مترادف گرم : حار، داغ، سوزنده، سوزان، پررونق، بامحبت، خونگرم، صمیمی
متضاد گرم : بارد، سرد
warm, hot, [fig.] ardent, fiery, charming, effective
gramme
chummy, hearty, heated, hot, mellow, neighborly, rapturous, scruff, snug, sociable, summery, warm
حار، داغ، سوزنده، سوزان ≠ بارد، سرد
پررونق
بامحبت، خونگرم، صمیمی
۱. حار، داغ، سوزنده، سوزان
۲. پررونق
۳. بامحبت، خونگرم، صمیمی ≠ بارد، سرد
( ~ .) (اِ.) (عا.) میان دو دوش ، گوشت پس گردن نزدیک به مازه .
(گِ رَ) [ فر. ] (اِ.) یک هزارم کیلو.
(گُ) (اِ.) اندوه ، زحمت ، غم .
(گَ) [ په . ] (ص .) 1 - آن چه دارای گرماست ، ض د سرد. 2 - با محبت ، صمیمی . 3 - تندخو. ~4 - دلنشین ، دلچسب . ؛~ و سرد چشیده کنایه از: آن که تجربه های بسیار کرده و ورزیده شده .
گرم . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل واقع در 8 هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد نزدیک مرز افغانستان . هوای آن معتدل . دارای 150 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ هیرمند تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
گرم . [ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های دوگانه ٔ بخش ترک از شهرستان میانه در خاور بخش و شمال خاوری شهرستان میانه . از شمال به جبال بزکش ، از جنوب به شهرستان زنجان و از خاور به هروآباد و از باختر به دهستان کندوان محدود میباشد.
قراء این دهستان در دامنه ٔ شمالی کوه بزکش و دامنه های کوه میداندغی واقع و بطور کلی کوهستانی و دارای آب و هوای سردسیر و ییلاقی میباشد. آب قراء واقع در سمت شمال و باختر دهستان از رود گرم و قراء جنوبی از سفیدرود تأمین میشود و محصولات عمده ٔ آن غلات و حبوبات و اشجار غیرمثمر (تبریزی و چنار) میباشد. مرکز دهستان چشمه کش و از 58 آبادی بتعداد نفوس 16470 تن تشکیل یافته است . قراء عمده ٔ آن عبارتند از: خویستان ، ارمودان ، ینگجه ، دلیکانلو، چتاب حسنخان و حاجی یوسفلو میباشد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
گرم . [ گ ِ رَ ] (فرانسوی ، اِ) گرام . واحد اوزان مستعمله در بیشترممالک متمدنه و عبارت است از وزن یک سانتیمتر مکعب آب مقطر با چهار درجه حرارت در تحت فشار طبیعی 57 سانتی متر آتمسفر و تقریباً معادل است با پنج نخود و خمس نخود و کمی افزون از ماشه میباشد. (ناظم الاطباء). واحد وزن دستگاه متری فرانسه که بسیاری از ممالک آن را پذیرفته اند. 1 - اضعاف گرام عبارت است از: دکاگرام . هکتوگرام . کیلوگرام . میرایاگرام . 2 - اجزاء گرام :دسی گرام . سانتی گرام . میلی گرام . رجوع به گرام شود.
گرم . [ گ ُ ] (اِ) در لهجه ٔ عوام ، میان دو دوش و گوشت پس گردن نزدیک به مازه را گویند.
گرم . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 90000 هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 11000گزی شمال راه مالرو سبزواران کروک . هوای آن گرم و دارای 100 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی بدون نقشه و راه آن مالرو است . مزارع گرم ریزو کنارپز جزء این ده است . طایفه ٔ رئیسی در زمستان در این ده ساکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
رودکی .
فردوسی .
فردوسی .
عنصری .
منوچهری .
رودکی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
سعدی .
ابوشکور.
دقیقی .
نظامی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
سوزنی .
فردوسی .
فرخی .
فردوسی .
مولوی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
اسدی .
فردوسی .
فردوسی .
اثیر اخسیکتی .
رودکی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
فرخی .
عنصری .
(ویس و رامین ).
اسدی (گرشاسب نامه ).
اسدی .
لامعی .
(اسرارالتوحید).
سوزنی .
مولوی .
مولوی .
۱. [مقابلِ سرد] دارای حرارت: آب گرم.
۲. بهوجود آورندۀ گرما: پتوی گرم.
۳. (صفت، قید) [مجاز] بامحبت و صمیمیت: سلامِ گرم.
۴. [عامیانه، مجاز] پرهیجان؛ باشور و نشاط: مجلس گرم.
۵. [مجاز] مطلوب؛ دلنشین: صدای گرم.
۶. ویژگی رنگی که القاکنندۀ احساس گرما یا هیجان است: نارنجی رنگی گرم است.
۷. (طب قدیم) از مزاجهای چهارگانۀ بدن: طبع گرم.
۸. (قید) در حال گرمی: چای را گرم بنوش.
〈 گرم راندن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]
۱. تند راندن؛ بهشتاب راندن.
۲. شتافتن؛ تند رفتن.
〈 گرم گرفتن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] با کسی بهگرمی و محبت صحبت کردن؛ اظهار دوستی کردن.
واحد اندازهگیری جرم در دستگاه متری، معادل ۰۰۱/۰ کیلوگرم.
قسمت تحتانی پشت گردن که بین دو شانه قرار دارد.
۱. اندوه؛ غم؛ دلتنگی.
۲. زخم؛ جراحت.
تکیه ای: garm
طاری: garm
طامه ای: garm
طرقی: garm
کشه ای: garm
نطنزی: garm