و چون خود را شناخت سیر تمام شود و ابتدای سیر فی اﷲ حاصل شود و سیر فی اﷲ را انتهاو غایت نیست. و اول درجه از درجات سیر خروج از تنگنای جهان است. و اول مقامی که در طریق سیر از آن عبورمیکنند مقام توبت است که آنرا «باب الابواب » گویند. ودر سیر اول حجابها بر طرف شود و در سیر دوم حجابها بسوزد. ( فرهنگ مصطلحات عرفاء تألیف سجادی ص 227 ).
- سیر زورق ؛ سیر زورق عبارت از عبور نشأت انسانی است از منازل به امواج کثرت و رسیدن بمقام وحدت و مراد از زورق گیتی و تعین انسانی را بزورق از آن جهت تشبیه کرده اند که سیر دریای توحید حیاتی غیر از مرتبت و نشأت انسانی هیچ مرتبت دیگر را میسر نیست.
- سیر عروجی ؛ عکس سیر نزولی است و نشآت انسانی مبداء سیر عروجی است و نهایت این سیر وصول انسان است بنقطه اول که احدیت است. و این سیر را مفید بجانب مطلق و سیر جزوی بسوی کلی می نامند و این است سیر شعوری و انقباضی. این سیر است که مستلزم معرفت کشفی و شهودی است. ( مصطلحات عرفاء تألیف سجادی ).
- سیر مطلق در مقید ؛ تنزل احدیت را در مراتب کثرات امکانیه از جهت اظهار احکام و اسماء صفات سیر مطلق در مقید و سیر کلی در جزوی میگویند و این سیر ظهوری و انبساطی است. ( از مصطلحات عرفاء تألیف سجادی ).
|| حرکت و حرکت آهسته. || تماشا. || نمایش. || منظر مطبوع و خوش آیند. || اشتغال بهر چیز خوش آیندو حیرت انگیز. ( ناظم الاطباء ).

سیر. [ س َ ] ( ع مص ) رفتن و رفتار. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رفتن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60 ). گردش :
عطاردی است زحل سرزبان خامه او
که وقت سیرش خورشید یار میسازد.
خاقانی.
از پای برهنه چه سیر و از شکم گرسنه چه خیر. ( گلستان ).
- سبک سیر ؛ آهسته رفتار. کندرو:
چنین است گردیدن روزگار
سبک سیر و بدعهد و ناپایدار.
سعدی.
|| راندن. ( آنندراج ) ( المصادر زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( دهار ). || گردیدن. ( آنندراج ). || تأثیر. خاصیت. عمل :
گر از سیر افلاک و انجم نهی
مر افلاک را این قوی از کجاست.

سیر. (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . دارای 126 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات . محصول آنجا غلات ، توتون ، حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


سیر. (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش ریوش شهرستان کاشمر. دارای 1501 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، میوجات و عناب . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


سیر. [ س َ ] (ع اِمص ) گشت . تفرج . گردش . سفر و سیاحت . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح صوفیان ) بر دو معنی اطلاق میشود: یکی سیر الی اﷲ و دیگری سیر فی اﷲ. سیر الی اﷲ نهایت دارد و آن این است که سالک چندان سیر کند که خدا را بشناسد و چون خود را شناخت سیر تمام شود و ابتدای سیر فی اﷲ حاصل شود و سیر فی اﷲ را انتهاو غایت نیست . و اول درجه از درجات سیر خروج از تنگنای جهان است . و اول مقامی که در طریق سیر از آن عبورمیکنند مقام توبت است که آنرا «باب الابواب » گویند. ودر سیر اول حجابها بر طرف شود و در سیر دوم حجابها بسوزد. (فرهنگ مصطلحات عرفاء تألیف سجادی ص 227).
- سیر زورق ؛ سیر زورق عبارت از عبور نشأت انسانی است از منازل به امواج کثرت و رسیدن بمقام وحدت و مراد از زورق گیتی و تعین انسانی را بزورق از آن جهت تشبیه کرده اند که سیر دریای توحید حیاتی غیر از مرتبت و نشأت انسانی هیچ مرتبت دیگر را میسر نیست .
- سیر عروجی ؛ عکس سیر نزولی است و نشآت انسانی مبداء سیر عروجی است و نهایت این سیر وصول انسان است بنقطه ٔ اول که احدیت است . و این سیر را مفید بجانب مطلق و سیر جزوی بسوی کلی می نامند و این است سیر شعوری و انقباضی . این سیر است که مستلزم معرفت کشفی و شهودی است . (مصطلحات عرفاء تألیف سجادی ).
- سیر مطلق در مقید ؛ تنزل احدیت را در مراتب کثرات امکانیه از جهت اظهار احکام و اسماء صفات سیر مطلق در مقید و سیر کلی در جزوی میگویند و این سیر ظهوری و انبساطی است . (از مصطلحات عرفاء تألیف سجادی ).
|| حرکت و حرکت آهسته . || تماشا. || نمایش . || منظر مطبوع و خوش آیند. || اشتغال بهر چیز خوش آیندو حیرت انگیز. (ناظم الاطباء).


سیر. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ سیرت .عادتها. خصلتها. (غیاث ) (فرهنگ رشیدی ) :
ای نه جمشید و به صدر اندر جمشیدسیر
ای نه خورشید و به بزم اندر خورشیدفعال .

فرخی .


بی فضایل سیر تو نتوانند گرفت
هر کجا آب نباشد نتوان کرد شناه .

فرخی .


داند ایزد که جز فریشته نیست
که در او این چنین سیر باشد.

مسعودسعد.


اگرچه زنم زن سیر نیستم
ز حال جهان بی خبر نیستم .

نظامی .


درین بوم حاتم شناسی مگر
که فرخنده رویست و نیکوسیر.

سعدی .


|| علم تواریخ و بیان احوال گذشتگان . (غیاث اللغات ) : وی چه کرده است ... چنانکه در تاریخ و سیر پیدا است . (تاریخ بیهقی ).

سیر. (اِخ ) دهی است جزء دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 773 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه . محصول آنجا غلات ، حبوبات ، پنبه . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


سیر. (ص ) پهلوی «سر» ، زباکی «سر» (راضی ، خشنود). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نقیض گرسنه . (برهان ). مقابل گرسنه . (آنندراج ) :
بساکسا که بره است و فرخشه بر خوانش
و بس کسا که جوین نان همی نیابد سیر.

رودکی .


یکی صمصام فرعون کش عدوخواری چو اژدرها
که هرگز سیر نبود وی ز مغز و از دل اعدا.

دقیقی .


نه پیل و نه تخت و نه بار و بنه
بنانی تو سیری و هم گرسنه .

فردوسی .


یک نیمه ٔ گیتی ستد و سیر نباشد
تا نیمه ٔ دیگر گرد و دیر نباشد.

منوچهری .


سیر خورده گرسنه را مست و دیوانه پندارد. (تاریخ بیهقی ).
ای سیر ترا نان جوین خوش ننماید
معشوق من است آنکه به نزدیک تو زشت است .

سعدی .


- امثال :
سیر از گرسنه خبر ندارد و سواره از پیاده .
سیر را از گرسنه چه غم .
سیر مردن به که گرسنه زیستن .
سیری مهمان روسفیدی صاحبخانه است .
|| (اِ) وزنی است معین و آن در خراسان پانزده مثقال است . (برهان ). اکنون در تهران شانزده مثقال است . (حاشیه برهان قاطع چ معین ). وزنه ای معادل 16 مثقال است که چهل یک من تبریز میباشد. (ناظم الاطباء). || پهلوی «سیقر» ، هزوارش «شوم » شون . رجوع شود به توما. || «آلیوم » . گیاهی است از نوع سوسنها و دارای چندین جنس مختلف است و بعضی از آنها را برای استفاده از پیاز یا برگ میکارند، مانند سیر معمولی ژکه گلهای آن چتری است و سوخ آن قطعات جداگانه بر روی یک طبق قرار دارد و پیاز و موسیر هم از انواع آن است . (گل گلاب صص 281 - 282 از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مشهور است که برادر پیاز باشد و به عربی ثوم خوانند. (برهان ) (آنندراج ). فوم . (ترجمان القرآن ) :
این جهان را فریب بسیار است
بفروشد به نرخ سوسن سیر.

ناصرخسرو.


مدعی بسیار داری اندرین صنعت و لیک
زیرکان دانند سیر از سوسن و خار از سمن .

سنایی .


هست مهر زمانه با کینه
سیر دارد میان لوزینه .

سنایی .


از تو تا جمله نور دین لقبان
فرق دان چون میان لاله ز سیر .

سوزنی .


هستم ز شر چو نار ز دانه به تیر مه
وز خیزپچ میانه چو اندر بهار سیر.

سوزنی .


که بود با تو همه پوست در وفا چو پیاز
که روزگار به لوزینه درندادش سیر.

انوری .


بچنین جهل علم دین بشناس
که شناسند نافه مشک بسیر.

خاقانی .


بنده با افکندگی مشاطه جاه شه است
سیر با آن گندگی هم ناقد مشک ختاست .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 87).


در سیر نشان سوسنی هست
ریحان نشود ولیک در دست .

نظامی .


بوی عبیر از گند سیر فروماند. (گلستان چ یوسفی ص 179).
- امثال :
از سیر تا پیاز برای کسی گفتن .
سیر در لوزینه داشتن .
مثل سیر و سرکه دل جوشیدن ؛ بی تاب شدن . ناراحت بودن .
مشک را با سیر آزمایند .
|| گیاهی است که پیوسته در آبهای ایستاده روید و خوردنش حیض را بگشاید و بول را براند و آنرا به عربی قرةالعین و کرفس العاء خوانند. (برهان ). || (ص ) مستغنی . بی نیاز. بی زار. (آنندراج ). || پررنگ : سیاه سیر. سبز سیر. زرد سیر. سرخ سیر :
طالعم شیر است نقش شیر زن
جهد کن رنگ کبودی سیر زن .

مولوی .


|| (پسوند) پسوندی که دلالت بر مکان کند: گرمسیر؛ جای گرم . سردسیر؛ جای سرد : هوای آن سردسیر است بغایت چنانکه درخت و باغ نباشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ).

سیر. [ س َ ] (ع مص ) رفتن و رفتار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رفتن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). گردش :
عطاردی است زحل سرزبان خامه ٔ او
که وقت سیرش خورشید یار میسازد.

خاقانی .


از پای برهنه چه سیر و از شکم گرسنه چه خیر. (گلستان ).
- سبک سیر ؛ آهسته رفتار. کندرو:
چنین است گردیدن روزگار
سبک سیر و بدعهد و ناپایدار.

سعدی .


|| راندن . (آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (دهار). || گردیدن . (آنندراج ). || تأثیر. خاصیت . عمل :
گر از سیر افلاک و انجم نهی
مر افلاک را این قوی از کجاست .

ناصرخسرو.


چون این آمد نصیب ما چه چاره
چه شاید کرد با سیر ستاره .

ناصرخسرو.


|| (اِ) دوال . (منتهی الارب ) (دهار). دوال . ج ، اسیار، سیور. (مهذب الاسماء).

فرهنگ عمید

سیرت#NAME?


۱. [مقابلِ گرسنه] آن‌که تازه غذا خورده و معده‌اش پر است و دیگر میل به خوراک ندارد.
۲. پر؛ سرشار.
۳. بیزار.


واحد اندازه‌گیری وزن در ایران، برابر با ۷۵ گرم (= ۱۶ مثقال یا یک‌چهارم من تبریز).


۱. غدۀ زیرزمینی گیاه سیر با قطعه‌های جداگانه و سفید رنگ در غشاهای نازک و ظریف که بوی تندی دارد.
۲. گیاه این غده که علفی، پایا، و از خانوادۀ سوسن است.


۱. رفتن و گردش کردن؛ راه رفتن.
۲. گردش.
۳. بررسی.
⟨ سیر الی‌اللـﻪ: (تصوف) رفتن به سوی خدا به قصد وصول به حق و حقیقت.
⟨ سیر آفاق و انفس: [مجاز] رفتن و گردش کردن در شهرها و نقاط مختلف عالم و تحقیق و مطالعه در نفوس انسانی.


۱. [مقابلِ گرسنه] آن که تازه غذا خورده و معده اش پر است و دیگر میل به خوراک ندارد.
۲. پر، سرشار.
۳. بیزار.
= سیرت
واحد اندازه گیری وزن در ایران، برابر با ۷۵ گرم (= ۱۶ مثقال یا یک چهارم من تبریز ).
۱. رفتن و گردش کردن، راه رفتن.
۲. گردش.
۳. بررسی.
* سیر الی اللـﻪ: (تصوف ) رفتن به سوی خدا به قصد وصول به حق و حقیقت.
* سیر آفاق و انفس: [مجاز] رفتن و گردش کردن در شهرها و نقاط مختلف عالم و تحقیق و مطالعه در نفوس انسانی.
۱. غدۀ زیرزمینی گیاه سیر با قطعه های جداگانه و سفید رنگ در غشاهای نازک و ظریف که بوی تندی دارد.
۲. گیاه این غده که علفی، پایا، و از خانوادۀ سوسن است.

دانشنامه عمومی

سیر (نام علمی: Allium sativum) گیاهی است از راسته مارچوبه سانان (Asparagales) از تیره نرگسیان و زیر تیره پیازیان (Alliaceae) و سرده سیر (Allium). قطب سیر تند و خشک ایران شهر همدان و روستای سولان می باشد.
عفونت های تنفسی را درمان می کند.
برای تسکین دندان درد، سیر خام را روزی چند بار روی لثه و دندان بمالید.
سیر له شده را روی زگیل قرار دهید تا از بین برود.
برای درمان سینوزیت، چند حبه سیر له شده را در کره تفت دهید و با نان میل کنید.
یک حبه سیر را ریز خرد کنید و با کمی آب میل کنید تا نفخ، یبوست و درد معده برطرف شود.
سایر مصارف سیر شامل استفاده از آن برای درمان تب، سرفه، سردرد، شکم درد، احتقان سینوسی، نقرس، روماتیسم، هموروئید، آسم، برونشیت، تنگی نفس، فشار خون بالا، کلسترول و تری گلیسرید بالا، قند خون پایین، قند خون بالا و جای گزیدگی مار استفاده می شود. همچنین از سیر برای مبارزه با استرس و خستگی و حفظ سلامت کبد نیز استفاده می گردد.
مالیدن سیر بر روی گل مژه و جوش پلک چشم باعث برطرف شدن آن ها می شود.
سیر از جمله سبزیجاتی است که باعث پیش گیری از بسیاری از سرطان ها می شود. مانع از بروز سرطان روده بزرگ، سینه، معده، پروستات و مثانه می شود.
برای افرادی که مبتلا به پرکاری تیروئید هستند، مفید است زیرا یک منبع سرشار از ید است.
سیر گیاهی است علفی و دائمی که ساقه آن تا ارتفاع ۴۰ سانتیمتر نیز می رسد. قسمت زیر زمینی آن متورم و مرکب از ۵ تا ۱۲ قطعه و محصور در غشاهای نازک و ظریف برنگ خاکستری مایل به سفید می باشد. برگ های آن باریک و نواری شکل به رنگ سبز تیره و گل های آن کوچک و صورتی رنگ که به صورت یک چتر در انتهای ساقه ظاهر می شود.
سیر و پیاز رابطه ای نزدیک با هم دارند. به طور کلی ۲ نوع سیر وجود دارد.
به دستور خوفو، یکی از پادشاهان سلسله چهارم مصر باستان، یک پر سیر را روی بلندترین هرم جیزه حکاکی کردند. از این امر چنین برمی آید که مصریان به سیر جنبه الوهیت می دادند. سنگ نوشته ای که بر یکی از سنگ های اهرام مصر دربارهٔ خواص طبی و درمانی سیر باقی مانده آشکار می کند که هر روز صبح به کارگرانی که در بنای هرم کار می کردند یک پر سیر می خوراندند تا آن ها در مقابل بیماری مصون مانده و به آن ها برای ساختن چنین بنای عظیم و بلندی، دل و جرأت بخشد.

دانشنامه آزاد فارسی

سیر (گیاهان). سیر (گیاهان)(garlic)
سیر
گیاهی پایا در قارۀ آسیا، از خانوادۀ سوسنیان. غدۀ زیرزمینی آن، که از چند حبه تشکیل شده است، مزه و بویی تند دارد و در آشپزی به کار می رود. سیر گل هایی سفید دارد و به فراوانی کاشته می شود. به منزلۀ ماده ای ضد قارچ برای مراقبت از علوفۀ ذرت خوشه ای به کار می رود و خاصیت ضد باکتریایی دارد. (آلیوم ساتیووم Allium Sativum، تیرۀ سوسنیان). در ۱۹۹۴، پزشکان امریکایی طی آزمایش هایی دریافتند که عصارۀ حاصل از سیر تازۀ خردشده حتی زمانی که تا ۲۵۰ برابر رقیق شود، انواعی از باکتری ها را، ازجمله نژادهایی را که در برابر داروها مقاومت پیدا کرده اند، ازبین می برد. تأثیر ضد باکتریایی سیر احتمالاً ناشی از مادۀ آلیسین است که نوعی دی سولفید سادۀ آلی است. از مهم ترین آثار دارویی سیر تأثیر آن در کاهش فشار خون و دفع کرم است. برای این گیاه، اثر ضد سرطانی نیز قائل بوده اند و گواه این ادعا، نادر بودن بیماری سرطان در چین است. مصرف سیر در چین بیشتر از سایر کشورهاست.

سیر (مقیاس). از یکاهای قدیمی وزن در ایران، برابر با۴۰/۱ من تبریز، شانزده برابر مثقال و معادل ۷۵ گرم. سیر شاه جهانی بر پایۀ نوشتۀ کتاب تحقیق الاوزان معادل ۶۶۰ گرم بوده است. در لرستان هر سیر برابر با مقداری از حبوبات است که در یک مشت بسته جای می گیرد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سَّیْرَ: سیر - حرکت (در عبارت "وَقَدَّرْنَا فِیهَا ﭐلسَّیْرَ " یعنی سیر در آن قراء را به نسبتی متناسب قرار دادیم ، نه مختلف ، به طوری که نسبت مسافت بین اولی و دومی ، برابر بود با نسبت مسافتی که بین دومی و سومی بود)
معنی دَائِبَیْنَ: دو سیر کننده دائمی (اسم فاعل ازکلمه دأب به معنای ادامه سیر است )
معنی سُیِّرَتْ: سیر داده شد - به راه انداخته شد
معنی سِیرُواْ: سیر کنید - حرکت کنید
معنی لَمْ یَسِیرُواْ: سیر نکرده و نمی کنند - گردش نکرده و نمی کنند
معنی فُومِهَا: سیر آن - گندم آن
معنی یُسَیِّرُکُمْ: شما را سیر می دهد - شما را گردش می دهد
معنی سِیرَتَهَا: حالت و طریقه اش (سیره به معنای حالت و طریقه است ، این کلمه در اصل ، معنای نوعی از سیر میداده ، همچنانکه جلسه به معنای نوعی نشستن است)
معنی دَأَباً: ادامه در سیر(در جمله تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً :یعنی پی درپی)-عادت
معنی مُسْتَوْدَعٌ: به ودیعه گذاشته شده (مراد از مستقردر عبارت "أَنشَأَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ " آن افرادی است که دوران سیر در اصلاب را طی کرده و متولد شده و در زمین که به مقتضای آیه و لکم فی الارض مستقر قرارگاه نوع بشر است مستقر گشته ، و...
معنی رِحْلَةَ: به معنای حالتی است که یک انسان سوار بر راحله و در حال سیر دارد وراحله به معنای شتری است که برای راه پیمایی نیرومند باشد . منظور از رحلت قریش مسافرت آنان از مکه به بیرون برای تجارت است
معنی فَلَکٍ: فلک -مدارات فضایی که هر یک از اجرام آسمانی در یکی از آن مدارها سیر میکنند (عبارت "کل فی فلک یسبحون " یعنی هر یک از خورشید و ماه و نجوم و کواکب دیگر در مسیر خاص به خود حرکت میکند و در فضا شناور است ، همان طور که ماهی در آب شنا میکند )
معنی کَادِحٌ: تلاشگری که به نفس نفس افتاده(کدح به معنای تلاش کردن ، و خسته شدن است . پس در این کلمه معنی سیر است و بعضی گفتهاند : کدح تلاش نفس است در انجام کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد )
معنی کَدْحاً: تلاشی که تلاشگر را به نفس نفس زدن بیندازد(کدح به معنای تلاش کردن ، و خسته شدن است . پس در این کلمه معنی سیر است و بعضی گفتهاند : کدح تلاش نفس است در انجام کاری تا اینکه آثار تلاش در نفس نمایان گردد )
تکرار در قرآن: ۲۷(بار)
راه رفتن. باتفعیل و باء متعدی می‏شود مثل . و نحو . سیرت: حالت و وضع طبیعی است. . عصا را بگیر و نترس حتماً آن را به حالت اول بر می‏گردانیم . سیّاره: مؤنث سیّار است به معنی جماعت مسافر نیز آید (قافله) یوسف:10و19. در قرآن مجید بسیر و گردش در زمین بسیار سفارش شده است یکی برای عبرت و گردش در آثار گذشتگان مثل . ایضاً 26 نحل، 69 نمل. و غیره دیگری برای تفکّر در امر حق و شروع خلقت چنانکه آمده . آیه صریح است در اینکه گردش و کاوش در زمین شروع خلقت را به انسان خواهد فهماند و آخرت را نیز می‏شود از آن قیاس گرفت. با گردش در زمین خواهیم دید چگونه باکتریهای هوا به باتلاقها ریخته مبدل به کرمها می‏شوند. ملخها چگونه نوک دم خود را به زمین فرو برده و در آن تخم می‏ریزند و آنگاه مبدل به کرم سپس به پروانه و آنگاه به ملخ می‏شوند. می‏توان از اینها پی برد و احتمال داد که موجودات زنده در ابتدا به صورت تخم آفریده شده و آنگاه بزرگ گشته و شروع به تکثیر کرده‏اند و نیز با کاوش در طبقات زمین می‏توان به قهقری برگشت و اسرار صنع خدا را بدست آورد چه صریح است دستور خدا و چه کم است عبرت و عمل ما؟!!.

[ویکی فقه] سیر (ابهام زدایی). واژه سیر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • سیر (گیاه)، گیاهی معروف• حرکت، حرکت واژه ای پرکاربرد در دو علم فقه و فلسفه
...

[ویکی فقه] سیر (گیاه). سیر به گیاهی معروف گفته می شود.
از آن به مناسبت در باب صلات و نکاح نام برده‏ اند.

احکام سیر در صلات
کسی که سیر یا پیاز و مانند آن خورده که بوی دهان ش موجب آزار دیگران می ‏شود، مکروه است به مسجد برود. کراهت در خصوص سیر شدیدتر است.
کسی که در پی سیر خوردن، نماز گزارده، مستحب است آن را اعاده کند.
احکام سیر در نکاح
بر زن واجب است از آنچه موجب تنفر شوهر می ‏شود، از قبیل خوردن سیر، خودداری کند؛ چنان که مرد می‏ تواند همسر خود را از خوردن آن بازدارد.


گویش مازنی

/sir/ گوسفند با سر قهوه ای مایل به سفید & سیر گیاهی است از تیره ی سوسنی ها که علفی و پیازدار و شامل برگ های باریک و دراز است

گوسفند با سر قهوه ای مایل به سفید


سیر گیاهی است از تیره ی سوسنی ها که علفی و پیازدار و شامل ...


گویش بختیاری

1. سیر (در برابر گرسنه)؛ 2. سیر.


واژه نامه بختیاریکا

سیرُفت

جدول کلمات

مقیاس وزن معادل 16 مثقال یا 75 گرم

پیشنهاد کاربران

یکا ( واحد ) وزن برابر با هفتادو پنج گرم که خود هزارم کیلوست. در برخی شهرستانها و روستاها هنوز از چارک به عنوان واحد اندازه گیری استفاده می شود: در استان ایلام ، واحد چارک برابر دَه سیر یا 750 گرم است ( افشار سیستانی ، 1372 ش ، ص 443 ) ؛ در سیستان و بلوچستان ، به عنوان واحد وزن ، نیم چارک برابر با سه کیاس یعنی 150 گرم و معادل دو سیر تبریز و چارک برابر شش کیاس یعنی سیصد گرم و معادل چهار سیر تبریز و به عنوان واحد طول چارک برابر 14 است ، یعنی 75ر13 سانتیمتر ( همو، 1371 ش ، ص 398 ) ؛ در استان بوشهر، چارک برابر یک کیلو و هفت مثقال ، یعنی 192ر1032 گرم است ( همو، 1369 ش ، ج 2، ص 663 ) ؛ در خوزستان ، چارک برابر 750 گرم ( همو، 1373 ش ، ج 2، ص 812 ) و در شیراز چارک برابر14 من شیراز، یعنی برابر 180 مثقال است ( سامی ، ص 624 ) .

اسکن دروس

جمع سیره، راهها، طرق

گیاهی همانند پیاز ( سیر )

سیر سفلی و علیا نام دو روستا از توابع دهستان کانی شیرین بخش کرفتو شهرستان دیواندره در استان کردستان که سیر سفلی 60 خانوار و سیر علیا 20 خانوار جمعیت دارد. شغل مردم کشاورزی دیمی و دامداری است.

سیر حد اقل چهار معنی متفاوت دارد:
سیر ( نوعی گیاه شبیه پیاز ) که خواص دارویی زیادی دارد؛ به ترکی " ساریمساق " گفته می شود.
سیر ( به معنی اشباع و سیری شکم و متضاد گرسنه ) ؛ به ترکی " توخ " گفته می شود.
سیر ( به معنی پررنگ و متضاد روشن و کمرنگ ) ؛ به ترکی باز هم " توخ " گفته می شود.
سیر ( باکسره حرف س و سکون حرف ی ) به معنی حرکت ؛ به ترکی " گئدیش " یا " گَزمَک " گفته می شود.

مترادف سیر: بیزار، گریزان، متنفر، نفور، زده، دل زده، وازده، اشباع، خشنود، سیراب، قانع، پررنگ، تند، تیره، پر، مشبع، ثوم، هفتادوپنج گرم، کامل، درست، حسابی | حرکت، دور، دوران، گردش، تفرج، تماشا، سیاحت، گشت، مسافرت، تتبع، مطالعه، بررسی وتفحص، سلوک، حرکت کردن، گردش کردن، جابه جایی | رفتارها، روش ها، سیرت ها، سنت ها، سنن، طریقت ها، مذاهب
متضاد سیر: راغب، مشتاق، امیدوار، گرسنه، کم رنگ | سکون

پیشرقت

سیر:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " سیر" می نویسد : ( ( سیر در پهلوی سگر sage بوده است ، آنچنانکه " دیر " دگر dagr و " شیر " شگر šage ) )
( ( مرا تخت ایران اگر بود زیر
کنون گشتم از تاج و از تخت سیر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 354. )


گردش و سفر

Bloated
پف کرده، سیر شده

سیریدن.
سیراندن کسی.

اعضای بدن

سیر در زبان روسی به معنی پنیر است

سیر وگرسنه

سیر: Garlic
نام علمی Allium sativum
گیاه شناسی
سیر گیاهی است علفی و دائمی که ساقه آن تا ارتفاع 40 سانتیمتر نیز می رسد . قسمت زیر زمینی آن متورم و مرکب از 5 تا 12 قطعه و محصور در غشاهای نازک و ظریف برنگ خاکستری مایل به سفید می باشد . برگهای آن باریک و نواری شکل برنگ سب تیره و گلهای آن کوچک و صورتی رنگ که بصورت یک چتر در انتهای ساقه ظاهر می شود .
سیر وپیاز رابطه ای نزدیک با هم دارند که شاید بدلیل بوی بد آنها می باشد .
در مصر قدیم برای مومیائی مدرگان و خوش طعم کردن غذاها بکار می رفته است . هومر شعر باستان در نوشته های خود از آن یاد برده است .
مردم در اروپا و اسپانیا از قبل از میلاد مسیح آنرا می شناختند و از آن استفاده می کردند .
بقراط پدر علم طب در نوشته های خود از خواص آن یاد کرده و یکی دیگر از دانشمندان قدیم 61 خاصیت مختلف برای سیر قائل شده است .
سه نوع سیر وجود دارد :
1 - سیر آمریکایی بنام Greole نامیده می شود . این نوع سیر دارای پوست سفید بوده و از انواع دیگر قوی تر است .
2 - سیر تاهیتی که از بقیه درشت تر است و گاهی قطر آن به 8 سانتیمتر می رسد .
حضرت محمد ( ص ) برای سیر 70 خاصیت مختلف قائل شده اند و می فرمایند :
از سبزی سیر تا می توانید استفاده کنید زیرا سیر دوای هفتاد درد است اما آنکس که سیر وپیاز خورده به مسجد نیاید و به مردم نزدیک نشود . ( به علت بوی بد دهان )
خواص داروئی:
سیر از نظر طب قدیم ایران گرم و خشک است اسانس سیر که در اثر تقطیر سیر با بخار آب حاصل می شود برای تغییر طعم غذا مصرف می شود .
1 ) سیر بادشکن وضد عفونی کننده است .
2 ) خوردن سیر مصونیت بدن را در مقابل بیماریها افزایش می دهد .
3 ) سیر کرم کش است .
4 ) سیر محرک و تقویت کننده بدن است .
، برای درد گلو میتوانید یک حبه از سیر را رنده کرده و یک قاشق مربا خوری آبلیمو به آن افزوده میل کنید، اگر این کار را چند بار انجام دهید برای درد گلو داروی مفیدی میباشد. سیر داروی سرماخوردگی و زکام است .
6 ) سیر اثر خوبی در معالجه سل دارد
7 ) سیر خون را رقیق می کند
8 ) سیر اثر خوبی در تنگی نفس دارد
9 ) خوردن مداوم سیر لقوه و رعشه را از بین می برد .
10 ) سیر چون گرم و خشک است بنابراین رطوبت معده را از بین می برد و دردهای مفاصل را درمان می کند.
11 ) سیر درمان کننده دردهای مفاصل ، سیاتیک و نقرس می باشد .
12 ) سیر برای تقویت نیروی جنسی و افزایش تولید اسپرم در اشخاص سرد مزاج بسیار مفید است .
13 ) آنهائی که قطره قطره ادرار می کنند باید حتما سیر بخورند تا بیماری آنها درمان شود .
14 ) سیر زخم های ریه و درد معده را از بین می برد .
15 ) سیر سنگ های کلیه را شکسته و خارج می سازد .
16 ) سیر را با زیره بپزید برای تقویت دندان مفید است .
17 ) مالیدن سیر پخته به دندان ، درد دندان را تسکین می دهد .
18 ) سیر را بسوزانید وبا عسل مخلوط کنید و ضمادی از آن درست کنید این ضماد برای رفع خون مردگی زیر پلک چشم مفید است .
19 ) سیر بعلت مدر بودن برای رفع آب آوردن انساج مفید است .
20 ) برای از بین بردن میخچه کف پا از ضماد سیر استفاده کنید .
21 ) جهت رفع دردهای رماتیمسی و عصبی ضماد سیر بسیار موثر است .
22 ) جهت ضد عفونی کردن دستگاه تنفسی در هنگام بیماریهای مربوطه از شربت سیر استفاده کنید :
100 گرم سیر را با 200 گرم آب و 200 گرم شکر یا قند مخلوط کرده و آنرا بجوشانید تا له شود . مقدار مصرف برای این منظور سه قاشق سوپخوری در روز است .
23 ) بتازگی در یکی از بیمارستان های آمریکا برای گندزدائی فضای بیمارستان از سیر استفاده میکنند .
24 ) پاستور پزشک معروف فرانسوی آزمایشات زیادی روی سیر انجام داد و اثر باکتری کشی سیر را تائید کرده است .
25 ) سیر ضد انعقاد و لخته شدن خون است .
26 ) در شوروی سیر بنام پنی سیلین معروف است و معمولا هنگامیکه آنفولانزا شیوع دارد، مصرف آن بالا می رود درچندسال پیش که آنفلوانزا شیوع پیدا کرد مردم شوروی 500 تن سیر مصرف کردند .
27 ) خوردن سیر سلولهای سرطانی را از بین می برد .
28 ) یکی از دانشمندان آمریکایی که در دانشگاه فلوریدا روی بیماری ایدز پژوهش می کند معتقد است که سیر در درمان ایدز اثر مثبت دارد .
29 ) مصرف سیر مقدر کلسترول خون را پائین می آورد . مقدار LDH را کاهش می دهد . مقدر مصرف سیر برای این منظور 30 گرم در روز است . جالب است که با مصرف سیر در چند ماه اول مقدر کلسترول ممکن است بالا رود و این بدین علت است که کلسترول از داخل نسوج خارج شده و داخل خون می شود که از آنجا دفع گردد بعد از اینکه کلسترول اندازه طبیعی رسید باید برای نگهداری آن روزی نصف سیر خام مصرف کرد .
30 ) خوردن سیر از سرطان جهاز هاضمه جلوگیری می کند .
31 ) چینی ها قرن هاست که برای پائین آوردن فشار خون از سیر استفاده می کنند .
مضرات :
سیر با آنکه خواص بسیاری دارد باید به حد اعتدال مصرف شود زیرا استفاده زیاد از آن در بعضی اشخاص موجب سردرد ، ضعف نیروی جنسی ، ضعف چشم و عوارض بواسیر می شود . سیر برای آنهائیکه اسهال دارند مضر است .
آنهائیکه معده ضعیف دارند و بطور کلی سیستم هاضمه آنها ضعیف است نباید در خوردن سیر افراط کنند .
کسانیکه یبوست دارند نباید سیر بخورند و برای رفع مضرات آن سیر را باید با آب و نمک پخته و کمی به آن روغن بادام یا کره اضافه کنید تا مضر نباشد .


کلمات دیگر: