کلمه جو
صفحه اصلی

پیاز


مترادف پیاز : ازلیم، بصل، صوغان

فارسی به انگلیسی

onion, bulb, follicle, buld

onion


bulb, corm, tuberous, root


bulb, follicle


مترادف و متضاد

bulb (اسم)
پیاز، پیاز گل، لامپ چراغ برق، لامپ برق

onion (اسم)
پیاز

ازلیم، بصل، صوغان


فرهنگ فارسی

یکی از سبزیجات که ریشه‌ی کروی آن خوراکی است


(گیاه‌شناسی) ساقه‌ی زیر زمینی کوتاه و متورم


(کالبدشناسی)


← سوخ


( اسم ) ۱- گیاهی است از تیر. سوسنی ها جز و تک لپه های جام و کاسه رنگین که پایا میباشد و برگهایش استوانه یی و نوک تیز و تو خالی و گلهایش سفید و مجتمع و چتری با منظر. کرویست و همچنین یک ساق. کوتاه زیر زمینی دارد که بنام طبق پیاز موسوم است و از آن برگهای زیر زمینی پیاز ( فلس ها ) و ریش. افشادن این گیاه جدا میشوند. برگهای زیر زمینی گیاه بانضمام طبق آن منظر. کروی شکلی ایجاد میکند که بنام سوخ یا پیاز موسوم است. این گیاه با سیر و موسیر از یک خانواده میباشد. برگهای زیر زمینی گیاه مذکور که همان پیاز معمولی است خوراکی است و با اغذی. مختلف یا بصورت ترشی مصرف میشود. در پیاز ترکیبات گوگردی و ویتامین های مختلف و یا قند غیر قابل تبلور بنام گلو کوکینین - که بنام انسولین گیاهی مشهور است- وجود دارد و همچنین قند های دیگر از قبیل ساکارز و مالتوز و املاح نیترات و فسفات و استات کلسیم و سدیم و پتاسیم و اینولین وجود دارد. بنابر این پیاز جزو مواد غذایی مفید و مهمیاست که بصورت خام یا پخته مصرف میشود. در تداوی پیاز را بعنوان ضد اسکوربوت و ضد دیابیطس نیز مصرف میکنند. پیاز همچنین مدر میباشد. در تشمع کبدی و سرطان کبد و ورم پرد. بیرونی قلب و ذات الجنب نیز مفید است بصل صوغانازلیم.۲- ریش. کلی. گیاهانی که ساختمان و شکلی نظیر پیاز معمولی دارند: خوان چو رسید از آسماندست بشوی و هم دهان تا که نیاید از کفت بوی پیاز و گندنا. ( دیوان کبیر ) یا پیاز اسپانیولی.پیازچه.یا پیاز تازه . پیازچه . یا پیاز تیره مغز. بصل النخاع . یا پیاز حسرت.گل حسرتپیاز سگگل حضرتی . یا پیاز حضرتی . گل حضرتی گل حسرت . یا پیاز دریایی . پیاز عنصل .یا پیاز عنصل. یا پیاز دشتی.پیاز عنصل.یا پیاز زمستانی. پیازچه . پیاز سگ . گل حضرتی گل حسرت . یا پیاز سنبل.کوت. سنبل.یا پیاز سبل . پیاز عنصل . یا پیاز صحرایی . پیاز دشتی پیاز عنصرل.یا پیاز عنصل.( اسم ) گیاهی زیبا از تیر. سوسنی ها جز و تک لپه ییهای کاسه و جام رنگین که دارای پیازی حجیم و بزرگ میباشد و در نواحی شنزار کناره های دریا خصوصا سواحل بحر الروم ( مدیترانه ) آفریقای شمالی صقلیه و کرس میروید .گلهایش کوچک و سفید مایل بسبز میباشد و بصورت خوش. دراز در انتهای ساقه گل دار قرار دارند. میوه اش بشکل کپوسل و قهوه یی رنگ و سه خانه است که در هرخانه ۳ تا ۴ دان. تیره رنگ موجود است . پیاز حجم این گیاه گاهی وزنش تا۳کیلو گرم هم میرسد.از پیاز آن در تداوی بعنوان مقوی قلب و ادرار آور ودراستقسائ ها ( خصوصا استسقائ قلبی ) و همچنین بعنوان خلط آور در برنشیت ها و سیاه سرفه بکار میرود عنصل پیاز دریای اشقیل پیاز دشتی پیاز سیل اسقیل . توضیح نوعی ازاین گیاه در خراسان وجود دارد که دارای گلهای سفید رنگ میباشد. این گیاه را بصل الخنزیر نیز گویند. یا پیاز کوهی . نوعی پیاز خودرو که در صحاری و کوهستانها میروید کراث اسپانیا یبانی صار مساقی رکامبول . یا پیاز تیز. نوعی پیاز دشتی که آنرا بعربی بصل الزیز گویند.یا پیاز مریم٠گون. بوت. مریم . یا پیاز موش . پیاز دشتی پیاز عنصل . یا پیاز مو( موی ) . بن موی در پوست تن که موی بر آن استوار استبیخ مواصل الشعر پیازک.یا پیاز نرگس.گون. بوت. نرگس . عنصل بصل النرجس . یا ما نه سر پیازیم نه ته پیاز. درین کار دخالتی نداریم هیچکاره ایم .

جملات نمونه

پیاز مغز تیره

medulla oblongata


پیاز مو

a hair follicle, bulb of hair


پیاز سرخ کرده

fried onions


پوست پیاز

onionskin


لاله دارای پیاز است

tulips have bulbs


پیاز بویایی

olfactory bulb


پیاز دار، پیازآور

bulbiferous


فرهنگ معین

(اِ. ) گیاه علفی از تیره سوسنی ها با برگ های نوک تیز گل های سفید مایل به سبز یا گلی مایل به بنفش که غدة متورم آن خوراکی است ، دارای طعم و بوی تند و مرکب از لایه های نازک تو در توست . ، ~ کسی کونه کردن (کن . ) پیشرفت کردن ، موفق شدن ، ثابت و مستقر شدن .

لغت نامه دهخدا

پیاز. ( اِ ) سوخ. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). بَصل. دوفص . بصلة. ( منتهی الارب ). عنبرة القدر. ( منتهی الارب ). گیاهی خوردنی که حصه داخل زمینی آن مدور یا شبیه به آن است بقدر تخم مرغ یا کوچکتر و یا بزرگتر و با شاخی سبز و باریک و میان کاواک و طعمی تند. رنگ ته پیاز سفید و زرد و سرخی خاص است و در آن چند طبقه روی هم هست. در قاموس کتاب مقدس آمده : نباتی است شبیه بزنبق که در مصر بسیارمیروید و پیاز مصری بواسطه بزرگی و نیکی طعم معروف است و بدین واسطه اسرائیلیان خوردن آن را بر من و سلوی ترجیح میدادند. ( قاموس کتاب مقدس ) :
دو دستم بسستی چو پوده پیاز
دو پایم معطل دو دیده غرن.
ابوالعباس عباسی.
ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربه بر همه
چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز.
ابوالقاسم مهرانی.
مردم بیهش جوید بدل مشک پیاز.
قطران.
صبر کن بر سخن سردش زیرا کان دیو
نیست آگاه هنوز ای پسر از نرخ پیاز.
ناصرخسرو.
ای رای تو بر سپهر تدبیر
صورتگر آفتاب تقدیر
راز کره پیاز مانند
پیش دل تو برهنه چون سیر.
( از سندبادنامه ).
بمانی چون پیازی پوست بر پوست
همی سوزی چومغزت نبود ای دوست.
عطار ( اسرارنامه ).
چون پیازی تو جمله تو بر تو
گر تو بی تو شوی ترا بخشد.
عطار.
هست این راه بی نهایت دور
توی بر توی جمله مثل پیاز.
عطار.
سلب گرچه ده تو کند چون پیاز
شود کوفته زیر گرزت چو سیر.
کمال اسماعیل.
دست ناپاک چون دراز کند
بمثل گر سوی پیاز کند
یک بیک جامه هاش بستاند
همچوسیرش برهنه گرداند.
کمال اسماعیل.
تو ملاف از مشک کان بوی پیاز
از دم تو میکند مکشوف راز.
مولوی.
ای دریغا گر بدی پیه و پیاز
په پیازی کردمی گر نان بدی.
مولوی.
وقت ذکر غزو شمشیرش دراز
وقت کر و فر تیغش چون پیاز.
مولوی.
آنکه چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز.
سعدی.
پیاز آمد آن بی هنر جمله پوست
که پنداشت چون پسته مغزی دروست.
سعدی.
چار ارکان مختلف در دیگ آش سرکه هست
رو پیاز و مس چغندر، دنبه سیم و گوشت زر.

پیاز. (اِ) سوخ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بَصل . دوفص . بصلة. (منتهی الارب ). عنبرة القدر. (منتهی الارب ). گیاهی خوردنی که حصه ٔ داخل زمینی آن مدور یا شبیه به آن است بقدر تخم مرغ یا کوچکتر و یا بزرگتر و با شاخی سبز و باریک و میان کاواک و طعمی تند. رنگ ته پیاز سفید و زرد و سرخی خاص است و در آن چند طبقه روی هم هست . در قاموس کتاب مقدس آمده : نباتی است شبیه بزنبق که در مصر بسیارمیروید و پیاز مصری بواسطه ٔ بزرگی و نیکی طعم معروف است و بدین واسطه اسرائیلیان خوردن آن را بر من ّ و سلوی ترجیح میدادند. (قاموس کتاب مقدس ) :
دو دستم بسستی چو پوده پیاز
دو پایم معطل دو دیده غرن .

ابوالعباس عباسی .


ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربه بر همه
چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز.

ابوالقاسم مهرانی .


مردم بیهش جوید بدل مشک پیاز.

قطران .


صبر کن بر سخن سردش زیرا کان دیو
نیست آگاه هنوز ای پسر از نرخ پیاز.

ناصرخسرو.


ای رای تو بر سپهر تدبیر
صورتگر آفتاب تقدیر
راز کره ٔ پیاز مانند
پیش دل تو برهنه چون سیر.

(از سندبادنامه ).


بمانی چون پیازی پوست بر پوست
همی سوزی چومغزت نبود ای دوست .

عطار (اسرارنامه ).


چون پیازی تو جمله تو بر تو
گر تو بی تو شوی ترا بخشد.

عطار.


هست این راه بی نهایت دور
توی بر توی جمله مثل پیاز.

عطار.


سلب گرچه ده تو کند چون پیاز
شود کوفته زیر گرزت چو سیر.

کمال اسماعیل .


دست ناپاک چون دراز کند
بمثل گر سوی پیاز کند
یک بیک جامه هاش بستاند
همچوسیرش برهنه گرداند.

کمال اسماعیل .


تو ملاف از مشک کان بوی پیاز
از دم تو میکند مکشوف راز.

مولوی .


ای دریغا گر بدی پیه و پیاز
په پیازی کردمی گر نان بدی .

مولوی .


وقت ذکر غزو شمشیرش دراز
وقت کر و فر تیغش چون پیاز.

مولوی .


آنکه چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز.

سعدی .


پیاز آمد آن بی هنر جمله پوست
که پنداشت چون پسته مغزی دروست .

سعدی .


چار ارکان مختلف در دیگ آش سرکه هست
رو پیاز و مس چغندر، دنبه سیم و گوشت زر.

بسحاق اطعمه .


فریاد ز دست فلک شعبده باز
شهزاده بذلت و گدازاده بناز
نرگس زبرهنگی سر افکنده به پیش
صد پیرهن حریر پوشیده پیاز.

؟


قزاح ؛ پیاز و دیگر دیگ افزارفروش . (منتهی الارب ). بصل ُ حرّیف ؛ پیاز تندزبان گز. (از منتهی الارب ).
- امثال :
از سیر تا پیاز ؛ بی استثناء.
از سیر تا پیاز برای کسی گفتن ؛ بتمامه شرح دادن .
بن نگرفتن پیاز کسی ؛ کونه نبستن آن ، مجازاً به فایده و نتیجه نرسیدن کوششهای وی :
پیاز نیکی من هیچگونه بن نگرفت
بدین سزد که بکوبند سرچو سیر مرا.

سوزنی .


پیاز آدم هر جائی کونه نمی بندد؛ همیشه بخت یار نیست .
پیاز برای کسی یا بریش کسی خرد نکردن ؛ نظیر تره خرد نکردن . اعتنائی ننمودن .
پیاز خوردن و صد تومان دادن .
پیاز کسی کونه کردن ؛منفعت یافتن و ترقی کردن درمال .
پیاز هم جزو میوه شد.
حرام خوردن آنهم پیاز.
کسی را ازنرخ پیاز خبر دادن ؛ سزای کار زشت او را بدو دادن :
چو سیر کوفته دارد سر ستم پیشه
خبر دهد ستم اندیش را ز نرخ پیاز.

سوزنی .


نه سر پیازم نه ته پیاز؛ دخالتی در آن ندارم .
هم پیاز را خورده هم چوب را.
هم چوب میخورد هم پیاز و هم پول میدهد.
یکی نان نداشت بخورد پیاز میخورد اشتهایش باز شود.
- مثل پوست پیاز ؛ بسیار ننک . سخت نازک .
- مثل پیاز ؛ پوست بر پوست . همه پوست . بی مغز. درون تهی .
|| کونه ٔ هر نوع گیاه که به کونه ٔپیاز خوردنی ماند، چون سنبل و عنصل و نرگس و زعفران و غیره . کونه ٔ بعض گیاهان چون لاله و سنبل و نرگس و جز آن . بصلة. حصه ٔ زیرزمینی هر گیاه شبیه به ته پیازخوردنی چون نرگس و زنبق و جز آن : پیاز گل ؛ کونه ٔ بوته ٔ آن . || پیاز تیره مغز؛ بصل النخاع . پیاز مغز.

فرهنگ عمید

۱. ساقۀ زیرزمینی، مدور، خوراکی، و لایه لایۀ گیاه پیاز به رنگ سفید، قرمز، یا زرد.
۲. گیاه علفی این ساقه با برگ های نوک تیز و گل های سفید مایل به سبز.
۳. ساقۀ زیرزمینی و تغییرشکل یافتۀ گروهی از گیاهان تک لپه ای که با ورقه های نازک پوشیده شده است.
* پیاز دشتی: (زیست شناسی ) گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ، گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری، و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد، عنصل، اشقیل، اسقیل.
* پیاز مغزتیره: (زیست شناسی ) = بصل النخاع
* پیاز مو: (زیست شناسی ) قسمتی از مو در پوست سر که مو را تغذیه می کند و باعث رشد آن می شود.
* پیاز موش: (زیست شناسی ) [قدیمی] = * پیاز دشتی

۱. ساقۀ زیرزمینی، مدور، خوراکی، و لایه‌لایۀ گیاه پیاز به رنگ سفید، قرمز، یا زرد.
۲. گیاه علفی این ساقه با برگ‌های نوک‌تیز و گل‌های سفید مایل به سبز.
۳. ساقۀ زیرزمینی و تغییرشکل‌یافتۀ گروهی از گیاهان تک‌لپه‌ای که با ورقه‌های نازک پوشیده شده است.
⟨ پیاز دشتی: (زیست‌شناسی) گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ، گل‌های کوچک و خوشه‌ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری، و برگ‌های دراز و نوک‌تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد؛ عنصل؛ اشقیل؛ اسقیل.
⟨ پیاز مغزتیره: (زیست‌شناسی) = بصل‌النخاع
⟨ پیاز مو: (زیست‌شناسی) قسمتی از مو در پوست سر که مو را تغذیه می‌کند و باعث رشد آن می‌شود.
⟨ پیاز ‌موش: (زیست‌شناسی) [قدیمی] = ⟨ پیاز دشتی


اصطلاحات

معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> پیاز
خنگ، مشنگ، یعنی تو که عین بز نگاهم می کنی وقتی می گویم دوستت دارم

دانشنامه عمومی

پیاز (نام علمی: Allium cepa) گیاهی از سرده سیر در زیرتیره پیازیان از تیره نرگسیان است.
Allium cepa var. aggregatum – G. Don
Allium cepa var. bulbiferum – Regel
Allium cepa var. cepa – Linnaeus
Allium cepa var. multiplicans – L.H. Bailey
Allium cepa var. proliferum – (Moench) Regel
Allium cepa var. solaninum – Alef
Allium cepa var. viviparum – (Metz) Mansf.
پیاز از قدیمی ترین سبزی ها و صیفی جات خوراکی در دنیا و ایران است . این محصول سه هزار سال قبل از میلاد مسیح در مصر کشت می شده است و بر اساس برخی اسناد کارگرانی که در ساختن اهرام مصر فعالیت می کرده اند، از پیاز به عنوان غذایِ اصلی استفاده می کردند. پیاز به خانواده آلیاسه (Alliaceae) متعلق است و گیاهی است دو ساله با رشد بوته ای ضعیف، برگ های استوانه ای شکل توخالی که در سال اول با توجه به طول روزِ موردِ نیازِ خود تشکیل سوخ یا پیاز (Bulb) داده و در سال دوّم با کشت سوخ ها و پس از ظهور ساقه (های)گل دهنده و چترها تولیدِ بذر می نماید. مهم ترین فاکتورهای محیطی مؤثر در تشکیلِ سوخ درجه حرارت و طول روز است و بر این اساس، رقم هایِ پیاز به سه گروه شامل ارقام روز بلند، روز متوسط و روز کوتاه تقسیم بندی می شوند. اهمیت این موضوع در تعیینِ زمانِ مناسبِ کاشت است. مثلاً، برای کاشت ارقامِ روزِ بلند مانندِ پیاز قرمز قرمزِ ایلخچی به طور معمول در فروردین ماه اقدام به کاشت می شود.
گیاه پیاز (Allium cepa) که با نام bulb onion یا پیاز معمولی هم شناخته می شود، رایج ترین گونه کشته شده گونه سیر است. این گیاه اولین بار به طورِ رسمی در سال ۱۷۵۳ توسط کارل لینه در کتاب گونه های گیاهان توصیف شد. تعدادی از مترادف هایی که در تاریخ طبقه بندی آمده است:
پیاز معمولاً کاشته می شود، ولی گونه هایِ وحشیِ مرتبط در آسیای مرکزی وجود دارد. نزدیک ترین گونه های مرتبط A. vavilovii و A. asarense از ایران هستند. به هرحال زُهاری و هاپوف توضیح می دهند که «درمورد این که مجموعه های جمع آوری و تست شده گونه وحشی خالص هستند یا محصولاتی گریخته شک وجود دارد.»

دانشنامه آزاد فارسی

پیاز (۱)(onion)
گیاهی متعلق به تیره سوسن، از گونۀ پیاز خوراکی. ریشۀ غده ای این گیاه طعم و بویی شاخص و قوی دارد. گرچه این گیاه از دوران باستان کشت شده است، خاستگاه احتمالی آن آسیا است. این غده ها خوراکی اند. لایه های بی رنگ و هم مرکز پره های اصلی حاوی روغنی است که هنگام بریدن پیاز در هوا متصاعد و باعث ریزش اشک می شود. پیاز در آشپزی به وفور مصرف می شود. پیاز گیاهی دوساله است. انواع معمولی آن در فصل نخست کشت تولید غده پیازی و در فصل دوم تولید دانه می کنند. گرچه پرورش پیاز امروزه در بیشتر نواحی ایران معمول است، به نظر می رسد منشأ این گیاه بلوچستان و افغانستان بوده و از آن جا به سایر نقاط نفوذ کرده است. مصرف پیاز از زمان ماقبل تاریخ و پرورش آن در مصر و کلده معمول بوده است. پیاز نزد مصریان احترام مذهبی خاصی داشت و در آن جا، نمونه هایی با غده درشت و طعم ملایم را برای غذا پرورش می دادند. یونانیان آن را از زمان هومر می شناخته اند و رومیان آن را به فراوانی مصرف می کرده اند. مصرف پیاز برای درمان بسیاری از امراض توصیه شده است. پیاز مدرّ، پایین آورنده فشار خون، مسکن دردهای عصبی و جراحت ها، و برطرف کننده برخی از ناراحتی های سینه است.

فرهنگستان زبان و ادب

[کشاورزی- علوم باغبانی] ← سوخ

نقل قول ها

پیاز گیاهی از سرده سیر در زیرتیره پیازیان از تیره نرگسیان است.
• پروین اعتصامی• «پیاز هم خودش راداخل میوه ها کرده.»ضرب المثل های فارسی• تازه به دوران رسیده نون ندره باخره پیاز موخره اشتهاش وارهضرب المثل های خراسانی• آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟• ضرب المثل های آذربایجانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پیاز (در عربی، بَصَل)، گیاهی خوردنی با طعمی تند از تیره سوسنیان با نام علمی آلیوم کپا (Alliumcepa) و سوخ خوراکی معروف آن و از قدیمی ترین گیاهان مصرفی آدمی است.موضوع این مقاله فقط پیاز خوراکی است.
واژه پیاز توسعاً به سوخ هر رستنی دیگری نیز گفته می شود، مثلاً، پیاز نرگس و پیاز سنبل.
تاریخجه پیاز
پیاز از قدیم ترین گیاهان مصرفی آدمی است. خاستگاه آن احتمالاً جنوب غربی آسیا بوده و از آن جا به دیگر نقاط جهان راه یافته است (بریتانیکا، مقاله "onion")؛ ولی اکنون در همه جای دنیا کشت می شود.مصریان باستان پیاز را نمادی از نظام کیهان دانسته، به نام آن سوگند یاد می کردند.
قدیم ترین ذکر
شاید قدیم ترین ذکر پیاز اشارات پراکنده حکیم یونانی تئوفراستوس (اواخر سده چهارم و اوایل سده سوم پیش از میلاد) به آن باشد، مثلاً: بخشی از ساقه آن در خاک می روید؛ زمان کِشت و جوانه زدن آن؛ دانه های آن خوب نمی ماند؛ و «ریشه» آن لایه لایه است. اما قدیم ترین وصف منسجم پیاز (انواع پیاز و رویشگاه های آن در حوزه مدیترانه بویژه در یونان، کِشت پیاز، و جز این ها) را در «تاریخ طبیعی» پلینیوس می یابیم. وی در قدمت کشت پیاز می گوید: «در مصر مردم، به وقت ادای سوگند، به سیر و پیاز همچون (دیگر) خدایانِ خود قَسَم می خوردند».
پیاز در تمدن های باستانی
...

[ویکی فقه] پیاز (قرآن). پیاز گیاهی خوردنی با طعمی تند از تیره سوسنیان با نام علمی (Alliumcepa) و از قدیمی ترین گیاهان مصرفی آدمی است.
پیاز، گیاهی خوردنی با طعم تند تک لپه ای و از تیره سوسنی و هم خانواده با سیر است. در این مدخل از واژه «بصل» استفاده شده است.
پیاز در قرآن
معادل عربی پیاز، «بَصَل» است که شباهت بسیاری به معادل عبری آن دارد. در قرآن این واژه تنها یک بار به عنوان یکی از خوراکیهای درخواستی بنی اسرائیل یاد شده است که به جای مَنّ و سَلْوی به خوردن آنها رغبت داشتند:«و اِذ قُلتُم یـموسی لَن نَصبِرَ عَلی طَعام و احِد فَادعُ لَنا رَبَّکَ یُخرِج لَنا مِمّا تُنبِتُ الاَرضُ مِن بَقلِها وقِثّائِها وفومِها و عَدَسِها وبَصَلِها قالَ اَتَستَبدِلونَ الَّذی هُوَ اَدنی بِالَّذی هُوَ خَیرٌ اِهبِطوا مِصرًا فَاِنَّ لَکُم ما سَاَلتُم...». این ماجرا در کتاب مقدس نیز آمده است. در نوشته های ربانی یهود هم بارها به پیاز اشاره شده و خوردن آن، نشانه دوری از خوشگذرانی و قناعت به کم معرفی شده است.

گویش اصفهانی

تکیه ای: piyâz
طاری: piyâz
طامه ای: piyâz
طرقی: piyâz
کشه ای: piyâz
نطنزی: piyâz


گویش بختیاری

پیاز.


جدول کلمات

بصل

پیشنهاد کاربران

بصل هرچیز که مایه رشد شود مانند کَنبل گیاهان که غده ای غذایی در انتهای ریشه دارد که سنبل برگ از ان رشد میکند

پیاز=پی که به معنی ریشه است. و یاز که به معنی رشد است یعنی میوه ریشه مانندی که مایه یاز و رشد و نمو میشود

بصل= پیاز. مثل پیاز مو پیاز زعفران پیاز اکثر گلهای زینتی
پس پیاز پی یاز ریشه رشد و نمو است

پیاز به ترکی: سوغان

صوغان =ترکی

در گفتگوهای عامیانه به معنای خنگ و مشنگ

این کلمه در زبان سانسکریت प्याज़ ( پیاز ) ، ازبکی: piyoz، فیلیپینی: sibuyas می باشد. در زبان هیتی parshiya است که به معنی بخش بخش یا لایه لایه است. در آکدی persu که به معنی بخش می باشد. در یکی از گویش های فارسی به جای واژه پیاز از پیا استفاده می کنند. در زبان سومری pa است که به معنی شاخه می باشد و اشاره به تکه تکه بودن دارد.

پیاز میشه :onion
باتشکر معلم انگلیسی :narges norizadeh

هویج زرشک

پیاز واژه ای ایرانی است

پارسی . . . پیاز
کردی. . . . پیواز


کلمات دیگر: