کلمه جو
صفحه اصلی

ناس


مترادف ناس : آدم، انسان، انس، بشر، مردم، انفیه

برابر پارسی : مردم، مردمان

فارسی به انگلیسی

creature, people


snuff


عربی به فارسی

مردم , خلق , مردمان , جمعيت , قوم , ملت , اباد کردن , پرجمعيت کردن , ساکن شدن


مترادف و متضاد

۱. آدم، انسان، انس، بشر، مردم
۲. انفیه


آدم، انسان، انس، بشر، مردم


انفیه


فرهنگ فارسی

رودی به طول ۳۳٠ کیلومتر در غرب استان کلمبیا در کانادا . از کوههای روشوز سرچشمه می گیرد و به جنوب غربی جریان می یابد و به اقیانوس کبیر می ریزد.
مردم، آدمیان، آدمی، مردمان، نسوار
( اسم ) مردمان آدمیان : ناس مردم باشد و کو مردمی ? تو سر مردم ندیدستی دمی . (مثنوی .نیک.۳۲۳:۴ ) توضیح ناس اسمی است که برای جمع وضع شده مثل قوم و رهط .واحدش انسان است و بر انس و جن اطلاق میشود و اغلب بر انس .و گفته اند که اصلش [ اناس ] است که جمع انس باشد و این جمعی است نادر که با آوردن الف و لام بر سر آن فائ ( الفعل ) حذف شده .
رودخانه ایست در کلمبیای بریتانیا که از سلسله جبال غربی روشوز سرچشمه میگیرد .

فرهنگ معین

(اِ.) نک . نسوار.


[ ع . ] (اِ.) مردم ، مردمان .


(اِ. ) نک . نسوار.
[ ع . ] (اِ. ) مردم ، مردمان .

لغت نامه دهخدا

ناس . (اِخ ) رودخانه ای است در کلمبیای بریتانیا که از سلسله جبال غربی روشوز سرچشمه می گیرد. طول آن 350هزارگز است و به خلیجی در اقیانوس آرام می ریزد.


ناس . (اِخ ) نام قریه ای بزرگ از نواحی خراسان . (تاج العروس ). قریه ٔ بزرگی است بنواحی ابیورد. (از سمعانی ).


ناس .(اِخ ) [ الَ ... ] سوره ٔ صدوچهاردهمین از قرآن ، و آن شش آیت است ، پس از سوره ٔ فلق و آخرین سورة است از قرآن و به این آیت شروع می شود: قل اعوذ برب الناس .


ناس . [ سِن ْ ] (ع ص ) رجوع به ناسی شود.


ناس. ( ع اِ ) اسمی است که برای جمع وضع شده مثل قوم و رهط. واحدش انسان است. و بر انس و جن اطلاق می شود و اغلب بر انس. و گفته اند که اصلش اناس است که جمع انس باشد و این جمعی است نادر که با آوردن الف و لام بر سر آن فاء آن حذف شده است. ( از معجم متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). مردمان از آدمی و پری. جمع انس است و اصل آن اناس است به ضم اول و جمعی نادر است ، پس تخفیف یافته و «ال » بر آن داخل شده است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). مردمان. ( ترجمان علامه جرجانی ). مردمان. لفظ اسم جنس است ، در واحد و جمع هر دو استعمال می شود. ( فرهنگ نظام ).به معنی یک آدم و به معنی آدمیان ، مفرد و جمع آمده است. ( آنندراج از غیاث اللغات ). مردمان. مردم. ( ناظم الاطباء ). انس. اناس. آدمیان. مقابل جِنة :
خیر ناس ان ینفع الناس ای پدر
گر نه سنگی چه حریفی با مدر؟
مولوی.
|| آنچه به آسمان خانه آویزان باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنچه معلق و آویزان باشد از سقف خانه چون دوده وغیر آن. ( معجم متن اللغة ). || قسمی از بوزینه. ( ناظم الاطباء ). || ترس. بیم. ( از اوبهی ). || مرغ تشنه. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) آنکه بانگ می زند مر شتران را. ( ناظم الاطباء ). || برگ و نان خشک. ( شمس اللغات از شرح نصاب ) ( مهذب الاسماء ). خبز ناس ؛ یابس. ( المنجد ).

ناس. [ سِن ْ ] ( ع ص ) رجوع به ناسی شود.

ناس. ( اِخ ) نام قریه ای بزرگ از نواحی خراسان. ( تاج العروس ). قریه بزرگی است بنواحی ابیورد. ( از سمعانی ).

ناس.( اِخ ) [ الَ... ] سوره صدوچهاردهمین از قرآن ، و آن شش آیت است ، پس از سوره فلق و آخرین سورة است از قرآن و به این آیت شروع می شود: قل اعوذ برب الناس.

ناس. ( اِخ ) رودخانه ای است در کلمبیای بریتانیا که از سلسله جبال غربی روشوز سرچشمه می گیرد. طول آن 350هزارگز است و به خلیجی در اقیانوس آرام می ریزد.

ناس . (ع اِ) اسمی است که برای جمع وضع شده مثل قوم و رهط. واحدش انسان است . و بر انس و جن اطلاق می شود و اغلب بر انس . و گفته اند که اصلش اناس است که جمع انس باشد و این جمعی است نادر که با آوردن الف و لام بر سر آن فاء آن حذف شده است . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). مردمان از آدمی و پری . جمع انس است و اصل آن اناس است به ضم اول و جمعی نادر است ، پس تخفیف یافته و «ال » بر آن داخل شده است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مردمان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). مردمان . لفظ اسم جنس است ، در واحد و جمع هر دو استعمال می شود. (فرهنگ نظام ).به معنی یک آدم و به معنی آدمیان ، مفرد و جمع آمده است . (آنندراج از غیاث اللغات ). مردمان . مردم . (ناظم الاطباء). انس . اناس . آدمیان . مقابل جِنة :
خیر ناس ان ینفع الناس ای پدر
گر نه سنگی چه حریفی با مدر؟

مولوی .


|| آنچه به آسمان خانه آویزان باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه معلق و آویزان باشد از سقف خانه چون دوده وغیر آن . (معجم متن اللغة). || قسمی از بوزینه . (ناظم الاطباء). || ترس . بیم . (از اوبهی ). || مرغ تشنه . (ناظم الاطباء). || (ص ) آنکه بانگ می زند مر شتران را. (ناظم الاطباء). || برگ و نان خشک . (شمس اللغات از شرح نصاب ) (مهذب الاسماء). خبز ناس ؛ یابس . (المنجد).

فرهنگ عمید

۱. صد‌وچهاردهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶ آیه؛ قُل ٲعوذُ.
۲. [قدیمی] مردم؛ آدمیان.


نسوار#NAME?


۱. صد وچهاردهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶ آیه، قُل ٲعوذُ.
۲. [قدیمی] مردم، آدمیان.
= نسوار

دانشنامه عمومی

ناس ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ناس (ماده گیاهی)
ناس یا مردم
ناس (سوره)، از سوره های قرآن
ناس (خواننده رپ)

گویش مازنی

مخدری که از ترکیب تنباکو آهک وبرخی مواد دیگر به دست آید


/naas/ مخدری که از ترکیب تنباکو آهک وبرخی مواد دیگر به دست آید

جدول کلمات

مردم , آدم, آدمیان

پیشنهاد کاربران

ایا کلمه ناس می تواند به معنای کودک یاخردسال که هنوز به سن بلوغ نرسیده اطلاق شود

ناس: [اصطلاح اعتیاد] در بسیاری از منابع آمده است، ناس بوته ‏ای است که در افغانستان و پاکستان می ‏روید. برگهای آن را اگر تازه باشد ، می‏جوند و خشک کرده آن را مثل حنا کوبیده در زیر لثه قرار می‏دهند. برای تأثیر بهتر و بیشتر، کمی خاک سیگار یا آب آهک به آن اضافه می‏کنند. مصرف‏ کنندگان آن احساس گرمی و نشاط می‏کنند، ولی اثر آن به مراتب از سایر مواد محرک کمتر است. .

《 پارسی را پاس بِداریم》
بَرگَردانِ گُزاره یِ مَردُمان ( سورهء ناس )
به نامِ ایزَدِ بُزُرگوارِ مِهرَبان
بِگو پَناه می بَرَم به ایزَدِ جَهانیان
به پادِشاهِ شان
خُدایِ شان
اَز گَزَندِ آن فُسونگَری که دَر نَهانِ آدَمی گُمانِ زِشت می دَمَد
چه اَز پَری ، چه آدَمی


کلمات دیگر: