مترادف پیاز : ازلیم، بصل، صوغان
پیاز
مترادف پیاز : ازلیم، بصل، صوغان
فارسی به انگلیسی
onion
bulb, corm, tuberous, root
bulb, follicle
مترادف و متضاد
ازلیم، بصل، صوغان
فرهنگ فارسی
یکی از سبزیجات که ریشهی کروی آن خوراکی است
(گیاهشناسی) ساقهی زیر زمینی کوتاه و متورم
(کالبدشناسی)
← سوخ
جملات نمونه
پیاز مغز تیره
medulla oblongata
پیاز مو
a hair follicle, bulb of hair
پیاز سرخ کرده
fried onions
پوست پیاز
onionskin
لاله دارای پیاز است
tulips have bulbs
پیاز بویایی
olfactory bulb
پیاز دار، پیازآور
bulbiferous
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
دو دستم بسستی چو پوده پیاز
دو پایم معطل دو دیده غرن.
چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز.
نیست آگاه هنوز ای پسر از نرخ پیاز.
صورتگر آفتاب تقدیر
راز کره پیاز مانند
پیش دل تو برهنه چون سیر.
همی سوزی چومغزت نبود ای دوست.
گر تو بی تو شوی ترا بخشد.
توی بر توی جمله مثل پیاز.
شود کوفته زیر گرزت چو سیر.
بمثل گر سوی پیاز کند
یک بیک جامه هاش بستاند
همچوسیرش برهنه گرداند.
از دم تو میکند مکشوف راز.
په پیازی کردمی گر نان بدی.
وقت کر و فر تیغش چون پیاز.
پوست بر پوست بود همچو پیاز.
که پنداشت چون پسته مغزی دروست.
رو پیاز و مس چغندر، دنبه سیم و گوشت زر.
دو دستم بسستی چو پوده پیاز
دو پایم معطل دو دیده غرن .
ابوالعباس عباسی .
ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربه بر همه
چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز.
ابوالقاسم مهرانی .
مردم بیهش جوید بدل مشک پیاز.
قطران .
صبر کن بر سخن سردش زیرا کان دیو
نیست آگاه هنوز ای پسر از نرخ پیاز.
ناصرخسرو.
ای رای تو بر سپهر تدبیر
صورتگر آفتاب تقدیر
راز کره ٔ پیاز مانند
پیش دل تو برهنه چون سیر.
(از سندبادنامه ).
بمانی چون پیازی پوست بر پوست
همی سوزی چومغزت نبود ای دوست .
عطار (اسرارنامه ).
چون پیازی تو جمله تو بر تو
گر تو بی تو شوی ترا بخشد.
عطار.
هست این راه بی نهایت دور
توی بر توی جمله مثل پیاز.
عطار.
سلب گرچه ده تو کند چون پیاز
شود کوفته زیر گرزت چو سیر.
کمال اسماعیل .
دست ناپاک چون دراز کند
بمثل گر سوی پیاز کند
یک بیک جامه هاش بستاند
همچوسیرش برهنه گرداند.
کمال اسماعیل .
تو ملاف از مشک کان بوی پیاز
از دم تو میکند مکشوف راز.
مولوی .
ای دریغا گر بدی پیه و پیاز
په پیازی کردمی گر نان بدی .
مولوی .
وقت ذکر غزو شمشیرش دراز
وقت کر و فر تیغش چون پیاز.
مولوی .
آنکه چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز.
سعدی .
پیاز آمد آن بی هنر جمله پوست
که پنداشت چون پسته مغزی دروست .
سعدی .
چار ارکان مختلف در دیگ آش سرکه هست
رو پیاز و مس چغندر، دنبه سیم و گوشت زر.
بسحاق اطعمه .
فریاد ز دست فلک شعبده باز
شهزاده بذلت و گدازاده بناز
نرگس زبرهنگی سر افکنده به پیش
صد پیرهن حریر پوشیده پیاز.
؟
قزاح ؛ پیاز و دیگر دیگ افزارفروش . (منتهی الارب ). بصل ُ حرّیف ؛ پیاز تندزبان گز. (از منتهی الارب ).
- امثال :
از سیر تا پیاز ؛ بی استثناء.
از سیر تا پیاز برای کسی گفتن ؛ بتمامه شرح دادن .
بن نگرفتن پیاز کسی ؛ کونه نبستن آن ، مجازاً به فایده و نتیجه نرسیدن کوششهای وی :
پیاز نیکی من هیچگونه بن نگرفت
بدین سزد که بکوبند سرچو سیر مرا.
سوزنی .
پیاز آدم هر جائی کونه نمی بندد؛ همیشه بخت یار نیست .
پیاز برای کسی یا بریش کسی خرد نکردن ؛ نظیر تره خرد نکردن . اعتنائی ننمودن .
پیاز خوردن و صد تومان دادن .
پیاز کسی کونه کردن ؛منفعت یافتن و ترقی کردن درمال .
پیاز هم جزو میوه شد.
حرام خوردن آنهم پیاز.
کسی را ازنرخ پیاز خبر دادن ؛ سزای کار زشت او را بدو دادن :
چو سیر کوفته دارد سر ستم پیشه
خبر دهد ستم اندیش را ز نرخ پیاز.
سوزنی .
نه سر پیازم نه ته پیاز؛ دخالتی در آن ندارم .
هم پیاز را خورده هم چوب را.
هم چوب میخورد هم پیاز و هم پول میدهد.
یکی نان نداشت بخورد پیاز میخورد اشتهایش باز شود.
- مثل پوست پیاز ؛ بسیار ننک . سخت نازک .
- مثل پیاز ؛ پوست بر پوست . همه پوست . بی مغز. درون تهی .
|| کونه ٔ هر نوع گیاه که به کونه ٔپیاز خوردنی ماند، چون سنبل و عنصل و نرگس و زعفران و غیره . کونه ٔ بعض گیاهان چون لاله و سنبل و نرگس و جز آن . بصلة. حصه ٔ زیرزمینی هر گیاه شبیه به ته پیازخوردنی چون نرگس و زنبق و جز آن : پیاز گل ؛ کونه ٔ بوته ٔ آن . || پیاز تیره مغز؛ بصل النخاع . پیاز مغز.
فرهنگ عمید
۲. گیاه علفی این ساقه با برگ های نوک تیز و گل های سفید مایل به سبز.
۳. ساقۀ زیرزمینی و تغییرشکل یافتۀ گروهی از گیاهان تک لپه ای که با ورقه های نازک پوشیده شده است.
* پیاز دشتی: (زیست شناسی ) گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ، گل های کوچک و خوشه ای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری، و برگ های دراز و نوک تیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد، عنصل، اشقیل، اسقیل.
* پیاز مغزتیره: (زیست شناسی ) = بصل النخاع
* پیاز مو: (زیست شناسی ) قسمتی از مو در پوست سر که مو را تغذیه می کند و باعث رشد آن می شود.
* پیاز موش: (زیست شناسی ) [قدیمی] = * پیاز دشتی
۱. ساقۀ زیرزمینی، مدور، خوراکی، و لایهلایۀ گیاه پیاز به رنگ سفید، قرمز، یا زرد.
۲. گیاه علفی این ساقه با برگهای نوکتیز و گلهای سفید مایل به سبز.
۳. ساقۀ زیرزمینی و تغییرشکلیافتۀ گروهی از گیاهان تکلپهای که با ورقههای نازک پوشیده شده است.
〈 پیاز دشتی: (زیستشناسی) گیاه علفی پایا با پیاز بزرگ، گلهای کوچک و خوشهای به رنگ سفید یا سفید مایل به خاکستری، و برگهای دراز و نوکتیز که پیاز آن کاربرد دارویی دارد؛ عنصل؛ اشقیل؛ اسقیل.
〈 پیاز مغزتیره: (زیستشناسی) = بصلالنخاع
〈 پیاز مو: (زیستشناسی) قسمتی از مو در پوست سر که مو را تغذیه میکند و باعث رشد آن میشود.
〈 پیاز موش: (زیستشناسی) [قدیمی] = 〈 پیاز دشتی
اصطلاحات
خنگ، مشنگ، یعنی تو که عین بز نگاهم می کنی وقتی می گویم دوستت دارم
دانشنامه عمومی
Allium cepa var. aggregatum – G. Don
Allium cepa var. bulbiferum – Regel
Allium cepa var. cepa – Linnaeus
Allium cepa var. multiplicans – L.H. Bailey
Allium cepa var. proliferum – (Moench) Regel
Allium cepa var. solaninum – Alef
Allium cepa var. viviparum – (Metz) Mansf.
پیاز از قدیمی ترین سبزی ها و صیفی جات خوراکی در دنیا و ایران است . این محصول سه هزار سال قبل از میلاد مسیح در مصر کشت می شده است و بر اساس برخی اسناد کارگرانی که در ساختن اهرام مصر فعالیت می کرده اند، از پیاز به عنوان غذایِ اصلی استفاده می کردند. پیاز به خانواده آلیاسه (Alliaceae) متعلق است و گیاهی است دو ساله با رشد بوته ای ضعیف، برگ های استوانه ای شکل توخالی که در سال اول با توجه به طول روزِ موردِ نیازِ خود تشکیل سوخ یا پیاز (Bulb) داده و در سال دوّم با کشت سوخ ها و پس از ظهور ساقه (های)گل دهنده و چترها تولیدِ بذر می نماید. مهم ترین فاکتورهای محیطی مؤثر در تشکیلِ سوخ درجه حرارت و طول روز است و بر این اساس، رقم هایِ پیاز به سه گروه شامل ارقام روز بلند، روز متوسط و روز کوتاه تقسیم بندی می شوند. اهمیت این موضوع در تعیینِ زمانِ مناسبِ کاشت است. مثلاً، برای کاشت ارقامِ روزِ بلند مانندِ پیاز قرمز قرمزِ ایلخچی به طور معمول در فروردین ماه اقدام به کاشت می شود.
گیاه پیاز (Allium cepa) که با نام bulb onion یا پیاز معمولی هم شناخته می شود، رایج ترین گونه کشته شده گونه سیر است. این گیاه اولین بار به طورِ رسمی در سال ۱۷۵۳ توسط کارل لینه در کتاب گونه های گیاهان توصیف شد. تعدادی از مترادف هایی که در تاریخ طبقه بندی آمده است:
پیاز معمولاً کاشته می شود، ولی گونه هایِ وحشیِ مرتبط در آسیای مرکزی وجود دارد. نزدیک ترین گونه های مرتبط A. vavilovii و A. asarense از ایران هستند. به هرحال زُهاری و هاپوف توضیح می دهند که «درمورد این که مجموعه های جمع آوری و تست شده گونه وحشی خالص هستند یا محصولاتی گریخته شک وجود دارد.»
پیاز یا سوخ اندام اختصاصی شدهٔ زیرزمینی و اغلب پوشیده از فلس های ضخیم گوشتی است که دربرگیرندهٔ محور ساقه ای کوتاه و گوشتی و به طور معمول عمودی است.
در پایان زمان گل دادن گیاه، پیاز شروع به رشد می کند. پس از مدتی، گل ها پژمرده می شوند و تنها پیاز است که باقی می ماند و منبع غذایی جوانه های تازه می شود.
دانشنامه آزاد فارسی
گیاهی متعلق به تیره سوسن، از گونۀ پیاز خوراکی. ریشۀ غده ای این گیاه طعم و بویی شاخص و قوی دارد. گرچه این گیاه از دوران باستان کشت شده است، خاستگاه احتمالی آن آسیا است. این غده ها خوراکی اند. لایه های بی رنگ و هم مرکز پره های اصلی حاوی روغنی است که هنگام بریدن پیاز در هوا متصاعد و باعث ریزش اشک می شود. پیاز در آشپزی به وفور مصرف می شود. پیاز گیاهی دوساله است. انواع معمولی آن در فصل نخست کشت تولید غده پیازی و در فصل دوم تولید دانه می کنند. گرچه پرورش پیاز امروزه در بیشتر نواحی ایران معمول است، به نظر می رسد منشأ این گیاه بلوچستان و افغانستان بوده و از آن جا به سایر نقاط نفوذ کرده است. مصرف پیاز از زمان ماقبل تاریخ و پرورش آن در مصر و کلده معمول بوده است. پیاز نزد مصریان احترام مذهبی خاصی داشت و در آن جا، نمونه هایی با غده درشت و طعم ملایم را برای غذا پرورش می دادند. یونانیان آن را از زمان هومر می شناخته اند و رومیان آن را به فراوانی مصرف می کرده اند. مصرف پیاز برای درمان بسیاری از امراض توصیه شده است. پیاز مدرّ، پایین آورنده فشار خون، مسکن دردهای عصبی و جراحت ها، و برطرف کننده برخی از ناراحتی های سینه است.
فرهنگستان زبان و ادب
نقل قول ها
• پروین اعتصامی• «پیاز هم خودش راداخل میوه ها کرده.»ضرب المثل های فارسی• تازه به دوران رسیده نون ندره باخره پیاز موخره اشتهاش وارهضرب المثل های خراسانی• آتان سوغان آنان ساریمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟• ضرب المثل های آذربایجانی
دانشنامه اسلامی
واژه پیاز توسعاً به سوخ هر رستنی دیگری نیز گفته می شود، مثلاً، پیاز نرگس و پیاز سنبل.
تاریخجه پیاز
پیاز از قدیم ترین گیاهان مصرفی آدمی است. خاستگاه آن احتمالاً جنوب غربی آسیا بوده و از آن جا به دیگر نقاط جهان راه یافته است (بریتانیکا، مقاله "onion")؛ ولی اکنون در همه جای دنیا کشت می شود.مصریان باستان پیاز را نمادی از نظام کیهان دانسته، به نام آن سوگند یاد می کردند.
قدیم ترین ذکر
شاید قدیم ترین ذکر پیاز اشارات پراکنده حکیم یونانی تئوفراستوس (اواخر سده چهارم و اوایل سده سوم پیش از میلاد) به آن باشد، مثلاً: بخشی از ساقه آن در خاک می روید؛ زمان کِشت و جوانه زدن آن؛ دانه های آن خوب نمی ماند؛ و «ریشه» آن لایه لایه است. اما قدیم ترین وصف منسجم پیاز (انواع پیاز و رویشگاه های آن در حوزه مدیترانه بویژه در یونان، کِشت پیاز، و جز این ها) را در «تاریخ طبیعی» پلینیوس می یابیم. وی در قدمت کشت پیاز می گوید: «در مصر مردم، به وقت ادای سوگند، به سیر و پیاز همچون (دیگر) خدایانِ خود قَسَم می خوردند».
پیاز در تمدن های باستانی
...
پیاز، گیاهی خوردنی با طعم تند تک لپه ای و از تیره سوسنی و هم خانواده با سیر است. در این مدخل از واژه «بصل» استفاده شده است.
پیاز در قرآن
معادل عربی پیاز، «بَصَل» است که شباهت بسیاری به معادل عبری آن دارد. در قرآن این واژه تنها یک بار به عنوان یکی از خوراکیهای درخواستی بنی اسرائیل یاد شده است که به جای مَنّ و سَلْوی به خوردن آنها رغبت داشتند:«و اِذ قُلتُم یـموسی لَن نَصبِرَ عَلی طَعام و احِد فَادعُ لَنا رَبَّکَ یُخرِج لَنا مِمّا تُنبِتُ الاَرضُ مِن بَقلِها وقِثّائِها وفومِها و عَدَسِها وبَصَلِها قالَ اَتَستَبدِلونَ الَّذی هُوَ اَدنی بِالَّذی هُوَ خَیرٌ اِهبِطوا مِصرًا فَاِنَّ لَکُم ما سَاَلتُم...». این ماجرا در کتاب مقدس نیز آمده است. در نوشته های ربانی یهود هم بارها به پیاز اشاره شده و خوردن آن، نشانه دوری از خوشگذرانی و قناعت به کم معرفی شده است.
گویش اصفهانی
تکیه ای: piyâz
طاری: piyâz
طامه ای: piyâz
طرقی: piyâz
کشه ای: piyâz
نطنزی: piyâz
گویش بختیاری
پیاز.
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
پس پیاز پی یاز ریشه رشد و نمو است
باتشکر معلم انگلیسی :narges norizadeh
پارسی . . . پیاز
کردی. . . . پیواز