کلمه جو
صفحه اصلی

لعاب


برابر پارسی : لایه آب، آب لایه

فارسی به انگلیسی

mucilage, glaze, enamel, glost, lustre, mucus

mucilage, glaze, enamel, lustre


enamel, glaze, mucus


فارسی به عربی

صقیل , صمغ , مینا , وحل

مترادف و متضاد

glair (اسم)
سفیده تخم مرغ، لعاب، سفیده

mucilage (اسم)
چسب، لعاب، لزوجت گیاه، اب لیز

glaze (اسم)
مهره، برق، مینا، لعاب، لعاب شیشه

enamel (اسم)
مینا، لعاب

slime (اسم)
لعاب، چیز چسبناک، لجن و گل

فرهنگ فارسی

آب دهن، هر آبی که اندکی غلیظوچسبیده باشد، آب دهان
( اسم ) ۱- آب دهن خدو خیو : از شرف مدح تو درکام من گرد عبیر است و لعابم گلاب . ( ناصر خسرو .۲ ) ۴٠- آب غلیظ که از بعض داروها ی خیسانیده بر آید ( مانند لعاب بزر قطونا ) یا بعض جانوران آنرا تولید کنند ( مانند لعاب عنکبوت ) . ۳- درخشش و جلا ی روی سفال و کاشی که علاوه بر جنب. تزیینی باعث نفوذ ناپذیری آنچه لعاب داده شده است میگردد و آن در اصل عبارتست از شیش. مذاب یا سنگ چخماق شیشه یی که بوسیل. حرارت بصورت مایع در آمده است . لعاب ممکن است شفاف یا مات حاکی ماورائ و یا حاجب ماورائ باشد . لعابهاب رنگین را بوسیل. افزودن اکسیدن های فلزی مانند سرب و قلع و غیره تهیه میکنند . ۴- برف : ابر آمدو چون گوزن نالید بر کوه لعاب ازان بر افکند . ( خاقانی . سج.۵٠۹ ) یا لعاب حیه . زهر مار . یا لعاب روان . شراب می . یا لعاب زمرد نقاب . شراب می . یا لعاب سحاب . باران . یا لعاب شمس . چیزی که چون تار عنکبوت در صحراها بوقت گرمی هوا پدید آید خیط باطل مخاط شمس مخاط شیطان ریق الشیاطین . یا لعاب شیطان .لعاب شمس . یا لعاب عنکبوت . ۱- تار عکبوت : لعاب عنکبوتان مگس گیر همایی را نگر چون کرد نخچیر . ( خسرو و شیرین . نظامی .۲ ) ۳- طراحی نقش کاری . یا لعاب گاو ( کوهی ) . ۱- لیزاب. دهان گاو ( کوهی ) ۲- کاغذ سفید . ۳- روشنی و سفید. صبح . ۴- برف . ۵- شبنمی که روی زمین را سفید سازد . یا لعاب گوزن . ۱- لیزاب. دهان گوزن . ۲- روشنی وسفید. صبح . ۳- برف . ۴- شبنمی که روی زمین را سفید سازد . ۵- لعاب شمس . یا لعاب لعل . شراب سرخ . یا لعاب مگس . ۱- عسل لعاب نحل . ۲- شراب انگوری . یا لعاب نحل . لعاب مگس
اسبی است . لعاب و عفزر

فرهنگ معین

(لَ عّ ) [ ع . ] (ص . ) بازیگر، بازیکن .
(لُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - آب دهن ، هر آبی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد. ۲ - روکش مخصوصی که روی سفال و کاشی و مانند آن می کشند.

(لُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آب دهن ، هر آبی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد. 2 - روکش مخصوصی که روی سفال و کاشی و مانند آن می کشند.


(لَ عّ) [ ع . ] (ص .) بازیگر، بازیکن .


لغت نامه دهخدا

لعاب . [ ل َع ْ عا ] (اِخ ) اسبی است . (منتهی الارب ). لعاب و عفزر، نام دو اسب از آن قیس بن عامربن غریب و برادرش سالم . (عقدالفرید ج 6 ص 95 و 97).


لعاب. [ ل ُ ] ( ع اِ ) آب دهن که روان باشد. یقال : تکلم حتی سال لعابه. بفج. برغ. ( منتهی الارب ). خیو. خدو. ریق. بزاق. بصاق. غلیز. آب دهان را لعاب گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). لیزآبه. و ان علق ( الجزع ) علی طفل کثر سیلان لعابه. ( ابن البیطار ).
از شرف مدح تو در کام من
گرد عبیر است و لعابم گلاب.
ناصرخسرو.
چو زهر گردد در کامها لعاب دهن
چومار پیچد در یالها دوال عنان.
مسعودسعد.
گر آنچه هست بر این تن زنند بر دریا
برنج دُرّ دهان صدف لعاب کنند.
مسعودسعد.
راست بر ره چگونه تیز رود
وز لعابش چرا خبر باشد.
مسعودسعد ( در وصف قلم ).
به شرط آنکه اگر سگ شوی مرا نگزی
لعاب درنچکانی به کاسه خوردی.
سوزنی.
چه عجب زآنکه گوزنان ز لعابی برمند
که هزبرانش در آب شمر آمیخته اند.
خاقانی.
چون از لعاب شیر نر دندان گاو است آب خور
تیغش بر اعدا از سقر زندان نو پرداخته.
خاقانی.
یا لعاب اژدهای حمیری
بر درفش کاویان خواهم فشاند.
خاقانی.
شمه ای از خاطرش گر بدمد صبح وار
مهره نوشین کند در دم افعی لعاب.
خاقانی.
قومی از فضله های آب دهانش
در لب من لعاب دیده ستند.
خاقانی.
مار زرینش نوش مهره دهد
چون عبیر از لعاب میچکدش.
خاقانی.
صاحب آنندراج گوید: با لفظ زدن و افشاندن و ریختن و نهادن مستعمل است :
در کام طفل خصم تو چون دایه شیر کرد
گردون لعاب عقربیش در لبان نهاد.
سلمان.
همچو کرم پیله از دیبا و اطلس فارغم
بر تن عریان لعابی از دهان افشانده ام.
حسین ثنائی.
عنکبوتی دانمش کز غایت بی دانشی
روز و شب بر دوک نادانی لعابی میزند.
حسین ثنائی.
روآم ؛ لعاب دهن. لعم ؛ لعاب دهن. العاب ؛ لعاب رفتن از دهان. لعابناک شدن دهان. ( منتهی الارب ). || آنچه از لزوجت برآید از چیزهایی که پس از تر نهادن. ( خیساندن ) لزج گردند. هر چیزی که غلظلت و چسبندگی دارد. ( غیاث ). لزوجت روان پاره ای ریشه ها یا دانه هاو جز آن که با جوشانیدن یا تر نهادن گیرند. ماده لزج که در بعضی چیزها باشد، چون : اسپغول و دانه آبی و تخم کتان و تخم بارتنگ و تخم تو دری و مرو و آنچه بدین ماند. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). لیزآبه . پَت ، لعاب سپستان ، لعاب بارهنگ ، لعاب قدومه لعاب اسفرزه ، لعاب وهنگ ، لعاب ریشه خطمی ، لعاب صمغ، لعاب بزرقطونا. صاحب اختیارات بدیعی گوید: مختلف بود به سبب انواع و به حسب مزاج شخص و قوت وی منضج و محلل بود و کلف و نمش را زایل گرداند و محلل خون مرده بود. || لعاب که به سفالینه دهند. سوثا. سینی :

لعاب . [ ل َع ْ عا ] (ع ص ) بازیگر. (زمخشری ) (دهار). بازیکن . (مهذب الاسماء) (السامی ) :
به ریش تیس و به بینی پیل و غبغب گاو
به خرس رقص کن و بوزنینه ٔ لعاب .

خاقانی .


دیگر از ختای لعابان آمده بودند و لعبتهای ختائی که هرگز کس مشاهده نکرده بود. (جهانگشای جوینی ).
جای گریه ست بر مصیبت پیر
چو تو کودک هنوز لعابی .

سعدی .



لعاب . [ ل ُ ] (ع اِ) آب دهن که روان باشد. یقال : تکلم حتی سال لعابه . بفج . برغ . (منتهی الارب ). خیو. خدو. ریق . بزاق . بصاق . غلیز. آب دهان را لعاب گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). لیزآبه . و ان علق (الجزع ) علی طفل کثر سیلان لعابه . (ابن البیطار).
از شرف مدح تو در کام من
گرد عبیر است و لعابم گلاب .

ناصرخسرو.


چو زهر گردد در کامها لعاب دهن
چومار پیچد در یالها دوال عنان .

مسعودسعد.


گر آنچه هست بر این تن زنند بر دریا
برنج دُرّ دهان صدف لعاب کنند.

مسعودسعد.


راست بر ره چگونه تیز رود
وز لعابش چرا خبر باشد.

مسعودسعد (در وصف قلم ).


به شرط آنکه اگر سگ شوی مرا نگزی
لعاب درنچکانی به کاسه ٔ خوردی .

سوزنی .


چه عجب زآنکه گوزنان ز لعابی برمند
که هزبرانش در آب شمر آمیخته اند.

خاقانی .


چون از لعاب شیر نر دندان گاو است آب خور
تیغش بر اعدا از سقر زندان نو پرداخته .

خاقانی .


یا لعاب اژدهای حمیری
بر درفش کاویان خواهم فشاند.

خاقانی .


شمه ای از خاطرش گر بدمد صبح وار
مهره ٔ نوشین کند در دم افعی لعاب .

خاقانی .


قومی از فضله های آب دهانش
در لب من لعاب دیده ستند.

خاقانی .


مار زرینش نوش مهره دهد
چون عبیر از لعاب میچکدش .

خاقانی .


صاحب آنندراج گوید: با لفظ زدن و افشاندن و ریختن و نهادن مستعمل است :
در کام طفل خصم تو چون دایه شیر کرد
گردون لعاب عقربیش در لبان نهاد.

سلمان .


همچو کرم پیله از دیبا و اطلس فارغم
بر تن عریان لعابی از دهان افشانده ام .

حسین ثنائی .


عنکبوتی دانمش کز غایت بی دانشی
روز و شب بر دوک نادانی لعابی میزند.

حسین ثنائی .


روآم ؛ لعاب دهن . لعم ؛ لعاب دهن . العاب ؛ لعاب رفتن از دهان . لعابناک شدن دهان . (منتهی الارب ). || آنچه از لزوجت برآید از چیزهایی که پس از تر نهادن . (خیساندن ) لزج گردند. هر چیزی که غلظلت و چسبندگی دارد. (غیاث ). لزوجت روان پاره ای ریشه ها یا دانه هاو جز آن که با جوشانیدن یا تر نهادن گیرند. ماده ٔ لزج که در بعضی چیزها باشد، چون : اسپغول و دانه ٔ آبی و تخم کتان و تخم بارتنگ و تخم تو دری و مرو و آنچه بدین ماند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). لیزآبه . پَت ، لعاب سپستان ، لعاب بارهنگ ، لعاب قدومه لعاب اسفرزه ، لعاب وهنگ ، لعاب ریشه ٔ خطمی ، لعاب صمغ، لعاب بزرقطونا. صاحب اختیارات بدیعی گوید: مختلف بود به سبب انواع و به حسب مزاج شخص و قوت وی منضج و محلل بود و کلف و نمش را زایل گرداند و محلل خون مرده بود. || لعاب که به سفالینه دهند. سوثا. سینی :
گلودرد آفاق را از غبار
لعابی زجاجی دهد روزگار.

نظامی .


|| کنایه از برف :
ابر آمد و چون گوزن نالید
بر کوه لعاب از آن برافکند.

خاقانی .


به میغها که سیه تر ز تخم پرپهن است
چو تخم پرپهن آرد برون سپید لعاب .

خاقانی .


و رجوع به لعاب گوزن شود.
|| لاو. (مهذب الاسماء).
- بدلعاب ؛ بدقلق .
- بدلعابی ؛ بدقلقی .

فرهنگ عمید

۱. (زیست‌شناسی) آب‌ دهن؛ بزاق.
۲. هر مایعی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد.
۳. مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی می‌دهند.
۴. روکش شیشه‌ای نیمه‌مذاب بر لایه‌ای از فلز که نقش محافظ در برابر واکنش‌های شیمیایی داشته و به عنوان تزئین به کار می‌رود.
۵. آهار.
= لعاب دادن: (مصدر متعدی)
۱. پوشش ظریف از لعاب به شی‌ء سفالی یا فلزی دادن.
۲. (مصدر لازم) غلیظ شدن.


۱. بسیار بازیگر.
۲. بازیکن.
۱. (زیست شناسی ) آب دهن، بزاق.
۲. هر مایعی که اندکی غلیظ و چسبنده باشد.
۳. مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی می دهند.
۴. روکش شیشه ای نیمه مذاب بر لایه ای از فلز که نقش محافظ در برابر واکنش های شیمیایی داشته و به عنوان تزئین به کار می رود.
۵. آهار.
= لعاب دادن: (مصدر متعدی )
۱. پوشش ظریف از لعاب به شی ء سفالی یا فلزی دادن.
۲. (مصدر لازم ) غلیظ شدن.

۱. بسیار بازیگر.
۲. بازیکن.


دانشنامه عمومی

لُعابها طیف گسترده ای از ترکیبات آلی و معدنی را در بر می گیرند. لعاب مربوط به سرامیک معمولاً مخلوط شیشه مانندی متشکل از کوارتز، فلدسپات و اکسید سرب (PbO) است. این اجزا را پس از آسیاب شدن و نرم کردن به صورت خمیری رقیق درمی آورند. آنگاه شی سرامیکی مورد نظر را در این خمیر غوطه ور کرده و آن را پس از خشک شدن در کوره تا دمای معین حرارت می دهند. پس از لعاب دادن روی چینی، روی آن مطالب مورد نظر را می نویسند یا اینکه طرح هایی را نقاشی می کنند و دوباره روی آن را لعاب داده، بار دیگر حرارت می دهند. در این صورت وسیله مورد نظر پرارزش تر و نوشته و طرح روی آن بادوام تر می شود.
لُعاب باعث تولید فاز شیشه می شود؛ اما دقیقاً نمی توان گفت که علت شیشه ای بودن لعاب چیست؛ زیرا در علم مهندسی سرامیک، شیشه به ماده ای گفته می شود که SiO۲ دارد؛ در حالی که لعاب این ماده را ندارد. شیشه های سودالایم را می توان از لحاظ ساختاری با تقریب خوبی به لعاب شبیه دانست؛ اما دقیقاً لعاب سودالایم است.
لعاب بی رنگ: این نوع لعاب که برای پوشش سطح چینی های بدلی ظریف به کار می رود، بی رنگ و شفاف است و از مخلوط کلسیم و سیلیس و خاک چینی سفید تهیه می شود.
لعاب رنگی: برای رنگ آبی از اکسید مس (Cu2O)، برای رنگ زرد از اکسید آهن (FeO) و برای رنگ سبز از اکسید کروم (Cr2O3)، برای رنگ زرد از کرومات سرب و برای رنگ ارغوانی از ارغوانی کاسیوس استفاده می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

لعاب glaze
در سفال گری، نوعی پوشش نازک و شفاف که به سطح سفال و چینی زده می شود و جلوه ای درخشان و پوششی محافظ به آن می دهد و از نشت مایعات و لب پریدگی ظرف جلوگیری می کند. این پوشش را با فروبردن شیء سفالی به درون مادة لعابی، یا زدن ماده بر سطح شی ء به آن می افزایند. لعاب به هنگام پخت سفال در کوره کاملاً تثبیت می شود. انواع لعاب های معدنی، بسته به میزان مواد معدنی موجود در گِل، واکنش های متفاوتی بر سطح سفال ایجاد می کنند. لعاب ها می توانند آلکالینی، سربی، بدون سرب، قلعی، نمکی یا فلدسپاتی باشند. قدمت سفال گری لعابی به اواسط تا اواخر دورة نوسنگی در مصر، جایی که اولین بار شیشه ساخته شد، باز می گردد.
56010300

فرهنگستان زبان و ادب

{enamel} [خوردگی، شیمی، مهندسی بسپار علوم و فنّاورى رنگ] روپوشه ای با سطح صاف و برّاق یا نیمه برّاق
[سرامیک] ← لعاب فلز
{glaze} [سرامیک] 1. پوشش نازک شیشه ای که ازطریق پخت بر روی محصولات سرامیکی تشکیل می شود 2. مخلوط پودر شیشۀ خشک یا دوغاب آماده شده برای لعاب کاری
{mucilage} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ماده ای با ترکیب کربوهیدراتی پیچیده که در دیوارۀ یاخته های برخی از گیاهان به وجود می آید؛ در حالت خشک، سفت است و با جذب آب متورم و لزج می شود

جدول کلمات

ساو

پیشنهاد کاربران

لعاب بر فلک تنیدن از نظر : بالکنایه نظر را به همه پیچ و خم های فلک گردانیدن و نقطه به نقطه ی افلاک را با عنکبوت اسطرلاب گشتن و شناختن.
نظرش بر فلک دمیده لعاب
از دم عنکبوت اسطرلاب
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۴۳.

لیکاو درزبان کوردی به معنی آب غلیظ دهان دقیقا
معادل لعاب

خه ستاو ( خستاو ) نیزواژە بسیارخوبیست که در زبان کوردی
بمعنی آب غلیظ است

پت، اش

پوشش های سرامیکی از لایه های نازک شیشه که سطح کاشی ها را می پوشانند. ساخته شده اند. این پوشش با پاشیدن محلول سوسپانسیون بدست آمده از خرد کردن قریب ها با آب و سایر ترکیبات مربوط. بر روی بدنه سرامیک که به صورت بیسکویت درآمده یا فقط خشک شده به کار برده می شود.
تعریفی که از لعاب و فریب توسط Emiliani در TECNOLOGIA DEI PROCESSI CERAMICI بیان شده است. به شرح زیر می باشد:
- فریب ها یا لعاب:
به پوشش های ترانسپارنت انواع کاشی با ظروف سرامیکی فاینس ( تزئینی ) لعاب خورده و نیز ارتن ور آهکی مربوط می شود. نوع خاصی از لعاب که ( فریت ترانسپارنت ) نامیده می شود. به صورت لایه های نازک برای تزیین رو لعابی به کار می رود تا به کاشی و ظروف سرامیکی تزنینی ماجولیکا، درخشندگی بیشتری بدهد.
لعاب
پوشش های سرامیکی از لایه های نازک شیشه که سطح کاشی ها را می پوشانند. ساخته شده اند. این پوشش با پاشیدن محلول سوسپانسیون بدست آمده از خرد کردن قریب ها با آب و سایر ترکیبات مربوط. بر روی بدنه سرامیک که به صورت بیسکویت درآمده یا فقط خشک شده به کار برده می شود.
تعریفی که از لعاب و فریب توسط Emiliani در TECNOLOGIA DEI PROCESSI CERAMICI بیان شده است. به شرح زیر می باشد:
- فریب ها یا لعاب:
به پوشش های ترانسپارنت انواع کاشی با ظروف سرامیکی فاینس ( تزئینی ) لعاب خورده و نیز ارتن ور آهکی مربوط می شود. نوع خاصی از لعاب که ( فریت ترانسپارنت ) نامیده می شود. به صورت لایه های نازک برای تزیین رو لعابی به کار می رود تا به کاشی و ظروف سرامیکی تزنینی ماجولیکا، درخشندگی بیشتری بدهد.
لعاب ها: این اصطلاح به کلیه پوشش های بسیار اوپک، کدر ( opaque ) شیشه ای اطلاق می شود. نوع خاصی آن لعابی است که ( ماجولیکا ) نام دارد و به صورت لایه های نسبتا ضخیم بر روی بیسکویت Faenza به کار می رود تا به محصول نهایی، ظاهری سفید و درخشان بدهد. کدری لعاب با وارد کردن یک اوپک کننده سیلیکات زیرکونیم، اکسید قلع، اکسید تیتانیم به درون ترکیب، پخش و سرد کردن با ریختن داخل آب حاصل می شود.
مکانسیم تشکیل شیشه و فرمولاسیون
کلیه مواد شیشه ای، از ذوب انواع مختلف سازندگان گزارش شده در جدول ۱ نتیجه می شوند:
- عوامل شیشه ساز - مواد کمک ذوب یا گداز آور ( flues )
- اوپک کننده ها ( opacifiers ) – پایدار سازها و تثبیت کننده ها ( stabilizers )
- عوامل تبدیل کننده شیشه به کریستال ( Devitficants )
ایزوتوپی ( isotropy ) مهم ترین مشخصه و ویژگی شیشه ها است. در حالی که مواد جامدی که ساختار کریستالین دارند به مواد غیر ایزوتوپ ( Anisotropic ) معروفند. به این دلیل در ابتدا فرض می شد ک شیشه ها مواد بی شکل ( آمورف ) هستند تا اینکه بر اساس تحقیقاتی که توسط warren, Zachariasen انجام شد. مشخص شد که سیلیسیم دارای ساختار تتراهدرال است.
با وجود این، در حالی که کریستال ها منحصرا آرایش چهار وجهی متناسب با ساختار هندسی منظم از خود نشان می دهند. شیشه ها ساختار کاملا بی نظمی دارند یعنی بدون تقارن هستند. بنابراین به رغم اینکه شیشه، شبکه نامنظم پیچیده ای است که عمدتا از سلیسیم و اکسیژن تشکیل شده است. می توان گفت که شیشه از یک شبکه ساخته شده است.

هنگامی که دما بالا می رود. انرژی فعالیت گرمایی افزایش می یابد تا به مقداری برسید که پیوندهای ضعیف تر شکسته شوند و با افزایش بیشتر دما، از هم پاشیدگی تدریجی شبکه و ذوب تدریجی شیشه حاصل می شود. در هر دمایی، ساختارشیشه ای با آن سطح گرمایی مطابقت دارد با سخت شدن ماده زمانی که دما پایین می رود و پیوندها مجددا تشکیل می شوند شیشه دارای ساختمان ویژه ای با پایین ترین سطح انرژی می باشد.
با وجود آنکه ویسکوزیته شیشه دز نقطه تغییر شکل بسیار سریع افزایش می یابد. ساختار داخلی ماده جامد مانند ساختار ماده در بالاترین دما می باشد. نتیجه ناپایداری ساختاری است حتی در یک دوره طولانی نیز ایجاد می گردد.
کاتیون هایی که در حالت اکسید بصورت شیشه ای با گرما دادن کامل ماده بدست می آیند، کاتیون های تشکیل دهنده شبکه نامیده می شوند عبارتند از : B3+ , si+4.
در حالی که سلسیم چهار وجهی هایی را تشکیل می دهد که راس آنها به هم مربوطند بو با عدد کوئوردیناسیون ۳ مثلث های متساوی الاضلاعی را تشکیل می دهدکه یون B3+ در مرکز آنها واقع است. از آنجایی که یون سیلیسیم دارای چهار پیوند است در حال که بور سه پیوند دارد مشخص می شود که چرا شیشه بوریک ویسکوزیته کمتر و بنابراین قابلیت ذوب بیشتری دارد.
هر گاه کاتیون های ذوب شده ( مذاب ) که اصلاح کننده های شبکه نیز نامیده می شوند بصورت اکسید اضافه شوند. باعث گسیخته شدن پل های پیوندی بین چهار وجهی ها می گردند.

این یون ها معمولا در شکاف هایی قرار می گیرند. که چند وجهی های سیلیسی را جدا می کنند هر چه تعداد یون سدیم وارد شده بیشتر باشد، شکاف ها و فواصل ایجاد شده بیشتر خواهد بود و بنابراین ویسکوزیته لعاب به تدریج کاهش می یابد.
علاوه بر این گسیختگی های میان چهار وجهی ها به آسیب دیدن شیشه می انجامد علت این امر، آنست که هرچه این چهار وجهی ها آزادی بیشتری داشته باشند. تمایل آنها بدست آوردن ساختار منظم کریستالین و در نتیجه تبدیل شیشه به کریستال بیشتر می شود کاتیون های پایدار کننده اصلاح کننده های شبکه نیز می باشند

پت

آب دهان

در پارسی " گلیز ، خیوک ، پت " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
پتدار ، گلیزدار = لعابدار

ورنی

کی فکر کرده این واژه عربی است ؟
لع آب
آبش داد می زنه که این واژه فارسی است

مایع چسبناک و لغزنده مثل آب دهان


کلمات دیگر: