کلمه جو
صفحه اصلی

اختصاص


مترادف اختصاص : خاص، مختص، مختصه، ویژه، تعلق

برابر پارسی : ویژگی، ویژه کردن

فارسی به انگلیسی

allocation, consecration, devotion

allocation


فارسی به عربی

اختصاص

عربی به فارسی

کالا ي ويژه , داروي ويژه يا اختصاصي , اسپسياليته , اختصاص , کيفيت ويژه , تخصص , رشته اختصاصي , ويژه گري


مترادف و متضاد

خاص، مختص، مختصه، ویژه


تعلق


specialty (اسم)
تخصص، ویژه گری، اختصاص، داروی ویژه یا اختصاصی، کیفیت ویژه، رشته اختصاصی، کالای ویژه، اسپسیالیته

speciality (اسم)
تخصص، ویژه گری، اختصاص، داروی ویژه یا اختصاصی، کیفیت ویژه، رشته اختصاصی، کالای ویژه، اسپسیالیته

۱. خاص، مختص، مختصه، ویژه
۲. تعلق


فرهنگ فارسی

خاص کردن، خاص گردانیدن، ویژه کردن، خاص گردیدن، خاص شدن، ویژه شدن ، ویژگی
۱ - ( مصدر ) خاص کردن به خاص گردانیدن به چیزی ویژه کردن به انفراد برگزیدن گزین کردن تفضیل . ۲ - ( مصدر ) خاص گردیدن یگانه و خاص شدن وابسته و خاص گشتن برگزیده شدن . ۳ - ( اسم ) ویژگی .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) ویژه کردن ، ویژگی . ۲ - (مص ل . ) خاص گردیدن ، برگزیده شدن .

لغت نامه دهخدا

اختصاص. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) خاص کردن به. تخصیص. خاص گردانیدن بچیزی. ویژه کردن به. انفراد. اغتزاز : و اختصه بالطرایق الرضیة. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299 ). || خاص گردیدن. یگانه و خاص شدن. || وابسته و خاص شدن. || تفضیل. گزیده کردن. بگزیدن. || برگزیده شدن. || دوستی و یگانگی کردن. || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختصاص ؛ فی اللغة امتیاز بعض الجملة بحکم. و عند بعض اهل البیان هو الحصر. و بعضهم فرق بینهما. و یجی فی لفظالقصر. قال النحاة من المواضع الذی یضمر فیها الفعل قیاساً باب الاختصاص علی طریقة النداء بان یکون منقولا. و ذلک بان یذکر المتکلم اولا ضمیر المتکلم. و یؤتی بعده بلفظ ای و یجری مجراه فی النداء من ضمه والاتیان بعده بهاءالتنبیه. و وضعه بذی اللام. او یذکر بعد ضمیرالمتکلم فی مقام لفظ ای اسم مضاف دال علی مفهوم ذلک الضمیر. و ذلک اما ان یکون لمجرد بیان المقصود بذلک الضمیر نحو انا افعل کذا ایها الرجل ؛ ای انا افعل کذا مختصاً من بین الرجال بفعله فان قولک ایها الرجل لتوکید الاختصاص. لان الاختصاص قد وقع اولا بقولک انا و لیس بنداء لان المراد بصیغة ای هو ما دل علی ضمیرالمتکلم السابق لاالمخاطب. فهو ای قولک ایها الرجل فی محل النصب. لانه حال فی تقدیر مختصاً من بین الرجال. و حکمه فی الاعراب و البناء حکم المنادی. لان کل ما انتقل من باب الی باب فاعرابه علی حسب ما کان علیه. او یکون لبیان المفهوم من الضمیر مع افتخار. نحو: انا اکرم الضیف ایها الرجل. و کذا انا معشرالعرب نفعل کذا. فان المعشر المضاف الی العرب فیه قائم مقام ای فی محل النصب علی الحال و دال علی مفهوم ضمیرالمتکلم. و علی الافتخار ایضاً او مع التصاغر نحو: انا المسکین ایها الرجل و یجب حذف حرف النداء فی باب الاختصاص و قد یکون الاختصاص علی غیر طریقة النداء بان لایکون منقولا عنه. نحو: نحن العرب اقرب الناس للضیف. فانه لیس منقولا من النداء لان المنادی لایکون معرفاً باللام. فیکون نصبه بفعل مقدر ای اخص العرب. و لایجوز اظهاره. کذا فی العباب.

فرهنگ عمید

۱. مخصوص کاری یا چیزی کردن، ویژه کردن.
۲. (اسم ) ویژگی.
۳. [قدیمی] قرب و منزلت.

دانشنامه آزاد فارسی

اختصاص (الاختصاص). اِختِصاص (اَلاِختِصاص)
تألیف شیخ مفید، کتابی به عربی، در حدیث شیعه. این اثر از چند کتاب از محدثان بزرگ گزینش شده که اولین آن ها کتاب الاختصاص اثر شیخ ابوعلی احمد بن حسین بن احمد بن عمران، معاصر شیخ صدوق، است و شیخ مفید نیز کتاب خود را به همین اسم نامیده است. از دیگر مآخذ این اثر می توان به کتاب فضایل امیرالمؤمنین (ع) ابن داب و کتاب الجنة و النار سعید بن جناح اشاره کرد (قم، ۱۳۷۹ق).

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] اختصاص ترجمه فارسی کتاب «الاختصاص» اثر ابوعبدالله محمد بن محمد(336-413ق) معروف به شیخ مفید می باشد که بر پایه متن مصحَّح علی اکبر غفاری توسط حسین صابری ترجمه و تحقیق شده است.
در ابتدای کتاب، مقدمه ای از مترجم افزوده شده که در آن، نکاتی در مورد ترجمه و ویژگی های آن، بیان گردیده است:
مترجم در درون متن نیز کوشیده است افزون بر عنوان هایی که در تصحیح غفاری بر مجموعه هایی از احادیث نهاده شده است، برای هر حدیث و گاه نیز چند حدیث هم مضمون، عنوانی قرار دهد. این عنوان ها داخل دو قلاب قرار گرفته اند ....
فهرست مطالب، در ابتدا و کتاب نامه مترجم در تحقیق این اثر، به همراه نمایه آیات؛ ابیات شعر؛ نام های کسان، جاها، قبیله ها و فرقه ها؛ کتاب ها و نمایه موضوعی، در انتهای کتاب آمده است.

پیشنهاد کاربران

برگزیدن ،
مانند مکان خاصی بخود اختصاص نمیداد= جای ویژه ای را برای خود بر نمی گزید.

انتخاب کردن

در پارسی " ویژانش " از بن ویژاندن به چم ویژه کاری و انجام کار گزیده.

ویژه مند
نمونه :
اختصاص دارد =ویژه مند است.
اختصاصی = ویژه مندی


کلمات دیگر: